Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نظريه الهي لذت و شادي روا و ناروا/بخش پایانی

نظريه الهي لذت و شادي روا و ناروا/بخش پایانی

*محمدرضا توسلی

اشاره؛
در بخش نخست مقاله، نويسنده ضمن تعريف نظريه، فلسفه و اهداف آن، و پيشينه؛ به لذت و الم دنيوی پرداخت و انواع تمتع اعم از روا و ناروا و گوشه‌ای از نتايج آن را با توجه به آيات قرآني به بوته بحث نشاند. و اينک سزاوار است تا بحث شادی درميان بيايد که پس از بررسی مختصر لذت و شادی و برخی از عوامل آنها‌، به تدوين نظريه بر «مبانی لذت و شادی در قرآن کريم» نيز اشاره می‌شود.

فرح در لغت:


فرح (ضدحزن) به معناي سرور مي‌باشد و به نظر ثعلب، وجود سبکي در قلب را گويند. اما در قول ديگر فرح به معناي مطلق خوشحالي است و راغب گفته است: فرح به معناي گشادگي دل است به وسيله لذتي زود گذر که بيشتر در لذت‌هاي بدني است و گاهي به معناي: بطر مي‌آيد، يعني سخت شادي نمودن، (منتهي الارب)، (ناظم الاطباء).يا در شادي و تنعم از حد درگذشتن، (ترجمان علامه جرجاني، ص ٢٦) و گاه گفته اند بر سه وجه است: غرور داشتن‌، ناسپاسي کردن و سرمستي و شادي؛ از جمله در کليله و دمنه آمده است:چونکه يکچندي آنجاببود [شتربه] و قوت گرفت و فربه گشت، بطر آسايش و مستي نعمت بدو راه يافت، (کليله، مينوي، ص 61). و گاه بر چهار وجه مي‌باشد: رضا‌، سرور، اشر و بطر .
فرح و مشتقات آن ٢٢ بار در قرآن به کار رفته است،که آنها را مي‌توان در دو طبقه فرح روا و ناروا جاي داد. از جمله گاهي به معناي بطر(طغيان) از نوع ناروا آمده است،همچون: «إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يحِب الْفَرِحِينَ»، (قارون از قوم موسى بود و بر آنان ستم كرد و از گنجينه‌ها آن قدر به او داده بوديم كه كليدهاى آنها بر گروه نيرومندى سنگين مى‌آمد، آنگاه كه قوم وى بدو گفتند: «شادى مكن كه خدا شادى‌كنندگان را دوست نمى‌دارد)؛ بطر لازمه فرح و خوشحالي از ثروت دنيا است‌، البته فرح مفرط و خوشحالي از اندازه بيرون‌،آخرت را از ياد مي برد و قهرا بطر و طغيان مي آورد و به همين جهت در آيه شريفه:« لِّكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى«مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّـهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ»، (تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگين نشويد و به [سبب‌] آنچه به شما داده است، شادمانى نكنيد و خدا هيچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد) ؛ خودپسندي و فخر را از لوازم فرح شمرده است. در مجمع البيان گفته شده اگر فرح را در آيه شريفه :« ذلِكُم بِمَا كُنتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَبِمَا كُنتُمْ تَمْرَحُونَ»، (اين [عقوبت‌] به سبب آن است كه در زمين به ناروا شادى و سرمستى مى‌كرديد و بدان سبب است كه [سخت به خود] مى‌نازيديد.) مقيد به قيد بغير الحق کرد‌، ولي مرح را مطلق آورد‌، براي اين است که گاهي فرح به خاطر حق دست مي‌دهد و چنين فرحي ممدوح است‌، گاهي هم مي‌شود که به باطل دست مي‌دهد که آن مذموم است؛ ولي مرح جز مذموم و باطل نمي‌تواند باشد.‌، از اين رو شايسته است ٢٢ آيه مربوطه را تحليل محتوا نموده تا بتوان فرح «روا و ناروا» را به درستي تبيين و طبقه بندي کرد:

فرح روا در قرآن:

١- فرح از فضل و رحمت خدا: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِّمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ . قُلْ بِفَضْلِ اللَّـهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ»، (اى مردم، به يقين، براى شما از جانب پروردگارتان اندرزى و درمانى براى آنچه در سينه‌هاست و رهنمود و رحمتى براى گروندگان [به خدا] آمده است. بگو: «به فضل و رحمت خداست كه [مؤمنان‌] بايد شاد شوند.» و اين از هر چه گرد مى‌آورند بهتر است؛ يونس:۵۸) چون « بِفَضْلِ اللَّـهِ وَبِرَحْمَتِهِ»، جار و مجرور بوده و بر «فَلْيَفْرَحُوا» مقدم شده‌، شادي به فضل و رحمت منحصر مي‌شود؛ همچنين «فَبِذَلِكَ» بين فضل و رحمت جمع نموده و جمع بين آن دو استحقاق اين را دارد که فرح به فضل و رحمت منحصر شود؛ يعني سعادت مردم در اين دو مي‌باشد و هرچه سعادت مردم متوقف بدانها باشد، از مال- که جز فتنه و امتحاني نيست و چه بسا موجب هلاک و شقاوت باشد-بهتر است .
٢- فرح از فتح و پيروزي: « لِلَّـهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِن بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ»، ([فرجام‌] كار در گذشته و آينده از آن خداست و در آن روز است كه مؤمنان از يارى خدا شاد مى‌گردند) . با توجه به آنچه که گذشت، مي‌توان نتيجه گرفت که فتح و پيروزي نيز از رحمت خدا بر مومنان ست.
۳- فرح از نعمت وحي:« وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَفْرَحُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ»، (و كسانى كه به آنان كتاب [آسمانى‌] داده‌ايم، از آنچه به سوى تو نازل شده شاد مى‌شوند) .٤- فرح از فضل خدا(نداشتن خوف و حزن):« وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ . فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّـهُ مِن فَضْلِهِ»، (هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‌اند، مرده مپندار، بلكه زنده‌اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند. به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است، شادمانند . فضل شهدا يعني خوف و حزن ندارند؛ زيرا از آيه بعد فهميده مي‌شود: بر طرف شدن مطلق خوف از انسان تنها وقتى فرض دارد كه هيچ يك از آنچه داريم در معرض زوال قرار نگيرد‌، و همچنين برطرف شدن مطلق حزن از انسان وقتى فرض دارد كه آنچه نعمت كه انسان بتواند از آن متنعم شود و لذت ببرد دارا باشد و باز اين معنا واضح مى شود كه نبودن حزن و خوف عينا بودن نعمت و فضل است!

از بررسي اجمالي چهار آيه فوق مشخص گرديد که بايد از داشتن کتاب انسان ساز قرآن و جهاد در راه عقيده فرحناک بود که يا منجر به پيروزي مي‌گردد و يا به شهادت که در هر دو صورت نيکو و شادي آفرين خواهند بود. بايد توجه داشت که اين لذت و شادي والا قابل مقايسه با شادي و لذتي نيست که به قيمت تن دادن به ننگ و رسوايي و ستم کردن و ستم کشيدن و بي خبري و غفلت از اهداف بلند زندگي با کرامت و آزادمنشانه به دست مي‌آيد.

فرح ناروا در قرآن:

١- فرح فرار از جهاد و سختي‌هاي آن!‌،

٢- فرح ناشي از آثار تكميل نعمت! و
3- فرح از بهره مندي‌هاي ناچيز: انسان به ظاهر حيات دنيا اعتماد و تکيه کرده و به آن دلخوش و شادمان مي‌شود؛ و اين خطاست!، چرا که اين حيات به خودي خود هدف نبوده و جاودانه نيست، بلکه وسيله‌اي است براي رسيدن به جهاني ديگر.اين جهان در مقابل آن جهان جاودانه جز بهره‌اى [ناچيز] نيست و هرچه را نپايد،دلبستگي را نشايد.
٤- فرح از غرور علمي‌،
۵- فرح مفرط از ثروت دنيا. در پاسخ به اين سوال که شادي و لذت و لو ناروا و خارج از حد مگر جرم است؟ و چرا بايد عقوبت داشته باشد؛ گفته شده: اين عذابي که بدان گرفتار آمده ايد، بدان جهت است که در زمين به لذت‌هاي گذرا و شادي‌هاي نارواي حاصل از آنها پرداخته و در شادي خود افراط نموده ايد و سبب آن تعلق قلبي به دنيا و زينت‌هاي آن بوده و با هر حقي که با باطل شما مخالف بود، دشمني نموده و به دنبالش شادي و سرمستي را از حد گذرانديد تا باطل خود را زنده نگاه داشته و حق را نابود و مورد اذيت و آزار قرار دهيد. و گفته شده که اين باطل شرک و بت پرستي بوده است .
٦- فرح از بدحالي خوبان: اگر به شما خوشى رسد آنان را بدحال مى كند و اگر به شما گزندى رسد بدان شاد مى شوند و اگر صبر كنيد و پرهيزگارى نماييد، نيرنگشان هيچ زيانى به شما نمى رساند؛ يقيناً خداوند به آنچه مى كنند احاطه دارد.اين آيه ما را دلالت مى كند و به ما مى گويد: شما مسلمانان اگر صبر كنيد و تقوا به خرج دهيد از كينه دشمنان ايمن خواهيد بود.
٧- فرح از خيانت: محدثان و مفسران شأن نزول‌هاى متعددى براى آيه: -البته گمان مبر كسانى كه بدانچه كرده اند شادمانى مى كنند و دوست دارند به آنچه نكرده اند مورد ستايش قرار گيرند... -(آل عمران:١۸۸) نقل كرده اند‌، از جمله اينكه جمعى از يهود به هنگامى كه آيات كتب آسمانى خويش را تحريف و كتمان مي‌كردند و به گمان خود‌، از اين رهگذر نتيجه مي‌گرفتند‌، از اين عمل خود بسيار شاد و مسرور بودند و در عين حال دوست مى داشتند كه مردم آنها را عالم و دانشمند و حامى دين و وظيفه شناس بدانند.
۸-فرح نسبت به امور ناپايدار و عاريتي: اگر (انسان) فكر مى كرد كه آنچه از نعمت كه در اختيار او است زوال پذير است و نمى توان به بقاء و دوام آن اعتماد نمود‌، چون امر به دست او نيست‌، بلكه به دست غير او است- همچنانكه احتمال دارد كه آنچه از گرفتاري‌ها و مصائب كه از او برطرف شده دوباره برگردد - در اين صورت ديگر خوشحال نمى شد‌، چون هيچ انسان عاقلى در باره امرى مستعار و ناپايدار خوشحالى نمى كند.
٩- فرح از داشته‌هاي حزب خود(عشق قدرت): خداوند رسولان خود را يكى پس از ديگرى به سوى ايشان فرستاد و همه آنها امتى واحد و داراى ربى واحدند ايشان را به سوى تقوى دعوت كردند‌، و ليكن بشر به امر ايشان عمل نكرد‌، در نتيجه در امر انبياء متفرق شده‌، جمعيت هاى گوناگون شدند و هر حزبى به آنچه داشت دلخوش گشت. در تفسيرآيه مشابه ديگر(روم:۳٢)،گفته شده: منظور از كسانى كه دين خود را متفرق كردند‌، مشركين است‌، در اين جمله مشركين را به خصوصى ترين صفاتى كه در دين دارند معرفى نموده و آن اين است كه در دين متفرقند و دسته دسته و حزب حزب هستند و هر حزب به دين خود خوشحال است و علت آن همان است كه كمى قبل از اين فرمود: «بل اتبع الذين ظلموا اهواءهم فمن يهدى من اضل الله‌، و ما لهم من ناصرين»، و بيان داشت كه مشركين اساس دين خود را بر هوى و هوس نهاده اند و خدا ايشان را هدايت نمى كند و‌هادى ديگرى هم جز او نيست.

از تحليل محتواي آيات مربوط به فرح در قرآن چنين به دست آمد که فرح روا در فضل و رحمت الهي منحصر است که از مصاديق آن وحي يا پيروزي در جنگ مي‌باشد. بنابراين بررسي مفصل فضل و رحمت در جاي خود بسيار راه گشا خواهد بود. اما از بررسي فرح ناروا مي‌توان به اين فرضيه‌ها رسيد که فرح ناروا با غرور، ناسپاسي، سرمستي بيرون از حد، طغيان، خودپسندي و فخر فروشي رابطه دارد و منابع شادي ناروا عبارتند از: خوشحالي از خطر نکردن و هزينه ندادن در مبارزه، استغنا و دلخوشي به نعمت‌ها و بهره مندي هاي ناچيز، غفلت آور و ناپايدار،دلخوشي به علم محدود خود، عشق ثروت، شادي از بدحالي خوبان، خيانت و عشق قدرت و به طور خلاصه زندگي بي خدا و توام با ترس و اندوه و نگراني.

مرح:

راغب گفته: مرح به معناى شدت فرح و بى بند و بارى در آن است. و در برابر يک موضوع باطل و بي اساس‌، يا غرور و مستي ناشي از نعمت‌، يا شدت فرح و گستردگي آن به کار مي‌رود؛ برخي نيز گفته اند به معناي بطر، اشر، تکبر و تبختر در راه رفتن؛ يا متبختر از نشاط و فرح است. طبرسي در مجمع البيان گفته: اگر فرح را مقيد به قيد بغير الحق كرد‌، ولى مرح را مطلق آورد، براى اين است كه گاهى فرح به خاطر حق دست مى دهد و چنين فرحى ممدوح است، گاهى هم مى شود كه به باطل دست مى دهد كه آن مذموم است، ولى مرح جز مذموم و باطل نمى تواند باشد و شايد قيد باطل براى اين باشد كه بفهماند خوشحالى بيرون از حد اعتدال مرح است، زيرا خوشحالى به حق آن است كه از باب شكر خدا در برابر نعمتى از نعمتهاى او صورت گيرد و چنين خوشحالى هرگز از حد اعتدال تجاوز نمى كند و اما اگر به حدى شدت يافت كه عقل را سبك نموده و آثار سبكى عقل در افعال و گفته ها و نشست و برخاستنش و مخصوصا در راه رفتنش نمودار شد، چنين فرحى‌، فرح به باطل است و اگر مساله راه رفتن به مرح را مورد نهى قرار داد، براى اين بود كه اثر همه آن انحراف‌ها در راه رفتن نمودارتر مى شود. در آيه ديگر آمده: روى خود از در تكبر از مردم بر مگردان و نيز در زمين چون آنان كه بسيار خوشحالند راه مرو‌، كه خدا دوست نمى دارد كسانى را كه دستخوش خيلاء و كبرند‌، و اگر كبر را خيلاء خوانده اند‌، بدين جهت است كه آدم متكبر خود را بزرگ خيال مى كند و چون فضيلت براى خود خيال مى كند‌، زياد فخر مى فروشد.

سرور:

سرور مصدري است عربي به معناي شادمانه کردن،(دهار)، (المصادر زوزني)، (تاج المصادر بيهقي). و شاد کردن و شاد گرديدن،(آنندراج ).شاد کردن، (منتهي الارب) و شاد شدن و به صورت اسم مصدر شادماني، ( فرهنگ فارسي معين)؛ راغب آن را شادى مكتوم در قلب گفته است. در اين صورت معناى سرّ در آن ملحوظ است. طبرسى ذيل آيه ١١ سوره انسان و ٩ انشقاق گويد: سرور اعتقاد به وصول منافع است در آينده و قومى گفته اند كه آن فقط لذت قلب است. شرتونى در اقرب الموارد گفته: سرور و فرح و حبور در معنى نزديك به هم اند؛ ليكن سرور عبارت است از شادى خالص پوشيده در دل و حبور آن است که اثر آن در بشره صورت ظاهر شود و اين هر دو در شادى پسنديده به كار مى روند. اما فرح آن است كه تكبر و خودبينى آورد و لذا مذموم است. سرور و حبور ناشى از قوّه تفكر و فرح ناشى از قوّه شهوت است. اقرب الموارد اين سخن را از كليّات ابوالبقاء نقل كرده، ولى آنچه درباره فرح گفته مورد تصديق آن نيست، آن را در شادى مذموم و غيره هر دو به كار برده است: مثل توبه:۸١‌، روم:٤، بقره:٦٩. نضرة طراوت ظاهر و سرور شادى قلب است. يعنى در آنهاطراوت ظاهر و شادى دل قرار داد. سرور و مشتقات آن چهار بار در قرآن آمده است؛ ابتدا در مورد رنگ زرد يکدست و خالص است که بينندگان را شاد مي‌کند که نتيجه مي‌شود يکي از منابع شادي برخي از رنگ‌ها مي‌باشند. در آيه ديگر سرور(در مقابل اندوه) در کنار نضرة (بهجت و خوشرويي) آمده و آن در خصوص ابراري چون علي(ع) و خاندان بزرگ ايشان نازل شده و اجر زحمات آنهاست كه فرمود-خداى تعالى ايشان را حفظ و شر آن روز را از ايشان منع كرد و با بهجت و سرور با ايشان روبرو شد‌، پس اين طايفه در آن روز خوشحال و مسرورند-.

و بالاخره در دو جاي ديگر از قرآن سخن از شادماني دو نفر مقابل هم مي‌باشد که نفر اول عاقبت به خير شده و در آخرت و محاسبه اعمال با او سهل گرفته مي‌شود (و نه سختگيرى) و در آنجا به سوي اهل خود (أنيس هايى كه خدا براى آنها در بهشت آماده كرده‌، مانند حور و غلمان و غيره) مسرور و شادمان مي‌رود و فرد ديگري که او در همين دنيا در ميان اهلش مسرور بود و از مال دنيا كه به او مى رسيد خوشحال مى شد و دلش به سوى زينت هاى مادى مجذوب مى گشت و همين باعث مى شد كه آخرت از يادش برود و خداى تعالى انسان را در اين خوشحال شدن مذمت كرده و آن را فرح بيجا و بغير حق دانسته، زيرا در گناهان غرق شدند‌، گناهانى كه آدمى را از امر آخرت باز مى دارد و باعث مى شود انسان آمدن قيامت را امرى بعيد بشمارد.

حبور:

حبور يا حَبْرة مصدري است عربي که ريشه آن، حبر. [ ح َ] بوده و به معناي شاد شدن‌، شادماني‌، شاد کردن‌، شادمانه کردن، (مهذب الاسماء)،(ترجمان القرآن جرجاني)، يا آراستن سخن و جامه و جز آن مي‌باشد. البته با ريشه: [ح َب َ] (ع مص ) نيز به معناي شادي‌، سرور و شاد کردن آمده است . به قول راغب سروري است كه اثر آن از چهره پيداست؛ مثل (انسان:١١) و همچنين نضرت طراوت ظاهر و سرور شادى باطن است. و كلمه تحبرون از مصدر حبور است و به طورى كه گفته اند به معناى سرورى است كه حبار و آثارش در وجهه انسان نمودار باشد و كلمه حبرة به معناى زينت و هيئت زيبا است. مشتقات آن دو بار در قرآن به کار گرفته شده است. يکي آنجا که خداوند به مومنين و همسرانشان مي‌فرمايد- داخل بهشت شويد شما و همسران مؤمنتان در حالى كه خوشحال باشيد‌، آن چنان كه آثار خوشحالى در وجهه شما نمودار باشد. يا آن چنان كه بهترين قيافه را دارا باشيد- ؛ ظاهر اينكه امر مى فرمايد به داخل شدن در بهشت‌، اين است كه مراد از ازواج همان همسران مؤمن در دنيا باشد‌، نه حور العين‌، چون حور العين در بهشت هستند و خارج آن نيستند تا با اين فرمان داخل بهشت شوند. ديگري در سوره (روم:١۵) مي‌باشد که در ارتباط با آن در مجمع البيان آمده است: كلمه روضة به معناى بستانى است كه حسن منظر و خوشبويى او به نهايت رسيده باشد‌، و در مفردات گفته: كلمه حبر به معناى اثر نيكى است كه همه آن را مستحسن بدارند‌، تا آنجا كه گفته: معناى -في روضة يُحْبَرُونَ-، اين است كه: در باغى فرح مى كنند‌، به قدرى كه اثر و نشانه تنعم در سيمايشان ظاهر شود.

نَضْرَة:

نضرة.[ن َ رَ ] اسم مصدري است عربي به معناي تازگي، (آنندراج )، (ناظم الاطباء)، (مهذب الاسماء). تازه روئي‌، (آنندراج)، (ناظم الاطباء)، (منتهي الارب)، (دهار). خوبي، (آنندراج) (منتهي الارب)، (ناظم الاطباء). شکفتگي درخت، شکفتگي روي. اما در قاموس نضر و نضارت به معنى طراوت و زيبايى است. راغب گويد: «اَلنَّضْرَةُ: اَلْحُسْنُ كَالنِضارَةِ». در مصباح نيز آن را زيبايى و نضير را زيبا گفته است. در نهج البلاغه، خطبه ٢١٩فرموده: «كَلَحَتِ الْوُجُوهُ النَّواضِرُ»: چهره هاى زيبا، بدمنظر شدند. اين واژه در سه سوره قرآن به کار گرفته شده است: يکي همان آيه‌اي است که قبلا در بررسي سرور گذشت، (انسان:١١) و در آيه ديگر ضمن توصيف چهره‌هاي زشت و زيباي مردم مي‌فرمايد: وجوهى در آن روز كه قيامت بپا مى شود زيبا و خرم است و مسرت و بشاشت درونى از چهره ها نمايان است، همچنان كه در جاى ديگر در باره اين وجوه فرموده: «تَعرِفُ فى وُجوهِهِم نَضرَةَ النَعيمِ» و نيز فرموده: «وَ لَقيَهُم نَضرَةَ وَ سُرورا» ؛پس اين طايفه دلهايشان متوجه پروردگارشان است و هيچ سببى از اسباب، دلهايشان را از ياد خدا به خود مشغول نمى كند. و بالاخره در آخرين آيه سخن از نعمت‌هاي ابرار در بهشت و نظر كردنشان به مناظر زيبا و خرم بهشت و نعمت هاى دائمى موجود در آن است. همچنين هر كس به چهره هاى بهشتيان نظر كند‌، رونق و خرمى ناشى از برخوردارى از نعمت هاى بهشت را در چهره هايشان مى شناسد، (مطفّفين:٢٤) .

استبشار و بشارت :

استبشار مصدري است عربي به معناي مژده دادن، (منتهي الارب). خبر خوش پرسيدن، (غياث اللغات). شاد شدن، (منتهي الارب)، (تاج المصادر بيهقي)، (زوزني) ؛فرهنگ معين برآن است که در صورت مصدري لازم به معناي شاد شدن، شادي کردن و در صورت اسم مصدري به معناي گشاده رويي مي‌باشد . طبرسى در مجمع البيان گويد: بشارت و بشرى به معنى خبر مسرّت بخش است.طبرسى و راغب در وجه آن مى گويند: چون كسى خبر مسرّت بخش را بشنود، اثر آن در پوست صورتش آشكار مى گردد. يا خدا آن را براى شما بشارت و خبر شادى بخش قرار داد . كلمه بشرى در اين آيات و نظائر آن به معنى خبر مسرّت بخش است. اما بشارت در خبر مسرّت بخش و اندوه بخش هر دو به كار رفته است. طبرسى در ذيل آيه (نساء:١۳۸) فرموده: اصل بشارت خبر مسرّت بخشى است كه به وسيله آن، شادى در پوست صورت احساس مى گردد و در خبر اندوه بخش نيز به كار مى رود. و بالاخره صاحب الميزان(ره) برآن است که استبشار به معناى مسرت درونى است‌، مسرتى كه اثرش در چهره انسان ظاهر شود.

استبشار و بشارت روا:

١- استبشار از بيمناک و اندوهگين نبودن دوستان: در اين مورد استبشار به معنى طلب شادى و يافتن و يا دانستن چيزى است كه شاد مى كند؛ همچون آگاهي شهداء از وضعيت دوستانشان که هنوز در دنيا هستند: درباره كسانى كه هنوز به آنها نپيوسته اند، شادمانند كه به آنها خوفى نيست و محزون نمى شوند. يعنى شهداء از اين كه مى دانند براى مؤمنان كه در دنيا مانده اند بيمى و اندوهى در آخرت نيست، شادى مى كنند و از اين حقيقت كه دانسته اند، طلب شادى مى نمايند.
٢- استبشار بر نعمت و فضل خداوند: استبشار آنها همچون فرح روا مي‌باشد‌،زيرا بر نعمت و فضل خداوند شادمانند.
۳- استبشار بر انتظار آينده اى خوش: در تنها آيه‌اي که از واژه:-مستبشره-استفاده نموده؛ بيان مى كند كه در آن روز مردم به دو قسم منقسم مى شوند‌، قسمى اهل سعادت‌، و قسمى ديگر اهل شقاوت و اشاره مى كند به اينكه هر يك از اين دو طايفه با سيما و قيافه اش شناخته مى شود‌، اهل سعادت چهره هايى نورانى و درخشنده دارند كه فرح و سرور و انتظار آينده اى خوش از آن چهره ها هويداست، پس معناى مستبشره همين است كه از ديدن منزلگاه خود كه به زودى بدانجا منتقل مى شوند، خوشحالند و در مقابل، چهره‌هايي را توصيف مي‌کند که برآنها غبار و کدورت نشسته، (از نشانه هاى غم و اندوه) و سياه و تاريک هستند. در اين چهار آيه حال دو طايفه را‌، با بيان حال چهره هايشان بيان كرده‌، چون چهره و قيافه آينه دل است‌، هم مسرت درونى در آن جلوه مى كند و هم اندوه و گرفتارى .
٤-استبشار نسبت به فزوني ايمان: سوره هاى قرآنى در دل مؤمنين اثر مى كند و ايمان آنان را زيادتر مى سازد و بدين جهت شرح صدر يافته‌، رخساره هايشان از بهجت و سرور افروخته مى گردد و هم يستبشرون.
۵- استبشار از در معرض باران قرار گرفتن: باران چون به مردمى- كه خدا مى خواهد- برسد‌، آن مردم خوشحال مى شوند و به يكديگر بشارت مى دهند‌، چون ماده حياتشان و حيات حيوانات و گياهان به ايشان رسيده.
٦-استبشار از معامله با خداوند: خداوند اين وعده را در قالب تمثيل بيان نموده و آن را به خريد و فروش تشبيه كرده است‌، يعنى خود را خريدار و مؤمنين را فروشنده و جان و مال ايشان را كالاى مورد معامله و بهشت را قيمت و بهاء و تورات و انجيل و قرآن را سند آن خوانده است‌، و چه تمثيل لطيفى بكار برده است‌، و در آخر مؤمنين را به اين معامله بشارت داده و به رستگارى عظيمى تهنيت گفته است .

استبشار و بشارت ناروا:

١- استبشار از برقرار کردن رابطه جنسي نامشروع: جمعيت انبوهى از اهل شهر به سر وقت لوط آمدند‌، در حالى كه از شدت حرصى كه به عمل فحشاء و مخصوصا با غريبه هاى تازه وارد داشتند‌، به يكديگر مژده مى دادند. و از شنيدن قضيّه ميهمانان لوط شادى مى جستند و شادمان بودند.٢-استبشار از ياد غير خدا(و انزجار از ياد خدا): و اگر از اوصاف مشركين تنها مساله بى ايمانى به آخرت را نام برد‌، بدين جهت است كه ريشه و اساس نفرت آنان از شنيدن نام خدا همين بى ايمانى به آخرت بوده است‌، چون اگر به آخرت ايمان مى داشتند و باور داشتند كه روزى به سوى خدا برمى گردند و جزاى كرده هاى خود را مى بينند‌، قطعا خدا را پرستش مى كردند‌، نه اولياى خود را و هرگز از شنيدن نام خدا به تنهايى نفرت نمى كردند.

آنچه که آمد و مطرح شد تنها گوشه‌اي از لذت‌ها و شادي‌هاي روا و نارواي قرآني است؛ اگر در کهکشان جهان منظومه‌ها و ستارگان و سيارات بي شماري عالم افروزند، بي گمان در ديگر کتاب خداوند نيز لذت‌ها و شادي‌ها بي شمارند و اگر تا کنون تنها سه چهار درصد از کهکشان جهان‌، رصد شده است؛ بخصوص با اين سواد اندک و بي ابزار اجتهاد در علوم قرآني نيز بيش از اندکي از بسيار را نمي‌توان انتظار داشت. اگر اين چند جمله، زينتي براي پيام خداوند نبود‌،اميدوارم موجب زشتي و بدنامي‌آن نبوده و خداي بزرگ و مهربان از فضل و رحمتش بر آن بيفزايد و آن را به کمک خوبانش از غل و غش بپيرايد و توفيق عرضه و ورود آن را به محافل دانشمندان پاک و مردم منتظر شادي فراهم آورد.

پس از بررسي مختصر لذت و شادي و برخي از عوامل آنها‌،شايسته است تا در ادامه تدوين نظريه به -مباني لذت و شادي در قرآن کريم- نيز اشاره شود.از مباني در علوم مختلف برداشت‌هاي متفاوتي شده است، در اينجا منظور از مباني عبارت است از ويژگي‌هاي عمومي‌انسان، اين ويژگي‌ها اولا در مورد عموم انسان‌ها صادق هستند و ثانيا به شکل قضاياي حاوي-است-، قابل بيان مي‌باشند و از همين مباني در نظريه است که بعدها يک جامعه شناس يا روان شناس و...مي‌تواند اصولي(قاعده و دستورالعمل‌هاي کلي) را اخذ نمايند. حدود ١٧۰مبناي لذت و شادي( و درد و غم) روا و ناروا اخذ شده که به تعدادي از آنها اشاره مي‌شود:

مباني کلي:

صرفا -فضل- و -رحمت- خدا موجب شادي است(يونس:۵۸). غايت هستي در اين دنيا سعادت است،اما با لذت و الم و حزن و فرح امکان مي‌يابد و غايت در آخرت هم اگرچه سعادت است، اما صرفا با لذت و فرح توام مي‌باشد(صافات:٦١-٤۰). شادي و لذت با ظلم رابطه عکس دارند(کهف:٢٩) انسان چون همواره بخيل است(کانَ الِانسانُ قَتُورا؛اسراء:١۰۰)، نمي‌تواند شادي خود را براي ديگران هم بخواهد(ديگران را براي تامين شادي خود مي‌خواهد!). لذت روا با توحيد و لذت ناروا با شرک رابطه دارد(نور:۳ و بقره:٢٢١). تغيير فرهنگ يک جامعه افسرده به شاد تدريجي بوده و با نرمي‌و آرامي‌صورت مي‌گيرد(اسراء:١۰٦). لذت و شادي هم بحث‌هايي حقوقي هستند(نساء:١۵ و ٢٢ و ٢٤ و ٢۵ و ۳۵) و هم اخلاقي و تربيتي(نساء:١٦ و ٢١). لذت و شادي با حلال و پاک رابطه دارد(اعراف:١۵٧). لذت و شادي بايد ما را زنده کند و نه اين که کاهنده جسم و جان بوده (انفال:٢٤/ کهف:٤٦) و خسارت زا باشد(حجرات:١٤). شادي و لذت روا / ناروا هر دو مي‌توانند وسيله آزمايش الهي باشند.(انبياء:۳۵). شادي ناپايدار با آسيبهاي متعاقب يا رحمت خداوند و نحوه تعبير ما از آن دو رابطه دارد(يونس:٢١). اصل در شادي دلنرمي‌است (شادي با سنگدلي جمع نمي‌شود) (مومنون:٧٦). طبيعت يکي از منابع شادي است(روم:٤٦ و ٤۸). در زمينه لذت و شادي نيز رسول خدا(ص) سرمشق نيکويي است(احزاب:٢١). روي آوردن به لذت و شادي روا و پرهيز از لذت و شادي ناروا در حد توان بشر است(احزاب:٢۸). خداوند چون رحمتي به انسان بچشاند، بدان شاد و سرمست مي‌گردد (وچون به سزاي دستاورد پيشين خود بدي به او برسد، ناسپاسي مي‌کند(شوري:٤۸)؛ پس انسان ناسپاس است(حج:٦٦/ عاديات:٦) و قدر عافيت و آرامش و شادي را نمي‌داند. از اين مبنا اين اصل به دست مي‌آيد: نبايد برآنچه از دست رفته، اندوهگين بود و به سبب آنچه هم که به انسان داده شده،نبايد شادماني کرد.(حديد:٢۳). شادي/لذت وغم/درد هيچيک اصالت ندارند،اصل، بودن در صراط مستقيم است(زخرف:٤۸). هم زندگي و هم مرگ آنها که لذت و شادي روا دارند با آنها که لذت و شادي ناروا دارند؛ يکسان نيست(جاثيه:٢١). لذت و شادي روا با فضايل اخلاقي و درد و غم ناروا با رذايل اخلاقي رابطه دارند(احقاف:٦٧).
نظريه لذت و شادي، زير مجموعه نظريه‌هاي کلي تري چون: عقل / هوي؛ حق / باطل؛ دنيا / آخرت وخير/ شر و...قرار دارد.

رهبانيت و ترک مطلق شادي و لذت ساخته منحرفين مسيحي است.(حديد:٢٧). انسان، آزمند و بي تاب آفريده شده(در نعمت سپاسگزار و در مواقع بلا صابر نيست)و بنابراين از زندگي لذت نمي‌برد.(معارج:١٩)،در بلا عجز و لابه مي‌کند و و در خير و رفاه بخل مي‌ورزد(معارج:٢١-٢۰). در زندگي با دشواري(رنج و غم) آساني (شادي و لذت)است (انشراح:۵و٦)، اما اصالت با تلاش و تحمل سختي است و نه آساني(انشراح:٧) و اصولا انسان در رنج آفريده شده است.(بلد:٤)؛بنابراين لذت و شادي پايدار را بيشتر در زمان سختي کار بايد جستجو کرد. از آنجا که رضايت(خوشنودي) يکي از مولفه‌هاي شادي است؛ اين بخش نظريه دوبعد و چهار حالت دارد:خوشنودي خدا؛خوشنود بودن از خدا(بينه:۸)؛ رضايت خلق؛رضايت از خلق.

مباني لذت و شادي روا:

لذت و شادي روا با خوشنودي خداوند رابطه دارد(حديد:٢٧) و بنابراين اگر فيلم آن در آخرت به نمايش درآيد،باز هم موجب شادي و لذت مي‌گردد(زلزله:٧). اميد به رحمت خدا(حجر:۵٦) يکي از مولفه‌هاي شادي روا است. براي لذت بردن وجود مقتضي(صافات:۵۰-٤١) و فقدان مانع(صافات:٤٧ و ۵٩) لازم است. ماهيت شادي در رزم(رنج کشيدن‌، تحمل گرسنگي و تشنگي و ...) با شادي در بزم متفاوت است(توبه:١٢۰). شادي و لذت روا (اجتماعي) با نيکوکاري و پرهيزکاري رابطه مستقيم و با گناه و تعدي رابطه عکس دارد(مائده:٢). ايمان با شادي رابطه کامل ندارد(چون مي‌توان مومن بود،اما متجاوز)(حجرات:٩). عمل به دين موجب رفاه و آسايش و شادي مي‌شود(مائده:٦٦). دوستي و مودت، شادي بخش و پرهيز از تکبر و استکبار در جامعه موجب شور و نشاط مي‌شود(مائده:۸٢). لذت جنسي مجاز به آرامش منجر مي‌شود و آرامش مقدم بر لذت جنسي است(اعراف:١۸٩). حدو مرز آزادي جنسي را خداوند معين مي‌کند.(بقره: ١۸٧و ٢٢٢). محدود کردن غريزه جنسي به طاقت انسان وابسته بوده و حد آن اين است که فرد به خودش خيانت نکند( بقره: ١۸٧). انسان در زمينه شهوت جنسي ضعيف آفريده شده (نساء:٢۸)و بدون برهان رب نمي‌تواند از پس تحريکات جنسي برآيد(يوسف:٢٤). بدون آموزش و تربيت جنسي نمي‌توان از فساد و فحشا جلوگيري نمود(يوسف:٢٢). هرچه خير است با شادي توأم است(و هرچه شر با حزن)(آل عمران:١۸۰)؛اما گاهي شر پس از خير فرا مي‌رسد(فجر:١۵و١٦)و گاهي خير پس از شر(فصلت:۵۰ و شوري:٢۸). شادي و لذت در اين دنيا مي‌تواند شادي و لذت در آخرت را هم به دنبال داشته باشد(نور:١٤ / اسراء:١٩ و نحل:١٢٢). تنها سخنان پاکيزه(در ترانه و سايرهنرها)روا مي‌باشند(فاطر:١۰).

مباني لذت و شادي ناروا:

شادي ناروا وقتي است که خدا و ياد او(زمر:٤۵) و عقل(صافات:٤٧)در کار نباشد و ياد جز خدا در بين باشد(الميزان،ج٢٤،ص٢٧١). همه را نمي‌توان از خود راضي کرد،رفتار ما چه بسا کافران(غافر:١٤) يا مجرمان(انفال:۸) را خوش نيايد. لذت ناروا موجب شيفتگي و وابستگي بوده و از امور مهم زندگي باز مي‌دارد(توضيح لهو در الميزان،ج٢١،ص١٤۸). هر گروهي وابسته به دينهاي مشرکانه در جامعه‌، به دارو دسته خود دلخوش مي‌باشد.(مومنون:۵۳ / روم:۳٢). پرهيز از لذت و شادي ناروا به نفع خود مردم است(فاطر:١۸)و دين نيامده تا جلوي همه خلاف‌ها را با زور بگيرد. لذت کفار با حيوانات يکسان است(محمد:١٢). شادي‌ها و لذت‌هاي ناروا موقتي بوده و رنج و اندوه به دنبال دارند(شعرا:٢٢٢). انسان بماهو انسان براثر جهل متوجه ظلم ناشي از لذت و شادي ناروا نيست(احزاب:٧٢). گمراهان و گمراه کنندگان، طرفدار آزادي جنسي هستند، اما طرفدار آزادي عقيده نيستند(اعراف:۸٢ و ۸۸). چه بسا انسان چيزي را خوش ندارد و خيرش در آن باشد و برعکس(بقره:٢١٦/ نساء:١٩). انسان سخت شيفته مال است(عاديات:۸)و خود را براي به دست آوردن مال به رنج مي‌اندازد. شادي و لذت در اين دنيا مي‌تواند منجر به رنج و عذاب در آخرت شود(آل عمران:١۸۸ و ١٩٧ / اسراء:١۸ / قصص:٦١ / زمر:٦۰ و غافر:٧۵ و حديد:٢۰). ارتکاب لذت حرام از سوي انسان‌ها،نشانه دست کشيدن از کارهاي شايسته نيست(توبه:١۰۳)؛يعني مومن هم ممکن است گناه کند.

مباني درد و غم روا:

انسان در رنج و سختي آفريده شده(آل عمران:١۸٦) و در رنج و سختي رشد مي‌کند (بقره:٢١٤/ اعراف: ٩٤ و ١۳۰). هيچ نعمتي از نعمتهاي دنيا نيست،مگر اين که با ناگواري و رنج همراه است (الميزان،ج٢۰،جزء۳۰،ص٢٩١). رنج و عذاب در اين دنيا مي‌تواند به شادي و لذت در آخرت منجر شود(نساء:٧۳ و ٧٧). گريه مي‌تواند به شادي منجر شود(انعام:٤٢). در عين فقر اما با اعمال صالح مي‌توان شاد بود(انعام:۵٢).

مباني درد و غم ناروا:

درد و رنج در دنيا مي‌تواند به درد و رنج در آخرت نيز منجر شود (اسراء:٧٢ / کهف:١۰٤ و ١۰۵ / طه:١٢٤ / حج:٩ و ١١ / نور:١٩ / قصص:۸۳ / عنکبوت:٢٧ / سجده:٢١ / احزاب:۵٧ / زمر:٢٦ / فصلت:١٦ / تغابن:۵ / قلم:۳۳ / نازعات:٢۵)؛حزن عارضي است و اصالت ندارد (فاطر:۳٤).

انواع لذت و شادي:

لذت و شادي‌هاي قرآن بسيار زياد بوده و نمي‌توان به تنهايي آنها را احصاء کرد، در طرح مقدماتي اين نظريه ؛همچون بخش‌هاي ديگر اشاره‌اي گذرا به انواع لذت و شادي از حيثيت‌هاي مختلف خواهد شد:

انواع لذت از منظر فلسفي:

در فلسفه از چهار نوع لذت حسي،خيالي،وهمي‌و عقلي نام برده اند؛ که به دو مورد از آنها در قرآن اجمالا اشاره مي‌شود:
١- لذات حسي در قرآن:
١-١-لذات حسي آخرتي در قرآن: رحمت و رضوان پروردگار و باغهايي با نعمتهاي پايدار در بهشت(توبه:٢١)،باغ و نهرهايي زير درختان(توبه:٧٢ /رعد:۳۵ و.......)، سراهايي پاکيزه در بهشت جاودان و خوشنودي خدا(توبه:٧٢)و...
٢-١-لذات حسي دنيايي در قرآن:
فرش زمين، بناي آسمان، باران (بقره:٢٢)، ميوه، باغ و جوي آب(بقره:٢۵)، سايه ابر(بقره:۵٧)، آمد و شد شب و روز، کشتيهاي روان در دريا و سودآور،باران و زنده کردن زمين، جنبنده‌هاي پراکنده در زمين،گردش باد،ابر آرميده در بين آسمان و زمين(بقره:١٦٤)، شب براي آرميدن (انعام:٩٦)، گستردگي زمين، کوهها و رودها، ميوه‌هاي جفت جفت(رعد:۳)، خوراکي‌ها(بقره:٢٢ و ۵٧ و ١٦۸ و ١٧٢ / مائده:٤ و ۸۸ و ٩٦ / اعراف:١٦۰ / انفال:٦٩ / حج:۳۰ و...)، لذت مال (آل عمران:١٤ / زخرف:٧١ و...)، لذت داشتن دام (آل عمران:١٤)و کرک و پشم آنها (انعام:١٤٢)، لذت داشتن کشتزار(آل عمران:١٤)و...

١-٢-١-لذت جنسي آخرتي در قرآن:

از آنجا که ماهيت حتي لذتها در آخرت با دنيا متفاوت بوده و قابل درک براي حال فعلي بشر نيست‌، اين بخش به صورتي مجزا آورده مي‌شود: زنهاي بهشتي و صفات و ويژگي‌هاي آنها: (صافات:٤٩-٤۸ / ص:۵٢ / الرحمن:۵٦ و ۵۸ و ٧۰ و ٧٢ و ٧٤ و ٧٦ / واقعه:٢۳-٢٢ و ۳٧-۳٤ / نبا:۳۳) و داشتن همسران پاک و پاکيزه در بهشت براي زنها و مردها(بقره:٢۵).

١-٢-١-لذت جنسي دنيايي در قرآن:

١-١-٢-١-لذت جنسي دنيايي روا در قرآن: پاکدامني سرزنش به دنبال ندارد (معارج:٢٩)، اگر مقتضي موجود باشد (جواني، زيبايي، زر و زيور و مکان خلوت و امنيت و مراوده و...)و مانع نيز مفقود باشد(بدون مزاحمت، داشتن تقاضاي علني به جاي مخالفت و ممانعت و...)؛ براي حفظ پاکدامني خود‌،تنها بايد به پروردگار خود و الهامات او و برهاني که از آن ناحيه است‌، پناه برد(يوسف:٢۳)، پاکدامني يک ارزش است(انبياء:٩١ / مومنون:۵)، ملامت در پي ندارد(مومنون:٦) و حدنگهداشتن است(مومنون:٧)، براي سلامت رابطه اجتماعي دو جنس، نگاه هيز نداشتن و رابطه جنسي برقرار نکردن و آشکار نکردن زينت و زيبايي توسط خانم‌ها و روسري بر گردن فرو انداختن شرط است(نور:۳١)، نترسيدن از مردم در هر نوع لذت جنسي روا(احزاب:۳٧)، شرط آرامش و پرهيز از هرج و مرج در خانه‌،با وجود دو شرط: داشتن برتري و دادن نفقه؛ پذيرش سرپرستي خانواده توسط مردهاست(نساء:۳٤)، زنان الگوي در قرآن:درستکارند، متواضعند، در غياب (همسر خود) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقى كه خدا براى آنان قرار داده، حفظ مى كنند.(نساء:۳٤)و...، جهت مواجهه منطقي مردها با آن دسته از زناني - كه از سركشى و مخالفتشان بيم دارند- ابتدا آنها را پند و اندرز دهند! (و اگر مؤثر واقع نشد،) در بستر از آنها دورى نمايند! و (اگر هيچ راهى جز شدت عمل، براى وادار كردن آنها به انجام وظايفشان نبود)، آنها را تنبيه كنند! و اگر پيروى كردند،مردها راهى براى تعدّى بر آنها نجويند! و بدانند که خداوند، بلندمرتبه و بزرگ است.(و قدرت او، بالاترين قدرتهاست.) (نساء:۳٤)و...

٢-١-٢-١-لذت جنسي دنيايي ناروا در قرآن:

١-٢-١-٢-١-لواط يکي از لذت‌هاي جنسي ناروا در قرآن است که در بررسي کليد واژه‌ها به آن از منظر تاريخي پرداخته شد، اما آيات مربوطه تحليل نگرديد.از منظر قرآن عمل زشتي است(يَعمَلوُنَ السَيئاتِ)، ناپاک است (رابطه جنسي با يک دختر پاک است و اگرچه صيغه تفضيل آورده: اطهر، اما به معناي پاکيزه تر نيست و اين در عربي استعمال شايعي است و معناي آن پاکي محض مي‌باشد (الميزان عربي، ص۳۳۸، ذيل هود:٧۸)، به دور از تقواست، موجب رسوايي بوده و آدم رشيد و عقل رس چنين عملي انجام نمي‌دهد. (هود:٧۸)، کار پليدي است که از سوي افراد بد و منحرف(فاسق) صورت مي‌گيرد. (انبياء:٧٤)، جرم است و اسراف(ذاريات:۳٢و۳٤)، خداوند زن را براي رابطه جنسي با مرد آفريده و همجنس بازي تجاوز از حدود الهي و قانون جهان بوده(شعرا:١٦٦) و بايد از عمل خلاف علنا بيزاري جست(شعرا:١٦۸)، لواط سرشتي بشر نيست و از زمان حضرت لوط اتفاق افتاده، راه توالد و تناسل را قطع کرده و کار پليدي است که در محفل انس انجام گرفته،فساد‌، فسق و ظلم است(عنکبوت:۳٤-٢۸)،و بالاخره چون يک رابطه جنسي روا به شادي ناشي از مودت و رحمت و آرامش منجر نمي‌شود(روم:٢١)

٢-٢-١-٢-١- دوست دختر / دوست پسر:

در قرآن دو بار به اين مطلب اشاره نموده: يکي در آيه شريفه:(مائده:۵) و ديگري در آيه شريفه:(نساء:٢۵)‌، که در تفسير آيه اخير فرموده اند:كلمه(أخدان ) جمع كلمه ( خدن ) به كسره خا است‌، كه به معناى دوست است و اين كلمه مذكر و مؤنثش و مفرد و جمعش يكسان است‌، يعنى هم به دوست مذكر خدن گفته مى شود و هم به دوست مؤنث، هم به جماعت دوستان خدن گفته مى شود و هم به يك فرد و اگر در مورد بحث به صيغه جمع آمده‌، براى اين بود كه در دلالت بر كثرت و زيادى تصريح داشته باشد و بفهماند وقتى كسى به منظور فحشا و زنا كردن دوستى مى گيرد‌، به او و به مثل او قناعت نمى كند‌، چون نفس آدمى حريص است‌، اگر قرار باشد خواست نفس را بر آورد و آن را اطاعت كند، حتما دوستان زيادى براى فحشا مى گيرد.
تذکر اين نکته ضروري است که هدف قرآن از طرح اين نعمت‌ها، لذت بردن صرف نيست،بلکه جهت عبرت گرفتن و استفاده درست(شکرگزاري) از آنهاست؛ براي مثال خداوند مي‌خواهد به انسان بفهماند که اين ما هستيم که طبيعت و انسان را زنده مي‌کنيم و مي‌ميرانيم!(حجر:٢۳ / ....)

لذات عقلي:

اجتناب از طاغوت و انابه به سوي خدا(زمر:١٧)، ياري خداوند در هر دو سرا(غافر:۵١)، موهبت يادآوري آن سرا(ص:٤٦)، خداي رحمان، آموزش قرآن، آفرينش انسان، قدرت بيان در انسان (الرحمن:٤-١)، قدرت انتخاب توسط عقل(زمر:١۸)،داشتن گوش و ديده و دل(ملک:٢۳)،دانش اندوزي،ملحق شدن به صالحان،برجاي گذاشتن نام نيک(شعراء:۸٤/ صافات:١١٩و١٢٩)، داشتن قلب سليم(شعراء:۸٩-۸۳)، لذت افزايش ايمان(توبه:١٢٤)‌، انفاق(سجده:١٦) و......

در تقسيم بندي ديگر شادي‌ها يا فردي هستند،يا خانوادگي و يا اجتماعي:

شادي‌هاي فردي: انفاق (به سود انفاق کننده است)(بقره:٢٧٢)، بخصوص اگر پنهاني باشد (بقره:٢٧١)، مهلت دادن به بدهکار تنگدست (بقره:٢۸۰)، سخن نرم(اسراء:٢۸) و...

شادي‌هاي خانوادگي: معاشرت نيکو با همسر(نساء:١٦)، داشتن نسلي حليم(صافات:١۰١)و دانا (ذاريات:٢۸) و پاک(مريم:١٩)، احسان به پدر و مادر (احقاف:١۵/ اسراء:٢۳و٢٤) مگر به شرک بخوانند(عنکبوت:۸)، رعايت حرمت آنها(اسراء:٢۳)، بخشش و گذشت و آمرزش زن و فرزندي که حتي با پدر دشمن هستند(تغابن:١٤)، مشورت و رضايت همسران در امور مشترک(بقره:۳۳)، اعتماد در خانواده(يوسف:٦٤و٦٦)، بخشش برادر (يوسف٩٢)، هدايت پدر و مادر توسط فرزند با احترام(مريم:٤۸-٤٢)، داشتن همسر شايسته (انبياء:٩۰)، پاکدامني (انبياء:٩١)، لذت بردن همسران در محيط خانه(نور:۵۸و۵٩)، تربيت جنسي فرزندان قبل از بلوغ(همان)،حاکميت رضايت خدا بر رضايت همسر(تحريم:١)،آرامش و دوستي و رحمت در کنار همسر(روم:٢١)، سپاسگزاري از والدين بخصوص مادر (لقمان:١٤و١۵)، طلاق بدون انزجار و ناآرامي(احزاب:٢۸و٤٩ / بقره:٢۳١)و...

شادي‌هاي اجتماعي:

شاديهاي اجتماعي نيز در قرآن بسيارند و حتي مي‌توان آنها را به زيرمجموعه‌هاي سياسي،مديريتي،حقوقي، اقتصادي و...،آن هم در دو طبقه شاديهاي روا و ناروا تقسيم نمود.براي نمونه به سرفصلها و آدرسهاي زير بدون تفکيک منطقي نظر مي‌اندازيم:

شادي ناشي از امنيت در اقتصاد(آل عمران:٧۵)، امنيت و رفاه (بقره:١٢٦)، رعايت حقوق در معامله(بقره:٢۸٢)‌، برابري(نحل:٧١)‌، شادي ناشي از وحدت در جامعه(حشر:١٤)و مبارزه با ظلم(شوري:۸) وحسد وبرتري جويي در جامعه(شوري:١٤)، شادي نارواي مشرکانه از دلخوشي نسبت به حزب سياسي خود(مومنون:۵۳ / روم:۳٢)،تسهيل وسايل ازدواج(نور:۳٢)،تشکيل جامعه‌اي که خدا دوست دارد(مائده:۵٤)،تحميل نکردن عقيده(يونس:٩٩/ ق:٤۵) و آزادي انتخاب عقيده(زمر:١۸)،غم و اندوه روا از ايمان نياوردن مردم(يوسف:١١۰)، مبارزه با فساد خوشگذران‌ها (مترفين)(اسراء:١٦)، مبارزه مرحله‌اي با استبداد (مرحله اول-موعظه حسنه و دعوت سالم (نحل:١٢۵ / فصلت:۳٤ / طه:٤٤)؛ مرحله دوم- قطع رابطه‌، آن هم به دو روش، يا به طور:١- مسالمت آميز،ويا به نحو: ٢- قهر و همكارى نكردن با دشمن(هود:١١۳)؛ مرحله سوم-قيام مسلحانه)؛ انتخاب روز جشن براي مبارزه سياسي- عقيدتي(طه:۵٩)، مورد ستم واقع شدن و شادي ناشي از ياري حتمي‌خداوند(حج:٦۰)،خوشحالي ناشي از نترسيدن و بلکه ترسانيدن دشمن(حج:٧٢)،شادي ناروا ناشي از پيروزي توام با نيرنگ بر مردم(طه:٦٤) و توام با ستم بر مردم(قصص:٧٧)،شاد کردن نيازمندان با انفاقي پاک(بقره:٢٦٧)،شادي ناشي از خودسازي(مائده:١۰۵)،مبارزه با دست به دست شدن داراييهاي اقتصادي بين توانگران جامعه(حشر:٧)،شهر خوش(بلده طيبه)(سبا:٢۰-١۵)،ياري خدا و پيروزي حق(نصر:٢-١) و...

از ديگر تقسيمات و بخش‌هاي نظريه مي‌توان از تقسيم شادي / حزن به طبيعي(غير ارزشي)،روا و ناروا نام برد، به شادي روا و ناروا در بخش بررسي مفاهيم اشاره شد و بنابراين از تکرار آنها خودداري مي‌شود:

شادي طبيعي(غير ارزشي):

آرام بخشي شب و روشني بخشي روز(غافر:٦١)، آرامش و دوستي و رحمت در کنار همسر(روم:٢١)، باد و ابر و باران شادي بخش پس از نوميدي (روم:٤٩-٤۸) و...

حزن طبيعي(غير ارزشي):

غيبت فرزند و نگراني از دست دادن او(قصص:٧ و ١۳/ طه:٤۰‌،يوسف:١۳و۸٤)، ناراحتي از قتل ولو مجرم (طه:٤۰)، ناراحتي از سخن‌هاي ناصواب مردم (حجر:٩٧)، ناراحتي از احساس ظلم به خدا و خود و مردم(انبياء:۸۸)، در گوشي صحبت کردن(مجادله:١۰)، دلتنگي ناشي از گمراهي(انعام:١٢۵) و...

حزن روا:

ناراحتي از ناتواني کمک به هزينه‌هاي جنگ(توبه:٩٢)،اذيت در راه خدا(عنکبوت:١۰)، ؛نگران نازل شدن بلا برقوم خود(عنکبوت:۳۳)؛نگران نيروي دشمن(آل عمران:١۳٩)؛نگران آخر و عاقبت خود بودن(فصلت:۳۰)؛ترس و نگراني از تهمت مردم(مريم:٢٤)؛تکذيب حقايق از سوي کافران(انعام:۳۳ /لقمان:٢۳)؛سخن و ادعاي مخالفان( يونس:٦۵/يس:٧٦)؛ترک شدن از سوي همسر(احزاب:۵١)،دلهره ناشي از هنگامه بزرگ قيامت(انبياء:١۰۳)

حزن ناروا:

غم تکذيب و استهزاء کافران را نخوردن (حجر:۸۸)، ترس و نگراني از دشمن در حال فراموشي خدا(توبه:٤۰)؛ نگراني از آخرت دنيا پرستان به جاي وقت خود را صرف مومنان کردن(حجر:۸۸)؛ نگراني از افراد ظالم و خود را باختن(نحل:١٢٧/نمل:٧۰)؛ اندوه برآنچه از کف داده ايم و مصيبتهاي وارده ناشي از عملکرد غلط خود که به افسردگي مي‌انجامد(آل عمران:١۵۳)؛ ناراحت نبودن از تلاش حق پوشان (عمران:١٧٦ و مائده:٤١)

شادي‌هاي موقت:

بادهاي بشارت آور(روم:٤٦)،باد و ابر و باران مسرت آور پس از نوميدي(روم:٤٩-٤۸))،مال و فرزند(کهف:٤٦)و...
شادي‌هاي دائم:
١-شادي‌هاي دائم تا آخرت: نيکي‌هاي ماندگار (کهف:٤٦)، عاقبت شادي بخش ايمان و عمل صالح (روم:١۵)، مورد احترام، داخل بهشت در باغهاي پرنعمت،برسرير، در مقابل هم، با گردش باده ناب که سخت سپيد و لذت بخش است و بدون فساد عقل و بدمستي و فرسودگي و در کنار دلبراني فروهشته نگاه و فراخ ديده(صافات:۵۰-٤۰)و...
2-شاديهاي دائم تا پايان عمر: آرامش و دوستي و رحمت در کنار همسر(روم:٢١)، بدي را به بهترين وجه پاسخ گفتن و تبديل دشمن به دوستي يکدل(فصلت:٢٤)و...

شادي‌هاي دروني:

روشنگري، رهنمود و رحمت کتاب الهي(قصص:٤۳)، اذيت کشيدن در راه خدا(عنکبوت:١۰) و...

شادي‌هاي ظاهري:

شادمانه به همراه همسر خود داخل بهشت شدن(زخرف:٧۰)، چهره هايى با طراوت] شاداب [ و زيبا و به نعمت خدا نگاه کردن(قيامت:٢۳-٢٢)
براي تکميل نظريه سه بخش مهم ديگر باقي مانده که عبارتند از:تحليل شادي و لذت به عوامل آن (براي مثال يکي از مولفه‌هاي شادي اميد است و...)؛ رابطه همبستگي شادي و لذت روا/ ناروا با ساير کليد واژه‌هاي قرآني و بالاخره رابطه علي لذت و شادي روا / ناروا (يعني چه چيزهايي شادي و لذت روا و ناروا را توليد مي‌کنند)، که در بررسي مفاهيم به مورد اخير اشاره شد؛ تحليل شادي به مولفه‌هاي آن نيز متعاقب بررسي: رابطه‌هاي همبستگي امکان پذير است:
کليد واژه‌هايي که با شادي روا رابطه دارند: نعمت‌هاي دنيوي(بقره: ۵٧ و٢٢۰/ فصلت:۵١/ قمر:۳۵و...)، وعده نعمت‌هاي بهشتي(واقعه:۸٩/ مطففين:٢٢ و...)، بشارت‌ها (بقره:٢۵/ يونس:٦٤ و...)، حب (بقره:١٦۵ و ٢٧٦/ آل عمران:۳١ و ٧٦ و ١۳٤ و ...)، زينت (کهف:٧/ صافات:٦، زخرف:١۸، ملک:۵)، رضوان (مائده:١٢۰/ توبه:١۰۰/ محمد:٢٧/ ....)، پاکي ( زدودن زجر)وطهارت و تزکيه (اعراف:١١/ احزاب:۵۳/ نازعات:١۸ و....)، سکينه (توبه:٢٦/ نمل:۸٦/ قصص:٧۳ / روم:٢١/ غافر:٦١/ فتح:٤ و ١۸ و ٢٦)، رحمت (نحل:۸٩ و ١۰٢/ اسراء:۸٢/ انبياء:١۰٧ / روم:٢١/ فتح:٢٩/ حديد:٧)، اميد (يوسف:۸٧/ زمر:۵۳/ اميد حتي هنگام شکست؛ قمر:١۰)، آرامش (رعد:٢۸/ نحل:۸۰)، جمال (زيبايي) (نحل:٦؛ حسن (احزاب:۵٢)، صافات:٤۸ و ٤٩/ طور:٢٤/ واقعه:٢٢و٢۳/ تغابن:۳)، رزق حسن (نحل:٦٧)/ رزق کريم (سبا:٤)، رزق معلوم (صافات:٤١)، رزق پاکيزه/ طيبات (غافر:٦٤/ شوري:٢٧ / جاثيه:١٦/ طلاق:١١)؛ بايد توجه داشت رزق هرآن چيزي است که انسان براي بقاي خود از آن بهره مي‌برد، چون خوردني و آشاميدني ولباس و مسکن و ازدواج کردن و فرزند و علم و قدرت و...(الميزان، ج١۸، ص۳٧۵)، حيات طيبه (نحل:٩٧)، سخن نرم (اسراء:٢۸)، فروتني (اسراء:٦١/ شعراء:٢١۵/ تحريم:١٢)، تضرع (مومنون:٧٦)، نياز پست (اعراف:١٦٩/ نياز والا (بقره:٦١/ نياز کاذب (طه:١٢۰ -١١٧/ نياز مبرم (حشر:٩)، پيروزي سياسي- نظامي(روم:۵/ پيروزي درخشان (فتح:١/ پيروزي نزديک (فتح:١۸و٢٧/ صف:١۳)، مودت (روم:٢١/شوري:٢۳/ ممتحنه:٧)، توانايي(روم:۵۵)، نيکنامي(صافات:١١٩و١٢٩)، سلامتي (صافات:١٤۵)، دل نرم (زمر:٢۳)، صبر و گذشت (فصلت:۳٤/ عصر:۳/ مزمل:١۰/ بلد:١٧)، خشم و انتقام (شوري:۳٩)،خشمگين کردن کافر (شوري:۵۵/ فتح:٢٩)، گذشت در حال خشم(شوري:۳٧)، سختگيري بر کفار(فتح: ٢٩)، عبادت(فتح:٢٩/ معارج:٢۳ و ۳٤/ علق:١٩)، توبه(ق:۳٢/ تحريم:۸)، نيکوکاري(ذاريات:١٦/ ممتحنه:۸/ ملک:٢)، نماز شب(ذاريات:١٧/ طور:٤٩ / مزمل:٦)، سحرخيزي و استغفار(ذاريات:١۸/ نصر:۳)، دادن حق سائل و محروم (ذاريات:١٩/ معارج:٢٤و٢۵/ انسان:۸/ ضحي:١۰)، دلشاد/ فاکه(طور:١۸)، آزار کشيدن در راه حق(قمر:٩) و...
کليد واژه‌هايي که با شادي ناروا رابطه دارند: هوي(بقره:۸٧ و١٢۰و١٤۵/ مائده:٧٧‌،حب غيرخدا (بقره:١٦۵/ آل عمران:۳٢ و ۵٧ و ١٤۰)، کسالت(نساء:١٤٢/ توبه:۵٤/ نور:٢٦)، وسوسه (اعراف:٢۰/ طه:١٢۰)، بدحالي(توبه:۵۰/ جاثيه:٢١)، شادي ندادن هزينه مبارزه(توبه:۵۰و۸١و۸٢)، نااميدي(ابراهيم:١۵/ حجر:۵۵ و ۵٦/ روم:١٢ و....)، عجله(اسراء:١١)، گفتار باطل(حج:۳۰/ حرف لغو(قصص:۵۵/ دروغ(جاثيه:٧/قمر:٢٦)و...

کليد واژه‌هايي که با لذت روا رابطه دارند: آب گوارا(فاطر:١٢)، به شگفت آمدن از چهره زيبا(احزاب:۵٢)،نياز صادق(بقره:٦١)، خوردن حلال و گوارا(نساء:٢٤) و...
کليد واژه‌هايي که با لذت ناروا رابطه دارند: وسوسه (طه:١٢۰)، لهو (لقمان:٦)، خمرو مسکرات (نساء:٤۳/ مائده:٩۰و٩١و...)، شهوت کاذب (اعراف:٢۸١)، رسوايي (حجر:٦۸) و...، بي حيايي (يوسف:٢۳)، زيان(رعد:١٧)و....
و بالاخره مي‌توان مولفه‌هاي شادي را از بين مفاهيم مرتبط با لذت و شادي در طبقات زير جا داد: شادي در چهره، شادي در قلب، شادي در رفتار...اي خداي شادي بخش مردمان را از جهنم غم و رنج به در آور و آنها را به سراي بهجت و شوق و ذوق خويش ميهمان گردان. پايان

پي نوشتها در دفتر گزارش نامه موجود است.
--------
*محقق و پژوهشگر مسايل اجتماعي

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org