Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: جوان و جوانی، در شاهنامه

جوان و جوانی، در شاهنامه



سلیمان محمودی

با نگاهي به زندگي انسان از تولد تا مرگ، به خوبي مي توان دريافت که زندگي انسان داراي مراحلي و تکاملي است که از نوزادي آغاز و به پيري پايان مي پذيرد.

زيباترين و خيالي ترين دوران عمر آدمي جواني مي باشد. جواني دوران شادابي و سرزندگي و قدرت و توانايي و خواب و خيال است. اين همه، سرمايه اي خدادادي و نردبان رشد و پيشرفت آدمي مي باشد، هرچند غرور و ناپختگي و ناداني خاص همين مرحله زندگي است و باعث مي شود که از اين همه نعمت هاي خدايي استفاده نشود. و چه بسا شادي و سلامتي اين دوران جوانان را به غرور و سرمستي بکشاند که منجر به خودبيني و خودپسندي مي شود. در اينجاست که به کمک خرد و دانايي مي تواند اين گذرگاه زندگي را به خوبي بگذراند و داناي بزرگ توس در اين باره گويند:

هر آن مغز کو را خرد روشنست
ز دانش يکي بر تنش جوشنست
کس آن را نبُرد مگر تيغ مرگ
شود موم از آن زخم پولاترگ

جوان بايد خرد را پادشاه جان و تن خويش قرار دهد و خرد خود را با دانش و دانايي روشن کند.

جوانان داناي دانش پذير
سزد گر نشيند به جاي پير
جوان بود و از گوهر پهلوان
خردمند و بيدار و روشن روان

فردوسي در سراسر کتاب بزرگش و در ميان داستان هايي که آورده، هميشه به جواني و غرور و مستي و جنگ آوري و برنايي و توانايي اشاره دارد. از انسان و جوان مي خواهد که از اين ويژگي ها فريب نخورد:

جز اين است آيين پيوند و کين
جهان را به چشم جواني مبين
که هر کو نبيد جواني چشيد
به گيتي جز از خويشتن نديد
بدآن مستي اندر دهد سر به باد
تو را روز جز شاد و خرم مباد
دل و جان من مي کني پر ز درد
جواني مگر مر تو را خيره کرد

شايد همين ويژگي غرور و مستي دوران جواني مي باشد که رسول خدا(ص) در سخنشان آن را گونه اي از جنون مي دانند:«الشَّباب شعبة من الجنون». حکيم ما در جاهاي گوناگون، خامي و ناپختگي دوران جواني در عين توانايي و نيرومندي را بيان مي دارد و از زبان شهرياران و پهلوانان و جهان ديدگان اين هشدارها را به جوانان مي دهد:

چو اندرز کيخسرو آرم به ياد
تو بشنو مگر سر نپيچي ز داد
مرا گفت آن دادگر شهريار
يکي جوي باشد به باغ بهار
که چون آب يابد، به نيرو شود
همه باغ ازو پر ز آهو شود
جواني هنوز اين بلندي مجوي
سخن را بسنج و به اندازه گوي

فردوسي راز شکست و پيروزي برخي از جوانان را در خواب و باد و غرور آن ها مي داند:

اگر بر دلت رأي من تيره گشت
ز خواب جواني سرت خير گشت
کنون خيره آزرم دشمن مجوي
براين بارگه برمبر آبروي
منه با جواني سر اند فريب
گر از چرخ گردان نخواهي نهيب

ايشان به جوان هشدار مي دهد که روزگار، بازيچه بسيار دارد و روزگار از کسي فرمان نمي پذيرد و به ميل و خواسته ما نمي چرخد و روزگار ناپايدار است و به گاه جواني بايد تمام دوران زندگي را بنگريم و بدانيم که خود، روزي هم از سراي شادماني،خوشي و مستي بهار زندگي، گذر خواهيم کرد و به پيري و باغ پاييزي زندگي خواهيم رسيد:

جوان داردش گاه با رنگ و بوي
گهش پير بيني دژم کرده روي
به پير و جوان يک به يک ننگرد
شکاري که پيش آيدش بِشکرد
جهان چون عروسي رسيده جوان
پر از چشمه و باغ و آب روان
چو مردم بدارد نهاد پلنگ
بگردد زمانه برو تار و تنگ
چنين است کردار گردون پير
گهي چون کمان است و گاهي چو تير

رستم در ديدار و گفتگو با اسفنديار در کنار رود هيرمند از او مي خواهد که دست از کينه و جنگ بردارد زيرا جواني و خودخواهي او را به کام جنگ و ننگ مي کشاند و جهان را از چشم و دريچه جواني نگاه نکند و آينده نگر باشد:

بمردي ز دل دور کن خشم و کين
جهان را به چشم جواني مبين
مکن شهريارا جواني مکن
چنين بر بلا کامراني مکن

نگاه ديگر ايشان اين است که اندوختن آزمايش و تجربه را، مقدمه پختگي و دانايي مي داند و آن را براي جوان کاري ضروري و بايسته مي شمارد و مي فرمايند:

جوان گرچه دانا بود با گُهر
اَبي آزمايش نگيرد هنر
بد و نيک هرگونه بايد کشيد
ز هر شور و تلخي ببايد چشيد
که روز جواني هنر داشتيم
بدو نيک را خوار نگذاشتيم
که من با جواني خرد يافتم
به هر نيک و بد نيز بشتافتيم

باز ايشان، در جاي جاي سخن خود جوانان را راهنمايي مي کند و به آن ها پند و اندرز مي دهد که بايد در دوره ي جواني، به توانايي خود پي ببرند و در کنار اين سرمايه بزرگ خداداي با کار و تلاش به بهره وري رسيد.از جوان کاهل و بيکار ناخوشايند است و بر اين باور است که کاهلي و تنبلي، روان را ناتندرست و شوم خواهد داشت:

که چون کاهلي پيشه گيرد جوان
بماند منش پست و تيره روان
چو کاهل بود مرد برنا به کار
ازو سير گردد دل روزگار
نماند روان تندرست و جوان
مبادش روان و مبادش زبان
به کوشش مکن هيچ سستي به کار
به گيتي جز او نيست پروردگار

و در بيت بالايي براي جوان بيکار آرزوي مرگ و نفرين مي کند.

نگاه ديگر ايشان به جوان اين است که جوان اگرچه که خام و ناپخته است اما اگر خرد را پيشرو و رهبر خود قرار دهد و در کنار پيران و دنياديدگان بنشيند و ياد گيرد و با آگاهي و دانايي نظر دهد و کار کند مي تواند همراه و هم نشين بزرگان و شهرياران شود:

بفرمود تا رفت پيش هجير
جواني به کردار، هشيار و پير
جواني برآراست از خويشتن
سخن گو و بينادل و راي زن
فرستاده اي جست با رأي و هوش
جواني که دارد به گفتار گوش

و در داستان بيژن و منيژه که يکي از داستان هاي زيبا و عاشقانه ي اين مرز و بوم است که فردوسي آن را به خوبي سروده، آورده که بيژن جواني نورسيده است که با بهره مندي از خرد، خود را ساخته و آراسته است:

که هرچند بيژن جوان است نو
به هر کار دارد خرد پيشرو

او، جوانان بي هنر و خوش گذران را سخت ناخوشايند مي پندارد، و هنر را مايه ي زيبايي و آراستگي مي داند:

جوان بي هنر سخت ناخوش بود
و گر چند فرزند آرش بود

بايد دانست که هنر در نگاه و بيان ايشان، دانش، دانايي، هوشمندي، و آراستگي درون و بيرون و يا جان و روان و تن مي باشد و به اين معنايي که در روزگار ما رواج دارد، نمي باشد.

شاعر خردمند و دانش گراي ما، جوان را به فراگيري دانش و هنر فرا مي خواند، چرا که دانش و دانايي در جواني، سرمايه اي است که هيچ گاه از دست نمي رود و هميشه ارزشمند است و بهترين دوران براي به دست آوردن دانش و هنر، همين دوران جواني و شادابي است:

به پرسيد دانا شد مرد پير
چنين داد پاسخ که داناي پير
گر آموزشي باشد و يادگير
ز دانش جواني بود ناگزير

و رسول بزرگوار و مهربان اسلام مي فرمايند «مَن تَعَلَّمَ في شَبابِهِ کانَ بمنزلة الرَّسمِ في الحَجَر». هرکه در جواني دانش بياموزد مانند نقش کندن بر سنگ است که ماندگار و پابرجا مي باشد و حکيم توس بهترين جوان را جواني مي داند که در جسم جوان و تنومند است ولي در دانش و انديشه، پير است:

خردمند و زيبا و چيره سخن
جواني به سال و به دانش کهن
بفرمود تا رفت پيش هجير
جواني به کردار هشيار و پير

شايد همين نکته معناي سخن پيامبر اسلام(ص) را بهتر بفهماند که فرموده اند: «خَيرُ شَبابِکُم مَن تَشَبَّهَ بِکهُولِکُم وشرُّ کُهولِکُم من تَشَبَّهَ بَشبابِکُم»،بهترين جوانان شما کسي است که مانند پيران و ميان سالان شما باشد. و بدترين پيران شما کسي است که همانند جوانان باشد و رفتار جوان از او سر بزند. پس ارزش روزگار جواني و شادي را بدانيم و از آن براي ديگر دوران، سرمايه اندوخته تا به پيرانه سري گرفتار غم و اندوه نشويم:

سپاس از جهاندار پروردگار
کز وي ست نيک و بد روزگار
که روز جواني هنر داشتيم
بد و نيک را خوار نگذاشتيم
کنون روز پيري به دانندگي
به راي و به گنج و فشانندگي
جهان زير آيين و فرهنگ ماست
سپهر روان جوشن جنگ ماست

در پايان به پيام بيداري و آگاهي اين سخن سراي حکيم و داناي ايران زمين گوش فرا دهيم و بدانيم که رفتار و کار ما، آينده ي ما را مي سازد و خوشبخت و بهره مند يا بدبخت و گرفتار مي شويم:

منه با جواني سراندر فريب
گر از چرخ گردان نخواهي نهيب
جهان سر به سر حکمت و عبرت است
چرا بهره ي ما همه غفلت است
به منزل ما رسيد آن که پيونده بود
بهي يافت آن کس که جوينده بود

----------
* محقق و دانش آموخته حوزه

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org