Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: در آمـدي به مسـائل جـوانان؛ ميزگـردي با پژوهشـگران/ بخش پايانی

در آمـدي به مسـائل جـوانان؛ ميزگـردي با پژوهشـگران/ بخش پايانی

صفیر:یکی از مسائل دوره جوانی، مسئله رابطه با گروه‌های هم سن و سال است و با توجه به مسائلی که آقایان مطرح کردند که جوانان بعضی وقت‌ها حوصله نمی‌کنند حتی ده دقیقه با پدر و مادرشان صحبت کنند، امّا وقتی با هم سن و سالشان صحبت می‌کنند شاید 2 ساعت بدون خستگی صحبت کنند و تاثیرات شگرفی در روحیات همدیگر دارند؛ حال سوالی که مطرح است این همراه و هم سال چه ویژگی‌های باید داشته باشد که رابطه‌ سالمی با جوان ما داشته باشد؟

قاسمی: در دعای جوشن کبیر داریم «یا شفیق یا رفیق»، یکی از اسماء خداوند رفاقت و شفقت است. قطعاً کسی که با جوان ما به عنوان هم سن و سال ارتباط و رفاقت برقرار می‌کند شاید بشود گفت: 70-80 درصد تأثیر در روحیه، افعال، افکار او داشته باشد. هم روان‌شناسان غربی و هم دینی، کتاب‌های مفصل و مقالات گسترده‌ای درباره ویژگی‌های یک رفیق خوب دارند که من به بعضی از آن ها اشاره می کنم:

1- اولین ویژگی یک رفیق خوب، داشتن تفکر مثبت است. این ویژگی خیلی مهم است که شاید کمتر به آن پرداخته شده است. جامعه شناسان معتقد هستند که انسان یا فکر مثبت دارد یا فکر منفی. افکار منفی مثل این که: «نمی‌شود، فایده‌ای ندارد، بی خیالش و ...»، امّا اگر رفیق جوان من و فرزند من دارای فکر مثبت باشد می تواند روحیه امید و امیدواری به رفیقش بدهد.

2- پایه‌های اعتقادی و اخلاقی‌اش باید قوی باشد. این ویژگی در آموزه‌های ائمه معصومین(ع) هم است. علامه حلی در جلد سوم قواعد، یک وصیت نامه‌ای برای فرزندش دارد که فوق‌العاده جالب است و ما حتی اگر بخواهیم به عنوان یک منشور وصیت برای جوانان ترجمه و چاپ کنیم به نظر من می‌ارزد و شبیه وصایای لقمان به فرزندش است. در آن جا مي‌گويد: «اوصیک یا بُنَیَّ ایاک وَالمُصاحَبَة الاراذل»، بترس و بپرهیز از مصاحبت با افراد بد، «وَ عَلیکَ بِالمُجالَسةِ العُلماء»، هم‌نشین علما باش! بعد می‌گوید که ریشه‌ها و پایه‌های اعتقادی خودت را قوی کن. در همین راستا، رفیق باید اعتقاد به ارزش‌ها و باورهای دینی‌اش قوی باشد تا بتواند اثرات مثبتی هم داشته باشد. در زمینه اوصاف رفیق جای بحث، زیاد است. اما یکی از مسائلی که راجع به هم سال و رفیق مطرح است شناخت از رفاقت است، می‌گویند هر چیزی جدیدش خوب است امّا رفیق قدیمی‌اش خوب است مخصوصاً آن‌هایی که در دوران کودکی و نوجوانی با هم رفیق شده‌‌‌اند و تا جوانی و میان سالی ادامه پیدا کرده است، این‌ها فوق‌العاده می‌توانند یار و یاور همدیگر باشند و به یکدیگر کمک کنند. در سیره بزرگان و دانشمندان دینی افرادی مانند سیدرضی چون از رفیق خوب برخوردار بوده‌اند موفقيت‌هاي فراوانی به دست آورد، وقتی مادر سید رضی و سید مرتضی دست این دو بچه را گرفت و پیش شیخ مفید آمد گفت: «یا شیخ علمهما الفقه» فقه یادشان بده، و در واقع ‌ این دو برادر را رفیق و هم شاگردی یکدیگر قرار داد. خیلی جالب است که سید رضی بهترین رفیقش سید مرتضی برادرش است، و این دو برادر ثمرات زیادی برای مذهب داشتند ـ این نشان می‌دهد که انسان تا می‌تواند رفیقی را پیدا کند که شناخت بهتری از او دارد ـ، تا جایی که این‌ها با همدیگر رشد می‌کنند و اهل تعلیم، تعلّم و تربیت بودند. در 30 سالگی سید رضی در دوران کوتاهی قرآن را یاد گرفت و بعد دست به قلم برد، در سن جوانی گنجینه‌های گران‌سنگی برای نسل‌های بعد مثل تلخیص البیان، مجازات القرآن، حقایق التعبیر فی التشابه التلمیذ و ... را نوشت.

احمدی: در تکمیل سخن آقای قاسمی بگویم که جوان تاثیر پذیر است یا از خانواده تأثیر می‌گیرد یا از محیط؛ در محیط، به جز محیط آموزش، محیط همسالان وجود دارد، همسالان خود یک محیط است و جوانان از آن تأثیر می‌پذیرند، بنابراین باز ما بر می‌گردیم به بحث آموزش، با آموزش جوان را آماده رویاروی با مسایل جدید می کنیم ، آموزش‌ها واکسن‌هايي هستند که جامعه و گروه جوانان در مقابل به آسيب‌ها توانمند مي‌سازد. نصیحت کارکرد خاص خودش را دارد.

قاسـمی: ایشـان فـرمودنـد ویژگی‌های همسالان و دوست چیست، و من هم ویژگی‌های فردی آن‌ها را گفتم، ولی اگر بخواهیم در سطح اجتماع بحث بکنیم قطعاً بحث رسانه‌های جمعی هم رفیق انسان به حساب مي‌آيند، بنابراین آن‌ها باید برنامه‌های خاص خودشان را داشته باشند.

صفیر: موضوع بعدی که قصد مطرح کردن آن را دارم مساله مشکلات جوانان امروزی است. یکی از مشکلات اساسی جوانان ما بحث دین گریزی است به خصوص در چند سال اخیر شاهد این بودیم که برخی می گویند گروه هایی از جوان‌ها یا کلاً بی‌دین ‌شده اند یا این که از دین اسلام گریزان ‌شده و به ادیان دیگری به ویژه مسیحیت می‌گرایند. همچنین اخیرا گرایش به حلقه‌های عرفان‌های کاذب بسیار فراگیر شده است. به نظر شما علت دین-گریزی جوانان چیست؟ البته این مساله از قدیم هم بوده امّا الآن گسترش پیدا کرده است.

خلج: جوانانی را که نسبت به دین موضع می‌گیرند باید به چند گروه تقسیم کرد: یک عده بی تفاوت هستند یعنی اصلاً اهمیتی به دین نمی‌دهند، چه به دین اسلام و چه بقیه ادیان؛ عده‌ای دیگر، دین گریزند؛ و متأسفانه عده‌ای هستند که علاوه بر این که دین گریز‌اند دین ستیز هم هستند و این خیلی خطرناک است. دین گریزی عوامل بسیاری دارد که من به یکی دو تا از آن اشاره می‌کنم. مطمئناً اکثر دین گریزان کسانی نیستند که مطالعه کرده باشند و اسلام را با دیگر ادیان مقایسه کرده و به برتری دیگر ادیان بر اسلام رسیده باشند و بر این اساس اسلام را رها، و دین دیگری برگزینند؛ بلکه این به رفتار خود ما برمی‌گردد چون ما به اسم قرآن و نهج‌البلاغه انقلاب کردیم و به نام دین حکومت می‌کنیم، بنابراین رفتار ما در استقبال جوانان از دین و یا گریزشان از دین عامل بسیار مهمی است. وقتی یک جوان مسلمان می‌بیند بنده که منادی اسلام هستم و دم از دین می‌زنم و معیارهای دین را بیان می‌کنم، او همان معیارها را در خود من گوینده جستجو می‌کند و وقتی می‌بیند که من اصلاً با آن‌ معیارها ارتباطی ندارم، و با آن ها بیگانه هستم و فقط حرف می‌زنم! می‌گوید معلوم است که این دین خیلی پایه و اساسی ندارد، پس من چگونه برای دینی که گوینده‌اش هیچ پایبندی به آن ندارد، خودم را پایبند کنم؟! و به همین علت است که در تعالیم ما است که « كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ» . این یک دستورالعمل روشمند است یعنی با عمل خود، مردم را به دین دعوت کنیم، با گفتار هم باید بگوییم ولی در عمل باید نشان بدهیم به آن چه که می‌گوییم پایبند هستیم که در این صورت خیلی تأثیر دارد. من از یکی از دوستان مقاله‌ای جالب خواندم که درد جامعه است، او نوشته بود: ما یک «تبلیغ سوء» داریم و یک «سوء تبلیغ» داریم، تبلیغ سوء را دشمن می‌کند، این تازگی ندارد که کاریکاتور پیامبر اسلام(ص) را می‌کشند و یا به پیشوایان ما توهین می‌کنند، سابقه این دشمنی در اروپا از 1000 سال پیش است، چقدر کتاب علیه شخص پیامبر اسلام(ص) نوشتند، ولیکن تبلیغات سوء دشمن نسبت به اسلام باعث رشد اسلام شده است، این عزت پیامبر(ص) را روز به روز بیشتر کرده است، چرا؟ برای این که یک عده از بزرگان ما هم در مقابل آن‌ها قد علم کرده‌اند، نوشته‌اند، گفته‌اند و آثار بسیار خوبی از خودشان به جا گذاشته‌اند، حرف‌های آن‌ها را نقد کردند، و پوچی آن‌ را روشن کرده‌اند، آدم‌ عاقل در دنیا، وقتی آن کتابی که علیه پیامبر اسلام نوشته است با آن کتابی که آن را رد می‌کند مقایسه می‌کند می‌بیند که طرف دروغ گفته است. پس تبلیغ سوء همواره به نفع اسلام بوده است؛ امّا اگر افرادی از حقیقت بد دفاع کنند حقیقت را بد می‌کنند! ما گرفتار سوء تبلیغ هستیم و همه کارهای خودمان را به حساب اسلام می‌گذاریم، نابسامانی‌ها، بد اخلاقی‌ها و ... هر چه است را به اسلام نسبت می‌دهیم، در مملکتی که بیش از نو درصد از مردم تحصیل کرده هستند، در این جامعه شخصی می‌گوید که من مهدی موعود هستم، چرا؟ برای این است که ما همه چیز را به حساب حضرت مهدی می‌گذاریم و یک چهره بسیار بدی از حضرت مهدی(عج) ارائه می‌دهیم و این باعث می‌شود که دیگران بیایند و مدعی بشوند. سوء تبلیغ معمولا از ناحیه دوست است، ممکن است این مبلغ، نیت خیر داشته باشد اما، به دین ضربه می‌زند. عرضه ضعیف دین، از دین، نان خوردن و استفاده ابزاری از دین کردن همه این‌ها باعث می‌شود که جوانان و افراد فهمیده از دین بگریزند و در مقابلش جبهه بگیرند؛ از صدر اسلام این چنین بوده است. من دو قصه عرض کنم یکی از مولانا، دیگری هم از سعدی. در گلستان سعدی آمده است: کسی قرآن می‌خواند امّا صدای نخراشیده‌ای داشت، آدم صاحب دلی به او رسید گفت: قرآن برای چه می‌خوانی، مزد می‌گیری قرآن می‌خوانی، گفت نه، من از بهر خدا می‌خوانم، گفت تو را به خدا از بهر خدا نخوان! شما که این گونه قرآن می‌خوانی آبرو و حیثیت مسلمانان را می‌بری. مولانا هم شبیه این داستان دارد که در سرزمین کفرستانی آقای بد صدایی اذان می‌گفت، مؤمنین می‌آمدند می‌گفتند: که اذان نگو آبروی اسلام را می‌بری، غیر مسلمانان می‌گفتند: که آسایش ما را می‌گیری، چرا این کار را می‌کنی، ولیکن دست بردار نبود تا اینکه روزی یک یهودی با مقداری هدایا به دیدار این آقا آمد، گفت این‌ها را آورده‌ام که تقدیم شما بکنم، گفت برای چه، همه به من معترضند تو برای من هدیه آوردی؟ گفت برای این که من دختری دارم بسیار فاضل و عالم، اخیراً شیفته اسلام شده بود و می‌خواست به اسلام ایمان بیاورد ما هیچ راهی برای خلاصی از این گرفتاری نداشتیم. تا این که اذان شما را شنید، و از آن موقع از اسلام متنفر شده است من آمده‌ام از شما تشکر بکنم و این هدایا را آورده‌ام. ما این گونه داریم تبلیغ می‌کنیم، ما به نام دین زندگی می کنیم، به نام دین رفتارهایمان غیر دینی است، وقتی رفتار ما غیر دینی باشد دین گریزی پدید می‌آید. روزی با یکی از آقایان صاحب مقام در جمعی برای دیدار حاجی نشسته بودیم، آن آقا موقع نهار شروع کرد علیه یکی از روشن فکرها حرف زدن که مقالاتش گمراه کننده است و سخنانش چنین است و چنان، دیدم خیلی دارد میدان داری می‌کند، عصبانی شدم گفتم: مقاله آن آقا را چند نفر می‌خوانند، مقاله آن آقا در یک مجله‌ای چاپ می‌شود این مجله 2000 تیراژ دارد، این2000 تیراژ اولاً: همه‌اش فروش نمی‌رود، ثانیاً: همه کسانی که روزنامه را خریدند این مقاله را نمی‌خوانند، ثالثاً: آن‌هایی که می‌خوانند خیلی‌هایشان نمی‌فهمند، رابعاً: یک عده از آن‌ها که می‌فهمند نقدش می‌کنند، فقط عده کمی هستند که ممکن است تحت تأثیر قرار بگیرند، آن‌ها هم آن شبهاتی که پیش آمده را در مجامع مطرح می‌کنند و آدم عاقل و دانا در جامعه زیاد هستند و این شبهات را پاسخ می‌دهند؛ امّا رفتار بنده و جناب عالی جوانان را بی دین می‌کند، وقتی من سوار یک ماشینی گران قیمت هستم طبیعی است جوانی که چهار خواهر دارد و می‌خواهند ازدواج کنند، ولی پدرش شرمنده فرزندانش است برای این که نمی‌تواند جهیزیه معمولی برای آنها تهیه کند، این پسر نگاه می‌کند می‌گوید این آقا که دم از دین و زهد می‌زند در ناز و نعمت است، پس این دین به چه دردی می‌خورد؟! در مقابل، رفتار امیرالمؤمنین(ع) را ببینید، جوانی را خدمت حضرت ‌آورند گفتند: ایشان خود ارضاعی می‌کند، حضرت(ع) 25 ضربه شلاق زده و تنبیه‌اش کرد ولی بعد هم دستور داد عسل آوردند و جای تازیانه‌ها را مرهم مالیدند، بعد فرمود: که این جوان نیاز به همسر دارد و تمکن مالی ندارد سریع از بیت‌المال برای او زن بگیرید. خوب این جوان شب به اتاق عروس می‌رود و سر را در کنار همسرش می‌گذارد، به فکر می‌رود عجب امامی است، عجب رهبری دارم، عجب دینی است، هم من را تنبیه کرد که دیگر آن خطا را نکنم چون برای دین و سلامتی من ضرر داشت، پس معلوم می‌شود شلاق‌ها، شلاق‌های محبت بود؛ ما به جوان می‌گوییم این کار را نکن بسیار خوب بعد چکار کند؟ وقتی ما به او می‌گوییم شما گناه نکن پس باید ازدواج کند، از کجا و چگونه؟! خوب این وظیفه حکومت است که مشکلات جوانان را به لحاظ اقتصادی حل کند و همان طور که آقای قاسمی فرمودند رفیق، تنها آدم‌ها نیستند. غالب بچه‌ها به طور کلی در اختیار والدین نیستند، برای این که از کودکستان تا دانشگاه بیرون از خانه اند. و طبع انسان این گونه است که با رفیق بیشتر نزدیک می‌شود تا با والدین، چون آن رفیق، هم سن و سال اوست، هم فکر اوست و همه حرف‌هایش را به او می‌تواند بزند و به والدین نمی‌تواند بزند. خوب! این وظیفه دولت است که از رسانه‌ها به گونه‌ای استفاده کند که این نسل را درست هدایت کنند، مدارس معلم‌ها، دولت و رسانه های جمعی بسیار نقش دارند.

صفیر: یکی از مسائل و مشکلات مهم دوره جوانی، وجود برخی از استرس‌ها و اضطراب‌ها در جوانان است که باعث ایجاد برخی از ناهنجاری‌هایی در آنان شده مانند گرایش به اعتیاد، قرص‌های روان‌گردان و ... چه علل و عواملی باعث گرایش جوانان به این سو شده است؟

احمدی: از نگرانی انسان نسبت به آینده استرس بوجود می آید. نگرانی نسبت به بیکاری، مشکلات اقتصادی و...در اثر استرس فشار زیادی بر سیستم عصبی وارد مي‌شود، که به مرور این فشار های به بيماري‌هاي مزمن تبدیل مي‌شود و آثار آن به صورت بیماری جسمی یا روحی به جا مي‌گذارد. عواملی استرس ساز تأثیرات خاص خودش را دارد، در بحث استرس مهم‌ترین عامل، عامل درونی است، وقتی انسان‌ها در یک محیطی قرار بگیرند که احساس ناامنی بکنند، مثلا می‌گویند که فلان چیز گران می‌شود، ناخودآگاه وقتی انسان این خبر را می‌شنود به درونش انتقال پیدا می‌کند و ضربان قلبش تغیر می‌کند. بر اساس آمار موجود جامعه ایران بالای شصت درصد دچار استرس و اضطراب هستند و این استرس و اضطراب تأثیر در خود فرد و جامعه مي‌گذارد. در برخورد با این پديده‌ها دو راه حل به نظر مي‌رسد، از بین بردن عوامل استرس زا است. راه حل دیگر توسعه مهارت‌های زندگی است ما با توسـعه کلاس‌های مهـارت‌های زنـدگی می‌تـوانیـم استرس‌ها را کنترل کنیم نه اینکه حل کنیم، حل این مشکل بستگی به مسائل محیطی دارد، استرس‌هایی که از لحاظ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ... به ما وارد می‌شود.

قاسمی: خوب می‌دانیم که جوان، کپسول عاطفه و مسائل درونی است چنانچه در حدیث هم داریم: «اوصیکم بالشبّان خیراً فانّهم ارقُّ افئدة» برای این که رقیق القلب‌تر و عاطفی‌ترند. در سوره یوسف آیه 97 است وقتی که برادران حضرت یوسف(ع) آمدند به پدر گفتند: « قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ»، پدر مارا ببخش، ما اشتباه کردیم دارد، حضرت یعقوب(ع) فرمود: « قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ»، به زودی برای شما طلب بخشش می‌کنم. اما همین برادران وقتی آمدند پیش حضرت یوسف(ع) گفتند: «وَ إِنْ كُنَّا لَخَاطِئِينَ» ما اشتباه کردیم و ما را ببخش، حضرت فرمود: «قَالَ لاَ تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ»، خودتان را ملامت نکنید شما را عفو کردم و همین امروز خداوند گناه شما را ببخشد. از امام صادق (ع) پرسیدند: که چرا حضرت یوسف(ع) همان موقع بخشید، امّا پدر او این گونه نبخشید، حضرت(ع) دو علت بر شمردند، فرمودند: «لاّن یوسف هو صاحب الحق»، اولاً: یوسف صاحب حق بود، و بعد دومین علت: « و هُوَ شَباب»، برای این که یوسف جوان بود و جوان رقیق‌القلب‌تر است، زودتر دلش می‌شکند. شما جوانان را در مجالس عزاداری بینید چه شور و احساساتی دارند، که گاهی نمی‌شود احساساتشان را کنترل کرد این ناشی از «شدة الحب» است. یعنی آن قدر محبت و عشق و علاقه‌اش زیاد می‌شود که به اوج می‌رسد؛ ولی در مسائل منفی هم همین طور است. پس این بُعد عاطفی و احساسی جوانان را باید در حد اعلای خودش در نظر گرفت، او اگر شکست خورد، به سمت این موارد منفی و بزه کاری ها گرایش پیدا می‌کند. یکی از موضوعاتی که این جا خیلی دخیل است، اشتغال جوانان ماست، یکی از وظائف والدین این است: «اَن یُحِّسِّن اسمهُ وَ یَضعهُ موضعاً » بر او اسم نیکو بگذارد و به جوان کار بدهد و او را جایی برا ی انجام شغلی بگمارد. وقتی جوان دید کار ندارد، دانشگاهش را سخت گیری کردیم و نتوانست برود، ازدواج هم نمی‌تواند بکند، مشکلات معیشتی و اقتصادی فشار می‌آورد؛ به قول آقای خلج از آن طرف هم می‌بیند که چند تا خواهر دارد نمی‌توانند ازدواج کنند، پدرش در کارهایش مانده است و ...، از آن طرف اختلاف دو فرهنگ را حس می‌کند، یعنی فرهنگ غربی را می‌بیند، اشتغالشان، ازدواجشان، مسائلشان، با فرهنگ خودمان مقایسه می-کند، دو فرهنگی می‌شود، شما بگویید چه کند؟! بسیاری از جوانان ما خیلی خوب هستند که سراغ این کارها نمی‌روند، واقعیت این است که با این شرایط تعداد معتادان و بزه‌کاران بیشتر از این می توانست باشد. پس یکی از مهم‌ترین مسائل راجع به جوان ما، بحث کار و اشتغال و ازدواج است و همان گونه که آقای احمدی گفتند، باید مهارت‌های زندگی را آموزش ببیند تا مشکلاتشان حل شود.

صفیر: یکی از دغدغه‌های مهم جوانان بحث پوشش است، زیبایی طلبی و جلب توجه دیگران برای جوانان خیلی مهم است که البته نکته مثبتی هم است، ولی متاسفانه این حس زیبا طلبی و جلب توجه دیگران گاهی باعث شده که جوانان به بد پوششی روی بیاورند، به خصوص با گسترش وسائل ارتباط جمعی چون: اینترنت، ماهواره که مدل‌های مختلفی از این طریق برای جوانان به نمایش گذاشته می‌شود، در این وضعیت چه باید کرد؟ چه راهکاری پیشنهاد می‌کنید که هم جوانان حس زیبایی طلبی خود را حفظ و اشباع کنند و هم گرایش به مدهای عجیب و غریب و نامأنوس بیگانه پیدا نکنند؟

قاسمی: راجع به بدپوششی و بد حجابی باید همان سه عامل را که آقای خلج اشاره کردند همین جا گفت: جوان هنگامی که این مسائل و اختلافاتی که میان امثال ما می‌بیند، نوع نگرش ما و عملکرد ما را راجع به دین می بیند، از سر لج بازی با من و امثال من - به خاطر عملکرد نامناسب - و به خاطر بلاهایی که به سرشان می‌آورم او می‌رود بد پوشش می‌شود. حتی ما مشاهده کردیم، در کاروان‌هایی که به مکه و عتبات عالیات می‌روند افراد بد پوشش بودند، اصلاً روحانی حق نداشت حرفی بزند، زیرا در مقابل، حتی پرخاشگری می‌کنند که چرا می‌گویی، برای اینکه می‌گوید از لج تو این کار را می‌کنم، آن تنفری که در او ایجاد شده موجب می‌شود که ظاهرش این گونه باشد. البته یک عده‌ می‌گویند: درست است که حجاب ضروری دین است و ما هم قبول داریم، امّا همین نوع پوشش مانتو و روسری را که دارد به حساب خودش حجاب می‌داند، یعنی فرهنگ او این طور است، و اصلاً اگر به او بگویید بد حجاب یا بی حجاب، بدش می‌آید. یک عده هم هستند که واقعاً این کارشان از روی ناآگاهی است. در مقابل، نیاز دارد که ما از راه‌های تأثیر گذار ـ همان طور که امر به معروف و نهی از منکر یکی از راه‌هایش اثر گذاری و تأثیر در مخاطب است موضوع حجاب را نهادینه کنیم. متولی اصلی‌اش هم در جامعه امروز، خانواده‌ای به نام صدا و سیما، و رسانه‌های جمعی است. آن‌ها باید پوشش‌هایی که در فیلم‌ها، در مراسم‌ها و ... استفاده می‌کنند آن را اصلاح کنند، ضمن این که اثرات مثبت و منفی‌ آن را برای جوانان ما بگویند، همچنین واعظان و گویندگان مذهبی، از خانواده‌های خودمان شروع بکنیم تا این پوشش در گروه سوم که از روی نادانی است تغییر پیدا بکند. امّا اگر بخواهیم جامعه ایده آل پیدا بکنیم باید رکن‌های اصلی را رعایت کرد باید امید و نشاط به جوانان بدهیم، زیبایی‌های حجاب را برای آنها بگوییم، قطعآ اثرگذار خواهد بود.

خلج: در ارتباط با فرمایش آقای قاسمی در مورد حجاب نکته‌ای را عرض کنم که همه ما خوب است مراعات کنیم، و آن اینکه، ما نباید همه چیز را در حوزه مذهب بیاوریم تا به خورد مردم بدهیم، زیرا این مقداری زدگی ایجاد می‌کند. شاهین شهر اصفهان شهری است که به شهر اروپایی معروف است، من آن جا سخن رانی داشتم، یک شب وقتی به محل مراسم رسیدم، دیدم پلاکاردی زدند و نوشته‌اند که: ورود خانم‌های مانتویی به مجلس امام حسین(ع) ممنوع است! خیلی چیز بدی بود، در سخن رانی، ضمن صحبتم گفتم: وقتی می‌آمدم این صحنه را دیدم و بسیار صحنه زشتی است برای این که این خانم‌های مانتویی مسلمان هستند، اولاً چه کسی گفته است که این‌ها گناهکار هستند، به فرض اين‌که گناهکار هم باشند این‌ها مسلمان هستند، اگر مسلمان نباشند اصلاً مجلس امام حسین(ع) برای این‌ها است، این‌ها که از حربن یزید ریاحی که بدتر نیستند، چون کاری را که حر کرده هیچ کس در ارتباط با امام حسین(ع) انجام نداده است، او راه را بر امام بست و زمینه شهادت امام(ع) را فراهم کرد ولی در عین حال وقتی می‌آید امام با آغوش باز از او استقبال می‌کند و به آن مقام رفیع شهادت هم می‌رسد. این صحبت ما در شهر پیچیده بود و اتفاقاً شب آخر دیدم که این‌ها در خیابان هم موکت انداخته‌اند و عده بسیاری از این خانم‌ها نشسته‌اند، گفتند: که این‌ها اثر صحبت‌های دیشب شماست. من راجع به حجاب گفتم که حجاب برای انسان است، و تنها یک تکلیف اسلامی و دینی نیست، بلکه یک وظیفه برون دینی است، قبل از اين‌که انسان به دینی تدیّن پیدا کند چون انسان است باید حجاب داشته باشد. شما به کتاب‌های آسمانی نگاه کنید، این‌ها معتقد هستند که در خلقت حضرت آدم و حوا این دو با حجاب بودند و بر اثر یک نافرمانی خداوند بی حجابی را جزء تنبیه‌های آنها قرار داد، یعنی انسان به میزان حجابش از انسانیت برخوردار است، به میزان بی‌حجابی یا بد حجابی از انسانیت خودش کم می‌گذارد، شما اگر بخواهید تاریخ حجاب را بگویید باید بگویید تاریخ حجاب با آفرینش انسان یکی است و جدای از هم نیستند، انسان یعنی یک موجود محجوب، اگر این حجاب‌ها نباشند زشتی انسان‌ها برملا می‌شود، « یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح». زیباترین دختر را در نظر بگیرید، اگر پوست بدنش را بکنند، هر چه پیدا است زشتی است، پس حجاب مربوط به آفرینش انسان است و خداوند هم برای تنبیه انسان گناهکار او را بی حجابش کرده پس انسان به میزان بی حجابی‌اش از انسانیت خودش کم می‌گذارد چون این مربوط به انسان است و ادیان هم مراعات حجاب را تاکید کرده‌اند. من می‌گوییم مدام نگویید که خدا این طور گفته، پیامبر چنین گفته، یک مقدار بحث را روی مباحث انسانی ببریم.

صفیر: یکی از دغدغه‌های امروزه عدم توجه جوانان به مسائل سیاسی و اجتماعی است، نوعی بی‌رغبتی به این مسائل پیدا کرده‌اند و خطرناک‌تر اين‌که به جای مشارکت در امور اجتماعی به مسائل ناهنجار عرفی روی آورده‌اند، حتی بعضی وقت‌ها روابط ناسالمی ایجاد می‌شود مانند روابط ناسالم دختر و پسر. علت این خمودگی بسیاری از جوانان چیست و چرا به مسائل ناهنجار روی می‌آورند؟

خلج: جواب دادن به این سؤال، گذشته از این که ناراحت کننده است در عین حال روشن هم است، وقتی جوان را از کارهای سیاسی و اجتماعی محروم کردیم بالاخره یک جا باید خودش را اشباع کند، اگر این جا در کارهای اجتماعی و سیاسی سالم به کار گرفته بشود طبیعتاً وقت لودگی و روابط نامشروع را ندارد. امّا وقتی جوانی وارد عرصه سیاست می‌شود و از یک فرد به خصوصی می‌خواهد حمایت کند، به او عنوان برانداز و یک سری از این برچسب‌ها می‌زنیم، طفلک می‌ترسد، می‌گوید من برای چه این کار را بکنم، اگر من این کار را بکنم باید به زندان بروم و این کار را نمی‌کنم. اما اگر این کار را نکرد دنبال یک کار دیگر می‌رود. ما اگر به جوانانمان بها بدهیم و بدانیم که این جوانان ایران را دوست دارند و آن‌ها را به عنوان بچه‌های خودمان فرض کنیم، اگرچه اشتباهات هم دارند و لیکن اشتباهات را با منطق حل کنیم و در عین حال در مسائل سیاسی هدایتشان بکنیم و آزادی هم به آن‌ها بدهیم؛ طبیعتاً اشتباه هم می‌کنند، ولی مهم طرز برخورد ما با اشتباهات آنها است. پیامبر گرامی اسلام(ص) مشورت می‌کرد با علم به این که می‌دانست که آن‌ها اشتباه هم می‌کنند، در قضیه احد شاید اگر پیامبر با آن‌ها مشورت نکرده بود این هزینه سنگین را آن زمان نمی‌پرداخت امّا پیامبر(ص) حاضر شد آن هزینه سنگین را بپردازد تا مسلمانان رشد پیدا کنند، شخصیت پیدا کنند، بعد هم خودش در مقابل نظر اکثریت تمکین کرد، نمی‌شود گفت پیامبر(ص) مشورت کرده اما به نظر آن‌ها اهمیت نداده است، وقتی پیامبر اسلام(ص) فرمودند: نظر بدهید که ما در داخل مدینه بجنگیم یا بیرون، همه جوانان گفتند: برویم بیرون بجنگیم، چند تا پیرمرد که حال رفتن نداشتند گفتند: داخل مدینه بجنگیم، حضرت(ص) هم به نظر آن‌ها تمکین کرد، بعد هم آمده‌اند گفتند اگر نظر ما جسارت آمیز است بگویید، فرمودند نه، وقتی اکثریت تصمیمی گرفتند و پیامبر هم تصمیمی گرفت دیگر لباس رزم را از تن بیرون نمی‌آوریم تا تکلیف جنگ را یک سره کنیم. ما بیاییم پیامبر گونه با این جوانان، و حتی آن‌هایی که اشتباه کرده‌اند از طریق گذشت برخورد کنیم، ما در یک کشوری زندگی می‌کنیم که نسبت به جمعیت دنیا دارای انسان‌های فرهیخته ای است، باید ملتمان را از خودمان حساب کنیم. قصه حضرت یوسف(ع) را آقای قاسمی نقل کردند، می‌گویند برادران حضرت یوسف(ع) خجالت می‌کشیدند از آن گذشتی که وی در حق آنها کرده بود وقتی سر سفره نشسته بودند فرمود: سرتان را بالا بگیرید، من امروز به شما مباهات می‌کنم نه این که شما از من معذرت خواهی بکنید، می‌دانید چرا؟ برای این که قبل از این که شما بیایید، مردم مصر خیال می‌کردند که سنگی به سنگی خورده، یک برده و غلام زر خریدی شده عزیز مصر! شما که آمدید فهمیدند که من بزرگ زاده بودم، من نوه شیخ الانبیاء هستم و آدم کمی نیستم، پس شما باعث افتخار من هستید. ما باید با نسل جوانمان به این طریق برخورد کنیم، ابزاری با آن‌ها برخورد نکنیم، باید به جوانانمان شخصیت بدهیم، چه متدین و نماز خوان و چه آن‌هایی که این طور نیستند؛ همه را بچه‌های خودمان حساب کنیم. بر فرض خطاکار هستند، بیشتر از این که نیستند، خداوند این‌ها را خلق کرده و به آنها رزق می‌دهد. شخصی را می‌شناسم برای کنکوری شاگرد اول شده و برای مصاحبه با طرف مقابل بحث کرده و به مصاحبه کننده فهمانده بود که تو خیلی هم چیزی نمی‌فهمی، او را ردش کردند و یک کسی که از او پایین‌تر بوده را قبولش کردند، این جوان چه ذهنیتی پیدا می‌کند، می‌گوید: من در جامعه جایی ندارم. وقتی جوان در این میدان، آزادی نداشت، نمی‌شود حبسش کرد و به میدان دیگری می‌رود.

صفیر: یکی دیگر از مشکلات جوانان بحث ازدواج آنان است، اول اینکه سن ازدواج خیلی بالا رفته است و دوم این که یک جوان وقتی با همه مشکلات ازدواج می‌کند زود به طلاق کشیده می‌شود و سوم اینکه بالا رفتن سن ازدواج، باعث شکل گیری زندگی‌های مجردی شده است به خصوص، جدیداً خانه‌های مجردی تشکیل شده است، و در یک خانه زندگی مشترک دارند. چرا ما به این سمت وسو کشیده شده‌ایم؟

احمدی: نگاه ما به زدواج گذشته از تامین نیازهای زیستی، مسئله آرامش است . ( وَ مِن آیاته خلق لَکُم مِن اَنفُسِکُم اَزواجا لِتسکَنوا اِلیها)با ازواج فرد به آرامش می رسد. با نگاه آرامش گرایی به مسئله ازدواج در می یابیم که آن یک ضرورت است، در حالیکه ازدواج تامین کننده نیاز زیستی که نیاز جنسی است هم می باشد ، پس مسئله سرنوشت سازی می باشد. واقعیت های جامعه ما چیز دیگری است. جوان تا سن 35 سال نمی‌تواند تشکیل زندگی بدهد از طرفی سن تحصیل بالا رفته است. از عوامل اصلی بالا رفتن سن ازدواج، مشکلات اقتصادی‌ است. عوامل دیگر هم در بالا رفتن سن ازدواج ماثراست.
نباید غافل از این نکته شویم که همین طور که ماشین، اینترنت، ماهواره و ... وارد جامعه ما شده است فرهنگ جدیدی راه با خود آورده است. عامل فرهنگی از دیگر عوامل تاثیر تاثیرگذار است. امروز نگاه به زندگی مشترک تغییر کرده است، این تغییر معلول عوامل محیط فرهنگی می باشد. در گذشته نه چندان دور، عروس می گفت: من با پیراهن سفید عروسی می‌آیم و با کفن می‌روم هر چه می‌خواهد بشود، بشود. ولی جوان تحصیل کرده، امروزی ما این تفکر را ندارد، می‌گوید ما با هم نمی‌سازیم و اصل در زندگی مشترک تفاهم است. در گذشته، پدر و مادرها برای جوانان زن انتخاب می‌کردند، ولی امروز دختر و پسر در محیط‌های مختلف همدیگر را می‌بینند و صحبت می‌کنند، تصمیم می گیرند. وقتی محیط تفاهم شکل نمی گیرد منجر به طلاق می می شود. وقتی که می‌خواهند طلاق بگیرند خودشان تصمیم گیرنده می باشند. علت بعدی که در ناپداری های زندگی مشترک ماثر است ، تعریف جدید از زندگی می باشد. مثلاً رئیس جمهور فلان کشور با خانمی که هنوز ازدواج رسمی نکرده در کاخ زندگی می‌کند. این تعریف جدیدی از زندگی مشترک است. شما تصور نمی‌کنید همین نوع ازدواج و رابطه‌ها در جامعه ما شکل نمي‌گيرد؟! در دنیای جدید جوامع از یکدیگر تاثیر مي‌پذيرند. آمار طلاق آمار بالا است، وقتی به سایت ثبت و احوال مراجعه می کنیم، متغییر های مختلف و تاثیرگذار در طلاق را تحلیل کرده است. علل مختلفی را نشان می‌دهد هر علت و مقدار تاثیر آن را پردازش مي‌کند.
تهاجم فرهنگی یک واقعیت است، فرهنگی که بهتر خودش را نشان بدهد قابلیت پذیرش پیدا می‌کند. شما به افزایش زندگی در خانه های مجردی اشاره کردید. عوامل افزایش خانه‌های مجردی روشن است، وقتی جوان نمی‌تواند ازدواج کند و می‌خواهد در تهران زندگی ‌کند و امکان خانه مستقل ندارد، می‌گوید که ما چند پسر می‌شویم یا چند دختر و یا ممکن است دختر با پسر، یک خانه می‌گیرند که بتوانند اجاره‌اش را بدهند. در مرحله بعد هم نوع نگاه به زندگی مشترک تغییر کرده است، در نسل آینده قطعاً این تغییرات را بیشتر شاهد خواهیم بود، حالا چطور می‌شود این مسئله را در جامعه دینی حل کرد که نیاز به بحث مفصل است.

صفیر: رشد ترک تحصیل در جوانان به خصوص پسرها زیاد شده است و در مقابل، حضور گسترده دختران را در دانشگاه داریم و تعادل آنها به هم خورده است. چرا رشد ترک تحصیل در پسرها زیاد شده است و در دختران رشد تحصیل زیاد شده است. آیا مشکلاتی هم در پی خواهد داشت؟

قاسمی: هم عوامل دینی دارد و هم اجتماعی. به نظر می‌رسد همان‌طور که قرآن می‌گوید : « الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ» مردان در واقع ستون خیمه زندگی هستند و این که نفقه زن به مرد واجب است، یکی از مسائل اقتصادی است چون مرد باید کار بکند و زحمت بکشد. پسر جوان نگاه می کند و می بیند آن که درس خوانده است الآن در جامعه بیکار است، یا باید به کارهایی تن بدهد که در شأن و تخصص او نیست و می بیند وزر و وبال جامعه و خانواده است. برای این که او گرفتار چنین مسائلی نشود ترک تحصیل می‌کند، و به خاطر مشکلات اقتصادی به جای آن که با فکرش نان در بیاورد با دستش نان در می‌آورد. یکی از عوامل می تواند آسانی و ارزانی زندگی دختران باشد چون تا وقتی در خانه پدر هستند، خرجی‌شان را پدر یا برادر می‌دهد و دختر می‌تواند درس بخواند، استعداد و فکرش متمرکز است در خانه شوهر هم که برود همین طور است، بنابراین قبولی‌اش در دبیرستان و دانشگاه بیشتر است. تأثیراجتماعی این عدم تعادل میان تحصیل کرده های دختر و پسر هم، در این قسمت باید بیان ‌شود.به نظر من تأثیرش این است که اختلاف طبقاتی به وجود می‌آید یعنی این دختر خانم، لیسانسه یا فوق لیسانسه می‌شود و پسر دیپلم یا زیر دیپلم است و باعث می‌شود سن ازدواج بالا برود چون دختر با پایین‌تر از خودش از نظرتحصیلات حاضر نیست ازدواج بکند و وقتی سن ازدواج بالا برود باعث بزه‌کاری و آسیب‌های اجتماعی می‌شود. از طرفی اگر ازدواج هم صورت بگیرد باعث فخر فروشی یک طرف می شود یعنی وقتی خانم تحصیلات عالیه داشته باشد و مرد افت تحصیلی داشته باشد حاضر نیست که تمکین بکند، زندگی دچار فرو پاشی شده و از آن طرف آمار طلاق بالا می‌رود. همچنین ما نتوانستیم هم سطحی بین زن و مرد را تبیین کنیم همچنان که بزرگان ما مثل حضرت آیت الله صانعی تأکید دارند که زن و مرد در حقوق مساوی هستند، حتی در بحث دیه، رساله‌ای مجزا دارند. نباید زن و مرد را از حقوق خود محروم کرد. اگر این تساوی در جامعه و خانواده به وجود نیاید منشأ اختلاف و مشکلات عدیده اجتماعی و اقتصادی و حتی سیاسی می‌شود. بهترین کار این است که برگردیم به همان رویکرد دین و نگاه ائمه(ع). بعضی مواقع جوانان می‌آمده‌اند از ائمه(ع) در مورد چگونگی زندگی سؤال کردند. مثلاً از امام سجاد (ع) پرسیدند: « وَ قِيلَ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ): كَيْفَ أَصْبَحْتَ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ» یعنی ما هم دلمان می‌خواهد مثل شما باشیم، شما چکار می‌کنید. امام(ع) می‌فرماید: « قَالَ: أَصْبَحْتُ مَطْلُوباً بِثَمَانٍ » من در حالتی روزم را شروع کردم که هشت طلب کار داشتم، «اللَّهُ (تَعَالَى) يَطْلُبُنِي بِالْفَرَائِضِ»، اول خداست که از ما واجباتش را می‌خواهد، «وَ النَّبِيُّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) بِالسُّنَّةِ»، پیامبر است که هر روز از ما سنتش را می‌خواهد، اگر ما سنت پیامبر را در مورد جوان و خانواده‌مان اجرا کنیم بسیاری از مشکلات حل می‌شود؛ « وَ النَّفْسُ بِالشَّهْوَةِ »، نفسی که هر روز از ما طلب شهوت می‌کند، « وَ الْعِيَالُ بِالْقُوتِ »، و زن و فرزندی که هر روز از ما رزق و روزی حلال می‌خواهند، « وَ الشَّيْطَانُ بِاتِّبَاعِهِ، وَ الْحَافِظَانِ بِصِدْقِ الْعَمَلِ »، و شیطان که از ما فرمان برداری می‌خواهد و ملائکی که مأمور ضبط صدق عمل ما هستند، « وَ الْقَبْرُ بِالْجَسَدِ » و قبر که هر روز از ما جسد طلب می‌کند، « وَ مَلَكُ الْمَوْتِ بِالرُّوحِ » و ملک الموتی که از ما جان ما را می‌خواهد، « فَأَنَا بَيْنَ هَذِهِ الْخِصَالِ مَطْلُوبٌ »، بنابر این من میان این خصلت ها مورد طلب هستم. یکی از راه کارهای ترسیم حقایق و اصول دین برای جوانان است مثل همان که، « وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لاَ تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ » . اولین پایه‌ای که لقمان برای فرزندش دارد بحث توحید است اگر ما بتوانیم پایه توحید و ایمان به عدل و معاد را قوی بکنیم، افت تحصیل کم، و باور و راهکارهای شناخت علم زیاد شود.

صفیر:یک مسله‌ای که امروزه در بین جوانان مذهبی ما شکل گرفته است این است که گرایش شدیدی به مجالس مداحی پیدا کرده‌اند و از سخن رانی فاصله گرفته‌اند. چرا این گونه شده است، قدیم‌ها بیشتر مردم پای سخن رانی می‌نشستند و مداحان در حاشیه بودند امّا الآن برعکس شده است!

خلج: این هم برمی گردد به حکومت. اصلاً زمینه برای تربیت یک گوینده با سواد وجود ندارد و خیلی ضعیف است، مداح‌ها قبل از انقلاب یک ربع، ده دقیقه می‌خواندند، نه این که مطالب سخیف بخوانند، بعضی‌هایشان قصیده‌هایی مي‌خواندند که یک موعظه به تمام معنا بود، این خود، زمینه را آماده می‌کرد، یعنی هم خود او زمینه را آماده می‌کرد و هم مستمعین آماده می‌شدند که این گوینده چه می‌گوید. البته آن گوینده هم به میزان توان خودش مطالعه کرده بود و مطلب می‌گفت. الآن اکثر این‌هایی که به منبر می‌روند مداح هستند و در شکل، منبری می‌روند. در این سخنرانی‌هایی که امروزه می‌شود غالباً خواب طرح می‌کنند، آن قدر از یک عالم تجلیل می‌کنند ودروغ ها به او می‌بندند که او را در غالب یک معصوم می‌برند، اما هیچ از معارف معصوم(ع) نمی‌گویند، آدم‌های تحصیل کرده نمی‌آیند آنجا بنشینند، آنجا بنشیند که چه شود؟! بی محتوا شدن گویندگان یک عامل مهم است، به خاطر سبک و شعر مداح جوان جذب مداحی می‌شود و متأسفانه مسئولین فرهنگی جامعه ما هم این مسئله را رواج می‌دهند و همه جا هم این قضیه است، صدا و سیما که هیچ، همین جا هم همین کار را می‌کنند، وقتی من می‌روم سخن رانی بکنم آن قدر به من توصیه می‌شود که از این ساعت تجاوز نشود. و برای این که زمینه آماده شود برای فلان مداح که می‌خواهد بخواند و این دیگر فرهنگ جامعه ما شده است. در شهر قم که شهر مذهبی است بیوت همه آقایان مداحی بیشتر است و خیلی از روضه‌هایی می‌خوانند که اصلاً نباید بخوانند.

احـمدی: همان‌گـونه مسـایل اجتماعی تغییر یافته، روش‌ها هم دچار تحول و تکیل شده‌اند، مسلمانان از عصر حضرت رسول(ص) تا امروز شیوه های مختلفی را در تبلیغات دینی تجربه کرده‌اند. شعر خوانی و مناقب خوانی از قرن پنجم به این طرف در تبلیغات به چشم مي‌‌خورد. در دوره جدید و انقلاب که براساس اديشه‌هاي مذهبی در ایران شکل گرفت، به شدت تحت تاثیر احساسات مذهبی بود. پدیده مداحی به شکل امروزی نبود با توجه به کارکرد مداحی و کارکرد شعاری، شور برانگیزی آن در بعد از انقلاب بسیار توسعه یافت و بعنوان یک شیوه در تبلیغات مذهبی مورد استقبال است. استفاده از مقوله هنر و ... این شوری که ایجاد می‌شود کارکرد مداحی بود، این کارکردش در حوزه جنگ به کار گرفته شد، بعد این یک سکوی پرشی شد که مداحی بعنوان یک منسب رسمی در تبلیغات دینی به رسمیّت شناخته شود. مداح کارکردهای متفاوتی دارد، اولین کارکردش این است که می‌تواند خوداغنایی در نیروهایی ایجاد بکند، که گاهی در بعضی از حوادث بسیار ماثر هستند بدین خاطر که کارکرد استفاده ابزاری داشت بسیار گسترش یافت. امّا در باره با مبلغین، نکته مهم این است که با رشد فرهنگ مداحی، به قول حضرت آقای خلج، سطح مبلغین دینی را پایین آمده است به عنوان مثال، منبری های مطرح قبل از انقلاب، امثال مرحوم فلسفی و مرحوم راشد بوده اند که سطحشان بسیار بالا بود، اما این منسب جدید به نام مداحان، امروزه به عنوان یک مقوله اجتماعی پذیرفته شده است. الآن در پاکستان در کنار مبلغ ذاکر که همان مداح است قرار دارد. در یک مجلس مذهبی اصل با ذاکر است. یکی از دوستان که رفت آمد بسیاری به پاکستان دارد می گفت: طلبه پاکسانی ساکن قم جهت تبلیغ پاکستان رفته بود . در روستای محل تبلیغ، اسبی به نام ذوالجناح مرده بود به او گفتند که شما برآن را غسل بده و نماز میتش را بخوان! این طلبه گفته بود که نمی‌شود بر اسب نماز خواند یا غسل داد. به او گفته بودند تو غلط می‌کنی، این اسب اسمش ذوالجناح است! طلبه را از روستا بیرون کردند. بعد فردی که به او ذاکر می گویند، آوردند، اسب را غسل داد، بر او نماز را خواند و طلبه را از شهر بیرون کردند.

قاسمی: در پایان نکته ای آموزنده بـرای جـوانان: درباره بوذرجمـهر می‌گوینـد: روزگـاری انوشـیروان عصبانی شد و زندانش کرد، بعد از یک مدت انوشیروان گفت: بروید ببینید که چه طوری است؟ آیا سرحال شده است، آب خنک خورده است؟ رفتند دیدند که خیلی خوشحال است، از او پرسیدند که چطور در زندان این قدر سرحال هست؟ گفت من از یک معجونی استفاده کردم که شش ماده دارد، انوشیروان گفت: این معجون را برای ما هم بگو که استفاده کنیم، ما هم از حکومت داری و سیاستمداری خسته شدیم. گفت نه این را باید برای جوانان بگویم، یک کرسی گذاشتند، بوذرجمهر که حکیم بود آمد، گفت: من این معجونی را که استفاده کردم خوراکی نیست بلکه معنوی است امّا برای جوانان ما فوق‌العاده مفید است:
1-التوکل علی الله، به خدا توکل کنند.
2- به خدا اعتماد کنند.
3- صبور باشند،
4-شکرگزار خدا باشند، بوذر می‌گوید که خدا را شکر می‌کنم که در زندان عمومی هستم و در انفرادی نیستم، خدا را شکر می‌کنم که دست‌هایم باز است.
5-جزع و فزع به جایی نمی‌رسد.
6- ستون به ستون فرج است «ان مع الیسر یسرا».

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org