Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: زینب(س) الگوی ماندگار

زینب(س) الگوی ماندگار

از سخن امام سجاد عليه السلام که در خطاب به عقيله ي بني هاشم مي فرمايد: «يا عمة! انت بحمد الله عالمة غير معلمة وفهمة غير مفهمة»(1) ؛ عمه جان! تو بحمد الله عالمه اي هستي بدون اين که معلم داشته باشي و تو فهميده اي هستي بي آن که کسي مطالب را به تو ياد داده باشد»، پي مي بريم که زينب کبري (س) علم و دانش خود را از طريق ديدن استاد و معلم به دست نياورده، بلکه از جانب خداي تعالي به آن حضرت اعطاء شده است.

او راه سخت و دشواري را در پيش دارد. او بايد در بين جمعيتي سخن بگويد که گويي گوششان ناشنوا و چشمانشان نابيناست و در حماقت و ناداني کامل به سر مي برند. او بايد از اين پس آگاهانه بيانديشد و تصميم بگيرد و بايد از هر حال و شرايط و از هر وضعيت و موقعيت خوب استفاده کند و با زبان حال و قال آنان را از غفلت بيدار کند و به آنان آگاهي و شناخت بدهد تا احساس مسئوليت کنند. سخنان و خطبه هاي آتشين و بلند پايه ي حضرت زينب (س) همه نقشه هاي شوم يزيديان را بر آب کرد و همچون رعد و برق، روشنگر و کوبنده بود که تمامي بافته هاي سي و چند ساله ي بني اميه را از بين برد و شورشي بنيادين عليه بني اميه پي ريزي کرد و کاخ امويان را براي هميشه واژگون نمود.

نگاهي کوتاه به قسمتي از آن سخنان، يادآور شجاعت فزون از حد حضرت زينب(س) است. هنگامي که يزيد با چوب خود، به دندان‏هاي مبارک امام حسين عليه السلام اشاره مي‏کرد و آن اشعار معروف کفرآميزش را مي‏سرود، زنان بني هاشم تاب تحمل اين منظره را نداشتند و بي‏اختيار مي‏گريستند ولي زينب، بي‏آنکه خم به ابرو بياورد، با مناعتي علي‏وار، بر آن سرکش غدار فرياد زد:

«أظننت يا يزيد انه حين اخذت علينا باطراف الارض و اکناف السماء فاصبحنا نساق کما تساق الاساري ان بنا هوانا علي الله و ان بک عليه کرامة و توهمت ان هذا لعظيم خطرک فشمخت بانفک و نظرت في عطفيک جذلان فرحا، حين رايت الدنيا مستوثقة لک و الامور متسقة عليک ان الله امهلک فهو قوله:«و لا يحسبن الذين کفروا انما نملي لهم خير لانفسهم انما نملي لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين...» أتقول: ليت اشياخي ببدر شهدوا! غير متاثم و لا مستعظم و انت تنکث ثنايا ابي عبدالله بمحضرتک؟ و لم لا و قد نکات القرحة و استاصلت الشافة باهراقک هذه الدماء الطاهرة، دماء نجوم الارض من آل عبدالمطلب؟! و لتردن علي الله وشيکا موردهم و عند ذلک تود ان کنت ابکم و اعمي. أيزيد و الله ما فريت الا جلدک و لا حززت الا لحمک و سترد علي رسول الله برغمک و لتجدن عترته و لحمته من حوله في‏حظيرة القدس... و ستعلم انت و من بواک و مکنک من رقاب المؤمنين اذا کان الحکم ربنا و الخصم جدنا و جوارحک شاهدة عليک فانظر اينا شر مکانا و اضعف جندا.» (2)

اي يزيد! آيا گمان کردي که چون بر ما سخت گرفتي و اطراف زمين و آفاق آسمان را بر ما تنگ کردي و سرانجام ما را مانند اسيران به اين طرف و آن طرف کشاندي از اين است که ما نزد خدايمان خوار گشته‏ايم و يا تو را در پيش خدا قدر و منزلتي هست؟ و يا پنداشتي که اين بزرگي مقام تو است؟! لذا چون دنيا را به کام خويش يافتي و کارها را وفق مراد خود ديدي با تکبر باد در دماغ افکندي و شادمان و مسرور، نگران آرزوهاي خود شدي؟! بدان که اگر خدا به تو مهلت داده است از اين جهت است که خود مي‏فرمايد: «آنان که کافر شده‏اند گمان نکنند که اگر مهلتي به آنها داديم به سود آنان است، بلکه به آنها مهلت مي‏دهيم تا بيشتر به گناه روي آورند و سرانجام عذابي دردناک و خوارکننده در انتظارشان خواهد بود.» آيا باز آرزو مي‏کني که: اي کاش نياکان ما که در بدر کشته شدند، اين جريانات را مي‏ديدند!! بي آن که خود را گناهکار بداني و يا گناه خويش را بزرگ شماري و اينک با چوبدستي خود بر دندان‏هاي امام حسين مي‏زني؟! حق داري! زيرا با ريختن خون‏هاي پاک و مطهر اين ستارگان روي زمين، عقده دل پليدت گشوده مي‏شود و نهال غمت ريشه‏کن مي‏گردد! مطمئن باش تو نيز به زودي در پيشگاه خداي متعال بازگشت خواهي نمود و در آنجا است که آرزو خواهي کرد اي کاش در دنيا لال و کور بودي. اي يزيد! به خدا سوگند! جز پوست خود نشکافتي و جز گوشت خود قطع نکردي و بر خلاف ميل خود، به زودي نزد رسول خدا بازخواهي گشت و اهل بيت و پاره‏هاي تنش را در حظيرة القدس در کنارش با عزت و احترام خواهي يافت... و به زودي تو و آن کس که تو را بر کرسي نشاند و بر گردن مؤمنين مسلط کرد، خواهيد دانست کدام يک از ما بدکارتر و از حيث لشکريان ناتوانتريم، در آن روزي که داور خداست و خصم تو جد ما است و اعضا و جوارحت عليه تو گواهي خواهند داد و اگر چه در اين دنيا ما را به غنيمت گرفتي ولي‏به زودي غرامت خويش را از تو باز خواهيم ستاند.

در تاريخ آمده است که پس از اين سخنان شجاعانه زينب(س)، چنان يزيد و اطرافيانش زبون و حيرت‏زده گشتند که تا مدتي بي‏حرکت ماندند و يک خاموشي مرگ بار بر مجلس يزيد حکمفرما شد، تو گوئي بر سرشان پرندگان نشسته بودند «کان علي رؤوسهم الطير.»

-------------------

پانوشت ها :

1- بحار الانوار مجلسي، ج 45، ص 64 .

2- الاحتجاج،ج2، ص35

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org