Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: سبّ المؤمن
سبّ المؤمن
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 142
تاریخ: 1381/10/3

بسم الله الرحمن الرحيم

يكى ديگر از محرماتى را كه شيخ(قدس سره) متعرضش شده است بعنوان نهمين حرام، سب مؤمنين است. مي‌دانيد شيخ تا 28 تا از محرمات را اينجا متعرض شده است كه بيست و هشتمين آن، همان آخرين محرمى است كه ايشان متعرضش شده است هجر است «الهجر و هو الفحش»[1].

مرحوم سيد در حاشيه اش بر مكاسب ديگر از اين به بعد از «سب المؤمنين» را متعرض نشده تا به آن نوع پنجمى كه «يحرم التكسب به لكونه واجباً»

بنابراين، نهمين چيزى را كه ايشان متعرض شده است سب المؤمنين است كه از حرامهائى است كه خودش فى حد نفسه حرام است.

و مرحوم سيد هم متعرض اين محرمات نشده است كما اينكه امام امت (سلام اللّه عليه) هم ظاهراً متعرض نشده است.

«كلام شيخ در اين مسأله»

و شيخ در اينجا در سه مقام بحث كرده است «در سب المومنين»

1ـ در باره حكمش

2ـ درباره موضوعش

3ـ درباره مستثنياتش.

و مي‌فرمايد: سب فى الجمله حرام است به ادله اربعه.[2] كتاب، سنت، عقل و اجماع. لابد نظرشان به عقل بعنوان اينكه اذيت كردن است، ظلم كردن است، سب از نظر عقل حرام است چون آن را از ظلم مي‌دانند و آن را اذيت كردن مي‌دانند و ظلم و اذيت را قبيح مي‌داند و كشف حرمت هم با قاعده ملازمه مي‌شود، اجماع هم كه روشن است.

رواياتش را هم مي‌خوانيم من نرسيدم آياتش را نگاه كنم نمي‌دانم در ذهن آقايان است يا نه؟ آياتى كه دلالت كند بر اينكه سب به ما هو سبٌ حرام است.

(سؤال و پاسخ استاد): آن كه آيه قرآن نيست كه آن روايت است!

شما اصلا به عرض من توجه كنيد بعد هم جواب بدهيد، تا من هم جواب شما را بدهم.

ببينيد! عبارت ايشان اين است. اينها حالا عبارت قبل از بحث است ها! «حرامٌ فى الجمله بالادلة الاربعة» سب، بما هو سب، كتاب و سنت و عقل و اجماع، عقل و اجماعش را عرض كردم، اجماع روشن، عقل هم از باب قبح ايذاء و ظلم است. رواياتش را هم كه مي‌خوانيم.

امّا آيه كدام آيه است كه بر حرمت سب دلالت می کند، ) وَلاَتَسُبُّوا الَّذِينَ يدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ فَيسُبُّوا اللهَ عَدْوًا بِغَيرِ عِلْم ([3] آن معـلوم است چه چیزی دارد مي‌گويد، مي‌گويد: به اين بت پرست ها بد نگوييد آنها هم به خدا بد بگويند! امّا شما به يك كسى كه دارى فحش مي‌دهى، سب مي‌كنى چه ربطى به او دارد؟ آيه ناظر است به سب آلهه آنها! به سب مقدسات و محترمين آنها، ربطى به سب المؤمن ندارد! ما سب المؤمن را مي‌گوئيم، شما سب الاصنام را استدلال مي‌كنيد، خوب بگذريم من فقط مي‌خواستم يادتان باشد.

بنابراين، شيخ(قدس سره) سه مقام بحث كرده است، يكى در حرمت، يكى در موضوع و يكى هم در مستثنيات.

در باب حرمتش مي‌فرمايد: «سب المؤمنين حرامٌ فى الجمله بالادلة الاربعه»[4] حالا تا بيايم به رواياتش.

يك مقام را هم بنده معتقد هستم كه بايد اضافه كرد يا يك فرع و آن اين است كه سب المؤمنين حرام است يا سب الانسان؟

آيا مؤمن سبش حرام است يا انسان و آيا مؤمنين در اينجا يعنى مسلمين، صاحب مذاهب مختلفه، مؤمن امّا سب زيديه و اسماعيليه حرام نيست چه برسد به يهودى و مسيحى و زرتشتى و ماركسيست و... اين هم يك مقام هست كه حالا بايد به آن اضافه كرد و بر روى آن بحث كرد كه آيا چگونه است، اختصاص به مؤمنين دارد حرمت كما هو ظاهر عبارت الشيخ(قدس سره) يا اعم است از مؤمنين و غير مؤمنين و آيا مراد ايشان از مؤمن يعنى شيعه دوازده امامى يا مراد ايشان از مؤمن همان مسلمين است اين هم يك مقام بحث!

راجع به مقام اول ايشان مي‌فرمايد: «حرامٌ فى الجمله بالادلة الاربعة، لانه ظلمٌ و ايذاءٌ و اذلالٌ» لقائل ان يقول كه مراد ايشان از اينكه حرام است به ادله اربعه، مي‌خواهد بگويد حرام است چه دليل بعنوانه آمده باشد چه دليل بعنوانى كه شامل او هم مي‌شود و از عبارت لانه ظلمٌ و ايذاءٌ بر مي‌آيد كه اگر در قرآن ما ظلم را حرام دانستيم آيات قرآن گفته ظلم حرام است، ايذاء حرام است، از حرمت ظلم و ايذاء بيائيم سراغ حرمت سَبّ. لقائل ان يقول كه نظر شيخ در ادله اربعه اين نيست كه ادله اربعه روی عنوان السب بما هو سبٌ است تا شما بگوييد در قرآن كجا آمده است! بلكه مرادش اعم از اين است كه ادله اربعه بر عنوان خودش قائم باشد، كما در روايات اينجورى است، در اجماع هم شايد اينجور باشد. يا بعنوان ديگرى كه منطبق بر آن است يا لازم مساوى اش است يا اعمش است، به آن عنوان باشد مثل عنوان ظلم عنوان ايذاء و عنوان اضلال.

كما اينكه حرمت عقليه اش از چه راهى است؟ از باب ظلم و ايذاء است بگوئيم مراد شيخ اين است اينها حرامٌ بالادلة الاربعه، سوىءٌ كانت الادله موضوعها عنوان السب بما هو هو، او موضوع ها ما يلازمه من الاضلال و الظلم» بنابراين آن وقت آيات در قرآن فراوان داريم.

اما رواياتش: اين روايات را كه ايشان اينجا نقل كرده است روايات را يك نكته در روايات يابى به شما عرض كنم من خودم عمل مي‌كنم، حالا شما ممكن است موافق باشيد يا نباشيد، خوب مي‌دانيد بعد از آنى كه مكاسب را بزرگان شرح كردند و درس دادند، روايت‌ها را نوشته‌اند، جاهايش را هم نوشته‌اند خوب راحت مي‌تواند آدم برود آنجا پيدا كند.

امّا بنده بنا ندارم اين كار را بكنم، بنده بنا دارم خودم بروم حداقل ديگر توى وسائل، حالا پيشينيان از

كتب اربعه مي‌گرفتند كه هيچ فهرستى هم نداشت، قبل از مشايخ ثلاثه از كتب رو هم ريخته فله‌اى مي‌گرفتند، فله‌اى بوده، كتب قبلى ها فله اى بوده است، اينها از آنجا مي‌گرفتند و باب بندى مي‌كردند.

و باز در اين وسائل ها، باز هم به اين وسائل هاى امير بهادرى جديد كه باز حداقل شماره بابها و صفحه را دارد آنهائى كه روايت ها را از وسائلهائى مي‌گرفتند كه اصلا باب بندى و شماره بندى و هيچى نداشت.

بنده در پيدا كردن روايات خودم را ملزم كرده ام خودم بروم پيدا كنم؛ حداقل در اين وسائلهاى جديد كه بار زحمتش كمتر است و اين فائده‌اش اين است آدم وقتى مي‌رود يك سلطه اى به روايات پيدا مي‌كند و در مغزش هم جايش مي‌ماند، جاى روايت در مغز مي‌ماند. امّا اگر شما برويد فورى دنبال آن مدركهائى كه نوشته‌اند در مغزتان نمي‌ماند.

ديده‌ام، نوشته‌اند، گفته‌اند، بعضي‌ها كارهايشان را يادداشت مي‌كنند مثلا صبح كه مي‌آيد مي‌گويد ساعت فلان، فلان كار را بكنيم و فلان ساعت هم اين كار را انجام بدهيم، اين حافظه اش تمركز دارد بر اين نوشته‌اش، اين نوشته‌اش را بردارند هيچ چيزى يادش نيست، در حالتى كه ديگران هزارتا كار انجام مي‌دادند با اعتماد به حافظه شان.

اگر ما برويم سراغ آن، هم حافظه متمركز در او مي‌شود و هم در ذهنمان خيلى نمي‌ماند، چون هم زحمت نكشيده‌ايم، هم به يك سرى روايات ديگر و نكاتى كه در روايات و در ابواب هست توجه پيدا نمي‌كنيم!

حالا من امروز وقتى رفتم روايت را پيدا كنم در مكاسب محرمه رفتم در ابواب جهاد نفس رفتم، بعد رفتم در ابواب العشره آنجا در ابواب العشره كه رسيده‌ام براى روايات ديدم ابواب العشره كه مسائل اخلاقى و آداب معاشرت را بيان كرده صاحب وسائل 166 باب در ابواب العشرة دارد غير از ابواب و آداب سفر غير از آن رواياتى كه تقريباً اصول كافى در ايمان و كفر دارد و مجلسى و ديگران دارند.

غيـر از آن روايـاتى كه مقدس اردبيلى از آن استفاده حرمت كرده 166 باب در اخلاقيات در معاشرت در آداب المعاشرة آمده است. من فكر نمي‌كنم در وسائل ابوابى پيدا كنيد اين مقدار باب داشته باشد الاّ به نظرم مي‌آيد ابواب آداب نكاح، شايد آنجا هم ابوابش زياد باشد حالا نگاه كنيد شما، من ديگر نرسيدم نگاه كنم. خوب است چند تا حديث در اينجا باشد؟ من نشستم به شماره كردن همينطورى چرتكه اى يعنى نه اينكه بدهم به ماشين حساب و اينها همينطور چرتكه اى نشستم حساب كردم البته وقتم را هم مصرف كردم مي‌گويم ثواب دارد. 894 تا روايت در آداب العشرة ما داريم چه طورى آدم بايد باهم برخورد كند! حتى تا اينجا اگر كسى عطسه كرد بايد به او بگويى يرحمك اللّه، دوبار عطسه كرد بگو يرحمك اللّه، يغفراللّه لك. سه بار عطسه كرد باز هم بگو يرحمك اللّه، از بار چهارم به بعدش ديگر ندارد تا اينجا كه حتى براى تسمية العاطس عدد قرار داده، حد قرار داده، چطورى باهم بنشينيم چطورى باهم صحبت كنيم! حقوق همديگر را چطور مراعات كنيم خدايا از سر تقصير بنده و امثال بنده بگذر! كه نتوانستيم اين حقايق اسلامى را به جامعه معرفى كنيم؛ متأسفانه از مشكلاتى كه ما امروز داريم اين است كه نمي‌توانيم، يا نمي‌خواهيم، اين حقايق اسلامى را بنا نيست معرفى كنيم به جامعه. مي‌گوييد بابا با زبان ديروز نمي‌شود خوب با زبان امروز تو بيا بگو! خوب تو بيا بيان و قلمت را قرار بده با زبان امروز بگو! بگو اسلام و صاحب وسائل 894 باب در آداب المعاشرة دارد، حالا اين يكى از آنها كه الان به چشم من خورد « باب انه يستحب ان يكتب فى العنوان على ظهر الكتاب لفلان و فی داخله ألی فلان و کراهه عکس»ـ روى نامه اسم او را بنويسيد، و اسم خودت فى آخره الى فلان و كراهة االعكس[5] ـ باب استحباب الابتداء فى الكتاب باسم من يرسل الیه ان كان مومناً[6] ـ اسم او را بنويسيد وقتى كه مومن است. باب استحباب حسن الجوار[7]، خوب اين را شما بيا با زبان روز بگو، بگو امروز دنيا در هم فشرده شده است همه باهم همسايه‌ايم، هر مملكتى با مملكت ديگرى همسايه ايم، بياييد بد نگوئيم به ديگران! بياييم فرهنگهاى ديگران را زير سؤال نبريم، خوب آنها هم فرهنگ ما را زير سؤال مي‌برند! همين نشستيم فرهنـگ ديگران را زير سؤال ببريم؟ خوب بابا فرهنگشان را بررسى كن تحليل علمى كن، بگو اينجايش

اينجور است به نظر ما، ما اينجورى مي‌كنيم و كار ما بهتر از كار آنهاست.

نه اينكه غلط كردند! بى جا كردند اينها استعمارگر هستند، اينها نا به جا هستند، آقا با اينها نمي‌شود كه جامعه را به اسلام توجه داد! حقوق همسايه را بايد مراعات كرد.

عجيب اين است «عجبت لمن اشتغل بعيوب الناس و هو غافل عن عيوب نفسه»[8] خودمان كارهايى مي‌كنيم صد پله بدتر از كارهاى ديگران، به كارهاى ديگران اعتراض مي‌كنيم خيلى خوب اعتراض، اعتراض درست كار بد اعتراض دارد. امّا كارهاى خودمان را اصلا فراموش مي‌كنيم يا تازه صحه بر رويش مي‌گذاريم سفارش كنيد به خودتان و به خودمان و به دوستانمان كه از روايات اهل بيت تا مي‌توانيم فاصله نگيريم، حرف هم كه مي‌زنيم مضمون روايات باشد اين امام امت است، امام امت شما حرفهايش را كه برداريد تمام صحيفه نور را، مي‌بينيد مستند حرفهاى امام يا مضامين قرآنيه است يا مضامين روائيه است، يا مضامين عقليه اى كه بشر مي‌پذيرد؛ در تمام اينها شما نداريد يك جايى كه امام سب كرده باشد، سب توى كلمات امام ديده نمي‌شود.

به اينها را بنازيم ، 894 روايت در 166 باب تحت يك عنوان، باب عنوان العشرة ايمان و كفر كافى، كنار، ايمان و كفر بحار، كنار، روايات مستدرك و وافى كنار، خود روايات وسائل در ابواب جهاد النفس كنار، تازه اينها آنهاست كه آورده ما تقدم ما يأتيهايش هم كنار.

اينكه مي‌گوييم 894 تا روايت تقريباً دارد اين منهاى ما تقدم ما يأتى است، ما تقدم و ما يأتي‌اش را من حساب نكردم! خوب برويم سراغ روايات.

«نقل روايات مسأله»

اين روايات را صاحب وسائل در ابواب العشرة، باب 158، از ابواب آداب العشرة نقل كرده است. از آن روايات يكى صحيحه عبدالرحمن بن حجاج است. من روى ترتيب وسائل مي‌خوانم منها صحيحه عبدالرحمن بن حجاج عن أبى الحسن موسى(ع) «فى رجلين يتسابان [اينها به همديگر فحش مي‌دهند، سب مي‌كنند. حالا سب غير فحش است، سب اعم است] قال: البادى منهما اظلم [آنى كه ابتدا كرده آن ظالمتر است] و وزره و وزره صاحبه عليه [وزر خودش و وزر صاحبش بر او هست] مالم يعتذر الى المظلوم»[9] تا عذرخواهى نسبت به مظلوم نكند.

روايت بنا بر نقل وسائل و گفته شده وافى هم همينجور است در فقه الحديث و متن الحديثش اشكالى نيست و لازمه فقه الحديثش هم اين است كه اين آقاى بادى هم گناه خودش را دارد و گناه ديگرى، ديگرى اصلاً گناه نكرده است.

بنـابراين، تخصيصى به «جـزاء سيئة مثلـها»[10] نخورده. به آيه «و الحرمات قصاصٌ»[11] تخصيصى نخورده ـ «فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثله مااعتدی علیکم»[12] ـ تخصيصى نخورده چون از مقدس اردبيلى در آيات الاحكامش نقل شده كه فرموده اين آيات اعم است از قصاص نفس و قصاص طرف و جرح و شتم و امثال آنها. فقط در آنجايى كه قابل قصاص نباشد را شامل نمي شود، فحش داد يك كسى آدم جوابش را با فحش بدهد مقدس اردبيلى گفته اين مشمول جزاءُ سيئة سيئةٌ مثلها ـ و الحرمات قصاصٌ، هرچه حرمت دارد مقابله به مثل دارد.

يك سيلى زد توى گوش شما، شما هم اگر بتوانيد يك سيلى بزنيد به قدر او مانعى ندارد. ، عمداً كت شما را پاره كرد، يا شب نهم ربيع بود از باب شوخى لباسهاى شما را با سوزن دوخت به فرش كه وقتى بلند بشوى يك بار فرش دنبالت بلند شود تو هم از باب شوخى لباسهايش را به فرش بدوز.

مقدس اردبيلى مي‌گويد اين آيات عام است، اگر حديث اين نحو باشد معنايش اين است كه آن آيات تخصيص نخوره و اين دومى اصلاً گناه نكرده است او كه فحش داده اين جزاءش را به فحش داده است.

توجـه كنيد! پس روايت على مـا فى الوسائـل و عـلى ما عن الكـافى[13] اشكالى در متن حديث و فقه

الحديثش نيست و حديث مطابق است با آيات قصاص على ما ذكره و استفاده مقدس اردبيلى و هيچ تخصيصى به آنها نخورده.

لكن شيخ (قدس سره) روايت را يك جورى نقل كرده كه در متن حديث اشكال پيش آمده شيخ اينجورى نقل كرده روايت را: «فى رجلين يتسابان قال: البادى منهما اظلم و وزره على صاحبه ما لم يعتذر الى المظلوم» [شيخ مي‌فرمايد] و فى مرجع الضّمائر اغتشاش و يمكن الخطأ من الراوى و المراد و اللّه اعلم انّ مثل وزر صاحبه عليه لايقاعه ايّاه فى السب من غير ان يخفّف عن صاحبه شىء من غير ان يخفف عن صاحبه شىء [آن هم گناه خودش را دارد اينهم دو برابر گناه دارد] فاذ اعتذر الى المظلوم عن سبّه و ايقاعه ايّاه فى السبّ برأ من الوزرين»[14] [اين آدم از هردو وزر نجات پيدا مي‌كند، حق مردم است رفته رضايت گرفته است.]

لكن يك شبهه اين است كه در وسائل و كافى روايت اينجور نيست.

شبهه ديگر اينكه اگر اين جورى كه شيخ مراد را بيان كرده كه آن ديگرى هم وزر دارد پس آن ديگرى وزر دارد راه توبه هم ندارد، اين اولى را گفته اذ اعتذر الى صاحبه هردوتا وزرها از بين مي‌رود هر دور وزر خودش، امّا آن يكى چى؟ خوب ندارد روايت ببينيد! شما روايت را بايد معنا كنيد، مي‌گويم شما مي‌گوييد روايت مي‌گويد كه اين آقا هم گناه خودش را دارد، هم گناه طرفش را.

آقاى ديگرى هم چه جور است همانجورى كه آن آقا هم مي‌فرموند اخذاً من الشيخ يا تبعاً للشيخ، ايشان هم گناه دارد. خيلى خوب، حالا كه من روى حرفهايم دقت مي‌كنم، خيلى حساب شده حرف مي‌زنم؛ اين هم كه گناه دارد بعد روايت را شيخ هم اينجور معنا كرده اوّلى اگر عذر آورد چى مي‌شود؟ اولى دوتا گناهش مي‌رود، دومى چه؟ دومى را روايت متعرض نشده مگر بگوييم قصه كربلا است گفت او را گذاشت كه ما بگوييم وقت خودش اجازه نمي‌داد اين خلاف ظاهر است

بنابراين، اين كه شيخ مي‌فرمايد: و اللّه اعلم و مراد اين است ما هم عرض مي‌كنيم و اللّه اعلم امّا اين با ظاهر روايت و صناعت مكالمه نمي‌سازد كه شما در مكالمه بگوييد آن اظلم است آن بدتر است راه توبه آن را بيان كنيد امّا راه توبه اين ديگرى را بيان نكنيد.

لايقال آن يفهم بالدراية من مي‌گويم خلاف صناعت مكالمه است. توجه بفرمائيد! حالا در توجيه اين روايت، يك توجيه اين است كه بگوييم اين ضمير مضافٌ اليه، و وزره يعنى وزر السبّ ضمير برگرد به سب مصدرى كه از يتسابان استفاده مي‌شده و وزر السب على صاحبه هركسى سب كرده وزرش هم را دارد هندوانه خورده پاى تب و لرزش هم بايستد.

يعنى هم آن اوليّه وزر دارد هم بادى وزر دارد و هم مجيب. وزر السب على صاحبه السب، اين تا اينجاى حديث. ما لم يعتذر الى المظلوم تا عذر خواهى نكند صاحب سب به مظلوم يعنى به آن ديگرى كه به او فحش داده كه بنابراين هردوى اينها هم ظالم اند هم ساب اند، هم ظالم هم مظلوم، اين ظالم است چون سب كرده ديگرى را، ديگرى ظالم است چون سب كرده اين آقاى اولى را.

حديث را اينجور معنا كنيم آن وقت هردو را درست كرده است بنابراين هر كدامى يك وزر دارند هر كدامى هم از ديگرى عذرخواهى كردند مطلب تمام مي‌شود، اين يك توجيه در روايت.

لكن لايخفـى ما فى هـذا التوجيه براى اينكه اوّلى ديگر مظلوم نيست نسبت به او، ليس البادى بالسب

مظلوم بالنسبة الى آن دومى، براى اينكه آن دومى كه نخواسته ظلم كند خواسته از خودش دفاع كند.

پس اشكال اين توجيه اين است كه ما نمي‌توانيم بادى را هم مظلوم حساب كنيم در مقابل ثانى.

لان الثانى ليس بالظالم بل هو مدافع عن نفسه و هو المظلوم. و خلاف ظاهر هم هست هر كسى از اين روايت مظلوم را دومى مي‌داند.

يك احتمالى مرحوم ايروانى داده خوبى اش اين است خودش هم جواب داده است.

مرحوم ايروانى احتمال داده اينها را مي‌گويم براى اينكه ببينيد فقهاى ما چقدر حسابگر بودند مرحوم ايروانى احتمال داده كه اين «على» حرف جرّ نباشد البادى منهما اظلم و وزره على، على، (فعل) يعنى ... يعنى پيشى گرفته مثل چراغ علاءالدين. اين «على» على فعل باشد، به تقدير يك مضاف على وزر صاحبه، و وزره يعنى وزر البادى على فاق وزر صاحبه،[15] برترى جسته بر وزر صاحبش، على را على فعل بگيريم مفعولش را هم يك مقدر بگيريم على وزر الظالم وزر صاحبه اين پيشى گرفته بر او، يعنى اين بيش تر است علو دارد حالا دو برابر است، يك برابر و نيم است يك و يك ششم است نمي‌دانم اين پيشى گرفته است.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1] المكاسب 121:2

[2]- المكاسب 1: 121.

[3]- سوره انعام (6) : 108.

[4] المكاسب 253:1.

[5]- وسائل الشیعه 137:12 باب 95

[6] -وسائل الشیعه 137:12 باب 96

[7] -وسائل الشیعه 128:12 باب 87

[8] - منیه المرید:166ـ استاد روایت را مضموناً نقل کرده اند.

[9]- وسائل الشيعة 12: 297، كتاب الحج، أبواب أحكام العشرة، باب 158، حديث 1.

[10] یونس(10): 27

[11] بقره(2):194

[12] ـ بقره (2):194

[13]- الكافي 2: 268، حديث 4.

[14]- المكاسب 1: 121.

[15]- حاشيه علي المكاسب المحرمة (الايرواني) 1: 167.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org