Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: بررسی روايات مستدله بر حرمت سبّ
بررسی روايات مستدله بر حرمت سبّ
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 143
تاریخ: 1381/10/4

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث درباره رواياتى بود كه به آنها استدلال شده است براى حرمت سب.يكى اين صحيحه عبدالرحمن بن حجاج بود كه خوانده شد و روايت بنابر نقل وسائل و ما عن الوافى اشكالى در متنش ندارد، خدشه اى در متنش نيست.

امّا آنجورى كه شيخ نقل فرموده‌اند[1] (نمي‌دانيم از كجا نقل كرده‌اند) فرمود: متنش خدشه دارد و كلام در او هم گذشت.

البته دلالت اين روايت بر حرمت سب تمام است، «فى رجلين يتسابّان قال البادى منهما اظلم و وزره و وزر صاحبه عليه ما لم يعتذر الى المظلوم»[2]

روايت دوم اين خبر ابى بصير است روايت 2 باب 158 از ابواب احكام العشرة) عن أبى جعفر(عليه السلام) «قال: ان رجلاً من تميم أتى النبى (ص) فقال اوصنى فكان فيما اوصاه ان قال: لا تسبّوا الناس فتكسبوا العداوة لهم»[3] اين روايت دلالتش محل تأمل است.

چون ظاهر اين است اين نهى، نهى ارشادى، به مردم دشنام نده عداوت و دشمنى براى خودت درست مي‌كنى. امّا غير از عداوت و دشمنى خود اين هم حرام باشد اين مطلب از آن در نمي‌آيد. ظاهر اين است كه نهى ارشادى است و تابع مرشد اليه است.

روايت بعدى باز عن أبى بصير، عن أبى جعفر (روايت 3 همين باب) «قال: قال رسول اللّه (ص) سباب المؤمن فسوق و قتاله كفرٌ و اكل لحمه معصية و حرمة ماله كالحرمة دمه»[4] سباب كالقتال، دشنام دادن مؤمن خروج از طاعة اللّه است اگر فسق را به معناى خروج از طاعة اللّه بگيريم. بي‌تعهدى و بي‌مبالاتى به دين و مقدسات و عهود است، اگر فسق را به معناى بى تعهدى و بى مبالاتى بگيريم. به هر حال دلالت اين روايت هم خوب است.

باز روايت بعدى موثقه سكونى (4 همين باب) «قال: قال رسول اللّه (ص) سباب المؤمن كالمشرف على الهلكة»[5] دشنام دادن مؤمن مثل اشراف بر هلاكت است و نزديكى به هلاك شدن. خوب اين هم دلالتش خوب است مي‌گويد: «كالاشراف على الهلكة» و اگر حرام نباشد، كالاشراف على الهلكة درست در نمي‌آيد، كالمشرف على الهلكة.

روايت بعدى را كه صاحب وسائل نقل كرده او ديگر جزء روايات اين باب نيست آن يك مطلبى عامى را مي‌گويد «من كف عن اعراض الناس اقاله اللّه نفسه يوم القيامة»[6] اينها رواياتى كه دلالت مي‌كرد بر حرمت سب مؤمن به علاوه از آن عناوينى كه عنوان اضلال بر آن منطبق است، عنوان تحقير، عنوان ظلم كه آنها هم دلالت بر حرمتش مي‌كند. اين راجع به حرمت.

پس سباب المؤمن حرام فى الجملة، ادله‌اش هم اينها بود كه گذشت.

مقام دوم اين است كه ظاهر عدم اختصاص حرمت است به سباب المؤمن، حكم اختصاص به مؤمن ندارد بلكه سباب مطلقا حرام است. شاهد و دلیل بر اين مطلب، هم روايات و هم اين عناوينى را كه شيخ[7] در ذيل ذكر فرموده‌اند و هم روايات و عناوين ديگر. سب انسان حرام است، حرمت اختصاص ندارد به مؤمن لا بمعنى المؤمن فى مقابل الكافر و لا بمعنى المؤمن فى مقابل المسلم و غير اثنا عشريه، نه، مطلقا سب حرام است، و ذلك لوجوه.

يكى خود اين روايات باب كه اطلاق دارد عن أبالحسن موسى(ع) فى رجلين يتسابان ـ دوتا آدم به هم سب مي‌كنند ـ قال: البادى منهما اظلم ـ آنى كه بادى به سب است اين هم وزر خودش را دارد هم وزر ديگرى، اين بادى مي‌خواهد بادى به مسلم و مؤمن باشد، مي‌خواهد بادى به غير باشد. هم رجلين يتسابانش اطلاق دارد، فى رجلين يتسابان، نه فى رجل و مسلم يتسابان و مؤمن يتسابان. هم فى رجلينش اطلاق دارد هم البادى منهما اظلم اطلاق دارد. البادى بالسب وزره و وزر صاحبه عليه، مي‌خواهد بادى به سب به مسلم باشد، مي‌خواهد به غير مسلم باشد فضلا از مخالف.

پس اين صحيحه عبدالرحمن بن حجاج اطلاق دارد هم رجلينش، هم البادى، در دو جاي روایت اطلاق وجود دارد. و هم سومش «ما لم يعتذر الى المظلوم» مظلومش مي‌خواهد مسلم باشد مي‌خواهد غير مسلم باشد و فيه اطلاق و دلالة فى مواضع الثلاثة.

و باز روايت دوم هم اطلاق دارد اگر نگوييم كه مفرد محلى به الف و لام افاده عموم مي‌كند، اطلاق دارد و ظهور هردو «فكان فيما اوصاه أن قال: لا تسبّوا الناس.»[8] اصلا به مردم دشنام نده مسلمان و غير مسلمان نمي‌شناسد! اين ديگر مذهب و نژاد و جغرافيا نمي‌شناسد «لا تسبوا الناس» البته ما گفتيم اين ارشاد است ولى به هر حال در ارشادش هم اطلاق دارد، و خود ناس هم ظهور دارد.

روايت أبى بصير و موثقه سكونى اينها قيد مؤمن دارند روايت أبى بصير اينطورى است: «سباب المؤمن فسوقٌ و قتاله كفرٌ و اكل لحمه معصية و حرمة ماله كحرمة دمه) اين يكى كه قيد دارد. ولى معلوم است كه اين قيدها قيديت ندارد، اين يا براى قبح زيادترش است، يا براى اينكه مي‌خواسته است نسبت به مؤمنين كه مورد ابتلاء است بگويد، قيد قيديت ندارد. يا براى اينكه مؤمن مظلوم بوده و بيشتر مورد اين هجمه ها قرار گرفته گفته يا براى اين جهت بوده كه ذكر كرده است و قيديت ندارد. يا براى اينكه بخواهد بگويد معصيتش بيشتر است قبحش زيادتر است. شاهدش اينكه و قتاله كفرٌ و اكل لحمه معصية، حالا قتال غير مسلمانها چى! آنها حرام نيست؟ خوردن مال غير مسلمانها حرام نيست؟ حرمة ماله كحرمة دمه نيست، نه اين خصوصيت مؤمن يا از باب ابتلاء بوده ذكر شده يا از باب اينكه معصيت در اين بيشتر است. مي‌خواهد بگويد اينجا بى بند و بارى است معصيتش بالاتر است. امّا در بقيه نه، ممكن است به بى تعهدى نرسد، كشتن مؤمن كفر است كشتن ديگران حرام است امّا كفر نيست يا از باب ابتلا است يا از باب بيان عِظم معصيت است عظِم معصيت را مي‌خواهد بيان كند يكى كفر است يكى فسوق است و يكى هم مثل حرمت دمش مي‌ماند.

باز موثقه بعدى «قال قال رسول اللّه (ص) سباب المؤمن كالمشرف الى الهلكة»[9] اين هم همان است. يا قيد مؤمن از باب ابتلا است، يا قيد مومن از باب بيان عِظم معصيّت است شما اگر به مؤمن بد بگوييد و سب كنيد او را در حاشيه هلاكت هستيد، سباب المؤمن كالمشرف على الهلكة، فاصله اى با هلاكت ندارد امّا سباب ديگران با هلاكت فاصله دارد. هذا كله علاوه بر اين كه اينها روايات مثبتين هستند و مثبتين، مطلق را با مقيد مثبت تقييدش نمي‌كند، اين خاصش را ذكر كرده است او عامش را ذكر كرده است. اينها مثبتين هستند و مثبتين اطلاق و تقييد ندارد، اين مال اين روايات.

پس يكى روايات باب. دوم: اين عناوينى كه شيخ بيان فرموده اند در ذيل همين روايات سب، ايشان مي‌فرمايد: بالادلة الاربعة لانه ظلم و ايذاءٌ و اذلال،[10] سب چرا حرام است چون ظلم است، چون ايذا است؛ چون ذليل كردن است ظلم كه ديگر شاخ و دم ندارد ! ظلم به هر كسى بد است، حرام است شرعاً. چه مسلمان چه غير مسلمان، در ظلم مسلمان و غير مسلمان مطرح نيست. ايذاء انسان حرام است، مسلمان و غير مسلمان ندارد؛ خار كردن انسان حرام است (و لقد كرمنا بنى آدم)[11]، بنى آدم مكرم است در قرآن، شما بياييد ذليلش كنيد خارش كنيد؛ چون مذهبش با شما نمي‌سازد امّا خيلى بهتر از شما براى مردم خدمت مي‌كند، شما به جانش باب سب را بكشيد، بگوييد: بله خودمانى ها حرام است، اذلال خودمانى ها حرام است، اذلال، ذليل كردن مطلقا حرام است و قبيح است ظلم، مطلقا قبيح است، ايذاء مطلقا قبيح است. بله يك وقت شما از باب نهى از منكر مي‌گوييد: آن كه براى مسلمش هم مانعى ندارد، ما خود خودش را مي‌خواهيم بگوييم، خود خود ايذاء را مي‌خواهيم بگوييم، خود ظلم را مي‌خواهيم بگوييم. (اياك و ظلم من لا يجد عليك ناصراً الا اللّه)[12] (و ما ربك بظلام للعبيد)،[13] ظلم مطلقا بد است، ظلم نه جغرافيا مي‌شناسد و نه نژاد مي‌شناسد و نه مذهب مي‌شناسد، ظلم حرام است نسبت به جميع ابناء بشر، ايذاء هم همينطور است اذلال هم همينطور است به هر حال ابناء بشر ابناء بشرند، ابناء بشر مكرمند، ابناء بشر خليفة اللّه اند، ما كه دائر مدار اين نيستيم كه شناسنامه اش اگر اسلامى بود فحش به او حرام است امّا اگر شناسنامه اش غير اسلامى بود يا غير ايمانى بود ديگر هرچه مي‌خواهى سب و ناسزا به او بگو، آى بى سواد، نمي‌دانم اى كودن، به انيشتين بگويى اى كودن، آن يكى كه نمي‌دانم هسته اتم را مي‌شكافد براى خدمت به جامعه و براى صلح به او بگویی، اى كودن امّا به آن كسى كه حالا يك دوچرخه درست مي‌كند همان قدم اول هم كه سوارش مي‌شوى مي‌اندازد زمين و دست و پايت را مي‌شكند به او حرام است شما بد بگويى امّا به انيشتين طورى نيست بد بگويى، به گاليله طورى نيست بد بگويى، براى اينكه آنها از ما نبودند اين حرفها را نزنيد.

بنابراين، اين عناوين هم شامل مي‌شود، این هم دو.

نقل آيات مربوط به مسأله

سه: قـرآن (و اذ اخـذنـا ميثاق بنى اسرائيل لا تعبدون الاّ اللّه و بالوالدين احسانا و ذى القربى و اليتامى و المساكين و قولوا للناس حسنا)[14] نه قولوا لشناسنامه حسنا، نه قولوا لجغرافيا حسنا، و قولوا للناس حسنا، به همه مردم با زبان نيك برخورد كنيد، كودن، بى سواد، نفهم، پدر و مادر فلان، مي‌گوييم آقا چه كارش دارى بيچاره را؟ بيچاره خودش استعداد است آن وقت مي‌شود مثل دانشمندان مسيحى كه گاليله بيچاره را توبه‌اش دادند، گاليله گفت زمين دور خورشيد مي‌چرخد بيچاره را توبه‌اش دادند و بعدش هم خواستند اعدامش كنند.

يا آن يكى پاستور، كه ميكروب را كشف كرد يا آن يكى ابوريحان بيرونى، آن همه تجليل مي‌شود به حق هم هست، يا آن يكى زكرياى رازى اين حرفها چه هست؟ قولوا للناس حسنا!

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم ـ (و اذاخذنا ميثاق بنى اسرائيل لا تعبدون الا اللّه و بالوالدين احسانا و ذى القربى و اليتامى و المساكين و قولوا للناس حسنا و اقيموا الصلاة و آتوا الزكاة ثم توليتم الاّ قليلاً منكم)[15]

و آيات ديگرى كه در قرآن هست، اين هم يك سرى آيات اينطورى كه مي‌شود وجه سوم.

وجه چهارم: تمام آيات و رواياتى كه معروف را مأمور به و حسن مي‌داند، منكر را قبيح و مُحَرّم مي‌داند. همه آياتى كه معروف را حسن مي‌داند و رواياتى كه معروف را حسن مي‌داند، نسبت به رسول‌اللّه(ص) اينجورى دارد: (الذين يتبعون الرسول النبّى الامّى الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التوراة و الانجيل يأمرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنكر و يحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث و يضع عنهم اصرهم و الاغلال التى كانت عليهم)[16] خدا! قرآن به اين قشنگى را چرا من نمي‌فهمم؟! چرا اين قرآنى كه آمده بشريت را هدايت كند من منحصرش كردم سر قبر مرده‌ام بخوانم و السلام. يا نه فقط شناسنامه هاى مسلمان، براى آنها هست براى شناسنامه هاى ديگر نيست. يأمرهم بالمعروف، المعروف ما يستحسنه العقل و العقلا و المنكر ما يقبحه العقل و العقلا. سب را عقل و عقلا بد مي‌دانند ديگر چرا دهانت اينطورى است. چرا زبانت كنترل ندارد آخر المؤمن ملجم چه موقع توى كلمات رسول اللّه (ص) نسبت به انسانها يك جمله تحقير آميز بوده چه موقع توى كلمات معصومين بوده؟ يأمرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنكر.

پس آيات و رواياتى كه معروف را حسن مي‌داند و امر به او مي‌كند منكر را منهى مي‌داند و نهى از او مي‌كند، مثل اين آيه و آيات ديگر همه اينها دلالت مي‌كند كه سب مطلقا حرام است. لان السب مطلقا منكر و المنكر حرامٌ بكتاب اللّه و سنّت رسول اللّه.

پنجم: روايات آمره به مدارات با مردم، مي‌گويد با مردم مدارات كنيد، خلاف مدارات را حرام مي‌داند و لاسيّما آن رواياتى كه در باب برخورد با برادران اهل سنّت آمده توى ابواب التقية. در آن روايات دارد كه شما تشييع جنازه هايشان برويد، حاضر بشويد در مجالسشان با آنها خوب رفتار كنيد، بد عمل نكنيد. چون اگر خوب رفتار كرديد مي‌گويند «هذا جعفرىٌ»[17] رحم اللّه جعفر الصادق. اگر بد رفتار كرديد مي‌گويند هذا جعفرىٌ و چنين و چنان! اين عموم علت در روايات به ما مي‌گويد سب نكنيد هيچ كس را، چون اگر شما بخواهيد سب كنيد و بعد بگوييد اين سب جايز فى الاسلام، آن وقت مي‌گويند رحم اللّه الاسلام؟ يا نعوذ باللّه ثم العياذ باللّه مي‌گويند اف للاسلام! آن عموم علت در آن روايت، يك اصل كلى به ما مي‌دهد كه ما در آنجاهايى كه دليل بر حرمتش نداريم و شارع نيامده بگويد حرام است، بله مشروب الكى را شارع فرموده حرام است، ما نمي‌خوريم آنها هم هرچه مي‌خواهند بگويند، به هر حال ما هر طورى عمل كنيم گوش به حرف ما نمي‌دهند.

امّا آنهايى را كه دليل بر حرمت نداريم، ما نبايد جايز بدانيم نسبت به آنها! براى اينكه يك روز آنجا نسبت به مخالفين مي‌گويند امام صادق (ع)چنين و چنان، نسبت به مسلمين مي‌گويند اف للاسلام، اين اسلام است كه مي‌گويد به تمام انسانها سب جايز است، جز به آن انسانى كه تو شناسنامه اش نوشته شيعه اثناعشرى! يا اين اسلام است مي‌گويد سب، سب يعنى اى كودَن، معذرت مي‌خواهم يا بقر، يا حمار اينها را مي‌گويند سب. اينها به تمام انسانها جايز است اصلا حكم جواز است، حكم جواز است، جايز است لابد مي‌گويد ثواب هم دارد، براى اينكه آنها كافرند.

آیا اين جايز است؟ سب آنها جايز است؟ مي‌گويند اف لذلك الاسلام! عقل هم اين را مي‌گويد، اين هم يك دسته از روايات، مدارات، لاسيّما رواياتى كه در مدارات با اهل سنت آمده و تعليل شده به اينكه به گونه ای رفتار كنيد كه بگويند رحم اللّه الصادق، نه اين كه بگويند مثلا چنين و چنان نسبت به امام صادق(صلوات اللّه و سلامه عليه) از اينجا ما تعدى مي‌كنيم به اسلام. نسبت به مخالفين به امام صادق، نسبت به غير مسلمانها به اسلام.

دليل ششم: روايات وارده در باب انصاف، كه در اصول كافى يك باب دارد «باب العدل و الانصاف» 13 تا روايت در آنجا دارد، در غير آنجا هم آمده است.

روايات وارده در انصاف، آن روايات مي‌گويد كه بايد انصاف باشد آن وقت انصاف را شرح مي‌كند «ان ترضى لنفسك للناس ما ترضى لنفسك و ان تكره للناس ما تكره لنفسك»، خوشت مي‌آيد به تو بگويند كودن؟ خوشت نمي‌آيد به ديگران هم نگو؛ ناس دارد آن روايات، مطلق است، بله بعضى هايش اخ المسلم دارد ولي بعضى از آنها ناس دارد.

جامع احاديث شيعه جلد 17 صفحه 501 در باب 62 باب ما ورد من الحث على ان يحب الانسان للناس عنوان باب اين است. «على ان يحب الانسان للناس ما يحب لنفسه و يكره لهم ما يكره لنفسه» اصلا عنوان باب ناس است.

روايت 3 اين باب اين است: المستدرك نقل مي‌كند، عن امر بن أبى المقدام عن أبى جعفر(ع) عن امير المؤمنين فى وصيته للحسن(ع) «قال: يا بنىّ تفهّم وصيّتى واجعل نفسك ميزاناً فيما بينك و بين غيرك [خودت را ميزان قرار بده، كلاه خودت را قاضى كن] و أحبّ لغيرك ما تحبّ لنفسك و اكره له ما تكره لها» غير، غير است غير نه جغرافيا مي‌شناسد، نه نژاد مي‌شناسد، نه رنگ مي‌شناسد نه مذهب. احب لغيرك ما تحب لنفسك ـ بعد شرح فرمودند: «لا تظلم كما لا تحبّ ان لا تظلم و احسن كما تحبّ ان يحسن اليك و استقبح لنفسك ما تستقبحه من غيرك وارض من الناس ما ترضى لهم منك»[18] هر جورى كه تو از مردم توقع دارى، مردم هم از تو توقع دارند. در فرهنگ ملى ما است كه يك سوزن اقلا به خودت، يك جوالدوز هم به ديگران امّا يك چاقو و دشنه توى قلب ديگران امّا خودمان يكى دوتا گلابى و سيب و موز، حالا اين ديگر فرهنگ ما پائين تر از فرهنگ ائمه است. ائمه (صلوات اللّه و سلامه عليهم اجمعين) فرموده‌اند: «وارض من الناس ما ترضى لهم منك»

يك روايت ديگر هم بخوانم، روايت 2 همين باب است اين را تو كافى دارد باب الانصاف و العدل.

عن يعقوب بن شعيب عن أبى عبداللّه(ع) «قال: اوحى اللّه عزّ و جل الى آدم انى سأجمع لك الكلام فى اربع كلمات [يك منبر است ديگر، همه حرفها را توى چهار تا كلمه جمع مي‌كنم] قال: يا رب و ما هن [اين چهارتا كلمه چه چیزی است؟] قال يا رب و ما هنّ قال واحدة لى و واحدة لك [يكى مال من يكى مال تو] و واحدة فيما بينى و بينك [يكى بين من و تو، يكى هم] و واحدة فيما بينك و بين الناس» ديگر قشنگتر از اين كه نمي‌شود يكى مال من، يكى مال تو، يكى من و تو و يكى تو و مردم.

ديگر از اينها هم كه بيرون نيست اصلا بشر از اين چهار حالت بيرون نيست. از اين چهار خصوصيت بيرون نيست چقدر قشنگ است! «قال اما التى لى فتعبدنى لا تشرك بى شيئاً [بنده من باش هيچ كس را شريك من قرار نده، نه در روزى، نه در قدرت، نه در هيچى، فقط و فقط بنده من باش لا تشرك لى.] و اما التى لك [آنى كه به نفع تو است] فاجزيك بعملك احوج ما تكون اليه [من به عملت، آن عملى كه خيلى به آن احتياج دارى به تو جزا مي‌دهم، يا در روزى كه خيلى احتياج دارى آن عملت را جزا مي‌دهم. پس از من هم جزا دادن به عملى كه خيلى به آن احتياج دارى] و اما التى بينى و بينك و فعليك الدعاء و علىّ الاجابة و امّا التى بينك و بين الناس [غرض همه اين است، شاهد مثال اينجاست] و امّا التى بينك و بين الناس فترضى للنّاس ما ترضى لنفسك و تكره لهم ما تكره لنفسك»[19] اين تمام كلام در اين جهت.

پس حق اين است كه سب الناس حرامٌ سب الانسان حرامٌ و به نظر مي‌آيد شيخ هم كلمه ايمان را آورده تبعاً لبعض از روايات كه داشته و وارد بحث نشده و الاّ به نظر بنده اگر شيخ با آن سعه و با آن قدرت تحقيق و تفحصش وارد مسئله مي‌شد قطعاً او هم قائل مي‌شد كه السباب مطلقا حرامٌ.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- المكاسب 1: 94.

[2]- وسائل الشيعة 12: 297، أبواب أحكام العشرة، باب 158، حديث 1.

[3]- وسائل الشيعة 12: 297، أبواب أحكام العشرة، باب 158، حديث 2.

[4]- وسائل الشيعة 12: 297، أبواب أحكام العشرة، باب 158، حديث 3.

[5]- وسائل الشيعة 12: 298، أبواب أحكام العشرة، باب 158، حديث 4.

[6]- وسائل الشيعة 12: 298، أبواب أحكام العشرة، باب 158، حديث 5.

[7]- المكاسب 1: 95.

[8]- وسائل الشيعة 12: 297، أبواب أحكام العشرة، باب 158، حديث 2.

[9]- وسائل الشيعة 12: 298، أبواب أحكام العشرة، باب 158، حديث 4.

[10]- مكاسب 1: 94.

[11] - اسراء (17):70.

[12] - وسائل الشیعه 48:16، کتاب جهاد النفس، ابواب جهاد النفس، باب 77، حدیث6.

[13]- فصلت (41) : 46.

[14]- بقرة (2) : 82.

[15]- بقرة (2) : 82.

[16]- اعراف (7) : 157.

[17] - کافی2: 636، باب ما یجب من المعاشره، حدیث 5.

[18]- جامع أحاديث الشيعة 17: 501، باب 62، حديث 24207.

[19]- جامع احاديث الشيعة 17: 500، باب 62، حديث 24206.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org