Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: حکم احتکار حرام و احتکار مکروه و اقوال در مسأله
حکم احتکار حرام و احتکار مکروه و اقوال در مسأله
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب بیع (درس 459 تا ...)
درس 1178
تاریخ: 1391/11/17

بسم الله الرحمن الرحيم

گفته شد که حاکم می‌تواند محتکر را اجبار بر بیع کند بناءً علی حرمت احتکار و جواز اجبار در احتکار محرّم که برای مردم ضرر داشته باشد، واضح است و منافاتی با «النّاس مسلّطون علی أموالهم»[1] ندارد، چون فرض این است که احتکار او به ضرر مردم تمام می‌شود. امّا اگر قائل به کراهت احتکار شدیم، موضع نزاع را آن چيزي که صاحب جواهر فرمود قرار دادیم، یعنی جمع المال تربّصاً برای این‌که قیمت آن بالا برود، نه به نحوی که به مردم ضرر بخورد، کاری که افراد می‌کنند، جنسی را می‌گیرند می‌گذارند تا قیمت آن بالا برود بعد بفروشد که صاحب جواهر فرمود معنای احتکار این است و یکون مکروهاً. در این‌جا جبر وجهی ندارد و خلاف «النّاس مسلّطون علی أموالهم» است و این جبر، یکون محرّماً و امّا نسبت به تسعیر گفته شد که در تسعیر سه قول است: یک قول به این‌که قیمت‌گذاری حرام است، یک قول به این‌که قیمت‌گذاری و تسعیر برای حاکم در احتکار محرّم جایز است و یک قول این‌که اگر آن قیمتی را که خود او می‌خواهد بفروشد، موجب اجحاف بر مردم می‌شود، باید حاکم قیمت‌گذاری کند و امّا اگر موجب اجحاف نمی‌شود، تسعیر جایز نیست و ظاهر و مطابق با قواعد هم همين است و آن روایاتی که داشت: وقتي به رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، گفتند تسعیر کن، حضرت قبول نکرد و غضب در صورت ایشان ظاهر شد، اين ظاهراً برای جایی است که این‌ها می‌خواستند تسعیر کنند به یک قیمتی پایین‌تر از قیمت بازار، بطوري که برای محتکر ضرر و مشقّت بیاورد و الّا اگر درخواست آن‌ها این بود که قيمتي قرار بدهند در جایی که قیمت آن موجب اجحاف به مردم و ضرر به مردم می‌شود، این‌جا لا وجه برای این‌که رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) غضب کند و قیمت تسعیر نکند، چنین کاری با رسول الله و با لا ضرر و اجحاف سازگاري ندارد، چون این اوّلاً «کرّ علی ما فرّ» است، برای این‌که محتکر را اجبار بر بیع کرده، ولی با احتکار او فرقی نمی‌کند، و ثانیاً با لا ضرر منافات دارد، چطور می‌شود که رسول الله این کار را نکند: در حالی که نبی مکرّم اسلام، در قضیه سمره که وارد بر منزل شخص می‌شد، فرمود اجازه بگیر، سمره گفت اجازه نمی‌گیرم، فرمود به من بفروش، در بهشت به تو درخت می‌دهم، گفت نه، این کار را هم نمی‌کنم، پیغمبر به آن مرد انصاری دستور داد «فاقلعها و ارم بها»[2] درخت را بکن و به طرف او بینداز که درخت خود را بردارد و برود. برای یک ضرر ورود در منزل بلا اذنٍ، پیغمبر در مال مردم تصرّف می‌کند و «النّاس مسلّطون» را تقیید می‌کند، توجّه نمی‌کند به آن، به خلاف آن توجّه می‌کند، چطور می‌شود این‌جا این کار را بکند؟

«کلام شيخ انصارى(قدس سره) در اجبار محتکر حتى بنابر قول به کراهت و مناقشات در کلام ايشان»

شیخ در امر خامس راجع به این امر بحث کرده و کلام او خالی از مناقشه یا مناقشات نیست، «إذا عرفت ما ذکرنا ننظر إلی کلام شیخ» در این رابطه، می‌فرماید: «الخامس الظاهر عدم الخلاف كما قيل في إجبار المحتكر على البيع [محتکر را مجبور بر بیع می‌کنند،] حتّى على القول بالكراهة [حتّی اگر قائل به کراهت احتکار شديم، باز هم می‌تواند او را مجبور بکند] بل عن المهذّب البارع الإجماع و عن التنقيح كما عن الحدائق عدم الخلاف فيه و هو الدليل المخرج عن قاعدة عدم جواز الإجبار لغير الواجب [اجبار واجبات مانعی ندارد، امّا اجبار غیر واجب حرام نیست.] و لذا ذكرنا: أنّ ظاهر أدلّة الإجبار تدلّ على التحريم لأنّ ... [در آن امر غیر واجب، الزام غير لازم خلاف قاعده است. شبهه‌ای و مناقشه‌اي که ما در این‌جا داریم، این است که ایشان می‌فرماید: حتّی علی القول بالکراهة هم می‌شود او را مجبور کرد، اگر مکروه باشد و برای او جایز باشد، چگونه می‌شود او را مجبور کرد؟ لا سیّما، اگر احتکار مکروه را آن بدانیم که صاحب جواهر می‌گوید، یعنی تربّص، کتربّص التجار، جنس را نگه می‌دارد، مثل همه که جنس را نگه می‌دارند تا یک روزی گران بشود، اگر بگویید می‌شود حاکم او را مجبور بر بیع کند، سیاسةً للنّاس، می‌گوییم اگر سیاسةً للنّاس باشد، بنابراین، باید احتکار هم حرام باشد، اگر بنا سیاسةً للنّاس است، یعنی این محتکر الآن که احتکار کرده، وضع بازار را به هم می‌زند، مردم را در گرفتاری و فشار قرار می‌دهد، احتکار موجب ضیق بر مردم است، موجب غلاء و عسر و شدّت بر مردم می‌شود. می‌فرماید این کراهت دارد، ولی اجبار آن سیاسةً للنّاس یکون جائزاً، می‌گوییم خود آن هم «یکون حراماً»؛ چون خلاف سیاست ناس است، موجب مشقّت بر مردم است، پس جمع بین کراهت و جواز اجبار، کما تری. می‌فرماید علی القول بالکراهة هم اجبار جایز است، ما عرض می‌کنیم علی القول بالکراهة، کراهت یک امر جایزی است، چطور می‌شود او را مجبور کرد؟ لا سیّما بر مبنای صاحب جواهر، اگر بگویید کراهت دارد، امّا سیاسةً برای اقتصاد جامعه و سیاسةً للنّاس و لإن لا یقع النّاس فی الضرر و المشقّة و الحرج و الضیق، برای این می‌تواند او را مجبور کند، خود احتکار او هم می‌شود حرام، برای این‌که احتکار موجب ضیق و مشقّت و به هم خوردن نظم اقتصادی جامعه است و این یکون محرّماً. به چه دلیل شما می‌فرمایید می‌شود جمع کرد؟] نعم لا يسعّر عليه إجماعاً [حاکم نمی‌تواند تسعير بکند] كما عن السرائر و زاد [سرائر] وجود الاخبار المتواتره [فرموده اخبار متواتره داریم که تسعیر جایز نیست.] و عن المبسوط: عدم الخلاف فيه لكن عن المقنعة: أنّه يسعّر عليه بما يراه الحاكم [این‌ها ادّعای نفی خلاف و روایات متواتره کردند، شیخ مفید (قدّس سرّه) فرموده است، تسعیر می‌کند به هر مقداری که می‌تواند، یعنی لابد به آن مقداری که برای جامعه رفع مشکل و ضیق بکند.] و عن جماعةٍ، منهم العلّامة و ولده و الشهيد: أنّه يسعّر عليه إن أجحف بالثّمن لنفي الضرر [روایات را جواب دادیم که می‌خواهد چیز دیگری بگوید «أنّه يسعّر عليه إن أجحف بالثّمن لنفي الضرر». مناقشه‌ای که در این‌جا وجود دارد این‌که شیخ در این اخبار متواتره اشکال نفرمودند که روایاتي داریم که تسعیر حرام است، ولو یکی، جواب این است که ما روایت بر حرمت تسعیر نداریم، آن تسعیری که حرام شده ظاهراً برای جایی بوده که می‌خواستند محتکر قیمت را کمتر از بازار بفروشد و ضرر برای محتکر داشته باشد. می‌فرماید جماعتی که علّامه و فرزند او و شهید از این جماعت هستند «يسعّر عليه إن أجحف بالثّمن لنفي الضرر» حرف قشنگی است،] و عن الميسي و الشهيد الثاني: أنّه يؤمر بالنزول من دون تسعيرٍ جمعاً بين النهي عن التسعير و الجبر بنفي الإضرار [می‌گوید گفتند قیمت نمی‌گذارد، مدام می‌گوید قیمت را پایین بیاور، پایین بیاور تا برسد به سرحدّی که حاکم می‌خواهد. «من دون تسعيرٍ جمعاً بين النهي عن التسعير» که تسعیر نهی شده «جمعاً بين النهي عن التسعير و الجبر بنفي الإضرار»؛ برای این‌که ضرر به او نخورد، از باب نفی اضرار می‌گوییم قیمت‌گذاری می‌کند، قیمت را نمی‌گذارد، می‌گوید قیمت را پایین بیاور، جمعاً بین روایاتی که گفت تسعیر جایز نیست و اضرار.

فرمایش این‌ها تمام نیست، برای این‌که این برمی‌گردد به همان قیمت‌گذاری، این‌که اگر ما گفتیم شارع تسعیر را حرام کرده، این یک حکمی نیست که ما سرّ آن را نفهمیم، شارع نخواسته حکومت در قیمت‌گذاری دخالت کند، این کار را که می‌کند باز همان دخالت در قیمت‌گذاری است، سرّ در این‌که گفته شده است تسعیر نکنید، این تسعیر نکردن یک حکم یابسی نیست که ما سرّ آن را نفهمیم، مثل این‌که صلات صبح دو رکعت است و سه رکعت نیست، این یک امر عرفی است، اين که گفت تسعیر نکنید، برای این‌که نمی‌خواسته حکومت در بازار و اقتصاد وارد بشود، وارد نشود قیمت را پایین بیاورد، اگر تسعیر تحریم شده، برای این‌که حاکم سبب نزول قیمت نشود، این کار را که می‌کند، همان علّت در آن وجود دارد، چه فرقی بین آن و بین تسعیر است؟

و بعبارةٍ أخری، عرف فرقی بین این دو نمی‌بیند و بعبارةٍ ثالثة، این حیله و سوء استفاده از قانون است، دور زدن قانون است، شبیه حیل باب ربا، همان لغویتی که در حيل باب ابا هست، این‌جا هم وجود دارد، فرض کنید از پیغمبر می‌پرسیم که می‌شود قیمت‌گذاری کرد؟ یعنی حکومت قیمت را تعیین کند، پیغمبر عصبانی می‌شود می‌گوید نمی‌شود، می‌پرسیم اگر به محتکر بگوییم همین‌طور قیمت را بیاور پایین تا برسد به جایی که حاکم می‌خواهد، این می‌شود؟ می‌گوید نه، به او می‌گوییم این دو حکم تو، این اوّلی لغو است، حکومت این کار دوم را می‌کند، حکومت هر جا می‌خواهد تسعیر کند، دور می‌زند، می‌گوید به او امر می‌کند، پس علّتی را که می‌فهمد مناط، تنقیح مناط، القای خصوصیت عرفیه، لغویت در حرمت تسعیر اقتضا می‌کند که حرف آقایان درست نباشد، نخیر فرقی نمی‌کند، اگر حرام است، این هم حرام است، اگر جایز است، این هم جایز است. مناقشه‌ای است که چرا شیخ اشکال نفرموده، مگر این‌که بگویید آن را گذاشته برای ما.]

خاتمةٌ و من أهمّ آداب التجارة الإجمال في الطلب و الاقتصاد فيه [میانه‌روی، نه حریص باشد، نه بی‌تفاوت، نیکو باشد در طلب کردن و به صورت اقتصاد حرکت کند.] ففي مرسلة ابن فضّال عن رجلٍ عن أبي عبد اللّه (علیه السّلام): ليكن طلبك للمعيشة فوق كسب المضيّع و دون طلب الحريص [کسی که مضیّع عمر، تضییع‌کننده‌ی عمر یا تضییع‌کننده‌ی کاسبی «و دون طلب الحريص»، کمتر از حریص، نه افراط و نه تفریط.] الرّاضي بدنياه المطمئن إليها [که اطمینان به دنیا دارد. شهید مطهّری (قدّس سرّه الشّریف) در بحث دنیا می‌فرماید خود دنیا که بد نیست، آسمان و زمین و دریا و درخت و کوه و جواهرات و نعمت‌ها، که بد نیستند، چیزی ‌که بد است، حبّ به دنیا و دلبستگی به دنیا است و مفصّل آیات قرآنیه و روایات را می‌آورد، دلبستگی بد است که برای دلبستگی جنایت کند، خیانت کند، گناه کند و الّا «لا خیر فیمن لا یحبّ جمع المال من حلال یمون به عیاله و ینفق به» ظاهراً در نهج البلاغه دارد، در ذیل آن داستان یکی از برادرها بود که حضرت او را نصیحت کرد، گفت برادرم خانه‌ی بزرگ دارد.] ولکن [یعنی اطمینان و آرامش به دنیا پیدا می‌کند، بعد فرمود:] أنزل نفسك من ذلك منزلة المنصف المتعفف [آدم با انصافی که دارای عفاف نفس است،] ترفع نفسك عن منزلة‌ الواهن الضعيف [خودت را از خواری و از ضعف دور کن، این‌طور نباشد که خیال کنند تو خوار هستی و تو برای دنیا دین خود را می‌دهی، این‌طور نباش «ترفع نفسك عن منزلة‌ الواهن الضعيف» این کار را بکن، آدمی که دنبال کار نمی‌رود، آدم ضعیف نباش، آدم سست هم نباش، روان خود را بالا ببر.] و تكسب ما لا بدّ للمؤمن منه [از آن چيزي که ناچار هستی دنبال آن برو] إنّ الذين أعطوا المال ثمّ لم يشكروا لا مال لهم [کسانی که خدا به آن‌ها پول می‌دهد، امّا شکر آن پول را نمی‌کنند] لا مال لهم، [«لا مال لهم» دو نوع توجیه دارد، یکی «لا مال لهم»، یعنی «و من کفر»، یعنی ناشکری سبب می‌شود اموال از دست او برود، یک احتمال این‌که «لا مال لهم»، يعني از مال خود استفاده نمی‌کند، حارص برای ورثه است، همین‌طور جمع می‌کند که دیگران بخورند و به روح او صلوات بفرستند، هیچ کار خیری، نه برای خودش، نه برای دیگران انجام نمي‌دهند، همین‌طور دوست دارد پول داشته باشد، این «لا مال لهم» و الاّ اگر شکر بکند،

شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند]

«و من اقلّ حقّ اللّه علیک إن لا تستعین بنعمه علی معاصی»، کمترین حقّ خدا این است که انسان با نعمت‌های او گناه نکند. به هر حال این مال از دست او بیرون می‌رود، این یک روایت.] وفی صحیحة الثمالی عن أبي جعفر (علیه السّلام) قال: قال رسول اللّه (صلّی الله علیه و آله): في حجّة الوداع: ألا أنّ الروح الأمين نفث في روعي: [نفث، یعنی دمیدن، روع هم، یعنی قلب یا عقل «نفث في روعي» در روح من، در قلب من دمید که] انه لن تموت نفسٌ حتّى یستكمل رزقها [هیچ کس نمی‌میرد روزی او کامل می‌شود] فاتّقوا اللّه و أجملوا في الطلب و لا يحملنكم استبطاء شي‌ءٍ من الرّزق أن یطلبوه بشي‌ءٍ من معصية اللّه [اگر دیدی روزی تو کم می‌رسد، بد می‌رسد، نرو دنبال گناه که بخواهي روزی خودت را با گناه پیدا کنی] فإنّ اللّه تبارك و تعالى قسّم الأرزاق فی خلقه حلالاً [فی خلقه‌ی حلال، آن روزی حلال را قسمت کرده] و لم يقسّمها حراماً [حرام را تقسیم نکرده] فمن اتّقى اللّه و صبر آتاه الله برزقه من حلّه و من هتك حجاب الستر و عجّل فأخذه من غير حلّه قصّی به [ کم می‌گذارند از روزی حلال] من رزقه الحلال».[3] از آن روزی حلال آن مقدار که او به دست آورده، آن‌ها را دیگر به او نمی‌دهند، کم می‌گذارند، تازه آن حرام‌ها را هم حساب می‌کنند، هم آن‌ها را کم می‌گذارند و به او نمی‌دهند، هم آن حرام‌ها را حساب می‌کنند.

«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ»

--------------------------------------------------------------------------------

[1]. عولی اللئالی 1: 222.

[2]. وسائل الشیعة 254: 429، کتاب احیاء الموات، ابواب احیاء الموات، باب 12، حدیث 3.

[3]. کتاب المکاسب 4: 373 تا 375.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org