Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: روايت وارده درباره ى مطلوب بودن طلب رزق
روايت وارده درباره ى مطلوب بودن طلب رزق
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب بیع (درس 459 تا ...)
درس 1179
تاریخ: 1391/11/18

بسم الله الرحمن الرحيم

شیخ (قدّس سرّه الشریف) در این‌جا روایاتی را برای اجمال در طلب رزق و اقتصاد در آن، نیکی طلب رزق و اقتصاد در طلب رزق نقل فرمودند، شيخ به مناسبت این‌که این‌جا روایاتی را از ابواب مختلفه‌ای که صاحب وسائل در مقدّمات تجارت بیان کرده، نقل کردند و من عرض می‌کنم و بعد نتیجه می‌گیریم که در روایات همین عناوینی که آمده عناوینی است که به آن‌ها عنایت شده است. یکی از باب‌ها در وسائل «باب استحبابها و اختیارها علی اسباب الرّزق» است. باب استحباب تجارت، روایاتی آورده که ما عرض کردیم این‌که روایات دارد روزی ده جزء است، نُه جزء آن در تجارت است و یک جزء آن در غیر تجارت است، این برای ما مشکل بود و عرض کردیم که نمی‌فهمیم یعنی چه، یعنی نُه جزء در توزیع و یک جزء در غیر، روایات را این‌جا نقل کرده، غرض من آن روایات نیست، ولی در همین باب روایت اوّل آن برای این است که توسعه‌ی در روزی، مطلوب و پسندیده است، سعه‌ی در رزق، مطلوب است و پسندیده است و شهید هم در دروس می‌فرماید: «وان التوسعة علی العیال من اعظم الصدقات»[1]، می‌فرماید: عن جمیل بن صالح عن أبی عبد اللّه (علیه السّلام) فی قوله الله (عزّ و جلّ) رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً قال: رضوان اللّه و الجنّة فی الآخرة [این حسنه‌ی در آخرت است.] و السّعة في الرزق و المعاش و حُسن الخلق في الدنيا».[2] توسعه‌ی در روزی و معاش و حسن خلق، حسنه‌ی در دنیا است. یعنی توسعه‌ی در معیشت مطلوب است و مطلوب است که زندگی‌ها با رفاه مناسب باشد و هر کسی که می‌تواند برای رفاه مناسب تلاش کند، چه برای خودش، چه برای دیگران، این شخص کار مستحب و حسنه‌ای را انجام داده است و این‌که گفته بشود نباید زندگی با رفاه باشد، زندگی باید خیلی در حدّ پایین باشد، این خلاف آن است که اسلام می‌گوید و خلاف منطق عقل هم هست، چرا تلاش نشود که انسان خودش و زن و بچّه‌ی خودش در سعه و در آسایش باشند و برای خودش و زن و بچّه‌اش مشکل بگیرد و انسان کاری بکند که انسان‌ها در رفاه نباشند؟ این خلاف مشی اسلام است، اسلام همیشه خواسته است که انسان‌ها در رفاه و در آسایش باشند. البته ممکن است یک جاهایی فقر بیاید، امّا آن فقر مطلوب است، اگر کسی در راه مبارزه گرفتار شد، (لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ).[3] آن فقر مطلوب است و از بهترین کارهای خیر هم این است که انسان خدمت کند به آن کسانی که «أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ»، در راه مبارزه‌ی با ظلم و ستم گرفتار شدند، وضع مالی این‌ها بد شده است، حقوق این‌ها قطع شده، زندگی آن‌ها متلاشی می‌شود، بهترین کار برّ، کمک به آن‌ها و اعانه‌ی به آن‌ها است. از این روایت برمی‌آید که اسلام رفاه و آسایش و سعه‌ی در زندگی را خواستار است، نه این‌که اسلام می‌خواهد همیشه مردم گدا و گرسنه باشند، دست گدایی آن‌ها دراز باشد و رویه‌ی خود معصومین (صلوات الله علیهم أجمعین) هم بر این بوده است که از وابستگی و از گداپروری و از این‌که صدقه‌پروری کنند، جلوگيري بشود. دو روایت است که یکی در اصول کافی است که دارد یک مردی با تحریک همسر خود آمد خدمت رسول الله که برو از پیغمبر یک پولی بگیر، بیار تا زندگی ما اداره بشود. آمد خدمت پیغمبر، رسیده و نرسیده پیغمبر فرمود: «من سألنا أعطیناه و من استغنی أغناه اللّه».[4] باید خودکفا بشوی، بروید دنبال خودکفایی، از ما بخواهید به شما می‌دهیم، امّا از خدا بخواهید بی‌نیاز می‌شوید، هر روز دست شما به طرف ما دراز است. می‌فهمید که پیغمبر چیزی به او نمی‌دهد، روز دوم برگشت، همسرش دوباره او را وادار کرد که برود، گفت رفتم، پیغمبر به من نداد. گفت پیغمبر موعظه می‌کرد، امروز موعظه‌ی او به این‌جا رسیده بود، یک روز راجع به نماز می‌گفت، یک روز راجع به زکات، امروز این بحث را مطرح کرد. روز دوم آمد، رسول الله تا به قيافه او نگاه کرد، دید این آمده شخصیت خودش را ترور کند، فرمود: «من سألنا أعطیناه و من استغنی أغناه اللّه». باز برگشت، روز سوم همسرش گفت برو، گفت دیروز هم رفتم، گفت پیغمبر موعظه را تکرار می‌کند، نه این‌که با تو غرضی دارد، خواسته تکرار کند و به حساب تکرار این کار را کرده است. روز سوم باز آمد رسیده و نرسیده پيغمبر فرمود: «من سألنا أعطیناه و من استغنی أغناه اللّه». این آمد بیرون و دیگر برنگشت خانه، این آمد یک مردی بود افرادی را می‌گرفت هیزم جمع کنند برای حمّام‌های مدینه، گفت کارگر می‌خواهی؟ گفت بله، تا غروب رفت و یک مختصر جو یا گندمی به او داد، گفت فردا هم بیا. گفت این‌ها را از کجا آوردی؟ چقدر کم است، گفت رفتم ظهر تا الآن زحمت کشیدم پیدا کردم. گذشت تا یک مدّتی، البته این‌ها ترجمه‌ی آزاد است، ولی اصول آن در اصول کافی است. پیغمبر و آن مرد همدیگر را دیدند، او سوار بر شتر جمّازه بود، به پیغمبر رسید، به پیغمبر سلام کرد، گفت من و شما یک قصّه داریم، شما می‌گویید یا من بگویم؟ فرمود: خودت بگو، گفت من همان هستم که آمدم، شما خیلی لطف کردید، تشکّر می‌کنم که نگذاشتید من اهل وابستگی و گدا بشوم، گداپروری نکردید، مرا فرستادید دنبال کار، امروز کار من به جایی رسیده است که خودم کارگر می‌گیرم و سوخت حمام‌هاي مدینه را مقاطعه می‌کنم، این هم شتری که سوار شدم، بهترین شتر و وضع من هم خیلی خوب شده است. داستان خود را که گفت، پیغمبر فرمود بله، وضع تو عوض شده، «من سألنا أعطیناه و من استغنی أغناه اللّه»‌ ما فرقی نکردیم.

«روايتى از امام باقر(عليه السلام) درباره‌ى طلب رزق»

یک روایت دیگر در روضه‌ی کافی دارد که در آن‌جا یک مردی آمد خدمت آقا باقر العلوم (سلام الله علیه) تا مرفق دستش قطع بود، به حضرت نشان داد، تا به حضرت نشان داد، حضرت فرمود سر که داری؟ عرض کرد بله، یعنی برو طبق‌کشی کن، با سر خود کار کن. این گفت دو دست ندارم که امام باقر یک کمکی به او بکند، شیوه‌ی ائمّه این بوده، اگر سؤال بشود آیا تز اسلام بر این است که مردم باید فقیر باشند یا در رفاه باشند؟ جواب اين است که باید در رفاه باشند و رفاه، حسنه‌ی در دنیا است که در قرآن امر به دعای نسبت به آن شده و شهید هم در دروس فرموده: «وان التوسعة علی العیال من اعظم الصدقات».

«روايتى از امام صادق(عليه السلام) درباره‌ى طلب روزى»

در روايت دیگری دارد ‌که اگر انسان کار نکند و همین‌طور بنشیند، درک او کم می‌شود، کار و فعّالیت نکردن، درک انسان را کم مي‌‌کند. در موثّقه‌ی حمّاد بن عثمان دارد: عن حمّاد بن عثمان عن أبی عبد اللّه (علیه السّلام) قال: ترک التجارة ینقص العقل».[5] کسی که تجارت نکند، عقل او کم می‌شود، چون فکر او به کار نمی‌افتد، فکر ورزش نمی‌کند، شبیه این‌که می‌گویند، اگر می‌خواهید آلزایمر نگیرید، جدول حل کنید، مطالعه کنید و لذا کساني که مطالعه‌ زیادی می‌کنند، دیرتر آلزایمر می‌گیرند، کسانی که کم مطالعه می‌کنند. «ینقص العقل»؛ یعنی درک را کم می‌کند، امّا وقتی کاسبی کند، چه جنسی بخرد، چه جنسی بفروشد، چطور از مشتری پول بگیرد، چطور چک‌های برگشته را وصول کند، عقل او و درک او زیاد می‌شود. روایت دیگری که می‌گوید کار را ترک نکنید،

«روايتى از امام صادق(عليه السلام) درباره‌ى کم شدن عقل درصورت عدم فعاليت»

روايت فضیل اعور است: قال: شهدت معاذ بن کثیر و قال لأبی عبد اللّه (علیه السّلام): إنّي قد أيسرت فأدع التجارة؟ وضع من خوب شده، دیگر تا همین‌جا کافی است. فقال: «إنّك إن فعلت قلّ عقلك».[6] این باز همان مضمون است که می‌گوید وضع تو خیلی بد می‌شود. روایت دیگر از اسباط بن سالم است: قال: دخلت علی أبی عبداللّه (علیه السّلام) فسألنا عن عمر بن مسلم، عمر بن مسلم چه می‌کند؟ ما فعل؟ فقلت صالحٌ، این خیال کرد، یعنی اعتقادات او چطور است، گفتم آدم شایسته‌ای است. و لکنّه قد ترک التجارة، کار و کاسبی را رها کرده. فقال أبو عبد اللّه (علیه السّلام): «عمل الشّیطان ثلاثاً [سه بار فرمود: رها کردن کار عمل شيطان است.] أ ما علم أن رسول اللّه (صلّی اللّه علیه و آله) اشترى عيراً أتت من الشام [یک قافله‌ای، مالی که از شام آمده بود،] فاستفضل فیها [زیادی کرد در آن‌ها،] ما قضى دينه و قسّم في قرابته [هم قرض‌های خود را داد، هم به قوم و خویش‌های خود رسیدگي کرد.] یقول اللّه عزّ و جلّ رِجَالٌ لاَ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ إلی آخر الآیة يقول القصّاص: إنّ القوم لم يكونوا يتّجرون كذبوا و لكنّهم لم يكونوا يدعون الصّلاة في ميقاتها [آن‌هایی که قصّه می‌گویند، می‌گویند این‌ها تجارت نمی‌کردند، نه این‌طور نیست، این‌ها نماز را در وقت خودش بجا می‌آوردند.] و هم أفضل ممّن حضر الصّلاة و لم يتّجر»[7]. روایات زیادی دارد که بیکار نشوید، کار را رها نکنید در که آن صورت، در جامعه سست می‌شوید، خوار می‌شوید و گرفتاری‌هایی برای شما پیش می‌آید. در خصوص روايت ابی حمزه‌ ثمالی که دارد: قال ذکر عند علی بن الحسین (علیه السّلام) غلاء السّعر فقال: «و ما علىّ من غلائه إن غلا فهو عليه و إن رخص فهو عليه».[8] ما در جلسه گذشته راجع به اين روايت گفتيم؛ یعنی به من چه کار دارد؟ نه می‌توانم گرانی را به ارزانی مبدّل کنم، نه می‌توانم ارزانی را به گرانی مبدّل کنم. علّامه‌ مجلسی (قدّس سرّه) در «ملاذ الاخیار» می‌فرماید: «إن غلا فهو علیه»، یعنی «علی اللّه»، «و ان رخص فهو علیه»، یعنی «علی الله»، البته احتمال دارد معنای آن این باشد، احتمال هم دارد معنای این آن باشد که بنده عرض کردم، احتمال هر دو وجود دارد و هیچ کدام هم دلیل ندارد بر این‌که حتماً بگوییم آن بوده و غیر آن نبوده است.

«روايتى ديگر درباره‌ى طلب روزى از امام صادق(عليه السلام)»

درباره‌ی طلب روزی حلال روایات زیادی در «باب استحباب طلب الرّزق و وجوبه مع الضرورة» دارد که بعضی از روايات مي‌گويند طلب روزي مستحب است و بعضي از روايات مي‌گويند طلب روزي واجب است. «عن عبد الأعلی مولی آل سام، قال: استقبلت أبا عبد اللّه (عليه السّلام) في بعض طرق المدينة في يومٍ صائفٍ شديد الحرّ. یک روزی که گرما خیلی زیاد بود با حضرت روبه‌رو شدم. فقلت: جعلت فداك حالك عنداللّه عزّ و جلّ و قرابتك من رسول اللّه (صلّی اللّه علیه و آله). و أنت تجهد لنفسك في مثل هذا اليوم؟ همین امروز ایستادی به کار و فعّالیت و زراعت، فقال: «يا عبد الأعلى خرجت في طلب الرزق لأستغنى عن مثلك».[9] رفتم دنبال روزی که از تو بی‌نیاز بشوم و نیازی نداشته باشم. أیّوب أخی أدیم بیّاع الهروی قال: کنّا جلوساً عند أبی عبد اللّه (علیه السّلام) إذ أقبل العلاء بن كامل فجلس قدّام أبي عبد اللّه (عليه السلام)، روبه‌روی او نشست. فقال: ادع اللّه أن يرزقني في‌ دعة، من همین‌طور که در خانه نشستم خدا روزی من را برساند، من حال کار کردن ندارم. قال: «لا أدعو لک [من برای تو دعا نمی‌کنم.] أطلب کما أمرک اللّه عزّ و جلّ».[10] همان‌طور که خداوند به تو امر کرده برو دنبال آن، برای این‌‌که خداوند امر کرده است، بنا ندارد که معلولی بدون علّت باشد و اگر هم بنا است دعا بشود، باید در کنار دعا اسباب و علل هم باشد. روایت دیگر: «من طلب هذا الرّزق من حلّه لیعود به علی نفسه و عیاله کان کالمجاهد فی سبیل اللّه»[11]، روايت ديگر: «من طلب الدّنیا استعفافاً عن النّاس و سعیاً علی أهله و تعطّفاً علی جاره لقی اللّه عزّ و جلّ یوم القیامة و وجهه مثل القمر لیلة البدر»[12]. در روايت ديگري آمده است: «العبادة سبعون جزءاً أفضلها طلب الحلال».[13] این‌جا هم روایات زیادی دارد، منتها بعضی از روایات آن از نظر روانی خوب است، می‌گوید: «إذا أعسر أحدکم [کار یکی از شما مشکل شد] فلیخرج [برود بیرون،] و لا یغمّ نفسه و أهله».[14] همین‌طور زانوی غم به بغل نگیرد که هم خودش جنگ اعصاب داشته باشد، هم زن و بچّه‌ او، الآن پول نداری که نداری، بلند شو برو بیرون از تو حرکت از من برکت. در یک روایت دیگر دارد: «إذا ضاق أحدكم فليعلم أخاه [اگر وضع شما بد شد، به برادر خود بگویید، البته آن برادری که او را مذمّت و سرزنش نکند.] و لا یعن علی نفسه».[15] ولی کمک نکند بر ضرر خودش و به صورت کلّاشی هم درنیاید، رفیقی باشد که به او احترام می‌گذارد و به صورت کلّاشی درنیاید. گاهی هم خود افراد می‌آیند با یک واسطه کمک می‌کنند. «فليعلم أخاه»، در صورتی که مشکلی در این اعلام او پیش نیاید. کراهة ترک طلب الرّزق، این‌که انسان دنبال کاری نرود که خدا روزی را برساند، این هم روایت دارد: عن عمر بن یزید قال: قال أبو عبد اللّه (علیه السّلام): «أ رأیت لو أنّ رجلاً دخل بیته و أغلق بابه أ کان یسقط علیه شیءٌ من السّماء؟[16] از آن روزنه‌ بالا روزی او می‌آید؟ خرجی را داخل سبد می‌گذارند برای او مي‌فرستند؟ در روایت عمر بن یزید دارد: قال: قلت لأبی عبد اللّه (علیه السّلام): رجلٌ قال: لأقعدنّ فی بیتی و لأصلينّ و لأصومنّ و لأعبدنّ ربّي، نشسته در خانه نماز، روزه، عبادت مي‌کند فأمّا رزقي فسيأتيني. او ضامن است که می‌آید. فقال أبو عبد اللّه (عليه السّلام): «هذا أحد الثلاثة الّذين لا يستجاب لهم».[17] یکی آن کسی که پولی داشته و همه‌ آن را در راه خدا داده، بعد می‌گوید خدایا به من بده، می‌گویند آن وقتی که به تو دادیم، چرا همه را در راه خدا دادی تا الآن گرفتار بشوی؟ باز روایت دیگر دارد: معلّی بن خنیس عن أبیه قال: سأل أبو عبد اللّه (علیه السّلام) عن رجلٍ و أنا عنده، من هم خدمت حضرت بودم. فقیل: أصابته الحاجة، گرفتار است، وضع مالی او خوب نیست، قال: «فما یصنع الیوم؟ [امروز چه کار می‌کند؟ قیل فی البیت یعبد ربّه قال:] فمن أین قوته؟ [حالا که نشسته در خانه، روزی او از کجا می‌آید؟ قیل من عند بعض إخوانه، هستند آدم‌های خوبی که او را اداره می‌کنند. این‌ها به او روزی می‌دهند. فقال أبو عبد اللّه (علیه السّلام):] و اللّه للّذی یقوته أشدّ عبادةً منه».[18] این کسی که روزی او را می‌رساند، در عبادت از او شدیدتر است. در روایت ديگري دارد: علی بن عبد العزیز قال: قال أبو عبد اللّه (علیه السّلام): «ما فعل عمر بن مسلم؟ [کجاست؟ او را نمی‌بینم. قلت: جعلت فداک أقبل علی العبادة و ترک التجارة فقال:] ویحه أ ما علم أنّ تارک الطلب لا یستجاب له إنّ قوماً من أصحاب رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) لمّا نزل وَ مَنْ يَتَّقِ اللّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ [تا این آیه نازل شد] أغلقوا الأبواب و أقبلوا على العبادة [گفتند] مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ [خدا می‌رساند] و قالوا قد کفینا [دیگر خدا برای ما بس است.] فبلغ ذلك النّبيّ (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) فأرسل إليهم فقال: ما حملکم علی ما صنعتم؟ [چه چیزی سبب شد که شما این کار را کردید؟] فقالوا: یا رسول اللّه تکفّل لنا بأرزاقنا [خدا کفیل روزی ما است.] فأقبلنا علی العبادة فقال: إنّه من فعل ذلک لم یستجب له علیکم بالطّلب» فرهنگ ما می‌گوید از تو حرکت، از من برکت. از دنیا برای آخرت. دنیا فی حدّ نفسه بد نیست، می‌گوید «نعم العون علی تقوی اللّه الغنی»[19] این یک روایت است، «نعم العون علی الآخرة الدّنیا»[20]، «الدّنیا مزرعة الآخرة»[21] تا چطور به دنیا نگاه کنیم. باز روایت دیگر؛ «نعم العون الدّنیا علی الآخرة».[22] عن أبی البختری رفعه قال: قال رسول اللّه (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم): «اللّهم بارک لنا فی الخبز [در نان ما برکت بده.] و لا تفرّق بیننا و بینه [بین ما و نان ما جدایی مینداز. شاید این نان، نان به معنای واقعی نباشد، کنایه است، یعنی راه زندگی، اداره‌ی زندگی،] فلو لا الخبز [اگر نان نباشد] ما صلّینا و لا صمنا و لا أدّینا فرائض ربّنا»[23] اگر نان نباشد که نه نماز می‌خوانیم، نه روزه می‌گیریم، باید یک لقمه نان باشد بخوریم تا بتوانیم نماز بخوانیم و روزه بگیریم. «ما صلّینا و لا صمنا و لا أدّینا فرائض ربّنا». بعید نیست اصلاً این خبز، کنایه باشد و الّا آن‌ها که برنج می‌خورند چه؟ بعید نیست که این کنایه از وسیله‌ روزی باشد. روایت دیگر: «غنیً یحجزک عن الظّلم [یک بی‌نیازی که سبب بشود تو ظلم نکنی، برای این‌‌که زندگی تو اداره بشود، می‌گوید اگر یک بی‌نیازی داشته باشی که احتیاجی به این حرف‌ها نداشته باشی] خیرٌ من فقرٍ یحملک علی الإثم».[24] یک فقری که تو را به گناه وادارد، این از آن بهتر است. روایات دیگر می‌گوید که نهی از کلّ بر مردم بودن است، می‌گوید: سمعت أبا عبد اللّه (علیه السّلام) یقول: «إستعینوا ببعض هذه علی هذه و لا تکونوا کلولاً علی النّاس».[25] سربار جامعه نباشید. روایت دیگر: «ملعونٌ من ألقی کلّه علی النّاس».[26] ملعون است کسی که بار خود را سر جامعه بیندازد. مجموع این روایاتی که داریم که از کَلّ مذمّت کرده و به کار و فعّالیت تشویق کرده، در اين‌ها یک معنای عام مراد است، یعنی شما باید در جامعه یک کاری بکنید، این‌طور نباشید که بخواهيد از جامعه استفاده ببرید، امّا به جامعه فایده‌ای نرسانید، یا از جامعه فایده‌ی زیادی ببرید، استفاده‌ی از جامعه زیاد، امّا برگشت آن به جامعه بسیار کم. انسان باید به مقداری که از جامعه استفاده می‌کند، به همان مقدار برای جامعه خدمت و کار کند، زیادتر آن خیلی مطلوب است، در حدّ خودش هم درست است. امّا اگر از اقتصاد جامعه، از سیاست جامعه، از فرهنگ جامعه، از بهداشت جامعه استفاده مي‌کند حداقل به همان مقدار بايد خدمت کند. دیگران دارند کار می‌کنند، این هم راحت نشسته و می‌خورد، اصلاً کاری برای آن‌ها نمی‌کند، یا اگر کاری بکند به آن‌ها ظلم می‌کند. این ملعون است، این از رحمت خدا دور است. «ملعونٌ من ألقی کلّه علی النّاس». کار و فعّالیت، یعنی خدمت به جامعه. مرحوم هاشمی‌نژاد وقتي این روایات کلّ و ملعون بودن را بيان مي‌کرد، مطلب قشنگی مي‌فرمود، تقریباً شبیه این حرف، این نیست که ما بگوییم، یعنی همه باید بیل دست بگیرند، همه باید عملگی کنند، اگر این‌طور باشد، باید بگوییم تمام پزشکان که بهترین خدمت‌ها را به جامعه می‌کنند، بیکار هستند، تمام اساتید علم و دانش در دانشگاه‌ها، اساتید خوب و متدیّن، این‌ها بیکار هستند و این‌ها کلّ بر جامعه هستند، تمام کسانی که برای اداره‌ امنیّت در مملکت، ایجاد عدالت کار می‌کنند، این‌ها بیکار هستند، بلکه کار در این روایات، در مقابل کلّ است، کلّ بر مردم ملعون است. طلبه و روحانی کلّ بر جامعه نیست، روحانی کار می‌کند، یک باری را از دوش جامعه‌ای برمی‌دارد، یک جامعه‌ای است که نیاز به تعلیمات اسلامی دارد، نیاز به فرهنگ اسلامی دارد، فرهنگ اصیل اسلامی، فرهنگ واقعی اسلام، این روحاني آن فرهنگ اصیل را به دست می‌آورد و برای جامعه بیان می‌کند. نمی‌شود گفت این بیکار است، این دارد به جامعه خدمت می‌کند، یکی به روح جامعه خدمت می‌کند، یکی به بدن جامعه، یکی زراعت می‌کند، یکی در دانشگاه تدریس می‌کند، یکی مهندس است، یکی منبری است، یکی استاد دانشگاه است، یکی استاد درست حوزه‌های علمیّه است. انسان باید همان‌طور که از جامعه بهره می‌برد، به جامعه هم سود برساند، لعنت و عذاب بر کسانی که از جامعه استفاده می‌کنند، ولی به جامعه نفعی نمی‌رسانند، بلکه ضرر می‌رسانند. خدای ناخواسته اگر بنده اسلام را طوری معرّفی کردم که جوانان از اسلام بریده شدند، من از آن‌هایی هستم که عذاب من بیش از آن کسی است که کلّ بر جامعه شده، برای این‌که استفاده کردم، در عوض غشّ در کار کردم، به جای این‌که اسلام درست را به آن‌ها معرّفی کنم، اسلام خودم را معرّفی کردم، به جای این‌که اسلام را بر جامعه حاکم کنم، خودم و افکار خودم را بر جامعه حاکم کردم. همه‌ این‌ها مورد عذاب خداوند است، واقعیّت این است که همه‌ انسان‌ها باید تلاش کنند، هر کسی در حدّ و در توان خودش برای فرهنگ جامعه تلاش کند، به پزشک پول می‌دهند، آن عالم را از باب وجوه برّیه و وجوه خیریه پول می‌دهند، امّا این‌طور نیست که ما دیگر طلبکار مردم باشیم، بلکه مردم باید از ما طلبکار باشند که شما بیکار هستید، می‌گوییم نه ما بیکار نیستیم، ما هم مثل پزشک‌ها هستیم، ما هم مثل دکترها هستیم، اگر عالم واقعی باشیم. ما هم داریم باری را از جامعه برمی‌داریم، نه اين‌که ما از جامعه طلبکار باشیم، دائماً نگوییم مردم بد هستند، شاید من هم بد باشم. امیرالمؤمنین (سلام اللّه علیه) رسید درب مسجد کوفه، دید یک عدّه‌ای آن‌جا افتادند، فرمود این‌ها چه کاره هستند؟ گفتند این‌ها متوکّل علی الله هستند، فرمود، یعنی چه متوکّل علی الله هستند؟ گفتند این‌جا افتادند یک کسی چیزی به آن‌ها داد می‌خورند، اگر چیزی هم به آن‌ها نداد نمي‌خورد، فرمود این‌ها متأکّل علی الله هستند، با شلّاق این‌ها را زد از مسجد بیرون کرد. در روایات دارد یک کسی آمد خدمت یکی از معصومین، حضرت نگاه کرد دید این سالم است، فرمود برو کار کن. کلّ بر جامعه بد است و روحانیت اصیل کلّ بر جامعه نبوده، روحانیتی که به حدّ خودش قانع باشد و به عدالت رفتار کند، کلّ بر جامعه نيست، همچنانی که اقشار زیادی در جامعه، از بزرگان جامعه هستند بیل به دست نمی‌گیرند، بنّایی هم نمی‌کنند، برنج‌کاری و گندم‌کاری و بافندگی هم نمی‌کنند، کلّ بر جامعه نیستند. کار نه به معنای خاصّ آن، بلکه به معنای عامّ آن، از جامعه استفاده می‌کند، به جامعه هم فایده برساند.

«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ»

--------------------------------------------------------------------------------

[1]. الدروس الشرعية في فقه الاميامية 1: 255.

[2]. وسائل الشيعة 17: 9، کتاب التجارة، ابواب مقدماتها، باب 1، حديث 1.

[3]. بقرة (2): 273.

[4]. الکافي 2: 138.

[5]. وسائل الشيعة 17: 13، کتاب التجارة، ابواب مقدماتها، باب 2، حديث 1.

[6]. وسائل الشيعة 17: 13، کتاب التجارة، ابواب مقدماتها، باب 2، حديث 3.

[7]. وسائل الشيعة 17: 14 و 15، کتاب التجارة، ابواب مقدماتها، باب 2، حديث 5.

[8]. وسائل الشيعة 17: 18، کتاب التجارة، ابواب مقدماتها، باب 3، حديث 2.

[9]. وسائل الشيعة 17: 20، کتاب التجارة، ابواب مقدماتها، باب 4، حديث 2.

[10]. وسائل الشيعة 17: 20، کتاب التجارة، ابواب مقدماتها، باب 4، حديث 3.

[11]. وسائل الشيعة 17: 21، کتاب التجارة، ابواب مقدماتها، باب 4، حديث 4.

[12]. وسائل الشيعة 17: 21، کتاب التجارة، ابواب مقدماتها، باب 4، حديث 5.

[13]. وسائل الشيعة 17: 21، کتاب التجارة، ابواب مقدماتها، باب 4، حديث 5.

[14]. وسائل الشيعة 17: 23، کتاب التجارة، ابواب مقدماتها، باب 4، حديث 12.

[15]. وسائل الشيعة 17: 23، کتاب التجارة، ابواب مقدماتها، باب 4، حديث 11.

[16]. وسائل الشيعة 17: 25، کتاب التجارة، ابواب مقدماتها، باب 5، حديث 1.

[17]. وسائل الشيعة 17: 25، کتاب التجارة، ابواب مقدماتها، باب 5، حديث 2.

[18]. وسائل الشيعة 17: 25 و 26، کتاب التجارة، ابواب مقدماتها، باب 5، حديث 3.

[19]. وسائل الشيعة 17: 29، کتاب التجارة، ابواب مقدماتها، باب 6، حديث 1.

[20]. وسائل الشيعة 17: 29، کتاب التجارة، ابواب مقدماتها، باب 6، حديث 2.

[21]. عوالي اللئالي 1: پاورقي صفحه 27.

[22]. وسائل الشيعة 17: 30، کتاب التجارة، ابواب مقدماتها، باب 6، حديث 3.

[23]. وسائل الشيعة 17: 30 و 31، کتاب التجارة، ابواب مقدماتها، باب 6، حديث 6.

[24]. وسائل الشيعة 17: 31، کتاب التجارة، ابواب مقدماتها، باب 6، حديث 7.

[25]. وسائل الشيعة 17: 32، کتاب التجارة، ابواب مقدماتها، باب 6، حديث 9.

[26]. وسائل الشيعة 17: 32، کتاب التجارة، ابواب مقدماتها، باب 6، حديث 10.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org