Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نگاهی به پدیده فقر ازمنظر جامعه شناسی

نگاهی به پدیده فقر ازمنظر جامعه شناسی

نگاهی به پدیده فقر ازمنظر جامعه شناسی

(مدخلی برتحلیل جامعه شناختی فقر)

سهراب مظاهری

(محقق و نویسنده)

مقدمه:

ازمنظر جامعه شناسی هر پدیده ای درحیات اجتماعی انسان ها به هر دلیل که درمقاطع مختلف تاریخی بروز می کند و یا درساحت جامعه، کمرنگ وکم اعتبار شده یا اساساٌ محو می گردند، درساختار ونظام اجتماعی موجود به نحو روزآمد قابل تحلیل و تفهیم خواهد بود.

به عبارت دیگر، تحلیل هر پدیده اجتماعی الزاما در همان درهم تنیدگی عوامل نافذ اجتماعی مورد بازشناسی قرار می¬گیرد و این ملاک، دارای دربرگیرندگی وشمول برای طیف کامل پدیده های اجتماعی است؛ از رقیق¬¬ترین ولطیف ترین جلوه¬ها مانند شادابی اجتماعی و یا تنفر اجتماعی تا ابعاد صرفاً مادی و غیرمعنوی مثل ساخت دیوارهای بلند و مطول سیمانی و یا ظهور بزرگ ترین بورس های فروش کالاهای وارداتی در کلان شهرها.

لذا در رویکرد جامعه شناختی اساساً تحلیل پدیده ها مبتنی برساختارشناسی جامعه و درچارچوب نظام حاکم و روابط اجتماعی صورت می پذیرد و طبعاً ناگزیر از شناخت کارکردها و عملکرد نهادهای بزرگی مانند نهاد قدرت و سیاست، نهاد اقتصاد، نهاد فرهنگ و آموزش و توجه به نهاد دین خواهد بود.

پدیده فقر

عنصرفقر، محصول ساختار و سیستم اجتماعی است که در آن نهادهای قدرت، فرهنگ، دین و اقتصاد به گونه ای عمل می کنند که نوعی از شکاف های شدید اقتصادی و سطوح خاصی از خط فقر را در ساحت جامعه نشان می دهد.

می¬توان به ضرس قاطع اشاره کرد که عنصر گزنده فقر، ذاتی ساحت جامعه نیست بلکه اثباتاً پدیده ای عارضی و ناشی از روابط و مناسبات انسانی در متن جامعه است و به همین دلیل با تفاوت ماهیت و خواص سیستم¬ها و نهادهای جوامع، میزان و تاثیرات فقر متفاوت می گردد.

اما این اتصال محکم علل و درهم تنیدگی، مانع فهم روشنی از علّت تامّه بروز فقر و ارائه رهنمود برای رفع فقر نخواهد بود و اصولاً در نگاه جامعه شناختی، اصراری بر بزرگ¬نمایی یک عامل موثر و خاصّ نیست و اساساً بررسی یک سویه و متمرکز بر شناسایی یک عامل ذی-مدخل، از روند تحقیقات و مطالعات جامعه شناسی خارج است؛ به همین دلیل حتی در حوزه تخصصی جامعه شناسی دین نیز صرفا دستورات و توصیه های دینی مورد مطالعه قرار نمی¬گیرند بلکه فاکتور‏های فرهنگ، اقتصاد، سیاست وقدرت نیز در بازشناسی و تحلیل باورمندی انسانها مطمح نظر خواهند بود.

بنابراین برای پدیده¬ی فقر نیز ناگزیز از بررسیدن مجموعه عوامل مداخله¬گر و موثر در بطن جامعه¬ی مورد نظرخواهیم بود از این منظر:

• شناخت پیشینه و وضع موجود جامعه به لحاظ موقعیت فقر، موقعیت غنا، سطح و میزان و نسبت و تاثیرات متقابل آنها؛

• شناخت ساختار و ماهیت قدرت درحوزه سیاسی جامعه؛

• شناخت باورها، تلقیات، تمایلات و انگیزه های فقرا برای فقرزدایی؛

به عنوان شاخص¬های جستار مورد نظر خواهند بود.

زمانی که گفته می¬شود قدرتمندان و فقرا هردو در برابر فقر و عجز اجتماعی مسئولند، به معنای آن است که هردو در روابط و تعاملات اجتماعی و بروز و ظهور فقر درجامعه ذی¬مدخلند؛ لذا درتحلیل جامعه شناختی، ماهیت قدرت و نیز سطح و میزان تمایلات فقرا، همزمان حایز اهمیت هستند؛ در این همزمانی نگرش و دقت فهمیده می¬شود که مواضع، چه در تعامل و چه درتقابل دارای چه وضعیتی هستند.

از این رهگذر است که می¬توان فهمید مراکز قدرت و هدایتگران سیاسی با پشتوانه های نظری خود، چگونه و تا چه حدّ برای فقرزدایی اهمیت قایلند؛ ای بسا انگیزه هایی برای تداوم فقر وکاهش آگاهی¬های لازم مردم در شاکله مواضع آنها وجود داشته باشد زیرا درحکومت های توتالیتر، چنین خطوطی قابل پیگیری ورؤیت است؛ و از سوی دیگر نیز بُنیه، انگیزه ومجاهدت اقشار محروم و فقیر برای زدایش فقر و محرومیت، قابل استنباط و پیگیری است.

به نظر می¬رسد که این تأکید بر نگرش سنجی و بازشناسی اندیشه و انگیزه فقرزدایی صرفاً یک امر و مرور بدیهی است؛ اما اگر از یک سو با ملاحظه ماهیت قدرت، رغبتی برای توسعه اقتصادی و میل به عدالت اجتماعی وجود نداشته باشد و از سوی دیگر، نزد فقرا، عنصر فقر یک جلوه¬ی جبری و تقدیری قلمداد گردد به گونه¬ای که پذیرش فقر، نوعی باور مقدس و ضرورت پرهیز از تشنج و تغییر تلقی شود، آنگاه این امر به ظاهر بدیهی، موجودیت غامض خودرا برملا می سازد.

بنابراین تعریفی که از فقر ارائه می¬شود و نیز دلایلی که برای آن اقامه می¬گردد، نقش اساسی در اتخاذ سیاست¬های مبارزه با فقر خواهد داشت

فی المثل اگر فقر، عقب ماندگی اقتصادی و فرهنگی تعریف شود؛ ازطریق شناخت هدف که توسعه فرهنگی ـ اقتصادی است می¬توان دریک نگاه آینده نگر، موانع زدایش فقر را درساحت جامعه بازشناسی کرده و برای برداشتن آنها از سر راه توسعه همه جانبه، رهنمود عملیاتی برای هر دو قلمروی اقتصاد و فرهنگ ارائه داد.

مبتنی بر تعریف مذکور، علایم و زخم¬های ناشی از فقر، فقط درحوزه اقتصاد رخ نمی¬نمایند وفقیر صرفا شخص فاقد درآمد نیست؛ که تا این حد فقط به نیمی از واقعیت توجه شده ونیم دیگر را باید در بخش فرهنگ و پذیرش فقر جستجو کرد.

تعریف فقر صرفاً از منظر اقتصادی عباراتی از این دست را که اقتصاددانان بیان می دارند به دست می دهد:

" فقر، نداشتن درآمد کافی است " و "فقرزدایی منوط به تولید بیشتر وتجدید نظر درتخصیص منابع و نیروی کار است " (1)

" توسعه، فرایندی است که تولید از وضعیت سنتی به روش نوین متحول گردیده و انسانها تخصص و مهارت لازم و فرهنگ مناسب را کسب کرده و روند انباشت و به کارگیری سرمایه همراه با مدیریتی باثبات تحقق می یابد " (2)

فقر را بی پولی و توسعه را دریافت مکانیزم¬های نوین تولید دانستن، و تاکید صرف برفقرزدایی ازمنظر اقتصاد، غفلت از فاکتور کلیدی دیگری است که به حوزه فرهنگ و باور و عادات و آداب مردم توجه دارد و طی دهه های اخیر مصادیق مکرر آن در کشورهای مختلف درحال توسعه قابل مشاهده است.

چه بسیار نخبگان سیاسی و رهبرانی که با رویکرد فقرزدایی جامعه به دلیل غفلت از ماهیت فرهنگی غالب، باورمندی و تلقیات باطنی توده ها، هم خود آسیب دیده و به تلخی از صحنه تاثیرگذاری اقتصادی خارج شده اند و هم اجرای پروژه های فقرزدایی را به تعویق انداخته اند.

عموماً درنظریه های جامعه شناسی توسعه و جامعه شناسی فرهنگی تحلیل بغرنج فقر، تابعیت از دستورات بالا به پایین بالاخص دراموراقتصادی پذیرفته نشده و نیز تحول اقتصادی بدون پیش¬شرط و یا شرط ملازم تحول فرهنگی ممکن نخواهد بود؛ گرچه"سیاست-های سرمایه داری جهانی معطوف به استیلای بیشتر بر اقوام دیگر و تحت انقیاد درآوردن آن هاست به حدّی که حتی مجال اندیشیدن و واکاوی موقعیت خود را نداشته باشند؛ وگرجه می دانیم که استعمار از افزایش ظرفیت تولید بیش از توان بازارهای داخلی و کوشش برای یافتن بازارهای جدید برای سرمایه گذاری نوین ناشی می شود و نیز روشن است که این فرایند به اختلاف فزاینده میان ثروت جهان غرب و فقر جهان سوم منجر شده و موجبات توسعه اقتصادی کشورهای غربی و فقر بسیاری از مناطق دیگرجهان را فراهم کرده است." (3)

اما درعین حال درهمان کشورهای آسیب پذیر، تاثیر مستقیم نهادهای مداخله‏گر فرهنگی، ساختار و سازمان¬های سیاسی ـ اقتصادی¬، ایجاب می¬کنند تا فقرزدایی را فرایندی بدانیم که طی آن نگرش افراد تغییر می¬کند و نوع بهره برداری ازمنابع مالی متحول می¬شود، به گونه¬ای که باور و رغبت به سکون و نومیدی و ناتوانی، جای خود را به انگیزه¬مندی، اعتماد به نفس، افزایش سرمایه اجتماعی، آینده¬نگری و هدفداری می¬دهد و فقرا پیش از امکان و تحقق نجات از فقرکُشنده، متوجه توقف ومحرومیت خودشده وبه میزان استحقاق خودواقف می-گردند. لذا شناخت کیستی و کجایی خودشان محدود به میزان ناداری و درجه فقر اقتصادی‏شان نیست بلکه وقوف به اشتباهات، غفلت ها و حتی تغافل ها و اعتراف به ندانسته هایشان نیزخواهد بود. درچنین فرآیندی است که می¬توانند بفهمند سیاستهای کلان فقرزدایی، فقط محدود به پروژه های پراکنده حمایت گرایی ومساعدت های تسکینی نیست.

اینکه فهمیده شود بدترین شکل اعمال سیاست¬های فقرزدایی، نگاه ساده انگارانه و یکسویه به فقر و فقرا است، خود یک مرحله جهشی در زدایش فقر محسوب می¬گردد.

به واقع ازمنظرجامعه شناسی و ملاحظه کارکرد سیستم کلان وخرد سیستم¬های جامعه، مقدم بر برنامه فقرزدایی، سراغ از سکوی نخستینی گرفته می¬شود که اشراف به ماهیت فرهنگی، دین و تعاملات انسانی نقش بسزایی دارند.

درمطالعات جامعه شناسی، محققان و صاحب نظران دانش اجتماعی از سه منظر مهم به پدیده فقر توجه داشته¬اند.

1. منظرفرهنگی

دراین نگاه، عمده توجه به تاثیرات فرهنگی واعتقادی و تحلیل ها بیشتر متمرکز بر روانشناسی اجتماعی است به گونه¬ای که عناصر باور، عادت، تحمل و تمایلات انسانها درجوامع فقیر مورد بررسی قرار می¬گیرد.

لذا استدلال می¬شود که عادت به فقر، اگرچه دلیل کافی پذیرش باطنی فقر نیست ولی معنای تحمّل آن¬ را بازگو می¬کند؛ این عادت که یکی از عادات عمیق اجتماعی است نه دفعتاً حادث می¬شود و نه به طور ناگهانی زدوده خواهد شد زیرا درفرآیند جامعه پذیری و اجتماعی شدن است که انسان ها در بطن جامعه¬ای با فرهنگ خاص، باورمندی خاص، مفاد آموزشی و نحوه مشخصی از آموزش، به مرور، ویژگی¬ها، ارزش¬ها و آداب و رسوم اجتماعی را درونی کرده و صاحب شئونات، سکنات و پایگاه¬های اجتماعی خاصی می¬گردند؛ سپس متناسب با آموزه ها و درونیات خود بر فقر و ناداری و تمامی عوارض ناشی از آن شکیبایی کرده ویا به مبارزه برخواهند خاست.

این منوال چنان مطوّل و دامنه داراست که افراد فقیر، تلخی وگزندهای فقر دامن‏گیر موجود را با حجم و وزن آن احساس نمی¬کنند یعنی هم "تطابق " را انجام می¬دهند و هم با آنچه که هست " سازگاری" می¬کنند؛ و ای بسا تا مادامی که نمونه‏های زیست و زندگی مرفه را نبینند و به سطح تامل برای مقایسه و تطبیق نرسند به آنچه که هست عادت و باور دارند و نیز احتمال دارد مبتنی براعتقادات خود با مشاهده زندگی مرفه اقشار دیگر باز هم آنچه را که دارند و آنچه را که هستند مرجح بشناسند!

مهم¬ترین بررسی¬های جامعه شناختی برای بررسی دلایل موثر بر دوام این گونه عادات اجتماعی، درحوزه¬های فرهنگ و دین انجام گرفته است؛ زیرا تحقیقات تاریخی، اسنادی در جوامع پیشین و مطالعات پیمایشی و تجربی در جوامع معاصر، نشانگر بیشترین تاثیرات ازمیان علل سیاسی، اقتصادی، جغرافیایی و... مربوط به باورمندیها، اعتقادات و تلقیات فرهنگی است.

ایمان به سرنوشت رعایا دربرابر خوانین و موقعیت بردگان، نوکری خانه زاد، واقعیت غلامان و کنیزان در برابر فئودال¬ها و صاحبان قدرت و ثروت در جوامع پیشین و نیز باور و پذیرش آنچه که هست به عنوان سرنوشت و پیشانی نوشت در فرهنگ برخی جوامع معاصر، قهریت ریشه¬ای باورها دربروز و دوام فقر را تأیید می¬کند.

در این حوزه اعتقاد برآنست که فقرا از ارزش¬ها و تمایلات لازم و کافی برای تغییر در پایگاه اقتصادی خود برخوردار نیستند؛ بنابراین نزد آنان فقر را که یک عارضه اجتماعی است، به عنوان یک ملاک طبیعی و اصلی و ثابت قلمداد می‏شود؛ طبیعی است که باور به ثبات فقر یا پذیرش وجودی نسبی از فقر و بی چیزی و ناداری در ساحت جامعه قطعاً از برانگیختگی جلوگیری کرده و مانع میل به تغییر و نیل به تحول خواهد بود.

در آسیب¬شناسی اجتماعی استدلال می¬شود که عارضه فقر و باور به سکون و تغییرناپذیری آن، حدّ معین و متوقف شونده¬ای ندارد زیرا یک عادت کلان اجتماعی موجب بروز عادات دیگر درحوزه¬ها و خرده فرهنگ¬های دیگر می¬‏گردد و موجب آن است که لایه¬ها ودسته¬های زنجیره¬ای دیگری از فقرا پدید آیند مانند فقیران قاچاقچی (درکنار ثروتمندان قاچاقچی)، فقیران معتاد (درکنار ثروتمندان دلال و فروشندگان موادمخدر)، فقیران تن فروش (درکنار تاجران و دلالان تن¬ فروشی) و.... حتی اگر از رهگذر برخی اصلاحات و تغییرات به سطحی از امکانات مالی واقتصادی هم نایل آیند اما عادت¬ها که طبیعت ثانویه آنان محسوب می¬شود به سادگی تغییر و زدایش نخواهد داشت.

لذا می¬توان استدلال کرد که هرچه دوام نابرابری اجتماعی بیشتر وهرچه دامنه¬ی فقر گسترده تر و عمیق¬تر باشد زمینه بروز عادات ناپسند فراهم تر خواهد بود و به تبع آن امکان تغییر و اجرای پروژه های فقرزدایی با مشکلات جدی تری مواجه خواهد شد.

2. منظر موقعیت

دراین نگاه، فقیر معلول اجتماعی است و علل کارساز در بیرون از وجود خود اوست که او را دچار بی¬بهرگی از امکانات و رفاهیات می-سازد؛ زیرا این ساختار اجتماعی محدود کننده است که موجب نابرابری اقتصادی و تمایزات پایگاه های اجتماعی اقشار می¬گردد و این تاثیرات عوامل خارجی است که باعث تمرکز ثروت در یک سو شده و همزمان موجب محروم ماندن قشر دیگر می¬شود.

تاکید برعلل بیرونی عمدتاً متمرکز درنگاه جامعه شناسانی است که جنبه¬های عینی¬تر جامعه را در تحلیل های خود اولویت می دهند و معمولا بخش غیر مادی جامعه برایشان در مراتب بعدی اهمیت قرار دارد.

در این چشم انداز، عبارت: فقرا فقیرند زیرا که فقیرند واغنیا غنی اند زیراکه غنی اند، به عنوان یک سیکل ناگشودنی مطمح نظر است؛ فقرا به دلیل ناتوانی جسمی، انگیزه و آمادگی کار و تلاش را ندارند و طبعا در چرخه اقتصاد فعال نخواهند بود و نتیجتاً دستمزد و محصول کافی نخواهند داشت و چون گرسنه می¬مانند در گردونه فقری جبری مجدداَ ناتوان و ضعیف باقی خواهند ماند؛ البته همین معنا در چرخه ثروت نیز صادق است، زیرا اغنیا صاحبان انگیزه، توانایی و برنامه¬ریزی¬اند و لذا درسیستم اقتصادی و مراودات درآمدزا ذی¬مدخلند و نهایتاً محصولات بیشتری را دریافت و سرمایه های سلامت و انرژی را تأمین کرده و دوباره انرژیک و انگیزه¬مند درهمان سیکل خوشایند درآمدزایی قرار می گیرند.

در نظریه ها و تحلیل های جامعه شناسان ساختگرا نیز این چشم انداز مقبولیت و مستدلاتی دارد. زیرا تأکید بر واقعیت بیرونی (فارغ از مفهوم فلسفی واقعیت) به دلیل تاثیرات بلاانکار ساخت های اجتماعی است، یعنی این ساختار سازمان¬های بیرونی و شرایط تاثیر گذار آنها است که در بروز فقر اجتماعی دخیل¬اند.

فقرا محکوم به محدودیت های ساختی¬اند و چون نمی¬توانند اهرم¬های فشار بیرونی را خنثی کنند تمام تلاششان معطوف به تحمل و وفق دادن خود باساختار بیرونی خواهد شد.

پس صرفاً حالات درونی و پذیرش باطنی نیست زیرا پذیرش فقر تابع پذیرش اجباری عوامل بیرونی است؛ مثلاً افت تحصیلی، ترک تحصیل، بزهکاری و شکل‏گیری گروه کودکان کار درمیان فقرا، ناشی از ساختار نادرست نهاد آموزش و پرورش و نیز منتج از عملکرد نهادهای قانون گذار و برنامه ریز تلقی می¬شود.

بنابراین در نگاه موقعیتی فقر، استدلال می¬شود همان گونه که تحول و بالندگی در ساخت¬ها و سازمان های بیرونی در نوع تاثیر¬گذاری بر اقشار فقیر متحول می¬شود، خود قشر فقرا هم به عنوان یک مجموعه خاص که ساخت و سازمانی ویژه خود دارد می¬بایست تغییر کنند. لذا از این منظر برای دستیابی به تغییر باید موقعیت فقرا را از طریق اصلاح ساخت اجتماعی تغییر داد، ساختی که عملاً موجب موجودیت قشر فقیرشده و می‏تواند طیّ تنظیم و اجرای برنامه های اجتماعی، تغییر در همان ساخت را هم رقم بزند.

بنابراین اقشار فقیر خود دارای ساخت و سازمانی تلقی می شوند که باید درچرخه ساختاری و کلان جامعه با تغییر و تحولات همراهی کنند و گرنه به عنوان یک سیستم، با ساختی معین قلمداد خواهند شد که بیشتر از آنچه را که هستند برنمی تابند.

به عبارت دیگر این ساختار و موقعیت کلان جامعه است که برای فقرا خاستگاه و منزلت ویژه ای را قایل خواهد بود؛ قشری که متناسب با ساختارخود، دارای ویژگی¬های منفی است وعمدتا درکنش های اجتماعی آنان ویژگی¬های دیده می‏شوند که سایر اقشار با منزلت¬های اجتماعی متفاوت، فاقد آن هستند.

3. چشم انداز ربطی

بارزترین وجه تمایز این چشم انداز کنش متقابل است و لذا پدیده فقر، نه صرفاً زاده¬ی ماهیت فقرا است و نه الزاماً منبعث از ساختارهای بیرونی است بلکه یک مقوله¬ی " ربطی " است که محصول تعامل اجتماعی و واکنش¬های متقابل هر دو عامل درونی و بیرونی محسوب می¬گردد؛ فقیر علاوه برآنکه نزد خود و مطابق باور خویش محروم و تهیدست شناخته می¬شود در برابر ساختار کلان جامعه نیز فقیر قلمداد می¬گردد.

در مواجهه با سازمان ها، نهادهای رسمی و غیررسمی، طبقات متوسط و بالا نیز دارای پایگاهی است که او را به عنوان عضو طبقه محروم می¬شناسند و قرارداشتن در یک طبقه تعریف شده به نام طبقه فقیر، واجد شرایط و ویژگی¬هایی است که دیگران نسبت به آن دارای مسؤلیت مساعدت و حمایت هستند و" شخص فقیر اززمانی به عنوان فقیر شناخته می¬شود که مورد دستگیری وحمایت قرارمی¬گیرد، او به عضویت گروهی درآمده که شاخص آن فقر است؛ این گروه با عمل متقابل میان اعضایش منسجم باقی نمی¬ماند بلکه نگرش کلی جامعه به آنها این گروه را پایدار می¬سازد " (4)

چشم انداز ربطی قایل به یک ارتباط و اتصال دایمی بین اقشار فقیر و طبقات دیگر است، یعنی فقیر هنگامی فقیر شناخته می¬شود که مورد حمایت دیگران است و چون عضو قشری است که تهی¬دست و نیازمند شناخته شده، نهادهایی مسؤلیت مساعدت و دستگیری شان را می پذیرند زیرا مشخصه آنها نیازمندی است.

درواقع در فرآیند تعاملات فیمابین طبقات و اقشار مختلف، از فقرا به عنوان یک طبقه خاص که دارای خصایص معیّن است، فقط بروز ویژگی¬ها و کنش¬های طبقه فقیر انتظار می¬رود.

اساساً دراین دیدگاه یک رهیافت دیالکتیکی مطمح نظر است. زیرا اعتقاد برآن است که وقایع اجتماعی نه تنها محدود به واکنش¬های فردی نیستند بلکه عملاً محصول کنش¬های متقابل میان افرادند و «جامعه همان نامی است که به تعدادی از افرادی که از طریق کنش رویاروی، به یکدیگر پیوسته شده¬اند گفته می¬شود... ساختارهای «فرا فردی» مانند دولت، خانواده، روستا، شهر، یا اتحادیه کارگری، تنها تبلورهایی از این کنش متقابل¬اند که ممکن است حتی صورتی مستقل و پایدار به خود گرفته و همانند قدرت های بیگانه با افراد روبرو شوند... اجتماع چیزی نیست جز الگوها و صورت های ویژه ای که انسان ها از طریق آنها با یکدیگر ارتباط و همبستگی پیدا می کنند».(5)

ماهیت ومواضع ساخت سیاسی

بدیهی است که توصیف هر پدیده واقعی از طریق چشم اندازهای متفاوت و متعدد ممکن و روابط علّی حاکم برآن مورد تحلیل قرار می گیرد. لذا نگاههای یک سویه و تمرکز بر یک وجه از واقعیت، امکان دستیابی به یک تحلیل صحیح را فراهم نمی کند؛ برای پدیده فقر نیز همین استدلال مفروض است که شناخت موقعیت فقر، وابسته به شناخت همه¬ی عناصر مرتبط و تمامی ساخت¬های پیرامونی است که با فقر متعامل اند؛ به همین دلیل با ملاحظه چشم اندازهای مذکور که به طور آشکار و پنهان نقش مؤثر ساخت سیاسی و مدیریتی جامعه را مورد توجه داشتند، مؤکدا و به اختصار به این مقوله نیز اشاره می¬شود:

حوزه سیاسی به عنوان ساخت تعریف شده ای درمتن جامعه انسانی دارای ویژگی¬ها و ظرایفی است که علاوه بر آنکه مانند سایر نهادهای اجتماعی در تعاملات و کنش های متقابل دارای فونکسیون و تاثیرگذاری است، اما در بررسی‏های تجربی و عینی و نیز تحقیقات نظرسنجی، نگرش سنجی و نیازسنجی، اثبات شده است که بیش از سایر نهاد¬ها در تحلیل واقعیت های موجود، مدخلیت آن مشهود است و به نظرمی¬رسد که مخاطبان تحلیل های تنویری، انتظار شفافیت بیشتری را در این زمینه سراغ می¬گیرند که البته همین معنا بیانگر یک نیاز محرز اجتماعی است؛ ضمن آنکه در تبیین تعاملات و تاثیرات متقابل در سطوح جهانی و منطقه¬ای نیز نقش و مسؤلیتی بلاانکار دارد.

در تعاملات فرهنگی کلان، عناصر مختلف فرهنگ¬های گوناگون در هم موثر افتاده و پذیرش های فرهنگی در یک فرآیند بلند مدت صورت می¬گیرد؛ اما در تعاملات سیاسی کلان و جهانی و معاهدات و تغییرات و جابجایی¬ها، تاثیرات سیاسی در کوتاه مدت و بسیار نافذ انجام می¬گیرند.

برای نگاه تحلیلی به پدیده فقر در راستای سیاست های جهانی¬، موضوع محتاج تحقیق و تحلیل جداگانه¬ای است. زیرا از این رهگذر موضوع ساکنان جهان چهارم مورد نظر است، یعنی میلیون ها بی خانمان، بزهکار، روسپی، کارتون خواب، بی سواد، معتاد و مفلوک که مطابق نقشه¬های دموگرافیک درسطح جهان پراکنده¬اند؛ افرادی که شمار آنان درهمه جا رو به فزونی است و حضور آنان هر روز نمایانتر می شود چرا که جریان کنونی سرمایه داری اطلاعاتی و فروپاشی سیاسی دولت های رفاهی باعث تشدید طرد اجتماعی است.

امروزه گسترش جهان چهارم ازدل سیاه چاله های متعدد حذف اجتماعی در سراسر جهان ادامه دارد و اساسا اقتصاد نوین جهانی دارای منطق نابرابری است زیرا بخش بزرگی از جمعیت در نتیجه شکل¬های ویژه وارد شدن در اقتصاد، دچار این عارضه دل گزا می¬گردند.

"فرایند جهانی شدن موجب قوت بخشیدن به تلاش های فردی و تضعیف نهادهای اجتماعی و یا دولت رفاه می شود "(6)

اما در شرایط متمایز کشورها، ضمن آنکه با موشکافی، تحقیقات و تحلیل¬های ژرفایی می¬توان نحوه¬ی ارتباط حکومت¬ها را با سیاست¬های جهانی بازشناسی کرد، درعین حال می¬توان بر رویکرد¬های داخلی مراکز قدرت نیز انگشت گذارد و به پرسش هایی از این دست پاسخ داد:

• آیا در سیاست¬های متمرکز و برنامه های کلان اقتصادی، اساساً رویکرد فقرزدایی وجود دارد؟

• آیا در پشت سیاست¬های معمول، ضرورت بودن جمعیت¬¬های فقیر و مناطق فقیر نشین وجود دارد؟

• وآیا دلایل ناکام ماندن آزمون ها و پروژه¬های فقرزدایی، همان هایی است که در رسانه¬های وابسته منعکس می گردد؟

برخی از حکومت¬های منطقه¬ای برای ماندگاری و دوام خود قایل به وجود تمایزات اقتصادی و فاصله¬های طبقاتی¬اند زیرا تمایزات فرهنگی و رویکردهای متفاوت طبقات اجتماعی، می¬تواند وجود یک ساخت سیاسی را تداوم ببخشد.

به طور قطع چارچوب های فکری و نظری احزاب و دولتمردان سیاسی مسلط و میزان همخوانی آنها با نظریه¬های علمی توسعه، در روند فقرزدایی جامعه نافذ است و معمولاً یکی از بارزترین زمینه¬های نقد و اعتراض احزاب و جناح های سیاسی در آستانه انتخابات¬ها و چرخش نخبگان، بزرگ نمایی نمودهای فقر اقتصادی و فقر فرهنگی و عملکرد و نتایج برنامه های عملی مسئولان پیشین است.

نتیجه:

به طورمحرز پدیده فقر از منظرجامعه شناسی دارای یک مفهوم پویشی است به گونه ای که ثبات وتغییرات آن تابع موقعیت¬های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است. برهمین مبنا تعاریف سطح محرومیت و مفهوم خطّ فقر تابع نظرگاه های سیاسی اجتماعی و مؤکداً متأثر از ساخت سیاسی است.

آنچه که مسلّم است آن که فقر، ذاتی ساحت جامعه انسانی نیست بلکه پدیده ای عارضی ومتاثر از روابط اجتماعی و کنشهای متقابل مردم ونهادهای قدرت و سیاست، دین، فرهنگ، و اقتصاد است.

رویکرد جامعه شناختی نسبت به فقر بر هر دو ساحت فرهنگی ـ معنوی و اقتصادی ـ مادی، متمرکز است؛ لذا تحلیل فقر مبتنی است برتحلیل ساختاری نهادهای اجتماعی و سیستم های متقابل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی با نظرداشت پراکندگی جغرافیایی در کشورهای توسعه نیافته در آفریقا، آسیا، شرق میانه و بخش هایی ازشرق دور، ماهیت سیستم¬های سیاسی، پارامتر مداخله گری در دو مقوله فقر وفقرزدایی به حساب می¬آید.

عمده ترین رویکردهای تحلیل فقر ازمنظرجامعه شناسی درسه بخش قابل تفکیک هستند که شامل چشم اندازهای فرهنگی، موقعیتی وربطی است.

درمنظر فرهنگی، فقر با ملاک عناصر فرهنگ غیر مادّی مورد بررسی قرار می¬گیرد. شاخص¬های مفهومی متعددی مانند باور و عادت به فقر، اجبار اجتماعی فقر، اعتقاد به سرنوشت و تقدیر برای زیست فقیرانه، باور به جبر محرومیت و فرودستی و تداوم حیات رعیتی و بردگی و... مورد توجه¬اند و استدلال می¬شود که هرچه دوام نابرابری بیشتر باشد، دامنه¬ی فقر گسترده¬تر و طبعا باور وعادت به فقر عمیق¬تر خواهد بود.

ازمنظر موقعیت، عوامل بیرونی درهیأت نهادها و ساختارهای موجود درجامعه، نقش آفرینان اصلی در بروز و دوام فقر محسوب می¬گردند و لذا پدیده¬ی فقر، ذاتی جامعه انسانی و گروههایی به نام قشر فقیر نیست و با بررسی علل و ساخت¬های بیرونی اثبات می¬شود که فقرا و ساکنان مناطق فقیر نشین، معلول کارکرد نهادهای دیگرند.

لذا سخن از سیکل و مدارِ بسته¬ای است که در آن ثروتمندان را مستمراً ثروتمند و فقرا را دایما فقیر نگه می¬دارد زیرا آنان با در اختیار داشتن سرمایه و اهرم¬های فشار، چرخه¬ی حیات اقتصادی خود را دنبال می¬کنند و اینان ناگزیر در روابط و گردش های مالی و اقتصادی، به فقر و محرومیت خود باور وعادت خواهند داشت.

مطابق منظر برهم کنش یا چشم انداز ربطی، تحلیل پدیده فقر محدود به ماهیت و رویکرد فقرا نیست و حتی آن را محدودنگری و صاحب کاستی منابع نظری و تجربی می¬دانند و گفته می¬شود که فرودستان علاوه برآنکه در کنش ها و واکنش های درونی خود، به پایگاه اجتماعی خود باور و عادت دارند اما عمیقاً متاثر از عوارض بیرونی¬اند؛ این نگاه عملاً بر یک اصل جامعه شناختی محرز تاکید دارد و براهینی را اقامه می¬کند که ناظر به روابط و تعاملات انسانی است.

به لحاظ پراکندگی جغرافیایی برای تحلیل مقوله فقر دو حوزه مهم و متمایز به عنوان زمینه مطالعات مفروض اند:

یکی فقر جهانی و ماهیت جهان چهارم که در برگیرنده دامنه فقر و پراکندگی فقرا در سطح جهان است یعنی همه آنچه که درسطح جهانی مانند مواضع اقتصادی، سیاسی و نظامی، جنگ ها و جنگ افروزی ها موجب بی¬خانمانی، زاغه نشینی، گرسنگی، فقرمطلق، روسپی گری، مهاجرت ها، جابجایی¬ها و فرارهای کُلُنی می‏شود.

و دیگری توجه به ماهیت و ساختار اقشار فقیر در مناطق و کشورهای جداگانه و تحت حکومت¬های محلی است؛ دراین حوزه ماهیت حکومت¬ها به لحاظ پایگاه¬های اعتقادی، استقلال و وابستگی، شرایط فرهنگی، خصایص روحی و معنوی و حتی شاخص¬های فولکلوریک مورد تحلیل قرار می¬گیرند.

برخی شاخص های مطالعاتی درتحلیل جامعه شناختی فقر:

نگاه به پدیده فقر با توجه به رویکرد حکومت¬ها (لاییک، لیبرال، دینی، نیولیبرال، ایدیولوژیک و...)؛ عادت به فقر از منظر روانشناسی فردی و روانشناسی اجتماعی؛ حمایت گرایی، نقش نهادهای خیریه در ثبات و یا زدایش فقر، ارتباط حاشیه نشینی و فقر در راستای منابع نظری و فکری حکومت¬ها و نگاه آنها به توسعه؛ تحلیل جامعه شناختی فقر قابلیتی، بررسی نسبت دین و نظرگاه¬های ایدیولوژیک با فقر و فقرزدایی.

منابع:

1. توسعه اقتصادی، چارلز کیندل برگر، ترجمه رضا صدقی، جلد1، ص 70.
2.
3. مدارهای توسعه نیافتنی دراقتصادایران، حسین عظیمی، 1379.
4.
5. جامعه شناسی گیدنز، آنتونی؛ جامعه شناسی، منوچهر صبوری، تهران، نی، 1376، چاپ سیزدهم.
6.
7. جامعه شناسی زیمل، فردیک راندنبرگ، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، نشرتوتیا 86.
8.
9. نظریه های اجتماعی کلاسیک، یان کرایب، ترجمه شهناز مسمی پرست، نشرآگاه.
10.
11. عصر اطلاعات، امانوئل کاستلز، جلد1، مترجمان: افشین خاکباز، احد علیقلیان، طرح نو، 1389.
12.

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org