Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: تأمّلي بر موضوع فقر و غنا

تأمّلي بر موضوع فقر و غنا

1) در فرهنگ آموزشي مدارس، معمولاً از موضوعات انشاء دانش آموزان اين بود كه «علم بهتر است يا ثروت؟». حال آنکه سوال اساسی تر و کاربردی تر می توانست آن باشد که «فقر بهتر است یا ثروت؟» و آنگاه ببينيم چگونه و با چه استدلالي بايد از امتيازات غنا و توانايي دفاع نمود و یا با چه ادلّه ايي مي توان ثروت و قدرت و مكنت را زير سؤال برد؟

مشكل موضوع در گفتمان ديني خودش را بهتر نشان مي دهد. زيرا معمولاً گفته مي شود كه اديان اگر «دنياستيز» هم نباشند، عمدتاً «دنياپذير» نبوده و «دنياگريز»اند. و چون تشويق به دنيا و مظاهر آن حتّي مذموم تلقّي مي شود و جمع بين دنيا و آخرت نيز دشوار قلمداد مي گردد، در نتيجه فرد متديّن دغدغه هاي دنيايي اش را با وسواس پاسخ مي دهد و چه بسا بي پاسخ گذاشته و تعطيل مي كند، تا مبادا به آخرت و معنويّت اش آسيبي بخورد و از اين رو ناخواسته از صف اغنياء و توانايان خارج شده و حتّي ممكن است به فضاي فقر و ضعف كشانده شود.

اين مشكل به صورت نهادينه و در سطح كلان و جمعي اش، در قالب عقب ماندگي كشورها و ملّت هاي متديّن و از جمله مسلمان ممكن است متجلّي شود و از اين رو عمده دليل عقب ماندگي و تجدّدگريزي جوامع اسلامي را در گرايش ها و تفكّرات ديني مي بينند.

و اين جا است كه مسأله به صورت بحث رابطه ي «دين و توسعه» و «دين و تجدّد» ظاهر مي شود، كه متأسّفانه در فرهنگ خودي نفياً و اثباتاً كار جدّي در اين ميدان صورت نگرفته و تنها گاهي نغمه هاي جمع ناشدن دين و تجدّد را از ناحيه ي مدافعان تجدّد و توسعه مي شنويم و گاهي نيز دينداران در دفاع از دين، از جهت مبنايي و يا مصداقي، از ناهمگرايي دين با توسعه سخن به ميان آورده و اگر گروه اوّل به بهانه ي دفاع از تجدّد و توسعه، دين را به مسلخ مي برد، گروه دوّم به بهانه ي دفاع از دين، توسعه و تجدّد را به مذبح مي فرستد. پس مسأله ي بحث دارا و ندار و فقر و غنا نياز به طرح درست تري دارد.

2) در اين نوشتار موجز مدّعا آن است كه، در نگاه ديني و اسلامي، غنا و استغنا در ابعاد مختلف (ثروت، قدرت، علم و...) اگر مذموم قلمداد نشود، ممدوح و مطلوب و مورد تجويز نيز نيست، ولي مي توان در گفتمان اسلامي ـ شيعي از غنا در مقابل فقر و از دارايي در مقابل نداري (در ابعاد گوناگون) دفاع نمود و اين فرضيّه را به آزمون گذاشت كه، «از نگاه ديني، غنا امتياز و ارزش است و فقر و ضعف در ميادين مختلف ضدّ ارزش و نامطلوب است». و بر اين اساس يك فرد ديندار را به سوي كسب ثروت، قدرت، شهرت و... دعوت و تشويق نمود.

براي شناخت بيش تر فرضيّه، اين نكته قابل توضيح است كه فقر و غنا دو صفت متضادّند (به تعبير منطقي: لا يجتمعان و لكن يرتفعان)، كه گرچه غيرقابل جمع اند (نمي شود فرد هم فقير باشد و هم غنيّ، هم ضعيف و هم قوي)، امّا قابل رفع هستند و فردي مي تواند نه فقير باشد و نه غنيّ، بلكه شقّ ثالثي باشد كه نه مانند فقرا، نيازمند به ديگران باشد و نه مانند اغنياء، توانايي كمك به غير را داشته باشد.

به عبارت واضح تر، افراد بر مبناي موضوع دارايي و نداري به سه دسته تقسيم مي شوند:

اوّل: آن ها كه نه توان كمك به ديگران را دارند و نه حتّي توان رفع نيازهاي اساسي خود (مسكن، غذا و...) را دارند. ما اينان را ضعفا و فقرا مي ناميم.

دوّم: آن هايي كه هم از امكانات كافي و مناسب براي خود برخوردارند و هم اگر بخواهند، به راحتي مي توانند دست افراد ديگر را نيز بگيرند. اينان را اغنياء مي ناميم (البتّه واضح است كه فقر و غنا ذومراتب است و در سطوح مختلف قابل مقوله بندي كردن مي باشد).

سوّم: امّا گروه ديگري هستند كه گرچه از عهده ي رفع نيازهاي خود برمي آيند، امّا ديگر توان كمك كردن به ديگران را ندارند و از اين رو نه جزو فقرا هستند و نه اغنياء.

واضح است كه يك ديندار مي تواند از گروه سوّم باشد، امّا در فرضيه ي اين نوشتار مدّعا آن است كه، «از نگاه ديني افراد مي توانند و بلكه بايد از جمله ي اغنياء و غنيّ و قدرتمند باشند و دارايي، واجد امتياز و ارزش بوده و قابل توصيه و تجويز است.

3) نكته ي سوّمي كه جاي تذكّر و تأكيد دارد آن است كه، در فرهنگ ديني فقر و ضعف انسان حدّاقل يا در مقابل خدا و در ارتباط با او است و يا در مقابل انسان هاي ديگر و در ارتباط با آن ها. آنچه كه در اين نوشتار مورد بحث است آن است كه، انسان خود را ضعيف، عبد، فقير و نيازمند احساس كند و در مسايل مختلف دست نياز به سوي خداوند دراز كند. با همين مبنا است كه دعا قابل فهم گرديده و نيايش معنا مي يابد.

از اين رو است كه در نصوص ديني بحث فقيربودن افراد مطرح شده و مثلاً فرد مي گويد كه، من بنده ي ضعيف، مسكين و... هستم (دعای کمیل: أنا عبدك الضّعيف الذّليل الحقير المسكين المستكين)؛ و يا در قرآن گفته شده كه «شما در نزد خدا از فقرا هستيد» («أنتم الفقراء إلي الله»)؛ و اگر سند اين حديث درست باشد كه پيامبر فرمود: «الفقر فخري»، اين حديث را نيز برخلاف برداشت برخي متصوّفه و درويشان اين گونه مي توان تعبير نمود كه، پيامبر اكرم6 با همه ي عظمت و شأن و قرب اش عند الله (پيامبر رحمت، پيامبري كه مقام محمود دارد و...)، افتخارش آن است كه نزد خدا خود را فقير و نيازمند احساس مي كند و اتّفاقاً هر چه دارد نيز از آن رو است كه به قدرت لايزال الهي توكّل كرده و اعتماد نموده است.

4) مهمّ ترين دليل ديني بر اين كه غنا و قوّت ارزش است و فقر و ضعف ضدّ ارزش، اين است كه خداوند باري تعالي که مستجمع جمیع کمالات می باشد، داراي اسم ها و اوصاف متعدّدي است. در دعاي جوشن كبير حدّاقل 1000 اسم و صفت خداوند به صورت يك جا آمده است. در هيچ اسم و صفت مربوط به حضرت حقّ از ضعف، نداري، فقر و مسكنت خداوند سخني به ميان نيامده است و حال آن كه غنيّ، قادر (قدرت)، عالم (علم) و... از اوصاف الهي است.
دليل بعدي آن است كه بر اساس نصّ قرآني، انسان خليفه ي خدا بر روي زمين است[52] و قرار است كه جانشيني او را در امور بر عهده داشته باشد. معمولاً جانشين در حكم مسئول اصلي، حقّ دخل و تصرّف در مسايل را داشته و بايد داراي ويژگي ها و اختيارات مسئول اصلي باشد.

اگر اوصاف الهي قرار است با تلاش هاي بشري به بار بنشيند، از جمله صفات خداوند، دارايي، غنا، قوّت، علم، حيات و... است و نه ضعف و فقر و از اين رو كساني كه در روي زمين راه خدا را آرزو نموده و در آن مسير فعّال اند، بايد قوي، قادر، زنده و دارا باشند و براي اين كه در ابعاد مختلف نيرومند و توانا ظاهر شوند، بايد اسباب و عوامل آن را در طول زندگي فراهم نموده و در برنامه ريزي ها به گونه يي طرّاحي داشته باشند كه روز به روز به سوي كسب قدرت و قوّت و غنا گام بردارند.

از اين رو كسي نمي تواند ادّعاي جانشيني خدا داشته باشد، امّا در مقابل ديگران فقير، ضعيف، آسيب پذير و... ظاهر شود، زيرا در اين صورت نمي تواند مسئوليّت سنگيني را كه قرار است بر عهده ي او باشد، قبول نمايد. و اين قوّت و قدرت هم حيطه ي فردي و هم جمعي را دربرمي گيرد و معمولاً جامعه ي قوي از افراد قوي ساخته مي شود و افراد ضعيف در صورت تجمّع نيز در مقابل تجمّع افراد قوي، ضعيف اند.

با اين نگاه، بر اساس نصّ قرآني نيز مي توان در حيات بشري از ارزش قدرت و قوّت و غنا و مكنت سخن به ميان آورد و ضعف و فقر و نيازمندي انسان ها به ديگر آدميان را محكوم كرد.

5) اگر مسأله به اين راحتي است كه در فرهنگ ديني بايد از دارايي و غنا و قوّت و قدرت دفاع نمود، پس چرا اين مدّعا به آساني پذيرفته نمي شود و معمولاً مورد امّا و اگر برخي كارشناسان ديني قرار مي گيرد؟

شايد بتوان دليل دنياگريزي و قدرت و ثروت گريزي در فرهنگ ديني را به چند نكته ي عمده بازگرداند كه،

5 ـ 1) آدمي اين پتانسيل را دارد كه در صورت قوي شدن به فساد گرايش پيدا كند و سركشي كند. چنان كه در قرآن مجيد (علق/7 ـ 6) نيز با تأكيد آمده است كه، همانا انسان در صورت تجربه ي بي نيازي، سركشي مي كند.
در اين آيات نوعي ملازمه بين طلب قدرت و استغنا، با سركشي و طغيان ديده شده است و با اين نگاه، شايد حرف آناني كه مي گويند قدرت فسادآور است و قدرت بيش تر، فساد بيش تر مي زايد، سخن بي ربطي نباشد و البتّه راه حلّ آن نيز قيد و بندزدن به قدرت از معابر و مجاري مختلف است.

در اين صورت با اين پارادوكس ظاهري چه بايد كرد كه از سويي مدّعا آن باشد كه ديگران را به غنا و قوّت دعوت كنيم و از سوي ديگر بگوييم كه قدرت و غنا، طاغوت زا و مشكل آفرين است؟

اين تعارض بدين نحو قابل حلّ است كه «انسان»، حيوان و جماد و نبات نيست كه يك حالت داشته باشد. انسان موجودي تربيت پذير و واجد اراده و عقل است كه مي تواند مسير طبيعي زندگي را تغيير داده و خصايل غريزي خود را تعديل نمايد. گرچه انسان پتانسيل سركشي در قدرت ها را دارد، امّا پيامبر درون (عقل) و پيامبر برون (انبياء و ائمّه) مي توانند هادي ما به آن سو باشند كه قدرت و غنا را در جاي خودشان و به صورت درست و سازنده استفاده كنيم. پيام هاي باطني (از وجدان، فطرت و... كه نام اين منبع ممكن است اجماعي هم نباشد) و دروني نيز انسان را به خيرات دعوت نموده و از شرور بازمي دارند. و اين امكانات براي آن هستند كه بشر ساخته شود.

اگر گفته شود كه رسالت همه ي انبياء و ائمّه و اولياء آن است كه انسان از قدرت، قوّت و غناي خود سوءاستفاده نكند، سخني به گزاف گفته نشده است، زيرا بر اساس نصّ قرآني (حديد/25)، هدف ارسال رسل و انزال كتب، اقامه ي قسط (هر چيز را سر جاي خود گذاشتن، نه تعدّي و تجاوز از حدود) به وسيله ي مردم است. و از اين رو حدّاقل آن است كه هر كس حدود خودش را بداند و به حريم ديگران طغيان گرانه وارد نشود.

5 ـ 2) دليل ديگر آن است كه از برخي مفاهيم ديني شايد درك درستي وجود ندارد. زيرا در گفتمان ديني، دعوت به ساده زيستي، عدم اسراف، زهد، ايثار، بخشش و... شده است. از اين گونه توصيه معمولاً برداشت شده است كه بايد از دنيا روي گرداند و از غنا و قدرت استقبال نكرد و زاهد كسي معنا شده كه به دنيا و مظاهر آن توجّه ندارد و...؛

و حال آن كه اتّفاقاً دقيقاً اين گونه توصيه ها عمدتاً براي انسان هاي نيرومند و قوي است، زيرا ساده زيستي كسي كه ندارد بپوشد، بخورد و مسكن وسيع داشته باشد و يك گونه غذا و لباس بيش تر نمي تواند برگزيند، چه ارزشي دارد؟
ساده زيستي آن جا معنا پيدا مي كند كه فرد دارا و قوي و نيرومند است و مي تواند ريخت و پاش داشته باشد و از لباس هاي متعدّد و امكانات مختلف بهره ببرد، امّا جلوي خودش را مي گيرد و كفّ نفس مي كند.

بر اساس تعبيري كه حضرت امير7 در «نهج البلاغه» دارند، «زهد»، بين دو حدّ بُرداري است كه در قرآن[53] مورد تذكّر واقع شده است: «با ازدست دادن چيزي مأيوس نشود و با به دست آوردن امكانات مسرور نگردد».

اساساً طبق اين حديث و معيار آيه، زهد مخصوص انسان هايي است كه دارا هستند و از اين رو اگر مثلاً ورشكسته شدند، آسيب خوردند، مسئوليّت خود را ازدست دادند، بايد كم نياورند؛ و اگر ندارند، بايد به دنبال كسب آن باشند، امّا در صورت حصول، خودشان را گم نكنند و حدّ خودشان را به دستاوردهاي مادّي و دنيايي فرونكاهند و به اهداف عالي تر و غايات متعالي تر نيز بينديشند.

پس بايد از اين خلط برداشت بيرون آمد كه ساده زيستي و زهد و... با قوي و دارا و غنيّ شدن قابل جمع نيست و بلكه نه تنها اين دو مقوله ناسازگار نيستند، بلكه در بستر غنا، قدرت و امكانات و... است كه برخي ارزش ها معنا پيدا مي كنند و در صورت توانابودن است كه بسياري از فرايض و مستحبّات ديني جاي خودشان را پيدا مي كنند.

در فرهنگ ديني، اگر صدقه و بخشش و انفاق اجرآفرين است، گرفتن صدقه و دست درازكردن به سوي ديگران و نيازمندي و اظهار نياز به ديگران، نه تنها مطلوب و ممدوح نيست، بلكه ضدّ ارزش و مطرود است.

پس اگر قرار است از دو گروه نيازمند و بي نياز بودن يكي را برگزينيم، از نگاه ديني حتماً بايد تلاش كنيم كه از بي نيازان باشيم و بلكه براي اين كه دست ضعيف و افتاده يي را نيز بگيريم، بايد غنيّ، قوي، دارا و نيرومند باشيم و اين جا است كه مي گوييم، اسلام مدافع انسان هاي غنيّ و قوي است، نه ضعيف و فقير.

البتّه انسان هاي دارا و قوي بايد بياموزند كه در خدمت ديگران باشند. در اين ميدان برخي از آن گروه اند كه از توانايي هاي شان هم خودشان بهره مند مي شوند و هم به ديگران بهره مي دهند و خادم ديگران اند؛ و برخي تا آن جا پيش مي روند كه حتّي نيازهاي خود را ناديده گرفته و از امكانات شان در ابعاد گوناگون در خدمت به ديگران بهره مي گيرند.

البتّه هر دو گروه و هر دو شيوه ي زندگي در اسلام قابل دفاع است، ولي اولياء الهي از جمله ي آناني بوده اند كه در عين داشتن ثروت و قدرت، نيازهاي خود را ناديده گرفته و به حدّاقل رساندند، تا بهتر در خدمت ديگران باشند.[54]
اگر گفته شود كه پس چرا در فرهنگ اسلامي مسرفين مورد مذمّت قرار گرفته اند؟، پاسخ آن است كه در كدام جامعه اسرافكاران مورد تشويق اند كه در جامعه ي اسلامي و فرهنگ ديني مطرودند؟ عقل بشري حكم مي كند كه امكانات را به جا و درست استفاده كنيم. همان گونه كه كم گذاشتن و سخت گرفتن بي جا و بدون غايت متعالي، غيرقابل دفاع است و انسان را به خساست و بخل مي كشاند، همان گونه ريخت و پاش بي حدّ و حصر و مصرف بي جا و بي اندازه نيز عقلاً قابل دفاع نيست و اگر در آيات و رواياتي مسرفين مورد سرزنش واقع شده اند، در اصل نصوص ديني يك نكته ي عقلي و بشري را ارشاد نموده و متذكّر شده اند.

6) تعبیری از حضرت امیر در نهج البلاغه در زمینه فقر بسیار با اهمیت بوده و می تواند بیانگر فرهنگ شیعی نسبت به نداری نیز قلمداد شود. برای رعایت ایجاز تنها به ترجمه این بیان مهم کفایت می گردد. در حکمت شماره 319 نهج البلاغه حضرت امیر خطاب به فرزندشان می فرمایند:

«ای فرزند: من از تهیدستی بر تو هراسناکم. از فقر به خدا پناه ببر، که همانا فقر، دین انسان را ناقص، و عقل را سرگردان و برانگیزاننده خشم است.»

اگر فقر دین سوز، عقل زدا بوده و ظرفیت تولید خشم و خشونت دارد، (که اگر تنها یکی از این آفات را نیز داشت، به شدت می بایست از آن احتراز می شد)، بنا به نص و نقل نیز افراد و جامعه را باید از فقر و فرهنگ فقر پرور دور نموده و به سوی دارایی، عزت، تدیّن، عقلانیت و آرامش برد.

7) حاصل آن كه، در گفتمان ديني غنيّ بودن و غنيّ شدن ارزش است، نه فقير و ضعيف بودن. امّا نكته ي مهمّ آن است كه:

اوّلاً: هدف يك فرد متديّن از غنا، خدمت به بندگان خدا است و نيرومند مي شود تا اهداف الهي را به عنوان جانشين خدا محقّق كند. گرچه خودش نيز از آن امكانات در حدّ نياز و معقول بهره مي گيرد.

ثانياً: در فرهنگ ديني شيوه هاي نيرومندشدن نيز موضوعيّت دارد و نمي توان از مجاري غيرشرعي و غيرقانوني به دنبال قدرت بود. بايد قوي شد، امّا از راه هاي معقول و مشروع و طبيعي، نه با انحصار، رانت، كلاهبرداري، دزدي، رشوه و...، بلكه در رقابت هاي سالم و با تلاش، كار، خلّاقيّت و فعّاليّت مداوم.

ثالثا: در نهایت، نه تدبیر مردم بر اساس سهمیه و هزینه اندک کمیته امدادی با فرهنگ دینی هماهنگ است و نه اختلاس ها، اسراف و تبذیر های بی حد و اندازه و بی حساب و کتاب. جامعه دینی مشتمل بر افراد قوی و غنی است که هر یک حد و سهم خویش را می شناسد و به حقوق دیگران احترام می گذارد.

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org