Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: ادامه بحث گذشته در بررسی آیۀ « ولا تعاونوا علی الاثم والعدوان »
ادامه بحث گذشته در بررسی آیۀ « ولا تعاونوا علی الاثم والعدوان »
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 87
تاریخ: 1381/1/24

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث در باره اعانت بر اثم و عدوان بود كه به آيه شريفه استدلال شده بر حرمت او. و گفته شد آيه شريفه در دلالتش بر حرمت محل كلام و بحث نيست. كما اين كه تعاون هم از عون است و عون بمعناى ظهير و كمك بودن است. و مشاركت در او معتبر نيست به اينكه همه با هم اين كار را بكنند، توطئه و مشاركت در آن معتبر نيست. بله، گاهى باب تفاعل براى تشارك آمده، امّا كليت ندارد. و ظاهراً هم آنجا ماده دلالت بر شركت مى كند، نه هيئت؛ مثل تشارك القوم، تراض القوم، تصالح القوم.

در اينجا يعنى اين صلح كرده او هم صلح كرده است يا تشاركا اين هم شريك او است، او هم شريك آن است. امّا آنجا ماده شركت و تراضي و تصالح و اين را اقتضا مى كند نه هيئت باب تفاعل. به هر حال اين را گذشتيم و امام به احسن وجه بيان فرمودند.

«چگونگی محقق شدن اعانت بر اثم»

و امّا بحث بعدى در اين بود كه عمده بحث بود كه آيا اعانت بر اثم با چه محقق مى شود ؟ با قصد و وقوع خارجى معان عليه؟ هردو در آن معتبر است ؟ يا هيچ كدام از اينها معتبر نيست؛ حتى با جهل به اينكه ديگرى حرامى را انجام مى دهد آنجا هم اعانت هست لكن معين معذور است، ولى به محض اينكه علم داشته باشد اين كفايت مى كند در صدق اعانت.

يا نه، قصد تنها معتبر است، يا تحقق معان عليه معتبر است يا هيچ كدام از اينها معتبر نيست كه عرض كردم به محض اينكه اعانت انجام بگيرد ولو با جهل هم اعانت است ولو معان عليه هم محقق نشود.

اينها احتمالاتى است كه داده اند و به عبارات مكاسب هم كه مراجعه بفرماييد اشاره به بعض از اينها شده است.

ما عرض كرديم منشاء بحث دو امر مسلّم است در فقه. يكى اينكه در باب عشارى كه عشريه از تاجر مى گيرد كه يتجر و يا حج گذارى كه به حج مى رود و براى رفتنش بايد پولى بپردازد تا مأمور راهش را باز كند تا اين به حج برود كه در عبارات قدماى اصحاب بوده و فقها بوده، اينجا مسلم گفته اند اعانت بر اثم نيست. و آقاى تاجر در دادن پول عاصى نيست، آقاى حج گذار هم در دادن پول عاصى نيست.

اين يك امر مسلم در باب اعانت بر اثم.

امر ديگرى كه مسلم است اين است كه آمده اند فرموده اند: اگر ظالمى بخواهد كسى را بزند و شخصى مى داند اين ظالم مى خواهد با اين عصا كسى را بزند، اگر عصا را به او داد اين اعانت بر اثم است و عدوان، اين هم مسلم.

اين دوتا تسالم عرض كرديم منشاء اختلاف شده و آن روز عرض كرديم ممكن است كسى فرق بگذارد در باب اعانت بين مقدمات بعيده و مقدمات قريبه؛ بين اينكه معين موضوع را محقق كند يا شرط و عدم المانع را براى فعل معان عليه محقق كند. بگوييم در تاجر موضوع محقق مى شود امّا در باب دادن عصا شرط فعل معان عليه محقق مى شود، اينطورى فرق بگذاريم. يا عرض كردم فرق بگذاريم بين جايى كه معان عليه أخذ مى كند از معين و بين جايى كه معين خودش اقدام مى كند، تعبيرات مختلفى آن روز عرض كردم كه همه به يك امر بر مى گشت.

امروز مى خواهم اين مطلب را عرض كنم درباره اعانت، قضاوتش هم با شماست يعنى شما بايد مراجعه كنيد به عُرف، ببينيد عرف چه مى فهمد از اعانت، اين ديگر مسئله برهانى نيست مسئله تعبدى هم نيست؛

ما هستيم و حرمة الاعانة، حرمة الاعانة اين تعبد است شارع دستور داده است و قانون است. امّا اعانت چيست؟

بنده به نظرم مى آيد ماده اعانت و عون از عناوين قصديه است. يعنى اگر قصد كمك باشد اينجا اعانت است و عون، اگر قصد كمك نباشد اعانت و عون نيست فارسى عون هم همان كمك است اينطور نيست كه شما بگوييد عربى را معنا مى كنيد، شما داريد ذهن خودتان را مى گيريد براى معناى عربى؛ نه ! اصلاً عون در زبان عرب، فارسيش كمك است به زبان ما مى شود كمك، اينها تفاوتى ندارد.

عون و كمك كردن از عناوين قصديه است. الا ترى الى ما ورد فى الحديث من قوله (عليه السلام) «عون الضعيف من افضل الصدقة»[1]، كمك به يك آدم ناتوان اين از افضل صدقات است؛ شما يك كسى است روى زمين نشسته است نمى تواند بلند شود، زير بغلش را مى گيرد از زمين بلندش مى كنيد، اين من افضل الصدقات است. يك كسى است ضعف اقتصادى دارد، كار ندارد، فعاليت ندارد، شما يك محيط كارى فراهم مى كنيد كه اين برود آنجا و كار بكند و زندگيش را با كار اداره كند و زندگيش را با كار اداره كند، عون الضعيف من افضل الصدقة. يك كسى يك مطلبى بلد نيست، شما بلد هستيد اگر يادش بدهيد خيلى خوب مى شود اگر به او بگوييد حسابى منبرش مى گيرد. يك مطلبى را اين طفلك بلد نيست، در مانده و وامانده شده اگر برود آنجا اين مطلب را نگويد منبرش نمى گيرد تبليغش اثر نمى كند و سال ديگر دعوتش نمى كنند.

شما مى آييد او را مى خواهيدش و مى گوييد آقا برو اينطورى حرف بزن، برو اين نحوى صحبت كن؛ عون الضعيف من افضل الصدقة.

اين عون الضعيف من افضل الصدقة در جايى كه قصد باشد مسلم صدق مى كند، من براى اينكه به او كمكى كرده باشم مى گويم آقا بيا مى خواهم مطلب را يادت بدهم، براى اينكه به او كمكى كرده باشم يك محيط كارى درست مى كنم اين را مى برمش در محيط كار، كار بكند.

براى اينكه كارى كرده باشم يك پول كلانى به او مى دهم برود سرمايه كند، با قصد مسلم صدق مى كند. امّا بدون قصد، يك كسى اينجا روى زمين افتاده بود من به خيالم كه گونى برنج من است اينجا افتاده است، من دو دستى گونى برنج را گرفتم بلند كردم تا بلند كردم ديدم يك آدم افتاده اى بوده و ايستاد، خدا پدرت را بيامرزد كه زير بغل مرا گرفتى و مرا بلند كردى. اينجا عون الضعيف است يا عون الضعيف نيست ؟ نيست.

قصدى كه مى گويم بمعناى انگيزه است، بمعناى داعى است، به معناى ميل است. و لذا در مواردى كه اين انگيزه و ميل نباشد اصلا كمك صدق نمى كند، عون الضعيف من افضل الصدقه، من اعان ظالماً، من به خيالم اين آقا امام جماعت محله مان است، امام جماعت محله مان هم آدم خوبى بود. دعوتش كردم، مهمانش كردم، شب يك چلوكباب برگ حسابى هم به او دادم خورد يك دانه آناناس و دو سه تا موز هم به او دادم خورد، كباب كوبيده هم با زرده تخم مرغ به او دادم خورد، يك نيروى خوبى گرفت. بعد معلوم شد كه اين يك ظالمى است كه صبح مى خواهد شلاق بزند، بنده معين الظالم هستم؟ نه، من چه تقصيرى دارم، من كِى قصدم اين بود، كِى انگيزه من از مهمانى او اين بود كه مردم كتك بخورند.

انگيزه من داعى من ميل من اين بوده كه آقاى امام جماعت را مهمانش كنم.

و يشهد على ذلك اينكه در تمام روايات بيع العنب لمن يعلم أنه يعمله خمراً نه در روايات مجوزه، نه در روايات مانعه اشاره اى بر اعانت بر اثم نشده است؛ در روايات مانعه اشاره اى بر اعانه بر اثم نشده است و چطور مى شود كه اعانه بر اثم باشد و اين همه روايات بيايد، چون فرض روايات جايى است كه يبيع العنب لمن يعلم أنه يعمله خمراً امّا بداعى خمر يا به كراهت از خمر ؟ كراهت، چون سؤال از مسلمانهاست؛ سؤال مى كند مسلمان اين كار را مى كند يا نه ؟ اين بحث اين است كه اين مسلمان مى فروشد يعنى آنجايى كه مى فروشد ولى مى خواهد كاسبى كند، داعيش به فروش اين است كه پولى گيرش بيايد، داعيش أخذ الثمن است.

سؤال مي كند كه حالا من به اين بدهم كه ببرد شراب بكند درست است يا نه. هيچ در روايات مانعه بحثى از اعانت بميان نيامده و بعيد است اين همه روايات مجوزه هم بخواهد تجويز كند يك جايى را كه اعانت است، نخير اصلا اين موارد روايت اعانت نبوده است چون كراهت داشته است؛ بيع مى كرده، داعى بيع بوده، داعى أخذ الثمن بوده و باز تمام روايات بيع السلاح باعدا دين بر نحوى كه فقها (قدس اللّه اسرارهم) به آن استدلال كرده اند در يكدانه از اين روايات كلمه اعانت بر اثم نيامده است.

و در روايات بيع السلاح باعدا دين على كثرتها هيچ اشاره اى به اعانت اثم عدوان نشده است.

سرّش اين است كه سؤال و جواب آنجا اين است كه منِ تاجر، منِ كاسب، اسلحه دارم مى سازم، حالا اين اسلحه را يك وقت مشترى ام يك آدم خوب است مى آيد مى خرد يك وقت مشترى هم يك آدم است كه در حال جنگ با مسلمين است مى آيد مى خرد.

آنجاهايش كه فرموده اند نفروش در حال حرب نفروش، نفرموده اند چون اعانت به اثم است، در هيچ يك از آن روايات بر آن نحوى كه فقها به آن استدلال كرده اند كه گفته اند حرام است بيع السلاح باعدا الدين در حال حرب، آن موارد حرمتش. در آن موارد حرمت على نحوى كه فقها (قدس اللّه اسرارهم) استفاده كرده اند، شما نگوييد چرا هِى فقها على نحوى مى گويى، اين براى اين است كه امام اصلا يك باب ديگرى را باز كرده در بيع سلاح اعداء دين، يك باب مستقلى است حالا بعد مى خوانيد، هيچ ندارد اعانت بر اثم. سرّش اين است كه اصلا قصدى نيست. بايع سلاح انگيزه اش اين نيست كه بجنگند با مسلمين، بايع سلاح چه مى خواهد ؟ گفت : قرمه را با قاف مى نويسند يا با غين ؟ گفت : غرض ما خوردن است. بين دوتا سنگ ما آرد مى خواهيم.

اين آقاى بايع السلاح كه مسلم يك مسلمان نمى آيد سلاح را بفروشد به انگيزه اين كه آنها بردارند عليه مسلمين استفاده كنند، اصلا نمى آيد سؤال كند. اصلا مسلمان اينطورى مورد سؤال قرار نمى گيرد. شما بگوييد نه اين روايات مال جايى است، يك مسلمانى بيع سلاح مى كند به انگيزه اينكه سلاح به دشمنان داده بشود عليه مسلمين به پا خيزد، اين اصلا سؤال دارد ؟! اصلا فايده اى دارد شما مسئله شرعى به او بگوييد ؟! گفت من سپر را به سر گرفتم تو به پهلو مى زنى.

معلوم است اين روايات مال بايعهايى است كه اين بايعها مى خواهند تجارت كنند، انگيزه حرب اعداء مسلمين با مسلمين در بيعشان نيست، غرضشان تجارت است. و بلكه غالباً كراهت هم دارند از جنگ آنها براى اينكه به ضرر خودشان تمام مى شود، مسلمان هستند به هر حال، هم وجدان دينيشان موجب كراهت است و هم وجدان دنيايى وقتى به ضرر آنها تمام شد به ضرر اين هم تمام شده است، زندگيها به هم ارتباط دارد.

در عين حال مى بينيم هيچ در اين روايات بحثى از اعانه بر اثم نشده است.

و من ذلك يظهر كه اگر در همان باب تاجرى كه يتجر، اگر اين آدم مى خواهد يك پولى برساند به ظلمه براى اينكه يك پول برسد به ظلمه مخصوصاً جنسهايش را بر مى دارد يك جايى مى برد كه آن ظالم بيايد پول بگيرد. مى بيند اگر بخواهد رسماً پول به ظلمه بدهد ممكن است ديگران با او حرف بزنند.

قصدش اداء مال است الى الظالم فيتجر، بلا شبهه اعانت بر اثم است.

مكه نمى خواهد برود؛ گفت كه :

كربلا رفتنت بهانه بود *** كربلاى تو توى خانه بود

مكه نمى خواهد برود، مى خواهد اين مأمورينى كه ايستاده اند آنجا يك پولى گير اينها بيايد.

حالا يك آدم اينطورى است يا مسلمان است يا پايبند نيست، يا از هر جايى.

اين حركتش اعانت بر اثم است. اينِ كه مى بينيد مسلم شده كه أخذ العشّار العشر من التاجر اعانت نيست اين فرض مبتلا به را گفته اند. يعنى اين آدم دارد مى رود تجارت كند هيچ قصد اعانت به ظالم ندارد.

در باب عصا هم اينطور است من كه مى بينم اين مى خواهد بزند، من كه عصا را به او مى دهم به قصد چه ؟ ملازمه دارد با قصد زدن، اصلا جدا نمى تواند باشد ! اگر اينجا هم عكسش را فرض كرديد كه نه، اين آقاى ظالم به من مى گويد عصا را بده، من هم دارم عصا را به او مى دهم براى اينكه يك كار خيرى نيت كرده ام با اين عصا فرضاً انجام بگيرد، فرض كنيد مى شود من به يك نيت خيرى عصا را به او بدهم، اعانت نيست !

پس بلا شبهه و بلا شك به شهادت روايات بيع السلاح و به شهادت روايات مانعه از بيع المباح لمن يعلم أنه يعمله فى الحرام و به شهادت عرف اصلا عون و اعانت از عناون قصديه است. يعنى چه ؟ يعنى بايد به داعى اعانت باشد، به رجاء اعانت باشد، به اميد اعانت باشد؛ آنجا اعانت است و حرام، اگر معان عليه محقق شد اعانت بر اثم است، معان عليه محقق نشد اعانت بر تجرى است و خود من هم متجرى هستم.

« ادامه بحث »

وجه دومى كه استدلال شده براى حرمت اين است كه گفته اند آقا! نهى از منكر واجب است يا نه ؟ بله. نهى از منكر يعنى رفع منكر، كما اينكه رفع منكر واجب است دفع منكر هم واجب است، فرقى نمى كند.

«النهى عن المنكر رفع للمنكر فاذا كان الرفع واجباً بالنهى فالدفع أيضاً واجبٌ» نهى از منكر رفعاً واجب، دفعاً هم واجب براى اينكه فرقى بين دفع و رفع نيست. غرض شارع از نهى از منكر اين بوده كه گناه محقق نشود. چون غرض اين بوده، فرقى بين رفع و بين دفع نيست. بنابراين آقاى بايعى كه مى داند اين مباح صرف در حرام مى شود بر اين آقاى بايع ترك بيع واجب است دفعاً للحرام؛ نهى از منكر رفع حرام است اين هم دفعاً للحرام، بين دفع حرام و رفع حرام فرقى نيست. غرض شارع از نهى از منكر اين است كه حرام در خارج محقق نشود، خوب حرام در خارج محقق نشود چه فرقى مى كند بين رفعش و بين دفعش؛ فبيع العنب بمن يعلم أنه يعمله خمراً حراماً، اين استدلال دوّم.

اين حرف كه در جاهاى ديگر هم زده مى شود و گفته مى شود كما أن الرفع بالنهى واجب فالدع ايضاً واجب براى اينكه غرض آن است اين تمام نيست.

بنده عرض مى كنم غرض و علت نهى از منكر عدم تحقق معصيت نيست كيف ما كان؛ اين كه شارع نهى از منكر را واجب كرده است غرض اين نبوده كه گناه محقق نشود كيف ما كان، تا شما بگوييد چه فرق است بين رفع و بين دفع.

غرض و مناط در باب نهي از منكر و علت نهى از منكر على ما يستفاد از كتاب و سنت عدم تحقق منكر است از مكلّف عن ارادةٍ، نه عدم تحقق گناه. عدم تحقق معصيت از مكلّف عن ارادة؛ چه منشأ اين اراده اش ترس باشد چه منشأ اين اراده اش نصيحت و خيرخواهى، امّا اراده دخيل است.

بعبارت اخرى امر به معروف و نهى از منكر آمده تا انسان را انسان كند، تا افراد را مطيع اللّه كند و از عصيان آنها را كنار بزند.

آنها در مقابل اوامر تسليم باشند و در مقابل نواهى هم تسليم؛) ان الدين عند اللّه الاسلام([2]، تسليم در مقابل حق.

مدعاى بنده اين است : نهى از منكر براى عدم تحقق معصيت نيامده تا شما بگوييد چه فرق است بين رفع و بين دفع، هردو واجب است و هردو لازم است. نهى از منكر آمده براى عدم تحقق معصيت از مكلّف عن ارادة، از روى اراده و اختيار. امر به معروف آمده نه براى تحقق معروف كيف ما كان، براى تحقق معروف عن اراده مكلّف و عن اختيار مكلّف.

شاهد بر اين مطلب كه براى اين جهت آمده هم در كتاب شاهد هست و هم در سنت.

أما الكتاب : أعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. ) و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و يطيعون اللّه و رسوله اولئك سيرحمهم اللّه ان اللّه عزيزٌ حكيم([3].

اين آيه همانطورى كه شهيد مطهرى (قدس سره) هم در سخنرانيهايش هم من يادم است زمان شاه، پشت راديو گذاشته بودند مى گفت، آيه قشنگى است. مى گويد : مؤمنون و مؤمنات بعضيهايشان اولياء بعض هستند، رفيق هم هستند مسلمانها دوست هم هستند، رفيق هم هستند. پس وقتى رفيق و دوست هم هستند امر به معروف و نهى از منكر مى كنند، اين جايى بايد باشد كه طرف مطمئن باشد كه اين رفيقش دوستيش را مى خواهد.

اگر بنا باشد او خيال كند من دشمنش هستم امر به معروف واجب نيست. «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يأمرون» پس اوّل بايد موضوع محقق بشود، يعنى آن كسى كه نهى مى شود بداند اين دوستش هست اولياء هستند، چون دوست هستند امر به معروف مى كنند. چه خصوصيتى دارد دوستى ؟ چرا بايد طرف بداند من آمر خيرش را مى خواهم تا من موظف به امر باشم ؟ من ناهى خيرش را مى خواهم تا موظف به نهى باشم ؟ چه اثرى دارد ؟ چرا او بايد بداند كه من غرض شخصى ندارم، من از باب دوستى و خير خواهى دارم امر مى كنم ؟ تا او در جانش ارادة الاطاعة بيايد و ترك المعصية.

وقتى كه بداند من از راه دوستى دارم مى گويم اينجاست كه در جانش اثر مى گذارد، پس اين آيه شريفه مى بينيد امر به معروف و نهى از منكر را منوط كرده به اينكه مسلمانها دوست همديگر هستند، آن طرف هم بايد بفهمد كه من دوستش هستم.

چه اثرى دارد دوستى؟ اثرش اين است كه در جانش اثر مى كند يعنى اگر گناه نمى كند روانش ساخته شده است، جانش ساخته شده است؛ اگر اطاعت مى كند جانش ساخته شده است، اين يك آيه.

آيه اى ديگر : أعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. ) كنتم خير امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون باللّه([4] شماها همه تان يك ملت خوبى هستيد، همه شما ملت خوبى هستيد. خوبيتان به اين است كه امر مى كنيد همديگر را به معروف و نهى مى كنيد از منكر.

اين امت كلشان خوب هستند، اين آمرين و ناهين خوب هستند روشن است، براى اين كه اينها امر و نهى مى كنند اينها روشن است كه آدمهاى خوبى هستند.

آنهاى ديگرى كه امر مى شوند و نهى مى شوند آنها چطور خوب هستند، چون همه بناست خوب باشند. همه امت اسلامى خوب هستند، وقتى امر به معروف و نهى از منكر بينشان هست، همه شان خوب هستند.

نه اينكه فقط آمرها خوب هستند بالاى منبر خوب هستند، هم بالا منبرى خوب است و هم پايين منبرى خوب است «كنتم خير امة».

بالا منبرى آمر و ناهى خوب است، براى اينكه امر مى كند و نهى مى كند، ارشاد مى كند و نصيحت مى كند جلوى گناه را مى گيرد. آنهاى ديگر چطور خوب هستند ؟ آنها گوش مى دهند، گوش كه دادند خودشان مى شوند آدمهاى خوب. پس امر به معروف و نهى از منكر بايد خير امت را بياورد.

خير امت را بياورد، متأسفانه ما به قرآن عنايت كم داشته ايم در فقهمان حتى آن چيزهايى كه خودمان هم به او پايبند بوديم كمتر در مباحث به آن توجه كرديم. ملت خوبى هستند، مسلمانها مردم خوبى هستند؛ هر جمعيتى كه امر به معروف و نهى از منكر داشته باشد جمعيت خوبى است.

پس بايد امر به معروف و نهى از منكر سبب خوبى همه گان بشود. اگر بخواهد سبب خوبى همه گان بشود بايد ترك المعصية هم عن ارادة باشد نه با زور سر بالا ! حالا مردها را ببريم عمل جراحى كنيم براى اين كه زنا انجام نگيرد به قول آقا كاظم قريشى خدا رحمتش كند. اينكه نشد نهى از منكر بگوييم دفع منكر هم واجب است، حالا يك كسى مبتلاست گرفتار مثلا معصيت است ممكن است زنا كند، بگوييم آقا راهش اين است برو عمل جراحى كن براى اين كه از گناه فاصله بگيرى.

اسلام كه نيامده اينطورى بسازد! آمده با امر به معروف و نهى از منكر كل الامة را فى خير قرار بدهد و لا يتحقق ذلك بالبداهة الا به اينكه بگوييم در امر به معروف و نهى از منكر غرض عدم تحقق معصيت از مكلّف است عن ارادة، حالا مقدمات اراده اش هر چيزى مى خواهد باشد. نه اينكه غرض اين است كه گناه نباشد، خوب اگر گناه اين است كه گناه نباشد آن گناهكارها چطور خوب هستند ؟

«كنتم خير امة» ! «كنتم خير امة» خطاب به همه است، شما ملت خوبى هستيد، مسلمانها را نمى گويد اصلا مناط دارد هر جمعيتى كه ديگران را به خوبى وا دارند و از بديها بپرهيزانند، آن ملت در حدود مقررات خودشان آدمهاى خوبى هستند براى اينكه خوبانشان كه نصيحت مى كنند بدانشان هم كه دارند ساخته مى شوند.

پس امر به معروف و نهى از منكر به قول حالائيها واجب است به شرط اينكه سازنده باشد، نه نابود كننده. امر به معروف و نهى از منكر براى سازندگى است نه براى نابودى. بقيه بحث براى فردا انشاء اللّه.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- وسائل الشيعه 11 : 108، ابواب جهاد العدو، باب 59 ، حديث 2.

[2]- آل عمران (3) : 19.

[3] - توبه (9): 71.

[4] - آل عمران (3) : 110.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org