Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: بررسی روايات بيع مباح در صرف در حرام
بررسی روايات بيع مباح در صرف در حرام
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 86
تاریخ: 1381/1/21

بسم الله الرحمن الرحيم

استدلال شده است براى حرمت بيع مباح لمن يعلم انه يعمله حراماً كبيع العنب بمن يعمله خمراً به وجوهى. يكى از آنها قاعده حرمت اعانت بر اثم مستفاده از آيه شريفه أعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

)تعاونوا على البرّ و التقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان و اتقوا اللّه ان اللّه شديد العقاب[1](

اين آيه است كه براى قاعده حرمت به اين آيه استدلال شده است.

در باب استدلال به اين آيه و قاعده حرمت دو جهت از بحث هست. يكى حكم اعانت بر اثم و يكى موضوع اعانت بر اثم.

آيا اعانت بر اثم حرام است يانه؟ و دوم اعانت چه چيزي است؟ و لك ان تقول كه در آيه در دو جهت بحث است. يكى بحث هيأت و حكم، يكى بحث ماده و موضوع.

بديهى است كه آيه شريفه بر حرمت دلالت مى كند، دلالت الآية على الحرمة بديهى و واضح، كسى هم در دلالتش اشكال نكرده است.

جز مرحوم ايروانى ايشان در حاشيه‌اش در مكاسب[2] اشكال كرده كه نه، اين آيه دليل بر حرمت نمي‌تواند باشد.

براى وحدت سياق چون و تعاونوا على البر و التقوى اين مستحب است. تعاون بر بر و تقوى كه واجب نيست؛ مستحب است.

پس و لاتعاونوا على الاثم و العدوان هم مى شود كراهت اين نهى در اينجا حمل بشود بر كراهت به قرينه وحدت سياق اين حرفى است كه مرحوم ايروانى فرموده است.

چند اشكال به اين حرف هست يكى اين كه آيه شريفه و تعاونوا على البر والتقوى هم برهاى واجب را شامل مى شود و هم برّ مستحب را. اگر نگوييم تنها برّ واجب را شامل مى شود، براى اين كه در اين آيه دارد و تعاونوا على البر و التقوى در آيه 177 از سوره بقره آنجا اين نحو بر را تفسير كرده است.

) ليس البر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البر من آمن باللّه و اليوم الاخر و الملائكة و الكتاب و النبيين و أتى المال على حبه و ذوى القربى و اليتمى و المسكين و ابن السبيل و السائلين و فى الرقاب و آتى الزكواة و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا و الصابرين فى البأسا و الضرأ و حين البأس اولئك الذين صدقوا و اولئك هم المتقون[3]( اين آيه از آن آيه‌هاى است كه با آن چند منبر مي‌شود رفت، براى اين كه از اول بحث ايمان به خدا و فرشتگان و قيامت اينها و... مسائل اعتقادى، بعد مسأله انفاق. و بعد مسأله نماز و بعد هم مسأله وفاى به قرار داد و بعد مسأله خويشتن دارى. بعد مسأله صدق و راستى بعد مسأله تقوى. من يك دهه صفرى كلاً پاى منبرهاى آقاى مرحوم فلسفى بودم صبح آنجا منبر مى رفتند و بحثش اين آيه بود.

اين آيه را حدود ده تا پانزده منبر روى آن رفت.

اگر نگوييم برّ اختصاص دارد به بِرّ واجب بقرينه آن آيه، چون چيزهاى كه در آن آيه آمده همه اش واجب است، ايمان به خدا و فرشتگان، قيامت، صبر، اينها واجب است.

اگر نگوييم كه نمي‌گوييم به هر حال برّ اعم است وقتى كه اعم شد اين كه مى بينيد در باب بِرّ مستحب تعاونش مستحب است لخصوصية المورد است، استحباب تعاون بر بِرّ مستحب لخصوصية المورد است چون وقتى كار براى ديگرى مستحب باشد بالضرورة اعانتش واجب نيست، نمى تواند واجب باشد معقول نيست اصل عمل براى فاعل مستحب باشد امّا براى من معين و براى ديگرى واجب باشد.

پس برّ در آيه شريفه هم شامل واجبات مى شود و هم شامل مستحبات اگر نگوييم اختصاص به واجبات دارد. و اين كه تعاون در برّ مستحب مستحب است لخصوصية المورد است نه از باب ظهور كلمه تا وحدت سياق پيش بيايد. بعبارت اخرى و تعاونوا على البر و التقوى اين در مطلق طلب استعمال شده است هم طلب واجب را شامل مي‌شود هم طلب مستحب را. بنابر اين نمى توانيد شما بگوييد چون در طلب مستحبى اطلاق شده پس وحدت سياق اقتضا مى كند آن هم كراهت باشد، نه بِرّ واجب را هم مى گيرد خوبيهاى واجب را هم مى گيرد، بِرّ يعنى خوبى.

اين يك شبهه.

پس بنابراين ظهور كلمه نيست، خصوصيت مورد است. و لك ان تقول كه امر در اعم استعمال شده است پس نهى هم مى شود اعم.

شبهه دوم: اين كه اگر قبول كنيم وحدت سياق اقتضا مى كند حمل بر كراهت را لكن مناسبت حكم و موضوع قرينه اى است اقواى از وحدت سياق، و اقتضا مى كند حمل بر حرمت را.

وحدت سياق قرينة مقتضية للحمل على الاستحباب لكن اين وحدت سياق معارض است با قرينه مناسبت حكم و موضوع كه او اقتضاى حرمت مى كند براى اين كه ديگرى مى خواهد گناه كند، ديگرى مى خواهد ظلم كند و تعدى كند. كمك كردن به او مناسبش اين است حرام باشد، قدغن باشد.

كما اين كه براى او قد غن است براى من هم قد غن باشد، براى او حرام است براى من هم حرام است.

مناسبت حكم و موضوع اين را اقتضا مى كند ولو در بِرّ و تقوى بگوييد امر مستحبى است امّا اينجا نهى مى شود نهى تحريمى به قرينه مناسبت حكم و موضوع.

شبهه سوم: اين كه اصلاً در اين آيه قرينه قطعيه هست بر اين كه مراد حرمت است نه كراهت قرينه قطعيه و آن قرينه قطعيه اين است كه اعانت بر ظلم حرام است بالبداهة من الفقه و حسب روايات كثيره اعانت به ظلم، مَنْ اعان ظالماً چنين و چنان، اعانت به ظلم حرام است بلا ريب. عدوان در آيه هم ظلم است پس نمى شود بگوييم و لا تعاونوا على الاثم و العدوان يعنى كراهت دارد اعانت بر ظلم؛ اعانت بر ظلم قطعاً حرام است همان قطعية الحرمة، بدهية الحرمة در فقه از نظر روايات و فتاوا دليل بر اين است كه اين لا تعاونوا هم نهى تحريمى است.

اين راجع به آيه شريفه.

پس آيه شريفه بر حرمت اعانت بر اثم و عدوان دلالت مى كند.

و امّا از نظر موضوع در باب موضوع دوتا بحث است يك بحث كه باز ايروانى مطرح كرده است يك بحث هم فقهأ ديگر و محققين ديگر. البته مفهوم ندارد كه (نعوذ باللّه) نسبت به ايشان چيزى عرض كرده باشم دارم همينطور حرف مى زنم.

يك بحث مرحوم ايروانى دارد و يك بحث ديگران دارد. مرحوم ايروانى مى فرمايد تعاون باب تفاعل است باب تفاعل اقتضا مى كند تشارك و تواطئو و اجتماع را اين معناى باب تفاعل است بنابراين هيچ ارتباطى ندارد به جايى كه يك كسى عنب بفروشد ولو براى اين كه آن ديگرى مى خواهد خمر درست كند، يا يك ظالمى مى خواهد يك كسى را بزند من چوب به او مى دهم، مى دانم كه آن ظالم مى خواهد افرادى را بزند چون تواطئوى كه نداريم، فقط آنجايى اعانت بر اثم حرام است كه تواطئو باشد، باهمديگر يك انجمنى، يك سازمانى، و يك تشكيلاتى درست مى كنيم، براى (نعوذ باللّه) براى غيبت و براى اذيت و آزار.

اينجا تعاون حرام است امّا اعانت فرد مر ديگرى را اين دليل بر حرمتش نداريم.

تعاون اقتضا مى كند اشتراك را و تواطئو و اجتماع را. و لقد اجاد بما لا مزيد عليه سيدنا الاستاذ الامام (س) فى الجواب عنه و چون ديگر بهتر از امام نمى شود جواب داد من عبارتهاى امام را مى خوانم براى شما آقايان.

« نقل كلام امام (س) در اين بحث »

«و على الثانى: [اشكال به اين كه ايشان فرموده تعاون ماده تفاعل است و تفاعل اقتضا مى كند تواطئو را- ان الظاهر مادة العون عرفاً و بنص اللغويين المساعدة على امر [عون يعنى مساعدت بر يك امرى - و المعين هو الظهير و المساعد [معين آن كسى است كه كمك مى كند و مساعدت مى كند معين العلمأ، معين التجار] و انما يصدق ذلك فيما اذا كان احد اصيلاً فى امر و اعانه غيره عليه [پس ماده عون كه اين است.] فيكون معنا لا تعاونوا على الاثم و العدوان لا يكون بعضكم لبعض ظهيراً و مساعداً و معاوناً فيهما و معنا تعاضد المسلمين و تعاونهم ان كل منهم يكون عضداً و معين لغيره [همديگر را كمك كنيد تو كمك كار او باش و او هم كمك كار تو باشد، تفاعل بين الاثنينيش اينطورى است. اين كمك مى كند او را و او هم كمك مى كند او را.] لا انهم مجتمعون على امر بحيث [كه درش تواطئو و برنامه ريزى بخواهيم اين نيست، عون كمك كردن است تعاونوا يعنى تو معين او باش و او هم معين تو باشد باب تفاعل بيش از اين در نمي‌آيد.] ففى القاموس[4] تعاونوا و اعتونوا اعان بعضهم بعضها، [نه اعان بعضهم بعضا مع التواطئو و برنامه‌ريزى] و نحوه فى المنجد.[5] و فى مجمع البيان[6] فى ذيل الاية [ببينيد سبك فقه را خيلى قشنگ امام وارد مى شود ياد بگيريم از امام اول لغت را گفت بعد] و فى مجمع البيان فى ذيل الاية قال امر اللّه عباده بان يعين بعضهم بعضاً على البر و التقوى [خدا گفته بعضيهايتان كمك همديگر كنيد.] الى ان قال و نهاهم ان يعين بعضهم بعضاً على الاثم و كون التعاون فعل الاثنيين لا يوجب خروج مادته عن معناها [عون يعنى ظهير بودن، تو ظهير او باشد او هم ظهير تو اين باشد، ديگر توطئو در آن نيفتاده است.] و كون التعاون فعل الاثنين لا يوجب خروج مادته عن معناها و معنا تعاون زيد و عمرو ان كل منهما معين للاخر و ظهيراً له، فاذا هيّي كل منهما مقدمات عمل الاخر يصدق انهما تعاونا [او مى خواست قليان بكشد اين مقدمات قليان را فراهم كرد اين هم مى خواهد چاى بخورد او هم مقدمات چاى خوردن اين را فراهم كرد هردو باهمديگر كمك كردند، او قليانش را كشيده و اين هم چايش را خورده است حالا اگر چيز ديگرى هم بود و ذغال خوب و يا چاى پررنگى هم بود و چاى نباتى و آن يك بحث ديگرى هست، ولى به هر حال او مى خواست قليان بكشد و اين هم مى خواست چايش را بخورد.]

و بالجمله كون التفاعل بين الاثنين لا يلازم كونهما شريكاً فى ايجاد فعل شخصى [اين لازمه اش ايجاد فعل شخصى نيست] فالتعاون كالتكاذب و التراحم و التضامن مما هى فعل الاثنين من غير اشتراكهما فى فعل شخصى»[7] [اشكال ديگر كه امام دارد اين است مى گويد اگر بنا بود ما اينطورى بياييم بگوييم (خيلى اشكال قشنگى دارد) يك صلوات برايش بفرستيد تا بگويم (صلوات شاگردان) مى گويد اگر معنايش تعاون است خوب هيچ وقت مصداقش در خارج محقق نمى شود؛ اگر تعاون تواطئو و تشارك مى خواهد نسبت به آنهايى كه موردش هستند هيچ وقت مصداقش در خارج پيدا نمى شود چون و لا تعاونوا على الاثم و العدوان يعنى و لا تعاونوا ايها المسلمون على الاثم و العدوان چه موقع مي‌شود همه جمع بشوند؟ مردم ديروز با مردم امروز كه باهم تواطئو نكردند بر گناه، مردم امروز هم كه يك ميليارد مسلمان تواطئو نمى كنند بر گناه اصلاً تحقق پيدا نمى كند. شما كه مى گوييد و لا تعاونوا على الاثم و العدوان يعنى لا تواطئوا لا تجتمعوا، خطاب به همه است همه شما جمع نشويد اين اصلاً مصداق خارجى پيدا نكرده و پيدا نمى كند.

و تعاونوا على البر و التقوى هم همين است همه تان جمع بشويد باهمديگر يك انجمن درست كنيد انجمن خيريه جهانى مثلاً و آنجا همديگر را كمك كنيد براى اين جهت ايشان مى فرمايد اين اصلاً معقول نيست در آيه شريفه.

ولو كان المراد من حرمة التعاون على الاثم هو الشركة فيه [ماده تعاون اگر اين را مي‌گويد] يكون مقتضى الجمود على ظاهر الاية هو حرمة شركة جميع المكلفين فى اتيان محرم و هو كماترى فالظاهر من قوله و لا تعاونوا على الاثم و العدوان عدم جواز اعانت بعضهم بعضاً فى اثمه و عدوانه [او كه دارد گناه مى كند تو كمكش نكن.] و هو مقتضا ظاهر المادة و الهيأة ولو قلنا بصدق التعاون و التعاضد على الاشتراك فى عمل فلا شبهة فى عدم اختصاصه[8]- اين يك جواب ديگر است مى گويد اگر ما بگويم باب تفاعل بر معنايش اشتراك است تنها اشتراك نيست. باب تفاعل هم براى اشتراك آمده است هم براى تحقق فعل تدريجاً آمده است، توارد القوم هم بمعناى نسبت دادن يك چيزى كه نيست آمده است تمارض زيد معانى متعدده اى دارد باب تفاعل يكى از آنها شركت است نه اين كه همه جا معنايش شركت باشد اين راجع به اين يك جهت موضوع.

پس بنابراين شبهه مرحوم ايروانى كه فرمودند تعاون اشتراك و تواطئو مى خواهد اين شبهه هم رد كه نه تعاون اشتراك و تواطئو نمي‌خواهد.

امّا يك بحث ديگر در موضوع آن بحثى است كه فقهاء و باحثين در اين مسأله مفصل از او بحث كرده اند و آن اين است: آيا اعانت بر اثم به چه محقق مى شود؟ احتمالاتى در معناى عرفى اعانت بر اثم از حيث اعتبار قصد و عدم اعتبار و از حيث تحقق فعل معان عليه و عدم تحقق فعل معان عليه در مسأله هست.

يك احتمال اين است كه بگوييم در اعانت هم قصد مى خواهيم هم تحقق معان عليه دوتايش، بحيث كه اگر معان عليه محقق نشد اعانت بر اثم آنجا محقق نشده، اگر حرام باشد از راه ديگرى ممكن است باشد. در اعانت هم قصد مى خواهيم هم تحقق معان عليه.

يك احتمال ديگر اين است كه بگوييم نه، در اعانت نه قصد مى خواهيم و نه تحقق معان عليه همينقدر كه معين مى داند او حرامى را انجام مى دهد اين كفايت مى كند. مثال زدند گفته اند مثل اين كه يك كسى مى داند اين آقا مى خواهد يك نفرى را بزند، اين مى گويد عصا را بده به من او هم عصا را به او مى دهد، گفتند اينجا اين نه قصد زدن به او را دارد و نه معتبر است كه محقق بشود، همينقدر كه عصا را به او داد اين مى شود اعانت بر اثم چه بزند و چه نزند.

احتمال ديگر اين است بگويم نه قصد معتبر است تحقق معان عليه معتبر نيست، همينقدر كه قصد كند تحقق معصيت را اراده دارد كه معصيت از او محقق بشود اعانت بر اثم است.

احتمال چهارم اين است كه بگوييم نه وقوع معان عليه اصلاً معتبر است. قصد مى خواهد باشد مى خواهد نباشد، همينقدر كه علم دارد و معان عليه محقق مى شود اعانت بر اثم محقق شده است بلكه اگر علم ندارد اعانت بر اثم هست لكن معذور است در حرمت لجهله از باب اين كه جاهل بوده و اراده نداشته معذور است اينها احتمالاتى است يا بگوييم قصد و تحقق قصد فعل معان عليه هردو را مى خواهيم يا بگوييم نه قصد مى خواهيم و نه تحقق فعل معان عليه يا قصد تنها و يا فعل معان عليه تنها يا احدهما على التخيير.

اين پنج احتمال در مفهوم اعانت داده شده است كه آيا اعانت از نظر عرف معنايش چه چيزي است؟

منشأ اين اختلافها در موضوع و مفهوم عرفى به نظر بنده منشأش اين است اصحاب در مقابل بعض احكام مسلم قرار گرفته اند كه ارتباط داشته به باب اعانت امر برايشان مشكل شده است و آن اين است: اگر انسانى مسافرت مى كند سفر حج مى رود يا سفر تجارت، مى داند عشار و ده يك بگير حرام (كه در روايات از تعبير به عشار شده است) او ازش پولى را خواهد گرفت يا براى رفتن مكه يك پول زورى را از او مى گيرند اينجا را گفته اند هيچ اعانت بر اثم نيست. با اين كه مى داند او پولى را مى گيرد و گرفتن پول زور حرام است، مثل گرفتن رشوه مى داند. عشار عشريه بگيرد برايش حرام است من هم دارم مى روم از من هم عشريه مى گيرد گفته اند كه اين آقاى تاجر و آقاى حج گذار مرتكب گناه نشده است ولو اين كه آنها ازش چيزى را مى گيرند اين يك مسأله مسلم در فقه.

در مقابل گفته‌اند اگر ظالمى مى خواهد كسى را بزند و ديگرى عصا را و وسيله زدن را بدست او بدهد با اين كه علم دارد كه او مى خواهد ديگرى را بزند گفته اند اينجا هم اعانت بر اثم است و مرتكب حرام شده است، اين هم مسلم است.

پس آنجا عدم حرمت و عدم اعانت مسلم است در اينجا اعانت و حرمت مسلم است. به نظر بنده اين منشأ اشكال شده است براى اصحاب كه فرق بين اين دوتا چه است؟ و بهترين حرف را فقيه يزدى(قدس سره) در حاشيه اش بر مكاسب دارد كه من خودم به ذهنم آمد منتها بعد گفتم ببينيم كسى ديگر گفته است يا نگفته است و آن اين است كه بگويم آقا فرق بين اين دو مورد اين است كه در باب تاجر، تاجر پول نمى دهد پول ازش مى گيرند، در باب حاجى كه مى رود پول ازش مى گيرند او كه پول نمى دهد او كه اصلاً نمى خواهد پول بدهد ازش پول مى گيرند ولى در باب معطى عصا اين عصا را مى دهد بگوييم آنجايى كه شخص معين فعلى را انجام مى دهد در رابطه با فعل الغير فعلى را در مقدمات فعل الغير انجام مى دهد اين اعانت است عصا را مى دهد او هم مى خواهدتوى سر مردم بزند، اين عانت است.

اسلحه را مى دهد به دشمنان اسلام در حالتى كه آنها هم مى خواهند با اين اسلحه عليه مسلمانها بجنگند امّا اگر نه كار معين انجام نمى دهد كار انجام مى گيرد، آقاى عاشر يا عشار (هردويش اسم فاعل است) وقتى عشريه را مى گيرد او مى گيرد، من كه نمى خواستم پول به او بدهم او از من پول گرفته است من مى خواستم تجارت كنم من مى خواستم مكه بروم. شبيه اش در باب سينه زنى است كه فقهاء آنجا محل بحث است مسأله برايشان.

اگر انسانى مى آيد سينه اش را باز مى كند براى سينه زنى، و مى داند كه نعوذ باللّه افرادى اجنبيه نگاه مى كنند به سينه او نگاهاً مع التلذذ ولى اين نمى خواهد آنها نگاه كنند، اين براى نگاه آنها نمى خواهد اين كار را بكند اصلاً كارى به نگاه آنها ندارد.اين مى خواهد سينه بزند، دارد سينه ميزند آنها هم دارند نگاه مى كنند، به پشتش نگاه مى كنند و... اينجا هم بسيارى از فقهاء كه حق هم همين است فرمودند نه حرام نيست براى اين آدم، براى اين كه اين آدم كه نگاه او را محقق نمى كند مثل عشارى كه پول را مى گيرد اين هم نمى خواهد كه او نگاه كند بله اگر باهمديگر (نعوذ باللّه) يكطورى تلفنى كردند كه من فردا مى آيم بعنوان سينه زنى تو هم بيا آنجا دل مى گيريم و...اصلاً در عزاداريها محال است چنين مسائلى تحقق پيدا كند.

اصلاً بحث عبادات و بحث خدا پرستى را بايد از اين حرفها دور كرد، كما اين كه اسلام دور كرده است. در كنار خانه خدا زن و مرد باهم طواف مى كنند، گفت حالا او جلوى من نماز بخواند گفت بخوان! باهم مى روند عرفات، باهم مى روند منى، اصلاً احرام المرأة فى وجهها اصلاً زن بايد در حج صورتش را باز كند، خوشكلترين زن بايد صورتش را باز كند، اگر صورتش را بپوشاند حجش باطل است، احرامش باطل است، احرام المرأة فى وجهها و احرام الرجل فى زلفها، احرام الرجل فى رأسها بايد كلاهش را بردارد موهاى قشنگش آنجا پيدا باشد، احرام المرأة فى وجهها بايد صورتش را نپوشاند آن چشمهاى قشنگش را، دماغ قشنگش را ابروى قشنگش آنها پيدا باشد، اين احرام المرأة فى وجهها اگر بدهند بدست شما، شما مى گوييد نه آقا براى اين كه حرامى مرتكب نشود بايد دو قبضه صورتهايشان بپوشاند اصلاً بايد صورتهايشان را سياه كنند و اصلاً زلفهايش را قبل از حج بتراشيد ابروهايش را هم بتراشد، دهنش را هم كج و معوج كند يك چندتا دونه هم بصورتش بزند كه صورتش بشود آبله رو، اين حرفها چه است؟ باب عبادات مُبّراست از اين مسائل، مسلمين در عبادتها مبرّا بوده اند و مبرا هستند از اين مسائل ما نياييم خدا ناخواسته ترويج معصيت كنيم، اظهار بعضى از مسائل معصيت است چه مى گوييد؟ احرام المرأة فى وجهها.

من مى گويم در باب عبادات در باب ضرايح مطهره در باب حرم خدا اصلاً بنابر اين حرفها نيست اصلاً نبايد اين حرفها به ذهن بيايد خود به ذهن آمدن ايجاد شبهه مى كند. خودش ايجاد شبهه مى كند خودش كمك مى كند،اهميت مطلب را از بين مى برد، سه تا عادل آمدند گواهى دادند چهارمى نيامد چكارشان مى كند حاج آقا؟ شلاق ميزنند چه شلاقى است اين؟ اين بيچاره ها كه گناهى نكردند اينها كه عادل هستند اينها كه فى ما بين خود و خدا راست گفتند، چرا اينها را شلاق مى زنيد؟ اين شلاق شلاق مصلحتى است يادتان باشد.

اين حد حد مصلحتى است نه حد معصيتى. فرق است بين حد مصلحتى و حد معصيتى. اين براى اين است كه ديگران همينطورى نيايند تند تند شهادت بدهند خيلى پاى قضيه محكم بشود.

بقول مرحوم فلسفى مى فرمود ميلياردها مسلمانها شراب نخوردند چرا نخوردند؟ چون فرهنگ شرابخورى يك فرهنگ بدى است، اصلاً احتمالش را هم نمى دادند، ميلياردها مسلمان اصلاً شيشه مشروب را هم نديده اند. چون فرهنگ اين بوده اسلام توجه دارد به همه مسائل گاهى آدم خيال مى كند دارد خدمت مى كند امّا بعد مى بينى دارد ظلم مى كنى. مى گويد آقا پسر سينه ات را ببند دخترها نگاه كنند، يعنى دخترها مى شود نگاه كنند، دارى تو اين را ياد مى دهى يك آقاى بود سابق منبر مى رفت خدا رحمتش كند.

اين هى مى گفت امشب فلان سينما فلان برنامه را دارد بعد به او اعتراض كردند گفتند آقا تو دارى ترويج مى كنى از فحشاء! فلان سينما فلان برنامه را دارد نرويد، خوب ماها نبايد ايجاد شبهه كنيم آقا كور شور و كر شور چشمهايت را ببند صورتت را ببند اصلاً ما خوشگل نمى خواهيم؛ اصلاً اسلام با خوشگلى مخالف است.

هر آدمى هم كه خوشگل است بايد برود يك ويروس آبله بزند به صورتش تا صورتش آبله اين حرفها چه است؟ يوسف خوشگلترين آدم بوده البته من مشابهت ضديت دارم. به پيغمبر عرض كردند شما خوشگلتر هستيد يا برادرت يوسف؟ قال: انى املح من اخى يوسف نگفت من خوشگلتر هستم يا او. خيلى قشنگ جواب داد فرمود من نمكين تر از او هستم. به هر حال در باب جائى كه كسى عملى را انجام مى دهد به يك نيتى ديگرى مى آيد ازش سوء استفاده مى كند، سوء استفاده ديگران اين اعانت بر اثم نيست. و لك ان تقول فرق است بين اين كه مقدمات فعل ديگرى را من فراهم كنم يا موضوع فعل او فراهم بشود...

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- مائده (5) : 2.

[2]- حاشية المكاسب 1: 97.

[3]- بقره (2) : 177.

[4] - القاموس المحيط 4: 252.

[5] - المنجد: 539.

[6] - مجمه البيان 3: 155.

[7] - المكاسب المحرمة 1: 197.

[8] - المكاسب المحرمة 1: 198.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org