Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: حرمت نَجش
حرمت نَجش
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 309
تاریخ: 1383/7/18

بسم الله الرحمن الرحيم

بيست و سومين كسبى كه حرام است به حرمت نفسه، عبارت است از نَجْش. بيست و چهارمين ... بيست و سومين كسبى كه حرام است به حرمت نفسه نَجْش است يا نَجَش و تعريفى كه شيخ براى او كرده است.

«كلام شيخ در نَجش»

مي‌فرمايد كه «و هو كما عن جماعة: ان يزيد الرجل فى ثمن السلعة و هو لا يريد شراءها [نمي‌خواهد بخرد اما قيمت را بالا مي‌برد] ليسمعه غيره فيزيد لزيادته، بشرط المواطاة مع البائع او لابشرطها كما حكى عن بعض»[1]. آنى كه تعريف شده نجش. اينجورى كه شيخ مي‌فرمايد، ثمن را بالا ببرد ثمن سلعه را براى اين... خودش هم نمي‌خواهد بخرد براى اينكه ديگرى را تحريك كند به خريدن به ثمن بالا. من دوباره عبارت را مي‌خوانم ان يزيد الرجل فى ثمن الصلعه و هو لايريد شرائها ليسمعه غيره فيزيد لزيادته. آن بخاطر زيادهء او زيادش كنه. به شرط مواطاة مع البائع. به شرط اينكه با بايع با همديگر توطئه كرده باشند. و قرار داد چنين امرى را بسته باشند.

«قيود مأخوذه در نَجش»

از اين تعريف جماعت 2 تا قيد استفاده می شود. يكى اينكه اراده شراء خودش ندارد. و ديگر اينكه با آقاى مالك توطئه كرده. ولايخفى كه مراد از اين يزيد فى الثمن يعنى يزيد فى العوض زائداً على قيمت او. نه اينكه در ثمن اضافه كند ولى باز به قدر قيمت او باشد. يزيد فى الثمن يعنى يزيد فى العوض زائداً على قيمته السوقيه. يك جنسى كه در بازار ده تومان ارزش دارد، اين مي‌آيد مي‌گويد كه پنجاه تومان من مي‌خرم صد تومان من مي‌خرم در حالتى كه اراده خريد ندارد. از اين تعريف 2 تا قيد استفاده مي‌شود. يكى اينكه تواطئ با بايع باشد يكى اينكه ارادهء شراء نداشته باشد. نجش به اين معنا حرام است. هم بخاطر آن نبوى كه آمده بله نبوى كه آمده «والناجش و المنجوش ملعونون»[2] و باز نبوى ديگر: «ولا تناجشوا»[3] خوب اين شامل يك همچين جايى مي‌شود. يكى بخاطر آن نبوى. شيخ مي‌فرمايد ضعف سندش منجبر است با اجماعى كه از جامع المقاصد[4] و از منتهى[5] نقل شده. اين يكى. دوم اينكه وقتى اينها قصد توطئه دارند. يعنى بنا گذاشتند يك جنسى را به قيمت بالاتر به آقاى مشترى بفروشند، اين اضرار است بر مشترى. اين اغراء به جهل است و مغرور كردن مشترى است. اين تدليس است. تحت اين عناوين هم حرام است. اغراء به جهل، تدليس، ضرر زدن به مشترى. والعجب من الفاضل الايروانى[6] قدس سره الشريف كه ايشان مي‌فرمايد نه اين ضرر نيست. اين يك نفعى به مشترى نمي‌رسد. مشترى مي‌خواسته است اگر اين نبود مي‌خريد 10 تومان به قيمت بازارش مي‌خريد. اين آمده قيمت را بالا برده يك نفعى از دستش رفته. و هو كما ترى. مسأله نفع و ضرر يك مسألهء عرفى است. مي‌گويد اين آقا به او ضرر زد. يك جنس 10 تومنى را با تحريك آن آقاى ناجش و با اينكه گفت من مي‌خرم 100 تومان من مي‌خرم 50 تومان. خوب اين به او ضرر زده است عرفاً جنس 10 تومانى را به او دادند 50 تومان. اين اضرار به اوست و تدليس است. به هر حال نجش به اين تعريف كه دو تا قيد در آن مأخوذ است. يكى تواطئ ناجش با بايع و ديگرى اينكه خودش ارادهء شراء ندارد. اين مسلم است حرمتش، للنبوى منجبر ضعف بعمل اصحاب كما يقوله الشيخ قدس سره باجماع منقول ببخشيد. و براى اضرار و براى تدليس و براى اغراء به جهل.

و اما اگر اين دو قيد نبود، تواطئى نبود. خود آقاى ناجش آمده براى اينكه يك دشمنيى دارد با اين آقاى مشترى آمده مي‌گويد من اينقدر مي‌خرم تا اينكه او را وادار كند قيمت بالاتر بخرد. تواطئ نيست. ولى ناجش باز نجش مي‌كند. ظاهراً اينجا هم به همان ملاك اضرار و به همان ملاك اغراء يكون حراماً بله فرقش با اولى اين است كه در آنجا بايع هم مرتكب حرام شده با تواطئش. با هم تواطئ كردند تعاون كردند براثم. تواطئ به اضرار كردند. بايع هم در اثم شريك است. براى اينكه تعاون به اثم كردند تواطئ به اثم كردند. اما در اينجا كه بايع خبرى ندارد. اين خودش براى دشمنى با مشترى آمده قيمت را زيادتر كرده است. اينجا اين هم باز اضرار است و تدليس است و اغراء است و حرام بله روايت هم شاملش نمي‌شود. براى اينكه روايت دارد لعن الله الناجش والمنجوش له. در صورتى كه آقاى بايع خبر ندارد، ديگر منجوش لهى وجود ندارد. روايت شاملش نمي‌شود. ولى والامر سهلٌ بعد از حرمت اضرار.

و اما اگر اراده شراء دارد گفتيم و هو لايريد الشراء. دو تا قيد داشت ديگه. يكى تواطئ يكى ديگه اينكه اراده شراء ندارد. و اما اگر ارادهء شراء دارد. اين دارد قيمت را بالا مي‌برد و واقعاً هم مي‌خواهد بخرد به آن قيمت هم خواهد بخرد. در اينجا دليلى بر حرمتش نداريم. قيمت را بالا مي‌برد براى اينكه بخرد او را خوب بعدهم اگر او نخريد اين خودش با همان قيمت خريدارى مي‌كند. و اما اگر قيمت را بالا ببرد، براى اينكه نمي‌خواهند سر مشترى كلاه بگذارم. اصلا بحث اين نيست. مشترى هم وجود ندارد. نجش مي‌كند قيمت را بالا مي‌برد، نه ليسمع غيره و يشتريه بالزائد بلكه براى اينكه بفهماند اين آقاى فروشنده يك جنس قيمتى دارد. اعتبار خودش را تو بازار ببرد بالا. يك جنس صد تومنى را يك آقايى مي‌آيد تو بازار مي‌گويد اين را من صدهزار تومان مي‌خرم. نه براى اينكه خودش بخرد. نه براى اينكه ديگرى بفهمد و او بياد زيادتر بخرد. نه. براى اينكه مي‌خواهد اعتبار مالك را بالا ببرد كه بلكه... كلاسش را به قول حالاييها بالا ببرد... كه بله اين يك جنس صد تومانى دارد. اگر براى اين جهت باشد دليلى بر حرمتش وجود ندارد و از شيخ هم برمي‌آيد كه اين جور جايى معلوم نيست حرام باشد. براى اينكه به كسى ضررى نرسيده است. به كسى صدمه اى وارد نشده است. اين خواسته است كه يك اعتبارى را براى خودش بوجود بياورد.

و اما اگر فقط تعريف يك سلعه است. مدح مي‌كند يك سلعه‌اى را. چقدر اين جنس خوب است. اين اصلا عتيقه است. در دنيا پيدا نمي‌شود. هيچ غرضى هم از مدح در سلعه ندارد الا به نفع خود سلعه و بايع. اصلا مي‌خواهد بگويد اين جنس در دنيا نظير ندارد. يا اصلا مال خودش هم هست تازه. مدح سلعه به يك امرى كه نيست. اين هم باز ضررى به كسى نمي‌زند و دليلى بر حرمتش نيست، مگر اينكه قائل به كراهت بشويم كه بعضى ها آمدند قائل به كراهت شده اند. اين راجع به نجش او النَجَش.

«سخن چينی، نميمة و حرمت آن»

حرام ديگرى را كه شيخ بيان فرموده، بيست و چهارم، نميمه است، سخن چين، سخن چينى. مي‌فرمايد «محرمة بالادلّة الاربعة»[7]. النميمة.

نميمه حرام است بالادلة الاربعة بحثى هم ندارد. حرمتش هم يختلف بحرمت مفاسدى كه بر آن بار مي‌شود. مفسده اش عظيمه باشد، حرمت عظيمه است مفسده اش غيرعظيمه باشد حرمتش غيرعظيمه است. عظمت حرمت نميمه تتبّع عظمت مفاسد را. بعضى ها اشكال كردند به شيخ قدس سره مرحوم ايروانى مي‌فرمايد: اگر نميمه خودش فى حد نفسه حرام است، ديگر وجه ندارد كه به وسيله عظمت مفاسد حرمتش بالا و پايين برود. النميمة حرامٌ بنفسها وقتى حرام بنفسها حرمتش همه جا مساوى است. اگر بنفسها حرام است حرمتش مساوى است. ديگه معنا ندارد شما بگوييد به وسيلهء مفاسد حرمتش بالا و پايين مي‌رود. اگر مي‌گوييد حرمتش به وسيله مفاسد است، پس خودش حرام نيست. كاالحجر فى جنب الانسان است. مفاسدى كه مترتب بر او مي‌شود، آنها حرام است. خودش حرام نيست. پس اگر خودش حرام است، بحث اختلاف حرمت به... مفاسد مترتبه لاوجه له. حرمتش مساويه همه جا. اگر حرمتش بوسيلهء مفاسده، للاختلاف بالعظمة، له وجه، لكن خودش حرام نيست. ديگر نميمه حرام نيست. از باب مفاسدش حرام است. جواب مرحوم ايروانى[8] اين است كه جمع شايد... مي‌گوييم هم حرمت نفسى دارد هم حرمت غيرى. حرمت نفسى دارد به اين حرمت نفسيش همه جا حرام است. النميمة بما هى هى حسب ادله اربعه حرامٌ. ظاهر عناوين در موضوعيت است. وقتى مي‌گويد النميمة حرامٌ ظاهرش اين است النميمة بما هى هى حرامٌ نه النميمة به اعتبار غير حرامٌ. ظاهر عناوين موضوعيت است. مفاسدى هم كه بر آن بار مي‌شود، اين مقدمه آن مفاسده به اعتبار آن هم معصيتش مختلف مي‌شود.

اين اشكال مرحوم ايروانى هم وارد نيست. حالا يك حرفى دارد شيخ كه او را بايد رويش فكر كرد. شيخ قدس سره در آخر بحث دارد كه «ثمّ انه قد يباح ذلك [يعنى نميمة] لبعض المصالح التى هى آكد من مفسدة افشاء السرّ كما تقدم فى الغيبة. بل قيل: أنها قد تجب [...گاهى نميمة واجب مي‌شود.] لإيقاع الفتنة بين المشركين، لكنّ الكلام فى النميمة على المؤمنين»[9]. مي‌فرمايد گاهى اصلا بين مشركين سخن چينى كردن اين واجب مي‌شود. قيل خود شيخ نمي‌فرمايد، مي‌گويد قيل قد تجب بين المشركين، در اين نقل قول مناقشه هست، براى اينكه مقتضاى ادلهء حرمت نميمة حرمتش هست بين جميع الناس، من حالا بعضى از رواياتش را مي‌خوانم:

رواياتى كه شيخ اينجا نقلش كرده اينها اقتضا مي‌كند حرمتش را بين جميع الناس. يكيش اين است: قال... «و هى من الكبائر، قال الله تعالى (و يقطعون ما امر الله به ان يوصل به و يفسدون فى الارض اولئك لهم اللعنة و لهم سوء الدار) و النمّام قاطع لما امر الله بصلته و مفسدٌ». نمام اين قاطع ما امر الله است. يك وقت اين ما امر الله را شما صله رحم مي‌گيريد كه خوب بنابراين استدلال به آيه ناقصه. و يقطعون ما امر الله به ان يوصل به يعنى صله رحم چون صله رحم را خدا امر كرده. يك وقت نه مطلق كسانى كه بايد به آنها خوبى كرد (وقولوا للناس حسناً)،[10] اگر يوصل ما امر الله، يعنى رحم ، صله رحم، خوب خارج از بحث است كه مرحوم ايروانى مي‌گويد اين صلهء رحم را مي‌گويد اگر يوصل ما امر الله، يعنى هر كه ما مأمور به خوبى با او هستيم، قولوا للناس حسنا همه انسانها محترمند، ما حتى غيبت از همهء انسانها را گفتيم حرام است، فرقى نمي‌كند كه حالا شما بدگويى كنيد.... اون كسى كه مالش محترمه و عرضش محترمه شما نمي‌توانيد به جون همشون بندازيد. به جان همشون بندازيد، كشت و كشتار. خيلى هم بعد بياى كيف كنى من رفتم مشركين ... چكارشون داشتى بيچاره ها. دنبال كار خودشان بودند به شما كارى نداشتند، رفتى به جون همشون انداختى كه اقلا يك خدمتى هم به بشريت نكنند. اين چه حرفيه؟ اين قائل چى خواهد بگويد؟ پس آن کسی كه گفته: قد يجب اذا كان للمشركين من عرض مي‌كنم دليل عام است يكى اين آيه يوصل ما امر الله براى اينكه همهء انسانها را ما مأمور به ارتباط با آنها هستيم. جنس بدهيم. جنس بخريم. علم از آنها بگيريم. علم به آنها بدهيم. همه انسانها. نمي‌شود كه ما بگوييم چون اين علم از مشركين آمده ما قبولش نداريم. چطور هواپيماشو سوار مي‌شوى. چون اين هواپيما را موتورش را مشركين ساختند من سوارش نمي‌شوم. خوب يك مبنايى است. بعضي‌ها هم هستند اين مبنا را دارند. حتى مكه هم كه رفته بودند گوشت‌ها را نمي‌خوردند. شبهه كردند اين گوشتها حرام است. حتى گوشت هايى كه مسلمان ها مي‌كشتند.

حالا و همينجور روايات ديگرش را حالا بخوانم. ببينيد. مي‌فرمايد كه «وتقدّم فى باب السحر قوله فى ما رواه في الاحتجاج «و انّ من اكبر السحر النميمة يفرّق فيها بين المتحابّين»[11]، متحابّين الف و لام دارد دیگر. يعنى هر دو دوستى را به جان هم بيندازد. يا متحابِين اگر بصورت جمع بخوانيم. مي‌شود جمع به الف و لام هر دو دوستى مي‌خواهد شناسنامه اسلامى داشته باشند، شناسنامه بولشويكى داشته باشند، شناسنامهء نمي‌دانم ماركسيستى داشته باشند، شناسنامه مشرك داشته باشند. اهرمن و يزدان را يكى خالق نور مي‌داند. مثل ... و آقاى... كه دو تايى با هم هستند آن هم اهريمن و يزدان را مثلا خالق نور و خالق ظلمت مي‌داند. بنابراين اين روايت هم عموم دارد.

و باز روايت ديگر «من مشى فى نميمة بين اثنين، سلّط الله عليه فى قبره ناراً تحرقه و اذا خرج من قبره سلّط الله عليه تنيناً اسود ينهش لحمه حتى يدخل النار»[12] اين روايات اطلاق دارد پس چگونه اين قائل مي‌فرمايد قد تجب لانهم مشركين. اين هم اين روايت پس بنابراين قول اين آقاى قائل تمام نيست و به نظر مي‌آيد مقتضاى اطلاق ادله اين است نميمه مطلقا حرام است و با روح اسلام و مذاق اسلام هم مي‌سازد. حالا براى اينكه بگويم با روح اسلام مي‌سازد. از قضا شانس اومد. با روح اسلام و مذاق اسلام مي‌سازد.

«به مناسبت ايام ماه مبارك رمضان»

چيزى كه به شما آقايون عرض مي‌كنم اينكه ماه رمضان كه فرصت پيدا كرديد. اين الامالى شيخ صدوق را مطالعه بفرمائيد. خيلى چيز دارد الامالى. بجاى اينكه برويد از اين و آن بگيريد. نمي‌دانم يك وقت يك كسى منبر مي‌رفت. گفت عصر فضا اينجور است عصر حجر اينجورى اينها. بجاى اينكه برويد اين ور و اون ور. برويد امالى صدوق را برداريد، 97 تا مجلس دارد. حدوداً يك سال هم طول كشيده اين مجالس را بيان كرده. از 18 رجب شروع شده تا نمي‌دانم 18 شعبان سال بعد. 367 شروع كرده 368 هم فارغ شده. روزهاى سه شنبه و جمعه هم املاء مي‌كرده است. برنامه هم داشته. روزهاى سه شنبه و روزهاى جمعه املاء مي‌كرده و در مسافرت هاش هم اين املاءها را داشته است. 97 تا مجلس دارد تاريخ دارد حديث دارد. موعظه دارد. خيلى چيزهاى قشنگى هم دارد. بله بعضى از چيزهاش نوادري... كمى از مباحث آنجا جورى است كه ممكن است مخ آنهايى كه آنجا نشستند نكشد من هم نتوانم خوب بيانش كنم. خوب اون را بيان نمي‌كنم، اما آنقدر حرفهاى قشنگ ديگرى كه دارد كه عمده اش حرفهاى قشنگه. خيلى چيزهاى قشنگى داره كلاسيك هم هست. او املاء كرده در مجلس براى شاگرداش. خيلى جاذبه هم دارد. هم در هنگام مطالعه و هم براى ديگران گفتن. حالا جا گيرتون نيامد، براى زن و بچتون بخونيد. حالا ديگه زن و بچه را كه مي‌شود آدم يك حديث بخواند براش. يك حديثى آخر شب از امالى. اول شب بعد از افطار از امالى براى او بخواند. حالا اولين حديثى كه در اولين مجلس الامالى آمده از قضا در رابطهء با همين بحث ما هستش. عن على بن الحسين عليهما الصلاة و السلام «قال: القول الحسن يثرى المال».[13] خوب حرف زدن فحش ندادن، بد و بيراه نگفتن اين مال را زياد مي‌كند. و ينم الرزق روزى را اضافه مي‌كند. و ينسى فى الاجل : اجل را مؤخر مي‌اندازد. تأخيرش مي‌اندازد تغييرش مي‌دهد. چون اجال حتميه داريم و آجال غيرحتميه. آدم اگر زبانش درست باشد، بد و بيراه به افراد نگويد، مخصوصاً در مسائل علمى، بالاترين خيانت به علم و دانش و به فقه پويا و اجتهاد پويا در مذهب تشيّع و اسلام اين است كه در مسائل علمى با فحش و بد و بيراه روبرو بشويم. خداى ناخواسته. يك مطلبى را از يك كسى قبول ندارى خوب نداشته باش. اشكالى دارى اشكالت را بنويس به او مؤدبانه بفرست. جوابت را داد داد. قبول كرد كرد. نكرد هيچى. كلٌ على عقيدته. يك مطلب علمى است. مطلب علمى كه بد و بيراه ندارد. حق كه بدو بيراه ندارد. معذوريت كه بد و بيراه ندارد. اينجور نيست كه من اگر يك مسأله اى را فهميدم، اين صد در صد واقع عند الله است. آن يكى ديگر كه او هم يك آدم درست و حسابى است، او هم رو موازين گفت يك مطلبى را فهميده، او صد در صد كفر عند الله است. نه! همهء اينها را علامه مي‌گويد ظنية الطريق لاتنافى قطعية الحكم. ظنية الطريق لاتنافى. هر كسى وظيفهء خودش است. اصلا در مباحث علمى احترام بايد گذاشت. با احترام مطلب را بيان كرد. با احترام اشكال كرد. جواب داد قانع شد. او قانع نشد نشد. دعوايى نيست. اصلا فقه شيعه با همين تحقيق شدن و هى اضافه بر اضافه شدن و زياد شدن گسترش پيدا كرده است. حالا من مي‌گويم آقا قال به اينكه مشركين واجب است فتنه كنيد. من مي‌گويم نه آقا اين دليل ندارد. اطلاق ادلّه خلافش را مي‌گويد. شما حالا با مشركين بدى، خوب بد باش خوب به من چرا بد مي‌گويى، خوب شما غلطى با مشركين بدى خوب با مشركين بد باش، هيچگاه در مباحث علمى متوجه باشيد، و در غير علمى، قولوا للناس حسناً، گفت ندانم ز نيكى چو بد ديده اند كه بد را به نيكى پسنديده اند شما سراسر اين فقه امام را مطالعه كنيد. يك جا اگر خلاف احترام به يك بزرگوارى ديديد، من حرفم را پس مي‌گيرم. خوب اين امام است ديگه. اين فقيه است. اين پير عارف است. يك جا اگر خلاف احترام ديديد. حتى در مسائل سياسى با اختلاف سليقه ايشان هيچگاه هتك نمي‌كرد. هيچگاه توهين نمي‌كرد. با اختلاف مبنا، چه اختلاف مبنايى بالاتر از اختلاف مبناى امام سلام الله عليه و مرحوم آقاى خويى قدس سره در بعض از مسائل اساسى. خيلى در بعض از مسائل اساسى، در بعض از مسائل اساسى اينها يك اختلاف فاحش با هم دارند. ولى در عين حال وقتى حاج آقا مصطفى فوت مي‌كند، مي‌گويند آقاى خوئى بيايد نماز بخواند ديگر، با اينكه پدر اولاى به امور فرزندش است و اگر نماز مي‌خواند هيچ بحثى نداشت، اما با اين حال مي‌گويد آقاى خويى بيايد نماز بخواند، من ديروز به يك خبرنگارى گفتم، گفتم اين حرفها غلط است. اينها را آنهايى كه از حوزه هاى علميه و از وضع روحانيت اصيل اطلاع ندارند مي‌گويند. گفتم چجور شده اگر امام سلام الله عليه بد بود با كسانى كه مبناى فقهيش را قبول نداشتند. حالا چون بد بوده، چون مبناى فقهيش را قبول ندارند بى احترامى كند؟ نه. وقتى پسرش از دنيا مي‌رود مي‌گويد او بيايد براش نماز بخواند و هلمّ جرّاً. پر است فقه ما. پر است زندگى بزرگان ما، آن تاريخ ابن ابى عمير را داستان راستان دارد. ابن ابى عمير با يكى از افراد بوده اين ها رفيق بودند با هم بزّازى مي‌كردند. دو مبنا داشتند. اما كنار هم تو مغازه مي‌شستند و خريد و فروش مي‌كردند. ما چجور در طب در زمين شناسى در نمي‌دانم جغرافيا در نمي‌دانم شيمى دانشمندان به هم بد نمي‌گويند. اين چه بديه كه خداى ناخواسته ما به هم بد بگوييم. نيارد روزى را كه زبان ما باز بشود كه در مسائل علمى بد بگوييم. اصلا همه جا بايد خوب گفت. خيال هم نكنيد با بد گفتن گنده مي‌شويم. نه با بد گفتن له مي‌شويم. چون وقتى كه مي‌گويد حسن القول اينجورى مي‌كند اونجورى مي‌كند. خوب بعد هم آدم جوانمرگ مي‌شود. حالا يا جوانمرگ فيزيكى يا جوانمرگ اجتماعى. تو جامعه از بين مي‌رود. حسن قول عمر را زياد مي‌كند. سوء قول مخصوصاً در مسائل علمى جوانمرگ مي‌كند آدم را. هيچى بلند بگو لا اله الا الله. آنوقت ممكنه آنكسى كه به او بد گفتى، بيايد كنار جسدش بایستد نماز بخواند. آنوقت آن هم وقتى مي‌خواهد نماز بخواند اللهم انا لا نعلم منه الا خيراً را چجورى مي‌گويد آخر من نمي‌دانم چه بايد بكنيم و چجور بايد خودمون را بسازيم. حالا.

اين سه تا فايده]. و يحبب الى الاهل، [حسن قول آدم براى زن و بچه اش خوب مي‌شود. خوب زن و بچه به آدم اظهار علاقه مي‌كنند. اين بيچاره ها همش بدو بيراه بهشون بگوييم. يحبب الى الاهل]. و يدخل الجنة»[14] آخر سر هم آدم را به بهشت مي‌برد و در نعمت هاى خداوند انسان را قرين قرار مي‌دهد. نصيحت مي‌خواهيد آنچه بنده عرض كردم. امالى را مطالعه كنيم ماه رمضان كه بيكاريم. آنهاييش كه نمي‌توانيم بفهميم يا نمي‌توانيم بفهمانيم صرف نظر كنيم. آن همه مطالب خوبش را، بجاى مطالب از جاى ديگر گرفتن و نمي‌دانم عصر فضا و عصر مريخ و منبر در كرهء نمي‌دانم چى چى و زمان... اينها بابا حرفه، اينها را ديگه مردم سير شدند. ديگر مردم مي‌خواهند ببينيد قال الصادق(ع) قال الباقر(ع). مردم ديگر از ما عمل مي‌خواهند. چون ما به هر حال داراى قدرتيم. گفت كه آنروزى كه قدرت نداشتيم، خيلى از ما عمل نمي‌خواستند. چون كارى از دستمون نبود. گفت كه چگونه شكر اين نعمت گذارم كه دست مردم آزادى ندارم. اما الان مردم از ما عمل مي‌خواهند بين اعمالمون و بين گفتارمون بايد هماهنگى برقرار كنيم. كونوا لنا... اينها را كه هممون بلديم قشنگ بلديم حرف بزنيم. اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد در حرف خيلى مي‌شود صحبت كرد. من هم يكى خودمم. «كونوا لنا زيناً و لا تكونوا علينا شيناً».[15] اگر قرآنش را گفتيد چى. (و من احسن قولا ممّن دعا الى الله و عمل صالحاً و قال اننى من المسلمين)[16] التماس دعا داريم. ماه رمضان ما را دعا كنيد.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1] - المكاسب 1: 164.

[2]- وسائل الشيعة 17: 458، كتاب التجارة، ابواب آداب التجارة، باب 49، حديث 2.

[3]- وسائل الشيعة 17: 459، كتاب التجارة، ابواب آداب التجارة، باب 49، حديث 4.

[4]- جامع المقاصد 4 : 39.

[5]- منتهي المطلب 2 : 1004.

[6]- حاشية كتاب المكاسب لايرواني 1: 247.

[7]- المكاسب 1: 65.

[8]- المکاسب 1: 65.

[9]- المكاسب 1: 63.

[10]- بقره (2): 83.

[11]- الاحتجاج 2 : 82.

[12]- وسائل الشيعة 12: 308، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 164، حديث 6.

[13]- الامالی(صدوق)، 49.

[14]- الامالی(صدوق)، 50.

[15]- الامالی(صدوق)، 484.

[16]- فصلت (41): 33.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org