Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: بيع متنجسهايی غير قابل تطهير
بيع متنجسهايی غير قابل تطهير
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 23
تاریخ: 1380/8/5

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث درباره معامله روى متنجسهاى بود كه قابل تطهير نيستند، بنحوى كه منفعت مقصوده از آنها حاصل شود.

و گفتيم در اينجا دو وزان از بحث هست: 1ـ وزان، وزان مثل شيخ و صاحب جواهر و ديگران است كه بحثِ حرمت ثمن و حرمت معامله و بطلان معامله را جداى از هم نكرده‌اند.

بلكه براى بطلان معامله يا حرمت تكليفى معامله به روايات حرمت ثمن تمسك فرموده‌اند، آن بحث را گذشتيم كه شيخ چطور استدلال كرده بود و صاحب جواهر هم چطور.

2ـ بحث بر وزان بحث امام كه ايشان جدا كرده‌اند و فرمودند: سه جهت بحث در معامله روى اعيان نجسه بود. يك: حرمت المعامله تكليفاً، دو: حرمت الثمن تكليفاً، سه: حرمت المعامله وضعاً يعنى بطلان معامله[1].

«تلازم و عدم تلازم حرمت ثمن و معامله»

يك نكته را عرض كنم كه آقايان خيال نكنند حرمت ثمن با حرمت معامله هميشه باهم هستند و اصلاً ثمره‌اى ندارد، فرقى بين اين دوتا نيست. الاّ در تعدد وحدت و عقوبت. اين توهم دفع مي‌شود كه نه باهم جدا مي‌شوند. اگر يك كسى وكيل باشد در بيع الخمر، خود اين وكيل بعنوان حرمت بيع مرتكب حرام شده است. آن مالك اصلى هم بعنوان حرمت الثمن الخمر مالك حرام شده است.

پس اگر مـا مي‌گوييم معـامله روى خمـر حـرام است، اين اعم است از حرمت ثمن مصداقاً و خارجاً، كارى هم به تعدد عقوبت ندارد. اصلاً از نظر مصداق خارجى از هم جدا مي‌شوند.

بايع وكيل در خمر اين يك حرام مرتكب مي‌شود و هو حرمة بيع الخمر. مالك خمر حرام ديگرى را مرتكب مي‌شود و آن حرمة ثمن و أكل ثمن بما هو ثمن الخمر.

امّا در باب بقيه نجاسات كه ما گفتيم ثمنشان حرام است استناداً به رواياتى كه در موارد مختلفه آمده بود يا همان نبوى كه بعضى از روايات ديگر هم تأييدش مي‌كرد، در آنجا اگر كسى آمد وكيل شد در بيع الكلب، اين كه وكيل شده در بيع الكلب اين مرتكب حرام نشده است. براى اين كه اين دارد بيع مي‌كند. و بيع الكلب را دليل بر حرمت آن نداريم. ثمنش كه سحت است براى صاحب الكلب سحت است نه براى اين. از نظر وضعى هم فرق مي‌كند نه فقط تكليفى، اگر كسى وكيل بشود در بيع الخمر وكالتش صحيح است يا باطل است؟ باطل است. براى اين كه وكيل شده در امر ممنوع و در امر حرام و ادله وكالت، وكالت در امر حرام را شامل نمي‌شود، امّا اگر كسى وكيل بشود در بيع الكلب ادله وكالت شاملش مي‌شود.

پس حرمت البيع و حرمت الثمن خيال نشود كه اينها فقط ثمره‌شان بنا بر قول به تعدد، در تعدد عقوبت و بنابر قول بعدم حرمت يكى، در وحدت عقوبت است. ثمره حرمت هردو يا حرمت يكى مثل ثمن تنها، تنها در وحدت و تعدد عقوبت نيست. بلكه در باب وكالت ثمر دارد هم تكليفاً و هم وضعاً.

يا در باب ولى و مولّى عليه هم همينطور است. اگر يك پدرى خمر صغير را مي‌فروشد اين آدم مرتكب حرام شده است دارد بيع الخمر مي‌كند.

امّا اگر ولى كلب صغير را مي‌فروشد كلب كه بيعش درست نيست او ديگر مرتكب حرام نشده است. حرام فقط مال اكل الثمن است. در باب ولايت هم ثمر مي‌دهد، در باب وكالت و ساير جاها ثمر مي‌دهد. ثمره منحصر به تعدد در عقوبت نيست.

«آيا متنجس حكم عين نجس را دارد و نظر امام(س) در اين زمينه»

امّا بر حسب وزان امام امّت، امام قبل از آنِ كه وارد بشوند و روى هر يك يك بحث كنند، مي‌فرمايد: ممكن است كسى استشهاد كند به روايت جابر از على بن جعفر(ع) و بگويد: متنجس حكم عين نجس را دارد. اگر يك عين نجسى سه حكم داشته متنجسش هم سه حكم دارد.

اگر عين نجسى دو حكم داشته متنجسش هم دو حكم دارد. تمسك كند به روايت جابر عن ابي‌جعفر(ع) قال: «أتاه رجل فقال: وقعت فأرة فى خابية فيها سمن او زيت [يك ظرفى، خمره‌اى كه در آن سمن و يا زيت در آن بوده است] فماترى فى أكله؟ [چه مي‌بينيد شما در خوردن او؟] قال: فقال له(ع) لاتأكله [اين سمن را نخور] فقال له الرجل الفأرة اهون على من ان اترك طعامى من أجلها» يك موش مرده سبب نمي‌شود كه من براى يك موش مرده يك خمره روغن زيتون و روغن زيت را دور بريزيم - فقال له ابو جعفر(ع) انك لم تستخف بالفأرة - تو موش را سبك نكردى - و انّما استخففت بدينك ان اللّه حرم الميتة من كل شىء»[2]

كيفيت استشهاد و استدلال اين است كه: سؤال او از سمن بوده است. جوابى كه امام داده است به حرمت ميتة داده است پس جواب با سؤال باهم مناسبتى ندارند. بله اين عدم مناسبت قرينه است بر اين كه اين ميتة‌ در اينجا ميتة تنزيلى است، نه ميتة حقيقى. اگر «انما حرم الميتة من كل شىء» را شما حمل كنيد بر ميتة حقيقى جواب با سؤال و با حرف او با ايراد او باهم مناسبتى ندارد. او گفت: من براى يك موش روغنها را نخورم؟ امام جواب داد كه خداوند مرده را حرام كرده است. او كه نمي‌خواست موش را بخورد او مي‌خواست سمن را بخورد يا زيت. همين عدم تناسب بين تعليل امام و كبراى كلى امام معصوم(ع) با آن مورد روايت و سؤال در روايت قرينه است بر اين كه اين تنزيل كرده است. «انما حرم الميتة» يعنى انّما حرم متنجس به ميتة را سمن و زيتى كه متنجس شده است به اين ميتة. انما حرم الميتة يعنى انما حرم الميتة تنزيلى، مراد از اين تنزيل است، ميتة تنزيلى را حرام كرده است.

و با عدم قول به فصل نسبت به ميتة و غير ميتة ما مطلب را در بقيه جاها هم با الغاى خصوصيّت يا با

عدم قول بفصل بگويم همه جا اينطورى است؛ اين كيفيت استشهاد[3].

لكن دوتا شبهه امام به اين روايت دارد، يك شبهه اين كه ظاهر روايت تنزيل نيست. انما حرم الميتة من كل شىء يعنى خود ميتة را حرام كرده است. ظاهر روايت تنزيل نيست. مناسبتش با سؤال او هم به اين وجه است كه: شايد آن فأرة متسلخه شده است و اجزايش در روغن پراكنده شده است، خوب الان اگر اين سمن را بخورد آن ميتة را خورده است. بگوييم انما حرم الميتة من كل شىء، اين ميتةاى حقيقى را مي‌گويد، مناسبتش هم با سؤال اين است كه فرض شده احتمال مي‌دهيم مورد سؤال و كلام جايى است كه ميتة متسلخه شده توى آن ريز ريز شده آنجا و چرخش كرده است بوسيله ماندن زياد، حالا خوردن سمن خوردن ميتة است بعد هم امر به تأمل فرموده است.

اين يك شبهه كه بگوييم اصلاً ظاهر روايت اين است.

بعلاوه از اين كه بگوييم: اين تنزيل در غايت بُعد است اين كه حضرت بخواهد اينطورى تنزيل كند فقط يك حكم روى منزل عليه را بگويد، منزل ذكر نشده حكم روى منزل عليه، در تنزيل بايد منزل و منزل عليه ذكر بشود «الطواف بالبيت صلاة[4] - الفقاع خمر استصغره الناس[5] - اسد عَلَىَ و في التروب لغامة. به من كه مي‌رسد شير است اما وقتى پايش افتاد مي‌بينى كه هيچى. در باب تنزيل بايد منزل و منزل عليه هردو باهم ذكر بشوند. اينطورى تنزيل كند كه اصلاً منزلى در كار نيست؛ او پرسيد براى خاطر يك موش مرده غذايم را رها كنم؟ فرمود: «ان اللّه حرم الميتة من كل شىء»[6] اين اصلاً نمي‌خواند با لسان تنزيل.

پس لسان حديث هم از لسان تنزيل فاصله دارد و نمي‌شود حمل بر تنزيل كرد. اين دوتا شبهه كه امام به اين حديث دارد.

و لايخفى عليكم كه لقايل ان يقول: اصلاً اين روايت اجمال دارد. ما نمي‌توانيم اين روايت را معنا كنيم

اصلاً روايت اجمال دارد. چون ظاهر سؤال سائل اين است كه: مي‌خواهد سمن را بخورد. ظاهر جواب هم اين است كه خوردن مرده قدغن است اينها باهم ارتباطى پيدا نمي‌كند. ظاهر كلام سائل انّما اترك طعامى، ظهور دارد در أكل طعام. ظاهر حرم الميتة ظهور دارد در حرمت أكل ميتة. اينها باهم نمي‌خواند وقتى باهم نمي‌خوانند، مي‌گوييم باهم تعارض دارند، نمي‌دانيم چكارش كنيم، اجمال دارد روايت، روايت براى ما روشن نيست. ما نمي‌توانيم روايت را معنا كنيم، نگوييد كه شايد آنجايى بوده كه فأرة متسلخه شده بوده پس اجمال ندارد. لعل روايت مربوط به مورد سمنى است كه فأرة توى آن متسلخه شده است. خوردن سمن همان و خوردن ميتة هم همان. اين را نگوييد، براى اين كه اگر متسلخه شده باشد كه راوى سؤال نمي‌كند اين چه آدم گيجى است كه يك موشى آنجا تكه تكه شده است و در عين حال مي‌خواهد بخورد و بعد مي‌گويد من نخورم براى خاطر موش؟ موش متسلخه در سمن و ريز ريز شده مثل اين كه چرخش كرده باشند توى آن سمن، اين اشمئزاز دارد. و لذا سائل از او سؤال نمي‌كند. اشمئزاز مانع از اين است كه مورد يك همچين جايى باشد، بلكه مورد سؤال يك جايى است كه يك موش مرده تويش افتاده بوده امّا تسلخ را ديگر شامل نمي‌شود.

« نقد كلام امام(س) »

فتأمل كه نمي‌توانيم اين را هم اينطورى جواب بدهيم، چرا؟ اشمئزازى كه مي‌گوييد شما بله از نظر شما بعد از يك سلسله اطلاعات و يك سلسله رعايت نظافت و بهداشتها براى شماها كه توى شهرها بوديد و داراى يك مدينيتى هستيد و اهل علم بوده‌ايد، براى شماها اين اشمئزاز مسلم است.

امّا آيا براى همه اينطور است؟ همه افراد اينطور مشمئز مي‌شوند آن هم در 1400 سال قبل؟ چه مانعى دارد كه افرادى توى بيابانها اين موشى كه مي‌مرده و تكه تكه مي‌شده اباى از خوردنش نداشته‌اند.

اينطور نيست كه هرچه امروز به نظر بنده و جنابعالى اشمئزاز دارد به نظر همه مردم در همه تاريخ اشمئزاز دارد.

الان قورباغه را براى شما كباب كنند و بدهند بخوريد اشمئزاز نداريد؟ سوسك را به شما بدهند بخوريد، سوسك را كباب كنند بدهند بخوريد. اين اشمئزاز دارد امّا ممكن است بعضيها برايشان اشمئزاز نداشته باشند.

الان قوربـاغه يكى از غـذاهاى رسـمى است اصلاً كبـاب خوك كباب خيلى خوبى است در بعضى از

مهمانخانه‌هاى خارج. (دقت كنيد مي‌خواهم يك قاعده برايتان عرض كنم) اينطور نيست كه اشمئزاز ما از سمنى كه درش فأرة متسلخ شده اين دليل و حجت باشد بر اين كه آن روز هم اينطور بوده، نه خير اين نحو نيست. ما با گذشت زمان و با مدنيت مان و با علممان اينطور اشمئزاز را پيدا كرده‌ايم.

امّا در آن وقت در 1400 سال قبل معلوم نيست اين اشمئزار براى همه بوده است، ممكن است اين مرد بيابانى بوده و اشمئزازى برايش نبوده است; موش مرده تكه تكه بشود برايش اشمئزازى نداشته.

كما اين كه امروز مي‌بينيد قورباغه براى شما اشمئزاز دارد اما براى يك عده اشمئزاز ندارد. شما چون قايل هستيد به نجاست خوك و قايل هستيد به اين كه همه‌اش كثيف است، شما چون قايل هستيد، براى شما اشمئزاز دارد. امّا آنهايى كه اين عقيده را ندارند هيچ برايشان اشمئزاز ندارد، بلكه بهترين كبابشان را كباب خوك مي‌دانند و قيمتش هم بالاتر است. مثل اين كه ما جوجه كباب را بهترين نوع كباب مي‌دانيم.

پس اشمئزاز يك چيزى نيست كه ما بگوييم چون براى ما مشمئز است براى آنها هم. مشمئز باشد.

ظاهر روايت حفظ مي‌شود كه اين مرد هيچ اشمئزازى هم نداشته، بنابر اين انما حرم الميتة هم درست است و اجمالى در روايت نيست. پس:

1- قاعده اين كه اشمئزاز عندنا دليل بر اشمئزاز عند الكل نيست.

2- اشمئزاز در امروز و با پيشرفت و علم و نظافت و بهداشت دليل اشمئزاز براى همه نيست، ممكن است امروز يك چيزهاى اشمئزاز داشته باشد امّا در ديروز اشمئزاز نداشته باشد، يك كسى يك چيزى برايش اشمئزاز دارد براى يك كسى ديگرى ندارد.

ما يك ميني‌بوسى از تهران سوار شديم بيايم قم شب زمستان سرد اين راننده ميني‌بوس پاى ميني‌بوس ايستاده بود مي‌گفت هر مسافرى كه توى مينى بوس سوار مي‌شود دستش را نبايد توى دماغش كند اگر دستش را توى دماغش كند من از مينى بوس پياده اش مي‌كنم.

خوب يك كسى بدش مي‌آيد اصلاً همه بدش مي‌آيد از اين كار يا مثلاً آب دماغش را با عبايش بخواهد بگيرد يا هى انگشتهايش را مي‌كند توى دماغش هى در مي‌آورد و هى قرص مي‌كند و مي‌اندازد؛ خوب اين براى يك عده اشمئزاز دارد ما بايد طورى كنيم كه در نظر مردم محبوب بشويم، رسول اللّه كمال نظافت را مراعات مي‌كرد. اصلاً تاريخ ندارد كسى را كه مثل رسول اللّه داراى نظافت باشد; بارها گفته ام هر وقت مي‌خواست بيايد بيرون توى آئينه نگاه مي‌كرد، آئينه نبود توى آب نگاه مي‌كرد. عايشه كه همان زنى بود كه توى همان جاهليت عرب بزرگ شده بود، گفت مگر مي‌خواهى پهلوى عروس بروى كه اينطورى خودت را آرايش مي‌كنى؛ پيغمبر خيلى درس قشنگى داد، فرمود: مي‌خواهم بروم بين مسلمانها بايد طورى كنم كه مسلمانها از من اشمئزاز پيدا نكنند و ناراحت نشوند. حالا به هر حال افراد در اشمئزاز مختلف هستند.

اين را مي‌خواستم بگويم پس زمان در استنباط مؤثر است. مكان در استنباط مؤثر است.

من فقط خواستم دو تا نكته عرض كرده باشم غرضم بيان اين نكته بود كه هرچه در نظر ما مسلم است خيال نكنيم در زمان صدور روايات هم براى سائلين مسلم بوده است. هرچه ما اشمئزاز داريم خيال نكنيم سائلين آنروز هم درش اشمئزاز داشته‌اند. و باور كنيم زمان و مكان در استنباط از ادله مؤثر است و انهما من القرائن الحالية اين هم استدلال اصوليش.

وجه دومى كه امام در اينجا استشهاد به آن فرموده است اين كه بگوييم: روايات آمده گفته ملاقى نجس، نجس است. «الماء اذا بلغ قدر كر لا ينجسه شىء[7]، فاذا لم يبلغ ينجسه شىء» نجسش مي‌كند. و يا روايات ديگر كه حكم كرده به نجاست ملاقي. و ملاقى نجس كه نجس نيست يعنى طورى نيست كه غير قابل تطهير باشد ملاقى نجس كه نجس نيست كه غير قابل تطهير باشد.

پس اين نَجَّسَهُ يعنى جعله نجساً تنزيلا. «الماء اذا لم يبلغ قدر كر يكون نجساً تنزيلاً» امام اين را دارد[8] اينطور استدلال كنيد. اين شده نجس تنزيلى، نجس تنزيلى كه شد ظاهر تنزيل در عموم آثار است. بنابراين هر نجسى هر اثرى دارد متنجس به او هم همان اثر را دارد.

اين بيش از هزار و يك اشكال دارد بيش از هزار و يك اشكال به اين حرف هست.

اولاً: اين كه نَجَّسَهُ يعنى جعله نجساً، جعله قذرا، همانطورى كه نجس قذر است متنجس هم قذر است. و اين كه ما دو جور قذر درست كنيم نجس و متنجس اين از اصطلاحات جديده است. و الاّ در لسان روايات و زبان مردم دو جور ما نداريم. النجس الغذر هرچه نجس است قذر است. اين آب كم است دست خونى اش را تويش زده يا توى آن بول كرده بچه، اين صار قذرا، اين ماء نجس و اين ماء قذر نجس، يعنى قذر هيچ احتياج به تنزيل ندارد. اذا لاقا شيئاً نجس نجسه يعنى قذر ذو حقيقت است، واقعيت است.

پس اصلاً اين نَجَّسَ يعنى جعله قذرا اين يك اشكال اصلاً تعبدى در كار نيست.

ثانياً: اگر تعبدى در كار باشد، عموم تنزيلى نيست؛ جعله نجسا يعنى شسته مي‌شود مثل نجس كه شسته مي‌شود. براى نماز با آن وضو نمي‌شود گرفت. جعله نجساً تنزيلاً يعنى در آثار ظاهره نجاست، در آثارى كه براى نجاست ظاهر است و اشكالى ندارد نه همه آثار.

و ثالثاً: اصلاً ما اثرى روى نجس نداشتيم كدام روايت داشتيم كه النجس حرام بيعه غير از يكى دوتا روايت. روايت تحف العقول و يك روايت رضوى. و الاّ ما حكمى روى عنوان نجس در باب معاملات نداشتيم تا شما بيايد بگوييد عموم تنزيل شامل او مي‌شود.

پس اين كه كسى به روايت جابر، يا به روايات نجاست ملاقى تمسك كند، براى اسراء حكم تجارى اعيان نجسه به متنجس از باب عموم تنزيل، نه نسبت به روايت جابرش درست است همانطورى كه امام فرموده است. نه نسبت به اين روايات درست است. عرض كردم اين روايات سه اشكال دارد و استدلال به او. 1- روايات ظاهر در حقيقت است نَجَّسَ يعنى قذره، يعنى نجَّسَ، يعنى نجس تنزيلاً.

2- بر فرض تنزيل ظاهر است در آثار ظاهره، آثار ظاهره نجس شستن است و خوردن است و نماز خواندن، آثار ظاهر مانع از بقيه آثار مي‌شود.

3- ما نداشتيم دليلى كه حكم را روى نجس برده باشد، تا بگوييد يك دليل گفته بيع النجس حرامٌ، يك دليل ديگر هم گفته هذا نجس تنزيلاً. پس آن حكم روى آن مي‌آيد، دليلى راجع به تجارت نجس نداشتيم الاّ تحف العقول و الاّ فقه الرضا. فقه الرضا كه اصلاً روايت بودنش نا معلوم است. تحف العقول هم ضعف سند داشت.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- مكاسب المحرمة 1: 30.

[2]- وسائل الشيعة 1: 206، كتاب الطهارة، أبواب الماء المضاف والمستعمل، باب 5، حديث 2.

[3]- المكاسب المحرمة 1: 30.

[4]- مستدرك الوسائل 9: 410، حديث 11203.

[5]- وسائل الشيعة 25: 365، كتاب الأطعمة و الأشربة، أبواب الأشربة المحرمة، باب 28، حديث 1.

[6]- استبصار 1: 24/2.

[7]- الكافي 3 : 2، حديث1.

[8]- المكاسب المحرمة 1: 31.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org