Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: استثناء غناء در زف در عرائس و اشکالات مطروحه
استثناء غناء در زف در عرائس و اشکالات مطروحه
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 185
تاریخ: 1382/2/23

بسم الله الرحمن الرحيم

در استثناء غنا در زف در عرائس چندين اشكال به اين استثناء از طرف آنهايى كه قائل به حرمت بودند نقل شده و ذكر شده كه بعضيهايش برمي‌گردد به اشكال عقلى و ثبوتى و بعضيهايش هم به مقام اثبات. اشكال اول آن بود كه از وحيد بهبهانى(قدس سره) بود كه بگوييم عمومات غنا را نمي‌شود تخصيص زد، عقل تخصيص در آنها را قبيح مي‌داند مثل اينكه ترخيص در معصيت را قبيح مي‌داند؛ اين يك اشكال.

اشكال دوم كه از نظر مقام اثبات بود اين كه روايات زف عرائس چون نادر است و روايات غنا كثيره، اينها قابليت براى تخصيص آنها را ندارند، آنها كثيره، اينها نادره «فليست بمقاومة لها و قابلة لتخصيصها بها»؛ اين هم يك اشكال.

اشكال سوم كه باز از نظر مقام دلالت است اينكه اصلا اين روايات مخصصه حجّت نيستند، براى اينكه مخالف با قرآن هستند فرض اين است غنا جزء مصاديق قول زور است، پس اينها مخالف با قرآن هستند و روايت مخالف با قرآن حجّت نيست. جواب داديم نه، اينها مخالف با قرآن نيستند اينها معارض هستند با روايات مفسّره و اگر در باب تعارض اينها از حجّيت ساقط بشوند و ما آن روايات را أخذ كنيم، لأنها اكثرو أوضح، ولى باز اينها مي‌توانند عمومات ديگر را تخصيص بزنند. درست است عمومات روايات مفسره را نمي‌تواند تخصيص بزند چون با همديگر معارض هستند و از باب اكثريت آنها اينها در مقابل آن عمومـات حجّت نيستند. ولـى در مقـابل عمومات ديگر نسبتشان عام و خاص است و مانعى ندارد كه به

آنها تخصيص بزنيم. پس اين اشكال هم رفع شد.

اشكال ديگرى كه هست در اينجا اين است كه اين روايات زف عرائس دلالت مي‌كند اجرت حلال است، دلالت نمي‌كند كه غنا حلال است كه! خوب اين ديگر ضعفش واضح است براى اينكه ملازمه است بين حرمت اجرت و بين حرمت فعل عقلائاً و استقرائاً. عقلا اگر يك چيزى اجرتش قدغن شد مي‌فهمند خود كار هم قدغن است، نمي‌شود اجرت قدغن و حرام باشد امّا فعل جائز باشد. ملازمه عقلائيه است بين حرمة الاجرة و بين حرمة الفعل. استقراء هم همين را مي‌گويد هم ملازمه است و هم استقراء در شرع بر اين است كه هر كجا يك اجرتى حرام شد فعلش هم حرام است، عكسش هم هست «ان اللّه اذا حرم شيئاً حرم ثمنه»[1] عكسش هم هست كه آن طرفش هم ملازمه است.

اين راجع به اين جهت هم، اين اشكال هم برود كنار. اشكال سندى را هم كه روز اول جواب داديم كه صحيحه أبى بصير در قضيه است و كافى است. پس حـق اين است كه بنـا بر قـول به حـرمت غـنا زف عـرايس استثنا شده است دليلش هم صحيحه أبى بصير، معتضد به روايات ديگر.

«جهاتی از بحث در استثناء زف عرائس»

به دنبال استثناء زف در عرائس دو سه تا بحث مطرح است. يكى اينكه آيا اين استثناء اختصاص دارد به زف عرائس، يا نه هر كارى را شامل می شود ولو از مقدمات عروسى هم نباشد مثل ختان؟ غناء در ختان، جلسه ختنه سرور است حالا در ختنه سرور مي‌خواهد غنا بخواند. غناى در اعياد و جشنها، عيدى گرفته جشنى گرفته مي‌خواهد غنا بخواند، آيا استثناء فقط براى زف العرائس است يعنى احداء العروس الى بيت الزوج، يا نه أعم است از او و از هر كارى كه حرام نباشد خود آن كار مثل ختان، مثل سرود، مثل جلسه عقد، جلسه بله برون، آن وقتى كه مي‌گويد رفته گل بچينه، همه اينها را بگوييم؟ يا بگوييم نه، استثناء مال عرايس است و متعلقات نزديك او؟ حالا عروس را از خانه پدر زن دارند مي‌آورند حالا يك عده اى هم قبلا آنجا جمع شده‌اند كه عروس را ببرند، خوب اين ديگر از مقدماتش است. اين احداء العروس نيست هنوز زف العروس محقق نشده است، نشسته‌اند آنجا شيرينى مي‌خورند بستنى مي‌خورند تا عروس را ببرند، حالا آنجا اگر مغنى بخواند غناى در آنجا بگوييم مستثناست؟ يا در مؤخرات، حالا برده‌اند خانه عروس و هنوز از خانه داماد بيرون نيامده‌اند، عروس را تحويل داماد داده‌اند، داماد هم دو ركعت نماز خوانده و پاى عروس را شسته است و حالا وارد شده‌اند به حجله، امّا حالا يك قدرى آنجا نشسته‌اند و بزنند و بنوازند و برقصد، بگوييم اينجا استثناست؟

پس سه احتمال در مسأله است، يكى اينكه بگوييم استثناء اختصاص به زف در عرائس ندارد، بلكه هر كار ديگرى كه مشروع باشد آن را هم شامل مي‌شود. ختان، جشن و اعياد، جلسه عقد، مجلس مذاكره و مقاوله عقد، بله برون و اينطور چيزها همه اينها را شامل می شود، اعياد را هم شامل می شود در جشن و عيد سرور ائمه است مي‌خواهد غنا بخواند، آيا أعم است؟ يا نه، مال عروسى زف العرايس است و مقدمات قريبه و مؤخرات قريبه اش، آنها را شامل می شود؟ حالا عروس را دارند مي‌برند، در خانه پدر زن يك مقدارى بخوانند؟ و يا نه مُرّ زف العرائس است پايشان را كه از خانه حركت دادند ببرند ديگر مي‌توانند غنا جائز است، امّا تا آنجا نشسته اند جائز نيست. تحويل داماد هم كه دادند ديگر غناء جائز نيست. كدام يك از اينهاست؟ اختصاص دارد به زف العرايس بما هو هو بخصوصه يا أعم است از زف و مقدمات غريبه مقدم و مؤخرات قريبه، يا أعم است از زف و از هر كار مشروعى كه شبيه زف است و خوشحالى است، ختان، جلسه سرور، مقدمات عقد، همه اينها را شامل می شود؟

اينها احتمالاتى است و وجوهى؛ وجه اختصاص اقتصاراً على النص، روايت زف العرايس دارد ديگر ما بقيه اش را نمي‌توانیم بگوییم. وجه اين أعم از او و مقدم است و مؤخر، مي‌گوييم فهم عرفى است عرف مي‌فهمد وقتى گفتند زف العرايس غنا در آن مستثناست ديگر مقدمات و مؤخراتش هم با آن هست؛ عرف الغاى خصوصيت مي‌كند از عرايس به مقدمات و مؤخراتش كه اينها ديگر نزديك او هستند.

وجه اينكه بگوييم نه مطلقا ولو براى ختان و غير ختان، عروسيها و جشنها، بگوييم كه عروسى خصوصيت ندارد معيار هر كار خوشحالى مشروع است ولو جشن، ولو از مسافرت برگشته مي‌خواهند حالا يك مقدارى جشن گرفته‌اند چراغانى كرده‌اند مي‌خواهند كه حالا برايش يك مقدار غنا بخوانند. بگوييم زف العرائس بما هو خصوصيت ندارد، معيار اين است كه يك كار مشروعى باشد. لكن حق همان وسط است که بگوييم مقدمات و مؤخرات كما اينكه سيدنا الاستاذ هم فرموده‌اند؛ اقتصار بر نص، مي‌گوييم اين وقتى است كه عرف أعم نفهمد، عرف أعم مي‌فهمد و الاوسط اوسط كه بگوييم بله عرف مي‌فهمد چه خودش و چه مقدمات نزديكش. امّا اينكه بياييم بفهميم نه عروسى نه هر كار خوشحالى، در كجا؟ خوب شايد اسلام براى عروسى كه يك امر رائجى است و بزن و بكوب هم در آن رايج بوده، آنجا را آمده اجازه داده است؛ امّا در جاهاى ديگرى كه اينطور اظهار علاقه ها غنا و امثال غنا در آن رايج نيست حالا همه جا كه براى عقد غنا ندارند، همه ختنه سران كه غنا ندارند كه! بگوييم لعل اختصاص دارد به زف العرائسى كه غناى در او رائج بوده، شارع آمده اجازه داده است و زف العرس هم خصوصيت دارد به هر حال باب نكاح است. شما مي‌بينيد در باب نكاح معاطات جائز نيست، در باب نكاح و زواج يك وقتهايى مثلا مطلوب است يك وقتهايى غير مطلوب است آدابى دارد، بگوييم از باب رواجى كه داشته است و از باب خصوصيات، ما احتمال مي‌دهيم كه خصوصيت داشته باشد، الغاى خصوصيت مشكل است نمي‌توانيم الغاى خصوصيت كنيم و به سراغ هر امر مشروعى برويم. بر مبناى آقايان كه غنا را حرام ذاتى مي‌داننـد، بحث در حـرمت ذاتـى اسـت و الا بر مبناى ما كه هيچى. گفت بابايت از گرسنگى مُرد، گفت: داشت و نخورد؟!

«آيا استثناء مختص مغنيه است؟»

جهت دوم بحث اين است كه آيا استثناء اختصاص دارد به مغنيه يا مغنى را هم شامل می شود؟! حالا آنجايى كه شما مي‌گوييد در زف در عرائس ولو حالا از خانه دختر تا خانه داماد، آيا مخصوص مغنيه است يا أعم است از مغنى و مغنيه؟ به نظر مي‌آيد الغاى خصوصيت تمام است. چه خصوصيتى دارد زن بخواند براى زنها يا مرد بخواند براى مردها؟ فرض اين است كه زن هم براى زنها مي‌خواند مردها قاطيشان نيستند، مرد هم مي‌خواند براى مردها؛ خوب مردها هم دل دارند، اينطور نيست كه فقط زنها دل داشته باشند. خصوصيتى ديده نمي‌شود و اگر در روايات مغنيه مورد تعرض قرار گرفته اين للغلبة بوده، چون آن وقتها كه مردها رقاص نبودند يا اگر هم بودند خيلى جايى تحويلشان نمي‌گرفتند. حالا هم اينطورى است، اگر بنا باشد رقاص و مطرب آدم بياورد معمولا مطرب زنانه بياورند كه طوى مردها برقصند ولو حالا مطرب مردانه بياورند خيلى مطلوب نبوده است. مي‌آوردند مطرب زنانه هم به نفع زنها بوده و هم به نفع مردها، معمولا سابقها اينطور بوده است.

پس اين كه تعبير به مغنيه شده است للغلبة بوده للتعارف است و الا خصوصيتى براى مغنيه ديده نمي‌شود ؛ اين اولا الغاى خصوصيت براى اينكه فرقى نيست بين اينها. ملاك زف العرائس است و ذكر مغنيه بالخصوص للابتلاء و غلبه است. و ثانياً اين وجهى كه صاحب مستند مي‌فرمايد، صاحب مستند مي‌فرمايد: استدلال كنيم به عموم علت، وجه دوم استدلال به عموم علت. در روايت دارد كه لا بأس به غناى در زف عرائس و ليست بالّتى يدخل عليها الرجال و ليست بالّتى يدخل عليها الرجال كه در صحيحه أبى بصير داريم اين دليل بر اين علت است، مي‌گويد هر كجا كه مردها وارد نشوند يكون جائزاً ... و مردها هم خصوصيت در زنهاست كه مردها وارد نشوند، بنابراين اگر مرد باشد زنها وارد نشوند. غنا چرا در زف در عرائس جائز است؟ براى اينكه مردها نمي‌آيند. خوب براى اينكه اين مردها نمي‌آيند معلوم مي‌شود در مقابلش هم جايى كه مردها باشند آن هم جائز است براى اينكه زنها نمي‌آيند كأنه گفته الغناء فى زف العرائس جائزٌ لعدم الاختلاط أو لعدم سماع صوت الاجنبى و الاجنبية للآخر يا از باب صوت است يا از باب اختلاط است، به هر حال بگوييم هر دوى آنها را شامل مي‌شود. اما مشكل است و ليست علت نيست، و ليست يك قيد است و يك صفت. ببينيد روايت اينطورى است روايت 3 باب 15 «قال قال ابو عبدالله(ع): اجر المغنية الّتى تزفّ العرائس ليس به بأس و ليست بالّتى يدخل عليها الرجال»[2] اين مغنيه‌اى كه مي‌آيد در عرائس، اين آنى نيست كه بر او رجال وارد مي‌شود ليست بالّتى يدخل عليه الرجال. اگر شما بخواهيد علت بگيريد اينطور مي‌شود: اجر مغنيه‌اى كه تزف العرائس بأسى ندارد چون مردها وارد نمي‌شوند. اين كه نمي‌خورد به آن چون مردها وارد نمي‌شوند! خوب بعضى وقتها مردها وارد مي‌شوند، اگر علت بخواهد باشد با معلول نمي‌خواند! اين ظاهراً علت نيست ادوات تعليل هم در آن نيست اين يك قيد است كه در آن زده شده است، حق همان الغاى خصوصيت است. اين يك بحث كه آيا اختصاص دارد يا نه.

«آيا غناء در زف در عرائس مطلقاً مستثنی است؟»

بحث دوم: آيا غناى در زف در عرائس مطلقا مستثناست يا اذا لم تعمل بالملاهى و لم يدخل الرجال و لم تتكلم مغنية بالباطل، آيا مطلقا استثنا دارد؟ يا نه، مقيد است به لم تعمل بالملاهى و لم تتكلم بالباطل و لم يدخل عليه الرجال، اين قيود را دارد؟ يا فقط قيد لم يدخل عليه الرجال را دارد، آن قيود ديگر معتبر نيست؟ يا نه، قيد عدم دخول هست عدم تكلم به باطل هم وجود دارد اما لم تعمل بالملاهى نيست؟

احتمالاتٌ: آيا جواز غناء در زف عرائس بما هو غناءٌ فى زف عرائس، خود غنايش را مي‌خواهيم بگوييم، آيا اين جواز مطلق است يعنى ولو به اباطيل هم تكلم بشود، ملاهى هم باشد، مرد و زن هم وارد بشوند اين غناء جائز است، حرمتى اگر هست مال آن امور است و الا غنائش بما هو هو جائز است، اجرت گرفتن در مقابلش هم جائز است؟ يا نه، مقيد است به نبود همه اين قيود؟ جواز غنا وقتى لم تتكلم بالباطل آن مغنية و لم تعمل بالملاهى و لم يدخل الرجال عليها، اگر يكى از آنها آمد غنائش مي‌شود حرام؟ نتيجتاً دو تا حرام محقق مي‌شود. يا نه، بعضى از اين قيدها هست مثل دخول الرجال و عدم تكلم به باطل اما آن قيد سوم نيست؟ اين هم يك بحث است.

پس آيا جواز غنا در زف در عرائس مطلق است به حيث كه اگر محرمات ديگر آمد آن محرمات حرام هستند و الا غنائش يكون جائزاً، اجرت بر او هم يكون حلالا؟ يا نه، مقيد است به نبود هر سه امرى كه ذكر شده در بعضى از عبارات يا مقيد است به نبود دو امر تكلم به باطل و دخول رجال؟ يا نه، فقط مقيد است به عدم دخول رجال؟

بحث ما در اين است كه چه چيزى استثنا شده است، بحث در مستثناست!

وجوهٌ : وجه اطلاق كه بگوييم اين بما هو هو استثناست، آنها اگر باشد آنها جاى خودشان حرام هستند و اين بما هو هو جائز شده است، آن حرمتها كارى به اين ندارد. خوب اين جوابش اين است اجتهادٌ فى مقابل النص، براى اينكه نسبت به دخول رجال مستثناى ما مطلق نيست بلكه مستثناى ما مقيد است. اين احتمال اول كنار.

احتمال اينكه آن حرامها هيچ كدام نباشد، گفته اند خوب وقتى اين حرامها باشد ديگر ارتكاب حرام آنجـا محقـق شـده! جواب اين است كه بله، ارتكاب حرام شده اما آيا غنا را هم حرامش كرده؟! اين اول

الكلام. به چه دليل حرمت آنها سرايت كند به غنا؟ اين اول الكلام.

احتمال اينكه بگوييم نه عدم دخول رجال و عدم تكلم به باطل قيد است اما عدم دخول رجال للنص است، چون اجتهاد مي‌خواهيم بگوييم مقابل نص است، آن للنص است. اما عدم تكلم به باطل براى اينكه وقتى تكلم به باطل با غنا يكى هستند، وقتى آن حرام شد غنائش هم چطور است؟ حرام است. اين هم اين وجه.

اما ملاهى نه! ملاهى را نمي‌توانيد قيد بزنيد، چون اصلا غنا بدون ملاهى كه نمي‌شود! اصلا غناء يك زن بخواهد در مجلس عروسى بخواند يك ملاهى با آن بايد باشد، نمي‌شود كه حالا بخواند و اصلا يك گشتى هم نزند، همينطورى بنشيند و دو دست و پايش را روى هم بياندازد و أعوذ بالله من الشيطان الرجيم (بسم الله الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى)[3] السلام عليكم يا اهل السرور و يا اهل الفرح و يا اقوام الداماد و يا اقوام العروس مرتب باشيد من مي‌خواهم غنا بخوانم، اين كه نمي‌شود! اصلا غناى در اعراس براى مغنيه ملازمه دارد با ملاهى، نمي‌شود! وقتى غنا را استثنا كردند ملاهى را هم استثنا كردند. بله، يك ملاهى محرمه زائده آنها قيد ندارند، آنها را بياورند استثنا سر جاي خودش باقى است. مثال زدند به دف با جلاجل، حالا مغنيه مي‌خواهد بخواند دف زنگوله دار هم بزند؛ اينجا درست است اين غنائش ممكن است بگوييم حرام مي‌شود براى اينكه حرام ديگرى با آن آمده است، بعد بعضيها گفته‌اند حتى بى جلاجلش هم همينطور است.

به هر حال احتمالاتى هست و وجوهى هست، حق از اين احتمالات اين است كه فقط يك قيد دارد. غناى مغنيه در زف در عرائس جائز است به شرط اينكه مردها وارد نشوند. اگر مردها وارد شدند و مجلس مخلوط به هم شد، چند تا حرام آنجاست؟ دو تا، يكى غنائش صار حراماً يكى هم خود اختلاط صار حراماً. اما باقى ديگر محرمات اگر در كنار غنا آمد آنها حرام هستند ولى غنا به حليت خودش باقى است. اين هم يك بحث درباره غناى در زف در عرائس كه آن خصوصيات قيد ندارد، فقط يك قيد دارد ليست بالّتى تدخل عليها الرجال. يك بحث ديگرى هم هست من يادم رفت، اگر كسى يادش آمد به من بگويد.

هذا كله بر مبناى قوم و الا ما كه از اول گفتيم شترمان دُم ندارد. ما اصلا دائر مدار عروسى و جشن و اين حرفها نيستيم، ما دائر مدار محتواى باطل و يا حرام مقارن هستيم. اگر غنا و آوازه خوانى همراه محتواى باطل و حرام بود اين غنائش حرام است به علاوه از اينكه محتوايش هم حرام است. اگر مقارن با حرام ديگرى بود غنائش حرام است مقارنش هم حرام است، ديگر استثناء و اين حرفها بر مبناى ما نيست، تابع محتوا و تابع وجود محرمات است .

«استماع غناء و چگونگی حرمت و عدم حرمت آن»

بحث بعدى اين است كه آيا استماع غنا هم حرام است يا استماعش حرام نيست. ما ديروز به دو وجه استدلال كرديم : يكى روايات مفسره غنا به قول زور گفتيم لازمه امر به اجتناب از غنا اين است كه استماعش هم چه باشد؟ حرام باشد. فاصله بگيريد از غنا، يعنى لافعلا و لا استماعاً و لاتمهيد المقدمه. امر به اجتناب از غنا به عنوان قول زور اقتضا مي‌كند كه استماعش هم حرام باشد؛ اين يكى.

يكى گفتيم ملازمه هست عند العقلاء بين حرمت غنا و حرمت استماع. اصلا غنا اگر حرام مي‌شود مال همان است كه شنونده ها هم حرام است برايشان بشنوند، و الا اين را عرف بعيد مي‌داند كه شنيدنش جائز باشد فقط خواندن او برايش حرام باشد.

سه: روايات مفسره شهادت زور به غنا (و الذين لا يشهدون الزور)[4] اين روايت مفسره‌اى كه مي‌گويد لايشهدون الزور يعنى لايحضرون الغنا، لايحضرون الغنا هم باز دلالت مي‌كند بر حرمت. و چهارم بعضى از رواياتى كه يا دلالت بر حرمت مي‌كند يا تأييد مي‌كند حرمت استماع را. منها اين روايت 12 از باب 99 مرسله مدنى عمن ذكر عن أبى عبدالله(ع) «قال : سُئل عن الغنا و أنا حاضر، فقال لا تدخلوا بيـوتاً الله معرض عن اهلها»[5] خـوب اين يا دليـل است يـا مؤيـد براى اينكه استماعش هم حرام است،

مي‌گويد اصلا خدا به اهلش هم نگاه نمي‌كند؛ اين يك روايت.

روايت 22 همين باب 99، من مؤيد مي‌خوانم. فى المقنع مرسله شيخ صدوق «قال الصادق(ع): شرّ الاصوات الغناء»[6] آدم به ذهنش مي‌آيد اصوات وقتى بد است يعنى شنيدنش هم بد است و حرام است.

23: حسن بن هارون «قال: سمعت ابا عبدالله(ع) يقول : الغناء يورث النفاق و يعقب الفقر»[7] غنا چه خواندنش و چه شنيدنش اين نفاق مي‌آورد و فقر و نابسامانى مي‌آورد.

29: از عياشى نقل كرده، «قال : كنت أطليل القعود فى المخرج لأسمع غناء بعض الجيران» [آنجا در توالت جاى ديگر نبوده رفته توى توالت گوش مي‌داده براى اينكه بعضى غناها را.] «قال فدخلت على ابى عبدالله(ع)، فقال لى : يا حسن! ان السمع و البصر و الفؤاد كل اولئك كان عنه مسئولا، السمع و ما وعى و البصر و ما رأى و الفؤاد و ما عقد عليه»[8] اين هم يك روايت.

1 باب 101 صحيحه عنبسه «عن أبى عبدالله(ع) قال: استماع اللهو و الغناء ينبت النفاق كما ينبت الماء الزرع».[9] 4 همين باب عاصم بن حميد «قال: قال لى ابو عبدالله(ع) : أنّي كنت» [كجا بودى؟] «فظننت انه قد عرف الموضع» [فظننت كه محقق دارد حرف مي‌زند. فظننت گمان كردم كه اين موضع را شناخته است، يعنى فهميده ما كجا بوديم. آخر گاهى سؤال كه از آدم مي‌كند آدم جا مي‌خورد مخصوصاً طرف خيلى بزرگ باشد. مخصوصاً اين كه گفتم گوش بدهند براى اينكه آدم توى اين روايت مي‌ماند كه چطور بخواند.] «أنّي كنت؟ فظننت انه قد عرف الموضع» [خيال كردم فهميده ما كجا بوديم.] «فقلت جعلت فداك» [ديگر نمي‌شد دروغ بگويم] «إنّى كنت مررت بفلان فدخل الى داره و نظرت الى جواريه» [رفت توى خانه‌اش و من هم رفتم به جاريه هايش نگاه كردم] «فقال ذاك مجلس لاينظر الله عزوجل ألى اهله، أمنت الله على اهلك و مالك»[10] اين روايت را من خواندم براى اينكه كلينى (قدس سره) در باب الغنا آورده اما هيچ ارتباطى به باب الغنا ندارد. اين مسأله اين است كه اين رفته به جاريه هاى او نگاه كرده است حضرت هم مي‌فرمايد كه خوب تو مطمئن شدى كه اهل و مال خودت اينطور است:

«هر كه باشد نظرش در پى ناموس كسان *** پى ناموس وى افتد نظر بو الهوسان»

سابقها بالاى ماشينها نوشته بود. اين روايت مربوط به اين است، مربوط به نظر به جواريه است، منتها چون اينجا آورده و مرحوم شيخ كلينى (قدس سره) هم آورده من عرض كردم. باز يك روايت ديگر اين روايت على بن يقطين است ببينيد اين دلالت دارد يا نه. «عن أبى جعفر(ع) قال: من أصغى الى ناطق فقد عبده، فإن كان الناطق يؤدى عن الله عزّوجل فقد عبد الله و إن كان الناطق يُؤدى عن الشيطان فقد عبد الشيطان»[11] اين هم باز كافى در باب غنا آورده است، صاحب وسائل هم در باب غنا آورده است.

به نظر مي‌آيد اين مربوط به استماع نيست، مربوط به اصغاء است گوش دادن، گوش دادن كنايه از عمل است. «من أصغى الى ناطق» اگر يك كسى به حرف يك كسى گوش داد، گوش داد يعنى چه؟ يعنى گوش داد كه عمل كند. استماع غير گوش دادن است. اگر اين از خدا ميگويد اين بنده خدا شده مي‌خواهد گوش بدهد. اگر او از شيطان مي‌گويد اين مي‌خواهد به حرفهايش گوش مي‌دهد اين مي‌شود بنده شيطان. اين مال إصغي است نه مال استماع و إصغي كناية عن المقدمة للعمل، كارى به شنيدن ندارد.

شنيدن از اين گوش مي‌شنود و از اين گوش در مي‌كند، اين اسغاء نيست.

«ادامه بحث»

.... صحيحه مسعدة بن زياد، روايت 10 باب الغناء كافى جلد 6 صفحه 432. «قال كنت عند ابى عبدالله(ع) فقال له رجل بأبى أنت و امى، إننى ادخل كنيفاً لى و لى جيران عندهم جوار يتغنين و يضربن بالعود فربما أطلت الجلوس استماعاً» [خلاصه آنجا زياد مي‌نشينم با اينكه جاى بدى هم هست اما من مي‌نشينم براى اينكه به حرفهاى آنها به غناى آنها گوش بدهم] « منى لهن فقال: لا تفعل، فقال الرجل» [اين دلش مي‌خواسته يك طورى جائز بشود] «فقال الرجل و الله ما آتيهن انما هو سماع أسمعه باذني» [من كه نمي‌روم براى گوش دادن، من مي‌روم توالت بعد ديگر حالا آنجا يادش رفت كه گفته بودم طول مي‌دهم، طول دادنش بود كه ديگر معلوم بود براى استماع بود؛ اين به گوشم مي‌خورد، مي‌خواسته يك عذرى درست كند.] «فقال: لله أنت أما سمعت الله عزّوجلّ؟» [مواظب باش، تو مگر نشنيده اى كه خدا چه مي‌گويد؟] «ان السمع و البصر و الفؤاد كل اولئك كان عنه مسئولا فقال بلى والله لكانى لم اسمع بهذه الآية من كتاب الله من أعجمى و لا عربى» [من اصلا اين آيه را از هيچ كس نشنيده‌ام.]

«لاجرم إننى لا اعود انشاء الله» [ديگر بعداً اين كار را نمي‌كنم] «و إنّي استغفر الله» [ديگر توبه هم مي‌كنم.] «فقال له: قم، فاغتسل» [اين دليل بر اين است كه غسل توبه مستحب است] «و سل ما بدالك» [اين سل را دو جور خوانده اند ... كه اگر و صلِّ بخوانيم آن وقت معنايش اين است كه نماز توبه هم مستحب است، مقدس اردبيلى در شرح ارشاد در باب صلات توبه به اين روايت استدلال كرده است. اما ظاهراً و سَل ما بدالك است. صلِّ ما بدالك خيلى مناسبت ندارد، ما بدالك يعنى حالا كه فهميدى گناه كردى حالا بلند شو از خدا طلب مغفرت كن، به قرينه ذيل روايت.] « فانك كنت مقيماً على امر عظيم ما كان أسوء حالك لو مت على ذلك احمد الله» [چقدر وضعت بد است اگر با اين حال چه كار كنى؟ بميرى. «احمد الله» حمد كن خدا را كه متوجه شدى به گناه] «و سله التوبة من كل ما يكره فانه لا يكره الا كل قبيح و القبيح دعه لاهله فان لكل اهلا»[12].

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- عوالي اللئالي 2 : 110.

[2]- وسائل الشيعة 17: 121، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 15، حديث 3.

[3] - طه (20) : 25- 28.

[4] - فرقان (25) : 72.

[5]- وسائل الشيعة 17: 306، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 99، حديث 12.

[6]- وسائل الشيعة 17: 309، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 99، حديث 22.

[7]- وسائل الشيعة 17: 309، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 99، حديث 23.

[8]- وسائل الشيعة 17: 311، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 99، حديث 29.

[9]- وسائل الشيعة 17: 316، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 101، حديث 1.

[10]- وسائل الشيعة 17: 317، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 101، حديث 4.

[11]- وسائل الشيعة 17: 317، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 101، حديث 5.

[12]- الكافي 6 : 432، باب الغناء، حديث 10.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org