Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: ادامه بحث رشوه
ادامه بحث رشوه
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 136
تاریخ: 1381/9/25

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث در اين جهت بود كه آيا حرمت رشوه اختصاص دارد به رشوه «ليحكم حاكم باطلا و على خلاف الحق» يا أعم است از آنجايى كه داده بشود به حاكم ليحكم ولو بالحق؟ گفته شد مقتضاى اطلاق نصوص و فتاوا اين است كه فرقى بين اين دو قسم نيست، آنچه كه داده مي‌شود به قاضى ليحكم براى آن پول و به خاطر آن آنها رشوه است و حرام، فرقى هم بين حق و باطلش نيست.

«رشوه حق و رشوه باطل و حرمت آنها»

حالا يك جمله اى مي‌خواهم امروز عرض كنم نمي‌دانم ديروز گفتم يا نه، و آن اينكه اصلا با نظر به مجموع روايات استفاده مي‌شود كه رشوه حق و باطل هردو حرام است منتها رشوه بر باطل حرمتش شديدتر است.

ديروز دوتا روايت هم خواندم و عرض هم كردم كه خلافى نيست رشوه معنايش أعم است عند الاصحاب.

از مجموع روايات وارده در رشوه استفاده مي‌شود كه رشوه على قسمين: رشوة ليحكم بالحق ـ رشوة ليحكم بالباطل.

آن رشوه اى كه بالباطل است حرمتش شديدتر است و كفر باللّه العظيم است؛ و آن رشوه اى كه بالباطل نيست آن سحت است، بلكه در خود روايات هم اين معنا هست.

1- روايت عمار بن مروان: «السحـت انواع كثـيرة منـها اجور الـفواجر و ثـمن الخمـر و النـبيذ و المسـكر و الـربا بعد البيّنة [اينها سحت است] فأما الرشا فى الحكم فان ذلك الكفر باللّه العظيم»[1]ـ يعنى رشوه را جزء سحتها ندانسته، رشوه را بالاتر دانسته است.

2- روايت سماعه 2 همين باب، آن هم مثل اين است: «قال قال ابو عبداللّه(ع) السحت انواع كثيره منها كسب الحجام اذا شارط و اجر الزانية و ثمن الخمر و امّا الرشا فى الحكم فهو الكفر باللّه العظيم»[2] اين را هم مي‌بينيم رشوه را جزء سحت ندانسته، است بلكه رشوه را كفر باللّه العظيم دانسته است.

باز مرسله صدوق 16 اين باب 5 از ابواب ما يكتسب به كتاب التجارة. «قال و روى عن أبى عبداللّه(ع) أن السحت انواع كثيرة فأما الرشا فى الحكم فهو الكفر باللّه»[3] اين سبك از روايات كه شيخ فرموده‌اند اينها مستفيضه است. اينها آمده رشوه را جزء سحت ندانسته، رشوه را جزء مصاديق كفر باللّه دانسته.

در مقابل رواياتى داريم كه مي‌گويد رشوه هم سحت است.

روايـت يـزيد بـن فرقـد4 همين باب 5 عن أبى عبداللّه(ع) «قال: سألته عن السحت فقال الرشا فى الحكم»[4] سحت چيست؟ فرمود رشوه در حكم.

خبر سكونى 5 اين باب، عن أبى عبداللّه(ع) «قال: السحت ثمن الميتة و ثمن الكلب و ثمن الخمر و مهر البغى و الرشوة فى الحكم و اجر الكاهن»[5] اين رواياتى كه آمده رشوه را جزء سحت دانسته است.

يا روايت 9 اين باب، عن حماد بن عمرو و انس بن محمد، عن أبيه، كه انس از پدرش جميعاً عن جعفر بن محمد عن آبائه، «فى وصية النبى (ص) لعلى (ع) قال: يا على من السحت ثمن الميتة و ثمن الكلب و ثمن الخمر و مهر الزانية و الرشوة فى الحكم و اجر الكاهن»[6] پس بعضى از روايات رشوه را بيان كرده، بعضى از روايات موارد سحت را بيان كرده و در آنجا آمده الرشا كفر باللّه العظيم، ظاهر است در اين كه اين سحت نيست.

در بعضى از روايات ديگر آمده گفته الرشا سحتٌ. جمعشان به چيست؟ يك جا گفته رشا سحت نيست، يك جا گفته رشا سحت است. جمعش به اين است كه آن رشوه اى كه بالباطل است او كفر باللّه العلى العظيم؛ و آن رشوه اى كه بالحق است اين سحتٌ. شاهد اين جمع ـ شما نگوييد اين جمع تبرعى است.

نه گفته نشود اين جمع تبرعى است، شاهد دارد. شاهدش اين است كه فرموده يك قسم از رشوه را كفرٌ باللّه العظيم، يعنى سرپوش گذاشتن روى اللّه است يعنى روى حق است.

اللّه حقٌ، عدلٌ، عين حق است اللّه، عين عدل است، عين نفع است. حالا اين آمده سرپوش گذاشته روى حق و حكم به باطل كرده است؛ اين كفر باللّه العظيم! سرپوش گذاشتن است روى اَللّهى كه حق است و عدل است، اين رويش سرپوش گذاشته رفته سراغ باطل؛ يا اينطور بگو.

اگر مي‌گويى اين امروزى است، من طور ديگر مي‌گويم. كفر باللّه العظيم يعنى سرپوش گذاشته روى حكم خداوند، غير او را آورده است. حكم خدا اين بود كه اين آقا محق است. اين آقا آمده چه كسى را محق دانسته است؟ آن آقايى كه حق نداشته است.

پس شاهد بر اين جمع اين است كه مناسبت بين كفر و بين رشوه در رشوه بر باطل است.

رشوه بر باطل كفر باللّه يعنى كفر بالحق و العدل، سرپوشى گذاشتن روى حق و عدل است.

كفر باللّه يعنى سرپوشى گذاشتن روى حكم اللّه است، روى حكم اللّه شما سرپوشى گذاشتيد حكم خدا اين بود كه بگويى اين بدهكار است، آمدى گفتى چه؟ آن يكى بدهكار است.

بنابراين اين روايات هم خودش دلالت بر اين معنا مي‌كند.

و به هر حال لا اشكال و لا كلام كه رشوه بر حق و يا بر باطل يكون حراماً و مشمول اين روايات هم هست.

شما نگوييد كه رشوه براى اينكه حقش را حكم كند اين چه ضررى دارد؟ من نمي‌دانم قاضى به نفع من حكم مي‌كند يا نه يا به نفع من حكم نمي‌كند، قبلا مي‌روم يك پولى به او مي‌دهم به عنوان رشوه كه به نفع من حكم كند، اين چه ضررى دارد كه حرام باشد؟ خوب من رسيده‌ام به حقم ديگر! اين جوابش اين است ضررش اين است كه قاضى متهم مي‌شود، حسن ظن به قضا از بين مي‌رود.

بناى عقلا بر اين است دستى كه قاضى قطع كند خون ندارد، يعنى مورد اطمينان است.

اگر بنا شد براى حق رشوه بگيرد اين حسن ظن از بين مي‌رود اولا.

ثانياً كم كم براى باطلش هم مي‌گيرد، تخم مرغ دزد شتر دزد مي‌شود؛ نگوييد آنجا چرا حرام است، اولا اطلاق ادله است اطلاق نصوص و فتاواست، با اعتبار هم مساعد است.

«فروع بحث رشوه»

حالا اينجا يك فرع و يك بحث ديگرى مطرح است، مسأله ديگر و آن اين است كه اگر احقاق حق من له الحق منوط است به اينكه رشوه بدهد به قاضى، اگر رشوه به او ندهد مي‌داند بر حق حكم نمي‌كند.

آيا اينجايى كه مي‌داند و متوقف است مي‌گويد اگر پولم بدهى به نفعت حكم مي‌كنم، ندهى هيچى آن طرف آب، باهم فاصله داريم.

اگر احقاق حق از قاضى متوقف است بر دادن رشوه، آيا اين رشوه هم حرام است هم براى راشى و هم براى مرتشى و هم براى ماشى بينهما مثل بقيه رشوه ها، يا نه براى مرتشى حرام است امّا براى راشى و الماشى بينهما حرام نيست؟

خلافى ديده نمي‌شود در جواز اينطور رشوه براى راشى و هر كسى كه متعرض مسأله شده فتواى به جواز داده است.

فقط خلاف از كاشف الغطاء بزرگ نقل شده صاحب جواهر از او خلاف نقل كرده كه او فرموده است اعطاء الرشوة براى احقاق حق هم حرام است.

من عبارتى را كه جواهر از ايشان نقل كرده بخوانم تا بعد بيايم سراغ ادله مسأله.

اين عبارتى كه از ايشان نقل شده اين است : «و فى شرح الاستاد أنها ليست مطلق الجُعل [رشوه مطلق جعل نيست] كما فى القاموس بل بينه و بين الاجر و الجعل عموم من وجه [فرموده بين اينها عموم من وجه است] و لا البذل على خصوص الباطل كما فى النهاية و المجمع [رشوه هم بذل بر خصوص باطل نيست، هر كجا مي‌خواهد باشد، چه باب حكم باشد و چه باب حكم نباشد] و لا مطلق البذل ولو على خصوص الحق [آن هم نيست] بل هو البذل على الباطل [چه در قضاوت و چه در غير قضاوت] أو على الحكم له حقاً أو باطلا مع التسمية و بدونها [حالا چه مي‌گوييد آقا اين پول را بگيريد رشوه است و به نفع من حكم كنيد، چه مي‌گويد آقا اين را خدمت شما داديم تقاضا منديم كه به نفع ما حكم كنيد گفت آن مرحوم ديگر چه فرمودند ـ مع التسمية و بدونها ـ معاطاتش، رشوه معاطاتى] و قال أيضاً فى مسألة الاجرة على القضاء و الجعل عليه [اجرت بر قضا و جعل بر قضا فرموده] و يعصى الدافع فى دفعه الى القاضى فى أحد الوجهين، ] يكى از دو وجه اين است كه بگوييم دافع هم دارد چه كار مي‌كند؟ ولو جُعل است، ولو اجرت است، رشوه نيست، امّا در عين حال معصيّت كرده است.[ الاّ اذا توقف تحصيل الحق عليه فيجوز الجُعل و الاجرة [جعل و اجرت در صورتى كه حق متوقف باشد مانعى ندارد.]

بخلاف الرشوة فانها لا تجوز بحال ـ ] رشوه ولو براى أخذ حق هم باشد جائز نيست.

مى بيند اين قاضى اگر پول برايش بدهد به نفعش حكم مي‌كند، اگر ندهد به نفعش حكم نمي‌كند پول برايش مي‌دهد كه به نفعش حكم بكند.

ايشان تنها كسى است كه مخالفت كرده و فرموده به عنوان الرشوة جائز نيست.

صاحب جواهر مي‌فرمايد:[ «و فى كلامه الاخير ما لا يخفى [اين كه مي‌گويد رشوه براى احقاق هم به قاضى جائز نيست، اين ما لايخفى] ضرورة أنه ان اراد اخراجها عن الموضوع فى صورة التوقف [مى خواهد بگويد آنجايى كه متوقف است اصلا اين رشوه نيست] كان مخالفاً للعرف فى ذلك [هم مخالف عرف است و هم مخالف تقريباً صراحت عبارت است. ايشان ديگر نمي‌خواهد بگويد رشوه نيست، مي‌خواهد بگويد رشوه است و حرام هست نه اينكه رشوه نيست. اين مي‌فرمايد مخالف با عرف است در اين مطلب، مخالف با عبارت ايشان هم هست.] و ان اراد أنها لا تجوز بهذا العنوان [بعنوان الرشوة] حتى لو توقّف الحق عليها، [آن وقت] كان مخالفاً لما قدمناه سابقاً، بل لم أعرف له موافقاً عليه [هيچ موافقى من براى او نمي‌شناسم] بعد تنزيل الاطلاق فى النص و الفتوي على الاختيار و على كل حال»[7] بحث ديگر.

بنابراين اگر از شما پرسيدند كه رشوه در مقام احقاق حق فتواى اصحاب ]اذا توقف[ بر جوازش است يا عدم؟ شما مي‌گوييد لا خلاف بين الاصحاب كه جائز است.

تنها مخالف كيست؟ كاشف الغطاء استاد صاحب جواهر در شرح مفاتيحش.

من نداشتم شرح مفاتيحش را كه نگاه كنم. در شرح مفاتيحش ايشان آمده قائل به حرمت شده است.

كيف كان، حق با همان اصحاب است و ذلك لوجهين يكى اينكه گفته بشود انصراف دارد ادله حرمت از اينطور مواردى. ادله حرمت رشوه منصرف است از آنجايى كه براى احقاق حق مي‌پردازد كه رسيدن به حق جائز است به هر نحوى يجوز احقاق الحق به هر نحوى كه باشد ولو با قسم دروغ.

احقاق حق با قسم دروغ جائز است به عشار قسم بخورد براى اين كه پولش را نگيرد.

بگوييم اين رواياتى كه مي‌گويد رشوه سحت منصرف است از آنجايى كه براى احقاق حق باشد ـ لأن التوصل الى الحق جائز عقلا و شرعاً. كيف ما كان توصل به حق ـ بأى وسيلة ـ چه مباح و چه حرام چه بوسيله مباح و چه بوسيله حرام جائز است. به علاوه بگوييم كه اصلا سحت از نظر عقلائى هم اينجا را شامل نمي‌شود، عقلا هم انصراف مي‌بينند، اين را آلودگى برايش نمي‌بينند.

پولى كه من مي‌دهم به يك كسى براى اينكه به حقم برسم، اگر ندهم به حقم نمي‌رسم؛ بگوييم اين آلودگى نيست، اين را عقلا سحت نمي‌دانند، اين يك وجه، انصراف ادله، قصور ادله، اين وجه را صاحب جواهر دارد.

من عبارت جواهر را بخوانم صفحه 145. مي‌فرمايد: «نعم لو توقف تحصيل الحق على بذله لقضاة حكام الجور [حالا ايشان حكام جور آورده نخواسته است حكام عدل را هم بگويد] لقضاة حكام الجور جاز للراشى و حرم على المرتشى كما صرح به غير واحد بل لا اجد فيه خلافاً [چرا؟] لقصور ادلة الحرمة عن تناول الفرض الذى تدل عليه اصول الشرع و قواعده المستفادة من الكتاب و السنة و الاجماع و العقل [براى اين ادله اينطور چيزى را كه اصول شرع دلالت مي‌كند بر جوازش اينها را نمي‌گيرد] ضرورة أن للانسان التوصل الى حقه بذلك و نحوه مما هو محرم عليه فى الاختيار [قسم دروغ هم مي‌تواند بخورد كه به حقش برسد] بل ذلك كالاكراه على الرشاء الذى لا بأس به على الراشى معه عقلاً و نقلاً [8]ـ اگر يك كسى را مجبور كردند كه رشوه بدهد راشى ديگر مرتكب حرام نشده گر چه مرتشى مرتكب شده است. اين يك جهت كه بگوييم بر راشى حرام نيست لقصور الادلة و انصرافش از اينطور جاها.

وجـه دومى كه از مجمع الفايده و البرهان[9] استفاده مي‌شود اين كه بگوييم اين ادله اگر انصراف هم ندارد و

شامل مي‌شود (على فرض شمول و عدم انصراف و عدم قصور) تخصيص خورده است با آن ادله‌اى كه تجويز كرده رسيدن به حق را بأى وسيلة من العقل و النقل.

عقل قبحى نمي‌بيند كه آدم براى رسيدن به حقش يك قسم دروغ بخورد. قبحي نمي‌بيند براى رسيدن به حقش سراغ يك قاضى غير شرعى برود، قبحى نمي‌بيد، يلكه يك شاهد دروغى بياورد و شهادت بدهد قرائن دروغ را آنجا بياورد بگذارد براى اينكه به حقش برسد وقتى قسم به خدايش مانعى ندارد طبق روايات اين راهم عقل قبحى نمي‌بيند و نقل هم بر آن دلالت كرد.

اين يكي براى آن ادله اي كه گفته است مانعى ندارد لتوصل به حق به هر وسيله محرمى متمسك بشويد بنابر اين اطلاقات تقيد ميخورد.

دوم يك روايتى را صاحب مجمع به آن استدلال كرده است كه در باب 85 از ابواب ما يكتسب به است.

صحيحه محمد بن مسلم و بالاسناد يعنى همان سند قبلى، محمد بن الحسن باسناده عن حسين بن سعيد، عن حماد بن عيسى عن حريز، عن محمد بن مسلم (بالاسناد يعنى همان سندى كه اول آنجا گفتيم) قال: سألت ابا عبداللّه(ع) عن الرجل يرشو الرجل الرشوة على ان يتحول من منزله فيسكنه؟ قال: لابأس به»[10] يك كسى رشوه مي‌دهد به يك كس ديگرى كه از منزلش يتحول از منزلش پس ساكن بشود او را.

ظاهراً استدلال مقدس اردبيلى به اين است كه اين صاحب منزل را رجل راشى گرفته است. استدلال موقوف به اين است كه صاحب منزل را رجل راشى بگيريم، عن الرجل يرشو الرجل الرشوة على ان يتحول از منزل آقاى راشى، يك خانه دارد شخصى در آن نشسته بيرون نمي‌رود، آمده خودش توى يك اتاقش بنشيند مي‌گويد دامادم را آورده‌ام نشانده‌ام تو برو...جاي ديگر، مي‌گويد بابا خانه من بوده اقلا يك اتاقش را بده خود من بنشينم! مي‌گويد نه داداشم هم خانه نداشت و آوردم اينجا نشاندم.

استدلال ايشان ظاهراً به اين است كه منزل را منزل راشى گرفته است. راشى يك منزل داشته اين آنجا بوده نمي‌رفته يك پول برايش داده تا برود بيرون حضرت فرمود لا بأس به.

بنـابراين ولـو باز روايت مربوط مي‌شود به غير باب حكم امّا به هر حال از باب رشوه است، مورد روايت

رشوه است.

ولو اين روايت مربوط به غير باب حكم است امّا مورد سؤال رشوه است تعبير رشوه شده است حالا اينجا رشوه است جاى ديگر هم كه قطعاً رشوه است. اين فرمود: «لا بأس» لا بأس به اين كه پول بدهد به كسى كه توى خانه‌اش نشسته تا اين آنجا قرار بگيرد، ظاهراً استدلال اين است.

و امّا اگر مراد از منزل در اين روايت، منزل آقاى مرتشى باشد؛ و مورد روايت موقوفات عامه. اتاق داشته يك جايى اين آمده گفته اين پول را بگير و بلند شو، ايستاده يكجايى نماز بخواند گفته اين پول را بگير و بلند شو از اينجا، من مي‌خواهم صف اول بايستم.

اگر مورد روايت مربوط به منازل عامه باشد اين مورد آنجايى نيست كه پول مي‌دهد براى اين كه به حقش برسد، حقى ندارد پول ميدهد كه حق را بخرد.

اين رشوه براى اين نيست كه به حقش برسد اينجا اگر مورد روايت منازل عامه باشد كما اين كه صاحب وسائل و ديگران اينطور گفته‌اند فى منزله يعنى فى منزل آقاى مرتشى به اعتبار اين كه او داخل آن نشسته است.

اگر اينطور باشد اصلا رشوه اينجا صادق نيست نه بر حقش و نه بر باطلش پولى نداده كه به حقش برسد، حقى نداشته او نشسته است آنجا چه ربطى به اين دارد؟ هر كسى هركجا نشسته است حق دارد.

شما اگر رفتيد توى حرم ثامن الائمه(ع) بالا سر بقدر دو ركعت، شما آنجا حق داريد حالا شما آنجا جا گرفتيد دو ركعت نماز من مي‌آيم مي‌گويم آقا اين پول را بگيريد بلند شويد از اينجا من ميخواهم نماز بخوانم، اين كه رشوه نيست اين معامله است.

يا ايستـادى روبـروى حضـرت يك زيارتى مي‌خواهى بخوانى من مي‌خواهم آنجا زيارت بخوانم من پول

برايت مي‌دهم كه بروى كنار اين اصلا رشوه نيست.

حقى نداشته تا بگوييم پول داده براى حق! ببينيد من بخوانم من اينجا هستم من فرار نمي‌كنم!

امّا اگر مراد از روايت اينِ باشد كه صاحب وسائل گفتند و آن آقا هم به آن اشاره كردند «الظاهر ان المراد المنزل المشترك بين المسلمين كالارض مفتوحة العنوة و الموقوف على قبيل و هما، منه»[11] اگر اين باشد روايات را بر اين معنا حمل كنيم اصلا استدلال تمام نيست براى اين كه حقى نبوده در قضيه تا بگوييم پول داده كه حقش را بگيرد.

پس نظر مقدس اردبيلى به آن بوده.

حالا آيا آن احتمال ترجيح دارد براى اين كه (بقول آن آقا) مجازش كم بشود، مجاز خيلى بعيد نباشد، يا اين احتمال ترجيح دارد آن بستگى به اشتهاء هر كسى دارد و الامر سهل بعد از آنى كه ماادله اى دايم كه دلالت مي‌كند بر جواز توصل به حق باى وسيلة، وسيلة محرمه او وسيلة محلله، اطلاقات رشوه را با آن تقيد مي‌زنيم.

يا مثل صاحب جواهر مي‌گوييم اصلا اطلاقات از اينطور موارد انصراف دارد خيلى نياز نيست به اين روايت... ولى حالا اگر شما كسى شديد كه حرف مقدس را خواستيد درستش كنيد بگوييد: روايت ظهور دارد در آن معنا براى اين كه رشوه اطلاقش خيلى بعيد نيست از معناي حقيقى اش اگرنخواستيد حرفش را درست كنيد بگوييد ظهور دارد در اين معناى صاحب وسائل يا لااقل ظهور در هيچ كدام ندارد بقول آقا ابهام دارد و آقا هم كه قائل به ذات نبودند، ابهام كه دارد استدلال به او تمام نيست.

نتيجه بحث :

نتيجـه بحث: يجـوز التـوصل بالرشوة للاحقاق الحق خلافى هم در او نيست، الا از؟ كاشف الغطا استاد

صاحب الجواهر، كى گفته او مخالف است؟ صاحب جواهر. كجا گفته صفحه چند. حالا دليل بر جواز چه است؟ سه وجه يكى اطلاق انصراف، يكى تقييد به ادله جواز يكى تقيد به اين روايت.

«پيرامون زيارت قبور ائمه معصومين(عليهم السلام) »

كى گفته تقيد به اين روايت را؟ كجا؟ كنار قبر امير المؤمنين(ع) خدا نصيب و روزى كند همه مان برويم آنجا، آنجا عمر بركت دارد، آن آقاى بزرگوارى پريروز....من به خيالم فردا مي‌خواهد برود، گفت من ميخواهم بروم زيارت درسم را رها كنم بروم زيارت؟ گفتم: اينها وسوسه است ما دور شده ايم يك لحظه آدم آنجا باشد و بعد برگردد عمرش بركت دارد، اگر بشود خداى كند انشاء اللّه برويم آنجا كنار قبر امير المؤمنين آنجا از باب القبله بيايم يك زيارت امين اللّه بخوانيم بعد هم برويم آن بالا سر بنشينيم يك زيارت ديگرى كه رفقا مي‌گويند دعاى عاليه المضامين را مثل امام بخوانيم آن وقت مي‌بينى عمر چقدر بركت دارد، اين همه سخنرانى هاى امام اين اعلاميه هاى امام اين همه مطلب، اين همه فقه، اين همه اصول، اين همه فلسفه، اين همه كلام اين را مي‌گويند بركت قبر امير المؤمنين(ع) اينطور نيست كنار قبر اميرالمؤمنين (نعوذ باللّه ثم العياذ باللّه، ثم العياذ باللّه) با اين كه كنار يك ميكده بنشينى مثل هم هست؛ خدا دهن آنها را خرد كند كه بين قبر امير المؤمنين و ميكده مقايسه ميكنند. قبر امير المؤمنين(ع) كجا و بقيه جاها كجا؟ تحصيل در نجف كجا، تحصيل در قم كجا؟ تحصيل توى مراكز فساد كجا؟ برود يكجاى يك فاحشه خانه رسمى است آنجا بنشيند درس بخواند، او هشت ساعت هم كه مطالعه كند يك كلمه نمي‌فهمد.

گيج است امّا كنار قبر اميرالمؤمنين(ع) در عش حرم اهلبيت(ع) اگر آدم قابل باشد آن زيارت نامه را بخواند و لاتسلب منى ما انا فيه. بعضى ها اين دعا را مي‌خواند و مستجاب نمي‌شود البته آنهايى كه براى تبليغ رفته‌اند شكراللّه مساعيهم، امّا بعضى ها را الكى خدا پرتشان مي‌كند به يكجاى ديگر، با اين كه توى زيارت حضرت معصومه مي‌خوانيم و لاتسلب منى ما انا فيه، يك احتمالش اين است يعنى خدايا من الكى از قم نروم بيرون، اگر رفتم بيرون بروم براى اين كه كار بكنم آنجا، بروم براى اين كه خدمتى به اسلام بكنم. نه اين كه بروم آنجا پول جمع كنم و جيبم را پر پول كنم.

كنـار حـرم اميرالمؤمنين كنار قبـر حضرت معصومه، كنار قبر زكريابن آدم، كنار قبرستان شيخان، كنار قبر

على بن بابويه كه دعاى ولى عصر داريم... اين با بريتانيا فرق دارد! اين با يك فاحشه خانه فرق دارد، من نمي‌دانم چطورى شده است، من نمي‌دانم چقدر ما از معارف اهلبيت فاصله مي‌گيريم؟! يك لحظه با ائمه ارتباط پيدا كنيد يك عمر بركت است، بركت در خودتان، در وقتتان، در علمتان بخوانيد زيارت جامعه را، نگوييد هر شب بروم زيارت جامعه بخوانم، هر شب جمعه بله، تا جوان هستيد برويد زيارت جامعه را بخوانيد، برويد بايستيد آنجا زيارت جامعه را كنار حضرت معصومه بخوانيد، تا توفيق از شما گرفته نشده، دعاى كميل بخوانيد، دعاى سمات بخوانيد، كارهاى كه مي‌شود ارتباط شما را محكم كند كه يك وقت خداى ناخواسته فكرتان به اشتباه نرود، خدايا آنهايى كه موفق مي‌شوند به زيارت ائمه عتبات و يا ائمه بقيع بيشتر موفقشان كن، باز هم بروند از دهن نخورده ها بگير بده به دهن خورده ها، آنهايى هم كه نرفته اند موفقشان كن.

ما را هم موفق كن كه هر روز برويم كربلا.

اگر بنا بشود به من گذرنامه بدهند هر روز بروم كربلا، من هر روز ميروم، هر روز! هرساعت مي‌روم مي‌گويند، آقا مي‌روى كربلا ديگر مباحثه نمي‌رسى، مي‌گويم اگر رفتم كربلا مطالعه نكرده مي‌آيم يك ساعت ميروم زيارت امين اللّه مي‌خوانم بالاى سر مي‌نشينم مطالعه نكرده مي‌آيم بقدر چهارصد تا مطالعه كرده مي‌توانم مطلب حرف بزنم و بلد هستم.

براى اين كه آنها انسانهاى هستند كه به همه چيز بركت مي‌دهند.

و ابتغوا اليه الوسيله بكم فتح اللّه و بكم يمسك السماء ان تقع على الارض الا باذنه و بكم ينفس الهم و يكشف الكرب و عندكم ما نزلت به رسله و ملائكته[12] بخوانيد اينها را لذت ببريد؟! ما خلقت السماء مبنيه و لا ارضا حديث كساء بخوانيد! ما خلقت السماء مبنيه و لا ارضاً مدحيّة و لا قمراً منيراً و لا شمساً مصنيئةً و لا فلكاً يدور الاّ لمحبة هولاء الخمس قيل يا رسول [جبرئيل گفت به خدا چه كسانى هستند؟] فقال عزوجل: هم فاطمـة و ابوها و بعلها و بنوها فقال جبرائيل اتأذن لى أن أكون معهم سادساً؟[13] من

هم بروم جبرئيل را يك وقت امام فرموده اين واسطه وحى است.

جبرئيل مقربترين ملك الهى است، يعنى ما نداريم كسى كه بتواند وحى را مستقيماً بگيرد، وحى وقتى نزول پيدا مي‌كند از مرتبه الوهيت، قبل از آنى كه به رسول اللّه برسد جبرئيل مي‌گيرد.

اين واسطه است، اين سلسله مراتب است؛ من هم بروم ؟ فرمود: برو، امّا مواظب باش، اگر برايت اجازه دادند برو.

وقتى جمع شدند اصحاب كساء، مظاهر رحمت را آنجا ديد وقتى آدم مظاهر رحمت را ديد بايد چه كار كند؟ آن جاى دو انگشت دست اميرالمؤمنين را كنار قبر على(ع) وقتى ديدى بايد چه كار كنى؟ قبر شش گوشه ابي‌عبداللّه را وقتى رفتى بايد چه كار كنى؟ كاظمين كه رفتى چه؟ سامراء و سرداب كه رفتى چه كار بايد كرد آنجا؟ امكنه رحمت است، مظاهر رحمت هستند.

ديد مظاهر رحمت جورند، گفت اينجا جاى دعا كردن است.

پيغمبر ديد از اينجا بهتر نيست براى دعا، آن وقت گفت الّلهم اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا....

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- وسائل الشيعة 17 : 92، كتاب التجارة، أبواب ما يكتسب به، باب 5، حديث 1.

[2]- وسائل الشيعة 17 : 92، كتاب التجارة، أبواب ما يكتسب به، باب 5، حديث 2.

[3]- وسائل الشيعة 17 : 96، كتاب التجارة، أبواب ما يكتسب به، باب 5، حديث 16.

[4]- وسائل الشيعة 17 : 93، كتاب التجارة، أبواب ما يكتسب به، باب 5، حديث 4.

[5]- وسائل الشيعة 17 : 93، كتاب التجارة، أبواب ما يكتسب به، باب 5، حديث 5.

[6]- وسائل الشيعة 17 : 94، كتاب التجارة، أبواب ما يكتسب به، باب 5، حديث 9.

[7]- جواهر الكلام 22 : 146.

[8]- جواهر الكلام 22: 145.

[9]- مجمع الفائدة و البرهان 8 : 85.

[10]- وسائل الشيعة 17 : 278، كتاب التجارة، أبواب ما يكتسب به، باب 85، حديث 2.

[11]- وسائل الشيعة 17 : 278، كتاب التجارة، أبواب ما يكتسب به، باب 85، حديث 2.

[12]- زيارت جامعه، مفاتيح الجنان.

[13]- مفاتيح الجنان: 1020، حديث كساء.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org