Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: دیدگاه شیخ انصاری (قدس سره) و مرحوم فقیه یزدی(ره) درباره خیار غب
دیدگاه شیخ انصاری (قدس سره) و مرحوم فقیه یزدی(ره) درباره خیار غب
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب بیع (درس 459 تا ...)
درس 1307
تاریخ: 1392/12/11

بسم الله الرحمن الرحيم

«دیدگاه شیخ انصاری (قدس سره) و مرحوم فقیه یزدی(ره) درباره خیار غبن»

شیخ (قدس سره) به عنوان تحقیق یا به عنوان اولویت و توضیح فرمودند ما در باب خیار غبن دو نحو خیار داریم، یکی خیار واقعی و قدرت بر فسخ عقد به حسب واقع، یکی هم سلطنت فعلیه و بعد هم فرمودند آثار اینها مختلف است. بعضی از آنها مال خیار غبن واقعی است و بعضی از آنها برای خیار غبن فعلی است و بعضی‏ها هم مردّد است بین خیار غبن واقعی و خیار غبن فعلی و مرحوم فقیه یزدی (قدس سره الشریف) فرمودند که همه این آثار برای خیار غبن واقعی است و آن موارد را در حاشیه خودشان ذکر کردند و اشکالش را بیان فرمودند و ثابت کردند که اینها مال خیار غبن واقعی است، نه اینکه بعضی از آنها مربوط به خیار فعلی است و بعضی واقعی است و بعضی هم مردد بین خیار فعلی و واقعی است که یک مقداری از یک مورد آن را در جلسه گذشته عرض کردیم، بقیه را آقایون به حاشیه مرحوم سید مراجعه کنند، حاشیه مرحوم سید مفصل بیان کرده است، ما هم بر همان بیان مرحوم سید اکتفا می‏کنیم، لکن سیدنا الاستاذ (سلام الله علیه) از اول بحث اینکه آیا ظهور غبن شرط حدوث خیار است یا اینکه کاشف است؟ یعنی آیا موضوعیت دارد یا طریقیت دارد؟ بحثهای دقیق عقلی را متعرض شده‏اند که تعرض برای آن بحثهای دقیق عقلی در شرایط فعلی برای بنده و امثال شما آقایون با این مشکلاتی که امروز با آن روبرور هستیم؛ از حیث سؤالات و از حیث این که مطرح می‏شود که فلان قانون چگونه با عدالت می‏سازد یا چگونه با انصاف می‏سازد یا چگونه با رحمت ذات باری می‏سازد یا چگونه با تساوی مرد و زن و در کنار هم بودن ﴿إنا خلقناکم من ذکر و أنثی﴾،[1] می‏سازد یا در باب عقود، شبهات فراوانی که یک سری افراد این شبهات به ذهنشان می‏آید مطرح می‏کنند، برای اینکه می‏خواهند بفهمند و یک سری افراد هم مطرح می‏کنند، برای اینکه اسلام ناب و اسلام عزیز و اسلامی که به قیمت خون بسیاری از انسانها تمام شده است و صدمه‌های بسیاری از انسانها بوجود آمده است؛ یعنی همه انبیا که صدمه خورده‏اند، زمینه ساز بوده‏اند، برای اینکه اسلام بیاید؛ یعنی قوانین کاملی بیاید که برای همه بشریت در همه زمانها، اینطور نیست که قوانین آنها با قوانین ما تفاوت داشته است، قوانینی که نبی مکرم اسلام آورده است، اینها همان قوانین است، منتها کامل؛ به گونه‏ای است که برای همه جوامع بشری مفید است: ﴿و ما أرسلناک الا مبشراً و نذیراً﴾[2] و ﴿ما کان محمد أبا أحد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین﴾،[3] برای همیشه آمده است. خود نبی مکرم اسلام در غدیر خم یا در جای دیگر فرمود هیچ چیزی نیست که شما را به بهشت نزدیک کند، مگر اینکه من نهی کردم. آنها هم برای این دین آمدند و آنها هم زمینه ساز نزول قرآن بودند؛ زمینه ساز نزول احکام نورانی و عقلانی اسلام بودند؛ چون خود قرآن نور است، وقتی که نور است، احکامی را هم که قرآن دارد نور است. خود رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) چراغ نوردهنده و روشن است، سراج منیر است، پس قوانینی را که او می‏آورد، آنها هم باید سراج منیر باشد. به هر حال، شبهات فراوانی که امروز می‏شود که بیشترین وقت را امروز ما باید بگذاریم و این شبهات را هر کدام به قدر توان خودمان مطالعه کنیم، بحث کنیم، اینکه بگذاریم باشد تا یک روزی زمینه‏ای فراهم بشود، برای اینکه بشود این شبهات را جواب داد. یک کسی نامه نوشته بود که آقا شما که می‏گویید زن و مرد در آفرینش با هم مساوی هستند ﴿إنا خلقناکم من ذکر و أنثی﴾، شما که می‏گویید خدا عادل است، شما که می‏گویید خدا مهربان است، شما که می‏گویید خدا از پدر به انسان مهربان‌تر است، چگونه است که به مرد اجازه می‏دهد لا یتناهی متعه کند تا آخرهای شب دنبال عیاشی باشد، اسمش را بگذارید عیاشی مشروعی که به نظر بنده نهی شده است، کما اینکه موسی بن جعفر به علی بن یقطین فرمود که تو نباید صیغه کنی، برای اینکه او وزیر بود، معلوم می‏شود می‏خواسته است عیاشی مشروع کند، عقد تمتع برای موارد خاصه‏ای بود به او اجازه می‏دهید برود تا هر چه دلش می‏خواهد زن صیغه کند، آخر شب برگردد به منزل. شما می‏گویید آقا بر آن زن هم اطاعت واجب است، باید لحاف او را پهن کند که این زن را که آورده است، حلال است؟! اگر هم این کار را نمی‌کرد، مالک بهشت نبود، مالک بهشت شدن به این است که حتماً چندین زن صیغه‏ای داشته باشد که این نقض می‏شود به ائمه‏ای که نداشتند، نقض می‏شود به امام امت که حقیقت تجسم تقوی در زمان فعلی بود یا به سید احمد خوانساری یا به آقای منتظری یا به شیخین ظاهراً شیخ انصاری یک زن بیشتر نداشت، سابقه ندارد که شیخ انصاری زن صیغه کرده باشد. بنابراین، شما می‏گویید اینها مالک بهشت نیستند، اینها در بهشت هستند، ولی مالک بهشت نیستند؛ یعنی عقد متعه و عیاشی مشروع رسیده به زیارت أبی عبد الله (علیه السلام)؟! پناه به خدا! چرا اینطوری می‏گوییم؟! اگر هست، اقلاً نگوییم زیارت أبی عبد الله، دارد کسی که موفق به زیارت ابی عبد الله نشد به بهشت می‏رود، اما مالک بهشت نیست. می‏گویند کسی که زن صیغه نکند، این هم به بهشت می‏رود، اما مالک بهشت نیست. خیلی از ما قباله‏ای به ما نمی‌دهند سند و برگه‏ای هم به ما نمی‌دهند برای اینکه خیلی از ما این کار را نکردیم و إن شاء الله نمی‌کنیم. این حرفی که هست می‏گوید الآن می‏آیم خانه عیاشی‌هایش را انجام داده است، آمده است بعد به زن می‏گوید تو حق نداری پا از این خانه بیرون بگذاری! می‏گوید من مرد هستم اجازه تو را لازم ندارم، اما تو زن هستی باید بر حسب نظر من بروی بیرون پا نباید از این خانه بیرون بگذاری! این یادش رفته است آن آقایی که این حرف را به او می‏زند، به آن مرد یاد داده است، بگوید آقا این خلاف قرآن است، قرآن می‏گوید ﴿و عاشروهنّ بالمعروف﴾،[4] این عاشر بالمعروف است که تا آخر شب مرد برود عیاشی، آخر شب که آمده است می‏گوید حتی عیادت پدرت هم نمی‌توانی بروی، طبق یک روایتی که دارد؛ البته آن روایت مربوط به عهد و پیمان است، نه مال حقوق زن و مرد، چگونه می‏توانید این مشکل را حل کنید؟ شنیدم الآن قانون رجم را در قانون جزایی نیاورده‏اند، نوشته‏اند که قاضی مراجعه می‏کند به فقه و عمل می‏کند، چرا اینطوری است؟ اینکه نمی‌تواند جواب باشد که قاضی مراجعه می‏کند به فقه! اینکه کتاب قانون نیست که قاضی مراجعه می‏کند به فقه و عمل می‏کند! اینکه نشد کتاب قانون، باید مشکل را حل کرد یا نه یک مدتی اجرا نمی‌کنیم، ثمّ ماذا؟ مشکل را باید حل کنیم، مشکل را مرحوم محقق قمی حل کرده است. چرا نمی‌آیید سراغ او و حل کنید؟ محقق قمی می‏گوید حدود مربوط به زمان حضور و سلطه امام است، در زمان غیبت و عدم سلطه، حدود قابلیت اجرای آن مشکل است، فقط تعزیرات است، بالاتر بروید سراغ سید احمد متقی به قول امام، او می‏گوید تعزیر برای جرمها در اسلام وجود دارد حکومت بتواند تعزیر کند، نه حد. او می‏گوید باید فرهنگ سازی بشود، سید احمد چطوری می‏گوید، من نمی‌دانم، او خودش را می‏دیده است، مرحوم سید احمد در تقوی زبانزد بوده است. مرحوم سید احمد می‏گوید مردم خودشان باید این کار را بکنند، امر به معروف و نهی از منکر بکنند، در ارث شما مشکل دارید، در قضا مشکل دارید، شما می‏گویید قضاء برای مجتهد جامع الشرائط است. عادل باشد، قدرت بر استنباط داشته باشد، کل مسائل فقهی را بتواند استنباط کند، حتی پنجاه فرع علم اجمالی صاحب عروه در کتاب الصلوة را هم بتواند استنباط کند که اگر شک کرد که این رکعت آخر عصر است یا رکعت اول ظهر است؛ یعنی شک بین رکعت هشتم و رکعت اول، این را بتواند حل کند یا بتواند مثلاً رکوع فلان رکعت را نیاورد، این خیلی خوب است، نمی‌خواهم بگویم در فقه نباید باشد، فقه ما به تلاش بزرگان خیلی روی آن کار شده است، حقاً هم کار کرده‏اند، بزرگان کار کرده‏اند یا در باب خلل، بزرگان کار کرده‏اند، سیدنا الامام خودش راجع به خلل بحث دارد، آقای بروجردی داشته است، سید محمد کاظم دارد. بنده می‏خواهم عرض کنم الآن قاضی باید اینطوری مجتهد باشد، یک کسی به شما می‏گوید این چه ربطی به قضاء دارد؟ پنجاه فرع علم اجمالی را می‏داند، از اول کفایه تا آخر کفایه را با حاشیه‌های مشکینی حفظ است، حاشیه سلطان العلماء هم که مقداری مشکل است، بلد است، حاشیه شیخ محمد علی قمی را هم بلد است، خودآموز را هم مطالعه نکرده است؛ چون کفایه یک خودآموز دارد، آن آدمهایی که می‏خواستند درس بخوانند خیلی خودآموز را مطالعه نکردند. رسائل را با هفتاد تا حاشیه‏اش مطالعه کرده است، چه ربطی به قضاء دارد؟ اینها ارتباطش با قضا چیست؟ باید جواب بدهید، می‏گویید بله این برای این است که قوانین قضاء را بداند، چه ربطی دارد به پنجاه فرع علم اجمالی، قدرت استنباط پنجاه فرع علم اجمالی؟ کجا زمان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قضاتی را که می‏فرستادند اینها قضات به این معنایی بودند که آقایون می‏فرمایند؟ صاحب جواهر (قدس سره الشریف) با آن حریت و آزادی‏اش آمده احتمال قوی داده که اجتهاد در قضاوت شرط نیست، گفته‏اند هر کسی بعد از او آمده است، به او حمله کرده است، هر کسی بعد از او آمده به حرفهای او اشکال کرده است، البته بعضی از اشکالها وارد، بعضی غیر وارد است. شما در قضاء اشکال دارید، شما در حقوق مدنی مشکل دارید، شما در طلاق، در دیات مشکل دارید، در حج هم مشکل دارید، در عبادت هم مشکل دارید. می‏گوید قول امام (سلام الله) می‏گوید من وقتی رفتم سفر حج وسائل همراهم بود - که در آن سفر حج آن نامه‌های عاشقانه را برای همسرش می‏نویسد یک موقع یکی از آقایون چاپ کرده بود، بعد او را خواستند و به او گفتند که اینها چیست که تو نوشتی؟ گفته است اینها چیزهایی است که امام نوشته بوده است، من نوشته امام را نوشتم؛ یعنی مرد اظهار علاقه به زنش کند، این کفر است؟ پس پیغمبر که می‏فرماید: «حبّب إلیّ من الدنیا ثلاث: النساء و الطیب و جعلت قرة عینی فی الصلوة»،[5] این کفر است؟ - دیدم وقتی می‏خواهد طواف کند آن دورها را نگاه می‏کند یک کسی هم شانه‏اش را گرفته است که مبادا یک ذره شانه‏اش چپ بشود، راست بشود، گفتم واقعاً این اسلام است؟ دیگر امام نگفت که زمان پیغمبر چطور طواف می‏کردند، روحانی کاروان چه کسی بوده است که شانه‌ات به چپ، شانه‌ات به راست، دعای شوط اول را درست نخواندی، دعای شوط دوم را درست نخواندی! حمد و سوره‏اش را باید درست کنی، بیچاره هر چه می‏خواند می‏گوید درست نشد! از چه کسی تقلید می‏کنی، فتوا به من چه، به تو چه که از چه کسی تقلید می‏کند، اینها اشکال دارد، نمی‌خواهم بگویم اشکالها وارد است یا غیر وارد است. می‏گویم خوبان شبهه دارند، بدها هم به عنوان غرض به اسلام، یک میلیون جمعیت می‌خواهند در سیزده زراع طواف کنند، می‏گویید آقا ﴿ولیطوّفوا بالبیت العتیق﴾،[6] طبقه پایین و بالا ندارد، می‌گوید نخیر باید همین را برود، می‏گویید آقا طول خانه که اولش اینقدر نبوده است، طول و عرض که از اول اینقدر نبوده است، فرق کرده است یا در احرام مشکل داریم. در احرام، فتوای مرحوم سید محسن حکیم بوده است، یکی از بزرگان فعلی چون یقین ندارم اسمش را نمی‌برم، از بزرگانی است که خیلی هم بزرگ است و خیلی هم فقیه است، او هم می‏فرماید آنهایی که می‏روند جده، می‏توانند بروند أدنی الحل و محرم بشوند، مسیرشان أدنی الحل است، دیگر نه اینکه بپیچند بروند جحفه، الآن باز خوب است که گم نمی‌شوند، سابقاً بیچاره‏ها گم می‏شدند! ماشینها راه را گم می‏کردند، جحفه برای آنهایی است که از آن راه می‏آمدند، نه اینکه اسلام گفته است که اگر آمدی جحفه حتماً باید دور بزنی، این به نظر بنده اشکال دارد، شما می‏گویید آقا تعبد است، می‏گویم تعبد یعنی چه؟ یعنی خدا گفته است؟ این قرائت است، برداشت از احکام است، چطور باید طواف کنند؟ صفا و مروه چطوری باید بروند؟ یک آقای بزرگواری می‏گفت باید در مسجد قدیمی شجره محرم بشوید! اصلاً مسجد قدیمی، ما که سنه 44 رفته بودیم، ده - دوازده متر، بیست - سی متر زیر طاقی بیشتر نداشت. نود هزار با پیامبر در حجة الوداع آمدند چگونه طواف کردند؟ بعد هم مطوّف می‏گوید باید بگویی که عمره تمتع بجا می‏آورم از حجة الاسلام واجب، قربة الی الله تعالی، این بیچاره نه معنای قربة الی الله را می‏فهمد، نه معنای تمتع را می‏فهمد همینطوری یک لفظی را می‏گوید می‏رود، اگر هم اشتباه کرد و در عمره تمتع یک چیزهای دیگر گفت، می‏گوید نیت خودت را دوباره تکرار کن، درست است صاحب جواهر می‏فرماید مستحب است ذکر کند، اما مستحب است برای آنکه مطلب را بفهمد. در بعضی از مبانی داریم آن حجی که نور است، آن طوافی که دو هزار سال قبل از آدم طواف می‏شده است، آن خانه خدا و حجی که چهل سال زراره از مسائل آن می‏پرسیده و حضرت جواب می‏داده، الآن یک سری شبهات است و اینها را باید جواب داد. حج مسأله دارد، سؤال برانگیز است، یک چیزهای دیگر مسأله دارد که نمی‌گویم که آنها را می‏گویند چرا بدهیم به شما، خودمان مصرف می‏کنیم! اینها را باید جواب داد و عمر باید صرف اینطور مسائل بشود، حتی من شنیدم بعضی از بزرگان هفته‏ای یک شب یک جلسه درسی دارند و اینطور مباحث را مطرح می‏کنند (شکر الله مساعیهم) دیگران می‏نویسند (شکر الله مساعیهم) به هر حال، امام اینجا یک سری مسائلی دارد که بنده فکر می‏کنم برای ما فعلاً لازم نباشد، شاید هم خیلی مطلوب نباشد، در کشف بحث دارد، در نقل بحث دارد، در شرط بحث دارد. قطع نظر از سختی بحث امام، برای ما آنها لازم نیست، آن بحث شاید خیلی مطلوب هم نباشد، اما بحث بعدی یکی - دو - سه نکته دارد. یک نکته‏ای که ایشان دارد - حقاً ایشان خدماتی که به فقه کرده، به اسلام کرده است و به جامعه خدمت کرده است، - این است که شیخ فرمودند آیا ظهور غبن شرط شرعی است یا کاشف عقلی است؟ فرمود کلمات اصحاب اختلاف دارد، معاقد اجماعات هم اختلاف دارد، روایات هم اختلاف دارد.

«دیدگاه امام خمینی (ره) در ظهور غبن»

ایشان وارد این بحث می‌شود و می‏گوید اما ادله اقتضا می‏کند که کاشف عقلی باشد، خود لاضرر اقتضا می‏کند، ضرر واقعی مطرح است، بنای عقلاء اقتضا می‏کند غبن واقعی مطرح است، اما روایت تلقی رکبان که شیخ (قدس سره) فرمودند این روایت دلالت می‏کند که موضوعیت دارد که ما عرض کردیم معمولاً وقتی اخذ می‏شود علم و یقین، ما به ینظر است؛ یعنی معمولاً وقتی بحث از علم و یقین می‏شود، متیقن را می‌گویند. اینجا هم علم و یقین همیشه متیقن مطرح است، خودش مطرح نیست، امام (سلام الله علیه) اینجا از این مسأله جواب می‌دهد «من تلقاها فصاحبها بالخیار إذا دخل السوق».[7] یک جواب این است که می‏گوید هیچ دلالت نمی‌کند بر اینکه در حال علم ثابت است. می‏فرماید فإنه قد یتوهم، گاهی توهم می‏شود که مال حال علم است. می‏گوید إذا دخل السوق خیار دارد. پس علم دخالت دارد. ایشان می‏فرماید از این روایت برنمی‌آید که علم دخالت دارد. می‌فرماید چون اولاً این روایت اصلاً به حال علم توجهی ندارد، می‏گوید هست، اما وقتی علم نباشد، دیگر خیار نیست، آن را نمی‌فهماند. می‏گوید این روایت می‏فهماند - این نکته دقیقی است، دقیق فقهی که هزاران نکته اینطوری سیدنا الاستاذ (سلام الله علیه) داشته است - که حال علم خیار است، اما حال عدم علم را نمی‌فهماند؛ برای اینکه شما حال عدم علم را می‏خواهید از مفهوم استفاده کنید روایت این است: «من تلقاها فصاحبها بالخیار إذا دخل السوق». ایشان می‏فرماید این مفهوم ندارد، برای اینکه مفهوم مال جایی است که شرط برای سنخ حکم آمده باشد، در کفایه در باب شرط گفته‏اند، اگر یک شرطی برای سنخ حکم شرط شده است، مفهوم دارد؛ یعنی اذا انتفی الشرط، انتفی المشروط؛ یعنی سنخ حکم از بین می‏رود بحیث که اگر یک دلیل دیگری آمد و خلاف مفهوم گفت با مفهوم معارضه دارد، می‏گوید: «إن جائک زید فیجب بناء المسجد» این شرط مجئ زید است، جزا بنای مسجد است، اگر این شرط باشد برای وجوب مطلقا، سنخ وجوب بنای مسجد بطور کلی؛ یعنی چه با این شرط، چه با غیر این شرط، آن موقع دلالت می‏کند بر اینکه وقتی شرط نبود، وجوب بنا نیست، اگر شرط، شرط سنخ الحکم باشد، اما اگر شرط، شرط شخص الحکم باشد که در قضایای شرطیه این نحوی است، شرط مال شخص الحکم است؛ یعنی این حکمی که ذکر می‏شود، این وقتی شرط نبود، حکم نیست، وقتی این شرط نبود، شخص این حکم نیست، این به دلالت عقل است؛ برای انتفی الموضوع انتفی الحکم، جوهر از بین رفت، عرض هم از بین رفت، موضوع از بین رفت، حکم هم از بین رفت، اگر شرط، شرط شخص الحکم باشد با انتفای شرط، مفهوم استفاده نمی‌شود. می‏گوید این حکم نیست، اما سنخ حکم را کاری ندارد، ممکن است دلیل از جهت دیگری بیاید و حکم را از جهت دیگری ثابت کند. این انتفاء الحکم، انتفای موضوع است، عقلی است، منافاتی هم با دلیل مخالف ندارد. پس شرط، گاهی شرط شخص الحکم است، گاهی شرط، سنخ الحکم است و بعد قائلین به عدم مفهوم گفته‏اند شرایط بیش از شخص الحکم را نمی‌فهماند، ظهور در شخص الحکم دارد، اینجا امام می‏گوید شخص الحکم است؛ برای اینکه می‏گوید «من تلقاها فصاحب السلعة بالخیار إذا دخل السوق... [خیار را برای صاحب السلعة قرار داده، خیار صاحب السلعة، إذا لم یدخل السوق صاحب سلعه خیار ندارد، کاری به بقیه جاها ندارد. می‏فرماید این یک جزای شخصی است و یک شرط است برای جزای شخصی، بنابراین، مفهوم از آن استفاده نمی‌شود. امام می‏فرماید] غایة الامر فی هذه الروایة دلالتها علی ثبوته حال العلم و اما عدم ثبوته حال العقد فلا فإن العقد السلبی [که شما می‏خواهید بگویید جای دیگر نیست، معنای دخالت همین است؛ یعنی جای دیگری نیست] إنما یستفاد من المفهوم و لا مفهوم لها إما لأن المفهوم فیما إذا کان ما فی تلو الشرط سنخ الحکم دون شخصه... [مفهوم مال جایی است که سنخ حکم تلو شرط باشد و یا برای اینکه إذا مشترک است بین إذای ظرفیه و إذای شرطیه و یا برای اینکه لفظ إذا مشترک است] بین ما یتضمن الشرط و غیره فغایة الدلالة الثابتة [اگر غیر شرطیه باشد، غایت دلالت این است] أن وقت وروده فی السوق له الخیار من غیر تعرض لحال العقد و لثبوت الخیار و عدمه فیها [به عقد کاری ندارد، فقط به صاحب السلعة کار دارد، إذا دخل السوق] و اما قضیة انتفاء الحکم الخاص عن الموضوع المقید بانتفاء قیده [این از دلالت لفظیه نیست] فهو لیس من الدلالة اللفظیة بل هو حکم العقل بانتفائه عند عدم الموضوع و هو لا یعارض الدلیل إذا دلّ علی الثبوت فی غیر محل القید [این از آن جاهایی است که مفهوم ندارد] و المفروض: أن سائر ما یدل علی الخیار مطلق... آنها دیگر دلیل مطلق است، مثل ضرر و روایت دعائم. بنابراین، بین آن ادله و این منافاتی نیست، این شرطیه مفهومی ندارد. این یک اشکال که این انتفای سنخ حکم را نمی‌فهماند] و ثانیاً: ان قوله (صلی الله علیه و آله و سلم): إذا دخل السوق [دو احتمال دارد: این فرمایش ایشان همان بحث عقلی‏اش است، این بحث عرفی‏اش نیست. ثانیاً می‏گوید این إذا دخل السوق دو احتمال دارد: یا کنایه از علم است یا کنایه از تفاوت فاحش است، إذا دخل السوق فله الخیار، برای این است که تفاوت فاحش است، برای تفاوت فاحش دارد می‏گوید. می‏فرماید] کنایة عن أمر آخر فیحتمل أن یکون کنایة عن علمه بالغبن [که معمولاً اینطوری معنا کرده‏اند] أو کنایة عن نفس تفاوت السوق فکأنه قال: إذا دخل السوق و کان التفاوت فیه فاحشاً فله الخیار [اشاره به خود تفاوت دارد] و لا ترجیح للاول الا بالظن [خیال می‏کنید إذا دخل السوق از باب این است که یعنی علم پیدا می‏کند] و هو غیر حجة فی مثله [این یک شبهه، شبهه سومی که ایشان دارد] مع أنه لو قال: إذا دخل السوق و علم أنه مغبون فله الخیار لم یفهم منه الا کون الخیار للغبن لا لغیره [تازه می‏گوید، اگر مفهوم داشته باشد، اگر علیت منحصرة شرط در جزا هم استفاده بشود، می‏فهماند این خیار غبن دارد، خیارات دیگر را ندارد؛ یعنی مفهوم نفی خیارات دیگر است، نه مفهوم نفی خیار غبن است در جای دیگر، می‏فرماید: «مع أنه لو قال إذا دخل السوق و علم أنه مغبون فله الخیار لم یفهم منه الا کون الخیار للغبن» فقط می‏فهماند خیار غبن هست، خیارات دیگر نیست، نه خیار غبن کجا هست و کجا نیست] لمناسبة الحکم و الموضوع و عدم موضوعیة العلم فیه».[8] این فرمایش اخیر ایشان مشکل است، دخل السوق ظاهراً کنایه از علم است، نه اینکه کنایه از تفاوت فاحش باشد.
وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ»

----------------------
[1]. حجرات (49): 13.
[2]. اسراء (17): 105.
[3]. احزاب (33): 40.
[4]. نساء (4): 19.
[5]. وسائل الشیعة 2: 144، کتاب الطهارة، ابواب و آداب الحمام و التنظیف، باب 89، حدیث 11 و 12.
[6]. حج (22): 29.
[7]. مستدرک الوسائل 13: 281، کتاب التجارة، ابواب آداب التجارة، باب 29، حدیث 3.
[8]. کتاب البیع 4: 455 و 456.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org