Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: لزوم معلوم بودن مبدأ در خیار شرط و عدم لزوم اتصال مبدأ به عقد
لزوم معلوم بودن مبدأ در خیار شرط و عدم لزوم اتصال مبدأ به عقد
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب بیع (درس 459 تا ...)
درس 1251
تاریخ: 1392/7/27

بسم الله الرحمن الرحيم


«لزوم معلوم بودن مبدأ در خیار شرط و عدم لزوم اتصال مبدأ به عقد»


گفته شد در خیار شرط، باید مبدأ معلوم باشد و فرقی نمی‌کند که مبدأ متصل به عقد یا منفصل از عقد باشد و اشکالی که شافعی داشت که اگر منفصل باشد، یلزم أن یصیر اللازم جائزاً و این درست نیست. جواب داده شد که مانعی ندارد عقدی در مدتی لازم باشد و بعد بشود جایز؛ مثل خیار رؤیت که تا قبل از رؤیت عقد لازم است، اما بعد الرؤیة یصیر جائزاً یا بعضی از خیارات دیگر که شیخ متعرضش شد و قبلاً عرض کردیم. نعم یعتبر که مدت خیار شرط باید معلوم باشد، اگر مدت مجهول باشد، بیع باطل است. در خیار شرط باید معلوم باشد و الا شرط باطل است و نتیجتاً بیع هم باطل است.


«دیدگاه شیخ انصاری (قدس سره) دربارۀ مجهول بودن خیار شرط»


درباره مجهول بودن خيار شرط از عبارتهای شیخ سه صورت متصور است: یکی این‌که اول شیخ از آن بحث کرده و آن این‌که مدت را معلوم کنند، اما به یک امر مجهولی. مي‌گوید برای من خیار است، بایع مي‌گوید شرط مي‌کند خيار را الی قدوم الحاج یا الی وقت حصاد و درو، مدت فی الجملة است، اما خودش از یک جهتی مجهول است. این یک نحو که شرط خیار کنند فی مدة مقيّداً به مثل قدوم مسافر و حصاد که مجهول است. یکی هم این‌که تعیین مدت نشود، اصلاً ذکر مدتی در کار نباشد؛ مثل این‌که «بعت علی أن لی الخیار یا لک الخیار». یکی هم این‌که مدت را ذکر کنند، ولی هیچ خصوصیتی برای مدت ذکر نکنند؛ مثل «بعتک مع الخیار فی مدة». این سه صورتی که ظاهراً از عبارات شیخ استفاده مي‌شود. یکی این‌که مدت را ذکر کنند، ولی یک نحوه جهالتی در آن باشد. دوم این‌که مدت را اصلاً ذکر نکنند. سوم این‌که مدت ذکر بشود و هیچ معلوم بودنی در آن نباشد.


«نقد دیدگاه شیخ انصاری (قدس سره) در صور سه گانه»


اما صورت اولی که شرط مي‌کنند خیار را الی قدوم الحاج و یا الی حصاد و امثال اینها معلوم نیست چگونه است، در اینجا گفته شده که این بیع یقع باطلاً بقول واحد. این بیع واقع مي‌شود بقول واحد باطل است و نفی خلافی بین امامیه در بطلان این طور بیعی نیست. در مقابل، از حاشیه مرحوم ایروانی بر مي‌آید که وجهی برای بطلانش نیست. ما اول وجه بطلان را عرض کنیم، در اینجا برای بطلان این بیع یک نحوه استدلال این است که «نهی النبیّ عن بیع الغرر»[1] بیع، بیع غرری را نهی مي‌کند و نهی هم نهی ارشادی است و موجب بطلان بیع غرری است و بیع غرری در اینجا محقق است؛ برای این‌که بایع و مشتری نمي‌دانند چه مقدار زمان این بیع لازم است و چه مقدار جایز است. مي‌گوید «بعتک الی مجئ مسافر الی حصاد» ممکن است حصاد سه ماه دیگر باشد، ممکن است سه ماه و ده روز دیگر باشد یا مسافر ممکن است دو ماه دیگر بیاید، ممکن است دو ماه و پنج روز دیگر بیاید، پس لزوم و جواز این معامله یکون غرریاً و نهی النبیّ عن بیع الغرر، شاملش مي‌شود و یصیر باطلاً. این ظاهر وجهی است که از عبارت شیخ برمی‌آید. یک وجه دیگری که برای بطلانش استدلال شده است این‌که در جایی که مدت خیار معلوم نباشد، این ثمن و مثمن غرری است؛ برای این‌که قیمت یک چیزی که مدت خیارش پنج روز باشد یا قیمت خیارش ده روز باشد فرق می‌کند؛ ثمن و مثمن در اینجا غرری هستند. مي‌گوید الی یوم الحصاد یا الی قدوم المسافر، مي‌تواند ده روز طول بکشد، مي‌تواند پانزده روز طول بکشد. جنسی را که می‌فروشند، در ثمن و مثمن فرق مي‌کند، کما این‌که اوصاف اجناس دخیل در قیمت است و در ثمن و مثمن، در اینجا هم این دخیل در قیمت است؛ برای این‌که نمي‌داند اگر ده روز حق الخیار باشد، یک قیمت دارد اگر بیست روز حق الخیار باشد، یک قیمت دیگری دارد. گفته‌اند اینجا ثمن یصیر غرریاً، وقتی ثمن یا مثمن غرری شد، نهی النبیّ عن بیع الغرر شاملش مي‌شود؛ برای این‌که نهی در اینجا، ولو به مصدر تعلق گرفته، اما مصدر به معنای مفعول است؛ یعنی نهی عن مبیع غرری و یا از ثمن غرری و در اینجا ثمن مي‌شود غرری، فیصیر البیع باطلاً.


وجه سومی که به آن استدلال شده است، این است که گفته بشود این شرط، یکون فاسداً. شرط مدت مجهوله فاسد است؛ برای این‌که غرر، موجب فسادش شده است، وقتی مي‌گوید بشرط الخیار الی الحصاد، این شرط فاسد است؛ چون غرری است و وقتی که این شرط از باب غرری فاسد شد، شرط فاسد هم موجب فساد مشروط له است. شرط وقتی در عقود فاسد شد، موجب برای فساد مشروط له است؛ یعنی فساد آن عقد مشروطه برای مشروطه، شرط فاسد، مفسد عقد است و این شرط یصیر فاسد، لکن این وجه سوم تمام نیست؛ برای این‌که اولاً غرر در همه جا مورد نهی قرار نگرفته، آن‌که در یک مرسله‌ای آمده و مي‌گویند با فتوای اصحاب منجبر است، نهی النبی عن بیع الغرر است، نه نهی النبی عن الغرر که عن الغرر، در همه چیز بیاید، در شرط بیاید، در جعاله بیاید، در اجاره بیاید، چنین مرسله‌ای را نداریم. فقط از شهید اول در قواعد نقل شده که آنجا نهی النبی عن الغرر را مرسلاً عن النبی نقل کرده، در همانجا فقط این نهی النبی عن الغرر آمده و آن هم انجبار سند ندارد، اولاً برای این‌که در عبارات اصحاب به آن تمسکی نشده است و ثانیاً احتمال مي‌دهند آن نهی النبی عن الغرر، همان عن بیع الغرر بوده، کلمه بیعش در نقل و انتقال افتاده؛ برای این‌که وقتی مي‌بینیم مشهور در کتب احادیث عامه و در کتب استدلالی فقهیه، این حدیث را از عامه یا از خاصه، به صورت نهی النبی عن بیع الغرر داریم، احتمالش قریب است که کلمه بیع آنجا افتاده باشد. پس آن هم بر می‌گردد به نهی النبی عن بیع الغرر. بنابراین، شما بگویید شرط، غرریّ و شرط غرریّ فاسد است، اول کلام است که غرر در شرط، موجب فسادش بشود،بلكه دلیلی بر فساد غرر در شرط نداریم و قاعده این است که صحیح باشد.


ثانیاً این‌که گفته بشود این شرط، فاسد است و شرط فاسد مفسد از برای عقد است. این نهی النبی عن الغرر آمده این را فاسدش کرده و شرط فاسد، مفسد از برای عقد است. این هم خودش محل بحث است که آیا شرط فاسد، مفسد برای عقد است یا شرط فاسد مفسد برای عقد نیست؟ یک جهت دیگری هم در عبارات صاحب جواهر دیده مي‌شود و آن این است که خواسته است بفرماید این شرط، یصیر فاسداً از باب غرری که در آن وجو دارد و وقتی که شرط فاسد شد، مي‌شود مخالف با کتاب و سنت و شرط مخالف کتاب و سنت، یکون باطلاً، نه از راه غرر تنها، بلکه از راه اين‌که مخالف کتاب و سنت است، اما مخالف سنت، برای این‌که نهی النبی عن الغرر، اما مخالفت با کتاب، برای این‌که کتاب گفته است هر چه را که سنت گفته شما عمل کنید، هر چه پیغمبر فرموده شما عمل کنید و این خلاف حرف پیغمبر است، اين‌که شرط کنند الی مدة مجهولة، خلاف حرف پیغمبر است. پس مي‌شود خلاف کتاب. این هم یک راه استدلال است که بگوییم نهی النبی عن الغرر شامل این شرط مجهول المدة شده و وقتی شرط مجهول المدة را شامل شد، این شرط، مي‌شود خلاف سنت، خلاف سنت که شد، خلاف کتاب هم مي‌شود؛ برای این‌که کتاب فرموده است هر چه را پیغمبر دستور مي‌دهد آن را اخذ کنید و هر چه را پیغمبر نهی مي‌کند شما هم خودتان را باز بدارید. بنابراین، خلاف کتاب هم مي‌شود.


این وجه استدلال شبیه به لقمه دور سرگرداندن است، قطع نظر از این‌که شرط فاسد مفسد بودنش اول کلام است، وقتی این شرط غرری شد، غرر در این شرط، یعنی غرر در این ثمن، برمی‌گردد به غرر در بیع، وقتی برگشت به غرر در بیع، نهی النبی عن بیع الغرر را باید این طور استدلال کرد، اما این‌که بگوییم این شرط فاسد است، شرط فاسده هم مفسد است، پس بیع فاسد است، فسادش را از باب نهی النبی عن الغرر درست کنیم یا بعلاوه از نهی النبی عن بیع، منضم کنیم به نهی النبی عن بیع الغرر مسأله مخالفت با سنت یا مخالفت با کتاب را، این لقمه دور سرگرداندن است. کسی که مي‌خواهد استدلال کند راحت می شود، بگوید این شرط غرری، وقتی غرریّ شد، نهی النبی عن الغرر شاملش می شود و غرر از این برمی‌گردد به غرر به بیع یا این طوری بگوید و کاری به شرط فاسد و مفسد نداشته باشد، هر شرط فاسدی، مي‌خواهد مفسد باشد، مي‌خواهد نباشد. این برمی‌گردد به غرر در بیع و یا اصلاً همان طوری که شیخ فرمودند یا آن طوری که بعضی‌‌ها گفته‌اند نهی النبی عن بیع الغرر؛ یعنی نهی النبی عن بیعی که غرر در مبیعش باشد، در ثمنش باشد، در شرطش باشد، در لزوم و جوازش باشد. همین قدر که شامه بیع به غرر ارتباط پیدا کرد، نهی النبی عن بیع الغرر شاملش مي‌شود و یصیر فاسداً. پس یک استدلال، استدلال به نهی النبی عن بیع الغرر است، به اعتبار غرر در لزوم و جواز، یک استدلال، استدلال به نهی النبی عن الغرر در شرط است، یا به این‌که این غرر برمی‌گردد به غرر در بیع و نهی النبی عن بیع الغرر مطلق است یا به نحو دیگر که بگویید این شرط فاسد و خلاف کتاب است. پس آن بیع هم یصیر باطلاً از باب این‌که شرط فاسد، مثلاً مفسد است یا از اول بگویید شرط فاسد مفسد است. اینها وجوهی است که اگر کسی بخواهد استدلال کند، باید بگویید نهی النبی عن بیع الغرر شامل لزوم و جواز مي‌شود یا بگویید نهی النبی عن بیع الغرر، مطلق غرر را در آن از بین مي‌برد، چه غرر در ناحیه شرط، چه غرر در ناحیه قید، چه غرر در ناحیه لزوم، چه جزا، چه ثمن، چه مثمن. این حرفی است که در اینجا به آن استدلال شده است برای بطلان شرط الی مدة مجهول.


«شبه‌ی مبنایی و شبهۀ بنایی به استدلال به نهی النبی عن بیع الغرر»


در اینجا یک شبهه مبنایی است و یک شبهه بنایی.شبهه مبنایی این است که نهی النبی عن بیع الغرر، معلوم نیست غرر به معنای جهالت باشد. برای غرر، معانی متعدده‌ای ذکر شده است: یکی به معنای خدعه است، یکی به معنای خطر است، یکی به معنای ضرر است، یکی هم به معنای جهالت است. گفته شده است معلوم نیست که به معنای جهالت باشد. نهی النبیّ عن بیع الغرر؛ یعنی عن بیع فیه الجهالة، شاید نهی النبی عن بیع الغرر، یعنی نهی النبی عن الخدعة فی بیع الغرر یا نهی النبی عن الخطر. در بیع غرري، معاملات خطری را انجام ندهید، برایتان خطر درست مي‌کند، چیزی که خطر دارد دنبال آن نروید که نهی مي‌شود، نهی ارشادی، ارشاد مي‌کند. نمي‌دانی طلا است یا مس است، به قیمت طلا نخر. ممکن است به قیمت طلا بخری بعد به قیمت مس باشد، به قیمت مس بخری بعد طلا باشد، برای فروشنده خطر دارد، ضرر دارد. احتمال دارد نهی النبی عن بیع الغرر، عن بیع الخطر باشد، ارشاد باشد یا عن بیع فیه الضرر باشد، عقلاء هم در خطر و در ضرر اقدام نمي‌کنند.

شارع هم گفته این کار را نکنید؛ برای این‌که برای خودتان دردسر درست مي‌کنید، نه این‌که گناه و معصیت کردید، کاری به گناه و معصیت ندارد؛ البته اگر به معنای خدعه باشد، نهی النبی عن الخدعة در بیع غرر، بیع الغرر، یعنی بیع با خدعه، در این صورت، حرمت تکلیفیه است و خدعه را حرام مي‌کند، مي‌گوید در بيع کلاه سر مردم نگذارید؛ مثل غش در معاملات که منهی است، خدعه در باب بیع هم منهی است. این یک شبهه‌ای که کلیتاً در باب بیع غرر است و تأیید مي‌شود عدم احراز این که غرر به معنای جهالت است که جهالت‌‌ها در موارد زیادی موجب بطلان نشده است.

مثل آنجایی که میوه‌ای را بر درختی مي‌خرد، تخمین مي‌زند و میوه‌ای را مي‌خرد، وقتی تخمین مي‌زند، ممکن است تخمینش خطا باشد، کیل و وزن که نمي‌کنند، تخمین مي‌زند، میوه‌ای که شکوفه داده، تخمین مي‌زند و این چقدر حاصل میوه‌اش است، یا در باب زکات، زکات را تخمین مي‌زدند و مي‌گفتند این زمین این قدر گندم دارد، پس این قدر زکاتش مي‌شود یا درخت خرما این قدر خرما دارد، آنجا‌ها هم مجهول است، در باب زکات هم وقتی تخمین مي‌زنند، یکون مجهولاً، آنجا‌‌ها هم جهل وجود دارد یا در ابواب دیگر از معاملات که باز جهل وجود دارد. شما مي‌توانید جاهای دیگر را پیدا کنید که جهل وجود دارد یا در همان خیار مجلس هم جهل وجود دارد؛ برای این‌که شما مي‌گویید: «البیعان بالخیار ما لم یفترقا فإذا افترقا وجب البیع فلا خيار بعد الرضا منهما»[2]. افتراق چقدر طول مي‌کشد؟ ممکن است يک جلسه، سه ساعت طول بکشد، چهار ساعت طول بکشد، بازار هم که بالا و پایین مي‌شود با یک خبر قیمت پایین می‌آید و با یک خبر قیمت بالا مي‌رود، مخصوصاً در بازار فعلی دنیا که همه مسائل به هم ارتباط پیدا کردند، کاسبی‌های سابق است که یک کسی مثلاً دو سیر حلوا چوبک مي‌آورد اصفهان مي‌فروخت یا دو سیر خاکشیر مي‌فروخت، یک عطار دو سیر خاکشیر مي‌فروخت، الآن اصلاً دنیا ارتباط با هم پیدا کرده است، امنیت مؤثر است، قیمت نفت مؤثر است، اختلافات سیاسی مؤثر است. اینجا الآن قیمت دلار اینقدر بوده، چهار ساعت دیگر یک سیاستی در فلان جا پیاده شد، قیمت آمد پایین، این چه مي‌داند که تا چه زمانی این معامله لازم است، چهار ساعت معامله لازم است، سه ساعت معامله لازم است، نمي‌داند معامله تا چه زمانی لازم است. در خیار مجلس یا در خیار غبن یا آنجایی که اصلاً یک کسی نمي‌داند خیار است، شک دارد که در معاملات، خیار وجود دارد یا نه مي‌تواند داد و ستد کند یا نمي‌تواند داد و ستد کند؟ با این‌که اصلاً نمي‌داند معاملات خیار در آن راه دارد یا راه ندارد، نمي‌داند اجاره خیار در آن راه دارد یا خيار در آن راه ندارد. هیچ کس نگفته معامله باطل است، با این‌که جهل به خیار در آنجا هم وجود دارد یا در خیار غبن و در خیار عیب، نمي‌داند مغبون است، نمي‌داند معیوب است، ولی مي‌خرد، منت‌ها بعد اگر انکشف که غبن داشته یا عیب داشته است، خيار غبن یا خیار عیب، در این طور جا‌ها هم لزوم و جواز معاملات مجهول است و اگر شما مي‌گویید نهی النبی عن بیع الغرر یا لزوم جواز را مي‌گوید یا همه چیز را مي‌گوید، این طور موارد، مورد اشکال قرار می‌گیرد، آن‌که دفع اشکال مي‌کند به این که معلوم نیست نهی النبی عن بیع الغرر چه چیزی را مي‌خواهد بگوید، این یک شبهه مبنایی.


شبهه دیگر هم که شبهه بنایی است، شاید آن هم مبنایی باشد، به مبنایی اقرب است، این‌که در معامله مجهولات، عقلاء معامله مجهول دارند الی قدوم الحاج، الی حصاد، معامله کنند تقریبی، چکشی، انضباطی، همین طوری داد و ستد مي‌کنند یا نمي‌دانند که طلا است یا مس است، فروشنده به قیمت مس راضی شده است، خریدار هم به قیمت مس راضی شده است؛ برای این‌که فروشنده مي‌گوید فعلاً به قیمت مس بفروشیم، خودمان را نجات بدهیم، راحت بشویم. در اینجا این معامله مجهوله است، اما عقلاء بر آن اقدام مي‌کنند، عقلاء اقدام بر معاملات مجهوله دارند، البته اقدام بر معاملات خطریه ندارند، هیچ کس دنبال خطر نمی‌رود، وقتی عقلاء معاملات مجهوله را دارند، اگر شارع بخواهد جلوی آن را بگیرد، چه طور باید جلوی آن را بگیرد؟ به قول سیدنا الاستاذ (سلام الله علیه) باید با مظاهره جلویش را بگیرد؟ این طوری که نمي‌شود یک مرسله‌ای را که عامیان نقل کرده‌اند نهی النبی عن بیع الغرر، این مرسله را فقط یک عده‌ای شنیده‌اند و نقل کردند، هیچ کس از امامیه نشنید، ائمه معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) بیان نکردند. نمی‌شد جلوی یک بنای عقلایی را با یک روایت و دو روایت صحیحه موجوده در کتب معتمده گرفت، چه برسد به یک روایت مرسله عامیه‌ای که اصلاً در کتب امامیه، در کتب احادیث امامیه از آن ذکری به میان نیامده است، در کتب اربعه ذکری به میان نیامده است، نمي‌شود شارع از آن جلوگیری کند. این هم دلیل و شاهد بر این است که نمي‌شود، اگر غرر به معنای جهالت باشد، نمي‌توانیم احتجاج به این مرسله کنیم؛ برای این‌که خلاف دأب و دیدن کیفیت تشریع و کیفیت قانونگذاری است و کیفیت ردع دأب و دیدن در تشریع در قانونگذاری، اگر ردع از ابنیه محکم عقلاییه باشد، احتیاج به بیانهای واضح و به ادله کثیره دارد تا جلوی آن را بگیرد، حتی با آن ادله کثیره هم سخت مي‌شود جلویش را گرفت؛ با ادله مستفیضه و روایات مستفیضه، بلکه کثیره هم نمي‌شود ردع کرد. وقتی عقلاء بنا ندارند، شارع حکیم هم چنبن کاری را انجام نمی‌دهد که از یک بنای عقلایی با یک روایت مرسله عامیه‌ای که در یک جایی نوشته شده ردع کند.


«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ»



[1]. عوالي اللئالي 2: 248.
[2]. وسائل الشيعة 18: 6، کتاب التجارة، ابواب الخيار، باب 1، حديث 3.
درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org