Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: بعید و بلکه غیر ممکن بودن ادّعای کشی در مورد اصحاب اجماع
بعید و بلکه غیر ممکن بودن ادّعای کشی در مورد اصحاب اجماع
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب بیع (درس 459 تا ...)
درس 1163
تاریخ: 1391/10/4

بسم الله الرحمن الرحيم

اگر مراد از اصحاب اجماع این باشد که وقتی خبر به اصحاب اجماع رسید بعد از آن ملاحظه نمی‌شود و آن‌گونه خبری معتبر است؛ برای این‌که معنای ادّعای کشّی این است که این‌ها نقل نمی‌کنند، روایت نمی‌کنند، مگر از ثقه و ارسال هم نمی‌کنند، مگر از ثقه، رفع نمی‌کنند، مگر از ثقه، گفتیم اوّلاً این بعید است عادةً، بلکه شاید غیر ممکن باشد عادةً‌ و ثانیاً در مشایخ این‌ها کذّاب است، وضّاع است، ضعیف است، انواع و اقسام تضعیف‌ها در برخی از مشایخ این‌ها وجود دارد، پس چگونه می‌شود گفت عصابه اجماع کرده‌اند که اگر این‌ها از هر کس نقل کنند او ثقه است و حرفی در آن نیست، با این‌که ما خلاف آن را می‌بینیم؟ آن وقت اوّل ابن ابی عمیر را ذکر کردند، فرمود: «هذا ابن أبی عمیر و هو من أشهر الطائفة». بعد از ابن ابی عمیر گذشتند و رسیدند به صفوان بن یحیی و بعد بزنطی، چهارم حسن بن محبوب:

«کلام امام خمینی (ره) دربارۀ بعید یا غیر ممکن بودن ادعای کشی در مورد اصحاب اجماع»

«و أمّا الحسن بن محبوب فروى عن أبي الجارود الضعيف جدّاً الوارد فيه عن الصّادق (عليه السّلام) أنّه كذّابٌ مكذّبٌ كافرٌ عليه لعنة اللّه [و باز این حسن بن محبوب] عن محمّد بن سنان [نقل می‌کند] أنّه قال: أبو الجارود لم يمت حتّى شرب المسكر و تولّى الكافرين و عن صالح بن سهل الهمدانی [نقل می‌کند، صالح بن سهل از مشایخ ابن محبوب است] الّذي قال ابن الغضائري فيه: إنّه غالٍ كذّابٍ وضّاعٍ للحديث روى عن أبي عبد اللّه (عليه السّلام) لا خير فيه و لا في سائر ما رواه و قد روي أنّه قال بإلوهية الصّادق (عليه السّلام) [و همین حسن بن محبوب] و عن عمرو بن شمر [نقل می‌کند] الّذي قال فيه النجاشي: إنّه ضعيفٌ جدّاً زيّد أحاديث في كتب جابر الجعفي و غيرِهم كعبد العزيز العبدي و أبي جميلة و محمّد بن سنان و مقاتل بن سليمان من الضعاف و الموصوفين بالوضع فقد حكي أنّه قيل لأبي حنيفة قدم مقاتل بن سليمان قال: إذن يجيئك بكذبٍ كثيرٍ فویلٌ [تا دنبالۀ آن که ابوحنیفه گفته. این هم صفوان، پنجمین شخص از اصحاب اجماع یونس بن عبد الرّحمن است] واما يونس بن عبدالرحمان فقد روى عن صالح بن سهل و عمرو بن جميع و أبي جميلة و محمّد بن سنان و محمّد بن مصادف إلى غير ذلك من الضعفاء و كذا حال غيرهم كرواية ابن بكير و ابن مُسكان عن محمّد بن مصادف و جميل [غیر این‌ها ابن بکیر و ابن مسکان هم از محمّد بن مصادف نقل کردند،] و ابان بن عثمان [هم که باز از اصحاب بودند] عن صالح بن الحکم النیلی [نقل کردند] إلی غیر ذلک و أمّا روايتهم عن المجاهيل و غير الموثّقين فإلى ما شاء اللّه [بعد می‌فرماید:] و ممّا ذكرنا يظهر الجواب عن دعوى شيخ الطائفة قال في محكي العدّة‌: إذا كان أحد الراويين مسنِداً و الآخر مرسِلاً نظر في حال المرسل فإن كان ممّن يعلم أنّه لا يرسل إلّا عن ثقةٍ موثوقٍ به فلا ترجيح لخبر غيره على خبره [اگر مرسل کسی است که ارسال نمی‌کند، مگر از ثقه با دیگر خبر مرسل این شخص وقتی با مسند دیگری معارضه کرد، آن مسند بر این مرسل ترجیحی ندارد. بعد شیخ فرمود:] و لأجل ذلك سوّت الطائفة بين ما رواه محمّد بن أبي عمير و صفوان بن يحيى و أحمد بن محمّد بن أبي نصر و غيرهم من الثقات الّذين عرفوا بأنّهم لا يروون و لا يرسلون إلّا عمّن يوثق به و بين ما يسنده غيرهم [می‌فرماید:] نظر في حال المرسل فإن كان ممّن يعلم أنّه لا يرسل إلّا عن ثقة موثوق به فلا ترجيح لخبر غيره على خبره [بعد می‌فرماید: «و بين ما يسنده غيرهم» فرقی بین آن‌ها نیست، «لا يرسلون إلّا عمّن يوثق به و بين ما يسنده» غیر این افراد] و لذلك عملوا بمراسيلهم إذا انفردوا عن رواية غيرهم [این هم حرفی است که شیخ در عدّه زده که مرحوم فاضل نوری می‌خواهد بگوید این هم همان اجماع کشّی است که دارد معنا می‌کند. سیّدنا الاستاذ می‌فرماید:] فإنّ هذا الإجماع المدّعى معلّل و نحن إذا وجدنا خلاف ما وجدوا أو ادعوا لا يمكننا التعويل على إجماعهم فضلاً عن دعواه [وقتی ما می‌بینیم خلاف آن ثابت شده، همین ابن ابی عمیر، همین احمد بن ابی نصر بزنطی و همین صفوان بن یحیی، دیدیم این‌ها از آدم‌های کذّاب و ضعیف و مجهول نقل کرده‌‌اند، دیگر این ادّعا قابل پذیرش نیست،] و ما قيل من عدم منافاة خروج فردٍ أو فردين بالظّن بل الاطمينان بالوثاقة [این اصحاب اجماع گفتند این را نقل می‌کنند از کسانی که یا ثقه هستند ارسال نمی‌کنند، رفع نمی‌کنند الّا از ثقه، شما هم یک نفر، دو نفر را پیدا کردید که به آن اعتنا نمی‌شود، وقتی کشّی می‌گوید «أجمعت العصابة علی تصحیح ما یصحّ»، یعنی عصابه گفته‌اند این‌ها هر چه روایت می‌کنند، از ثقه است، هر چه ارسال می‌کنند، از ثقه است، هر چه رفع می‌کنند، از ثقه است، شما یک نفر، دو نفر را پیدا کردید که این مضرّ به آن حرف نیست و همین‌طور به ادّعای شیخ هم این مضر نیست، می‌گوید صفوان و ابن ابی عمیر و احمد بن ابی نصر و غیر این‌ها از ثقات، وقتی ارسال کردند «لا یرسلون إلّا عن ثقة»، منافات ندارد، یکی، دوتا باشند که غیر ثقه باشند، آن‌ها به آن اعتنا نمی‌کنند و به همان ظاهر عمل می‌شود، می‌فرماید جواب آن این است] مدفوع بأنّ الخارج کثیرٌ [یکی و دوتا نیست تا شما بگویید یکی و دوتا در مقابل صدتا و دویست‌تا چیزی نیست و باید به این ظاهر عمل کرد، این یکی و دوتا را اگر نقل کردند، عمل نکنید یا اصلاً به طور کلّی عمل کنید، برای این‌که احتمال یکی و دوتا احتمال ضعیفی در مقابل صدها نفر است. تمام مشایخ این‌ها «من مرسل عنهم و مرفوع عنهم و منقول عنهم» این‌ها با همۀ کثرت خود، ثقات بودند، یکی، دو نفر شما پیدا کردید که این‌ها ضعیف یا مجهول هستند، در مقابل آن همه جمعیّت به این احتمال اعتنا نمی‌شود. ایشان می‌فرماید: این‌ها این‌طور نیست، دیدید که زیاد بود] سيّما مع انضمام المجهول و المهمل إلى الضعيف [اگر مهمل‌ها و مجهول‌ها را هم ضمیمه کنیم که دیگر خیلی زیاد می‌شود.] و معه كيف يمكن حصول الاطمينان علي ذلک و الظنّ لو حصل [با این‌که آن‌ها زیاد بودند، کذّاب و وضّاع و مهمل و مجاهل هم به آن‌ها اضافه بشود، اطمینان نمی‌آید.] لا يغني من الحقّ شيئاً هذا مع عدم إحراز اتّكال أصحابنا على دعوى إجماع الكشّي و لا على إجماع الشيخ [اصحاب ما که بعضی‌های آن‌ها گفتند خبرهای اصحاب اجماع معتبر است، مثل برخی از متأخّرین از اصحاب، معلوم نیست این‌ها اعتماد به اجماع کشّی یا به اجماع شیخ الطائفة کرده باشند هذا مع عدم إحراز اتّكال أصحابنا» که قائل هستند به این‌که روایات اصحاب اجماع معتبر است، این‌ها معلوم نیست دعوای اجماع کشّی و اجماع شیخ را اعتنا کرده باشند.] قد يقال باتّكالهم على إجماع الكشّي [گفته می‌شود این‌ها اتّکال به اجماع کشّی کردند. همۀ این‌ها حرف‌های فاضل نوری است در مستدرک] فإنّ شيخ الطائفة قال في أوّل كتابه المختار من رجال الكشّي بهذه العبارة: [منتخب رجال کشّی، چون خود رجال کشّی که نیست، آن چیزی ‌که موجود است، شیخ از رجال کشّی انتخاب کرده است. عبارت او در اوّل کتاب این است] فإنّ هذه الأخبار اختصرتها من كتاب الرجال لأبي عمرو محمّد بن عمر بن عبد العزيز الكشّي و اخترت ما فيها [آن‌ها را انتخاب کردم و اختیار کردم، بگویید انتخاب کردم و اختیار کردم، یعنی آن‌ها را قبول دارم.] بدعوى ظهورها أو صراحتها في أنّ ما في الكتاب مختاره و مرضيه [بگویید شیخ این اجماع را قبول داشته] و أيضاً عبارته المتقدّمة المحكية عن العدّة إشارةٌ إلى الإجماع المذكور [او هم اشاره به همین اجماع دارد. همۀ این‌ها حرف‌هایی است که فاضل نوری می‌زند که این اجماع را محکم کند و گفتند به این اجماع عمل کردند.] و أيضاً نقل الشهيد في الروضة عنه أنّ العصابة أجمعت على تصحيح ما يصحّ عن عبد اللّه بن بكير و أقرّوا له بالفقه و الثقة [اجماع کشّی را شیخ الطائفة هم این حرف را قبول داشته، شهید هم این حرف را قبول داشته است، منتها قبولی شیخ از دو جا برمی‌آید، یکی در مقدّمۀ اختیار کشّی، یکی در عدّه که آن چند نفر را گفته] و فيه أنّ ما ذكر في أوّل الرّجال لا إشعار فيه بكون ما فيه مختاره [معنای آن این است که مرضی او است.] لو لم نقل بإشعاره بخلافه فضلاً عن الظهور أو الصراحة فيه [چرا اشعار ندارد؟ بلکه اشعار به خلاف دارد؟ می‌فرماید: «ما ذكر في أوّل الرّجال لا إشعار فيه بكون ما فيه مختاره لو لم نقل بإشعاره بخلافه فضلاً عن الظهور أو الصراحة» در آن مختار خود] فإنّ الضمير المؤنّث في قوله: و ما فيها [عبارت کشّی این بود: «فإنّ هذه الأخبار اختصرتها من كتاب الرّجال لأبي عمرو محمّد بن عمر بن عبد العزيز الكشّي و اخترت ما فيها»،] يرجع إلى الأخبار المذكورة قبله [دقّت را ببینید، می‌فرماید این‌که دارد «فإنّ هذه الأخبار»؛ یعنی این روایت‌ها، چون عمدۀ کتاب کشّی روایت بود. «فإنّ هذه الأخبار اختصرتها من كتاب الرّجال لأبي عمرو... و اخترت» آنچه که در این اخبار بوده، نه در نظر کشّی، من اخبار کشّی را انتخاب کردم، نه این‌که درایه‌های کشّی را هم انتخاب کردم، «بدعوی ظهورها أو صراحتها» می‌فرماید این ضمیر برمی‌گردد به اخبار مذکورۀ قبل خود، چون داشت: «فإنّ هذه الأخبار اختصرتها».] فيظهر منه أنّ مختاره بعض الأخبار الّتي اختصرها من كتابه و إلّا لكان عليه أن يقول: و اخترناها أو اخترنا ما فيه [هر دو را می‌گفت، «و اخترنا» روایات را، «و اخترنا ما فیه» نه فقط آن یکی را بگوید، یکی دیگر؛ معنای اختیار رضایت نیست، انتخاب کرده،] مع أنّ الاختيار في مقام التصنيف [این‌ها را انتخاب کردند، این‌ها انفع است، این‌ها بهتر است، این‌ها راحت‌تر است، این‌طور نیست که اگر کسی در کتاب یک مطالبی را که انتخاب می‌کند، یعنی به همۀ آن‌ها رضایت دارد، مثلاً اگر کسی یک منتخب الناسخ التواریخ بنویسد، معنای آن این نیست که من به همۀ اینها راضی هستم، من این‌ها را دیدم یک نحو بهتری دارد، یک نحو اختصاری دارد، انفعیت دارد.] غير الارتضاء و الاختيار بحسب الرأي كما هو ظاهرٌ بعد التدبّر [این عبارت کشّی و این دقّت ایشان در عبارت.] ثمّ إنّ رجال الكشّي على ما يظهر من مختاره و مختصره مشحون‌ٌ بالروایات و الأحادیث [رجال کشّی پر است از روایات و احادیث.] وانما قال الشيخ إنّ هذه الأخبار اختصرتها من كتابه و ظاهره الأخبار المصطلحة فأيّ ربطٍ لهذا الكلام مع ما ذكر من اختياره لدعاوي الكشّي و سائر ما في الكتاب [هم این دعوای اجماع او هم گاهی گفته یکی «ثقةٌ» یکی «أضعفٌ» به آن‌ها کار ندارد، روایت‌های آن را انتخاب کرده و نقل می‌کند.] مع أنّ الضرورة قائمةٌ بعدم كون جميع ما في الكتاب الّذي اختصره من كتاب الكشّي مرضياً له [اوّلاً مختار به معنای مرضی نیست، ثانیاً ضمیر به اخبار برگشت، نه به مطالب، شما بگویید این مختار، یعنی مرضی، آن ضمیر هم برمی‌گردد به همۀ آن‌ها، چه روایت، چه درایه، می‌فرماید:] فإنّ فيه روايات الطعن على زرارة و محمّد بن مسلم و أبي بصير و بُرَيد بن معاوية من مشايخ أصحاب أبي جعفر و أبي عبد اللّه (عليهما السّلام) و غيرهم و فيه الأخبار المتناقضة فهل يمكن أن تكون تلك الأخبار مختاراً له؟ [أی مرضیاً له، مرضیاً له را من تفسیر می‌کنم به «مختاراً له»] و لو كان كذلك لزم منه هدم إجماع الكشّي [اگر شیخ این روایات ذامّه را دربارۀ زراره و دیگران قبول دارد، لازمۀ آن این است که آن اجماع از بین برود، اگر شیخ الطائفة همۀ آنچه در کتاب کشّی است، مرضیّ او باشد، از وجود این عبارت اوّل عدّه راجع به اجماع کشّی برمی‌آید عدم آن، می‌فرماید «فهل يمكن أن تكون تلك الأخبار مختاراً له و لو كان كذلك لزم منه هدم إجماع الكشّي». «أجمعت العصابة» برای این‌که این‌ها آدم‌های درستی هستند، اگر این روایت‌ها درست است، پس دیگر زراره و ابن مسلم و ... چطور هم خیلی خوب هستند، هم از کسانی هم که نقل می‌کنند، خودشان گیر دارند، خود آن‌ها وقتی گیر دارند، این روایات ذامّه هدم اجماع کشّی را اقتضا می‌کند، این برای عبارت اوّل رجال کشّی که همان مختار ایشان است.] و أمّا عبارته المتقدّمة [عبارت متقدّمۀ آن این بود که فرمود: «و لأجل ذلك سوّت الطائفة بين ما رواه محمّد بن أبي عمير و صفوان بن يحيى و أحمد بن محمّد بن أبي نصر و غيرهم من الثقات الّذين عرفوا بأنّهم لا يروون و لا يرسلون إلّا عمّن يوثق به». ظاهر این عبارت همین است] فمفادها غير مفاد إجماع الكشّي على ما تقدّم مستقصى مفاده [که این عبارت می‌گوید: «من الثقات الّذين عرفوا بأنّهم لا يروون و لا يرسلون إلّا عمّن يوثق به»، این نمی‌تواند مفاد عبارت کشّی باشد، چون گفتیم این‌طور نیست که این‌ها فقط مگر از آدم موثّق نقل کنند، چون ما دیدیم در مشایخ این‌ها غیر موثّق هم وجود داشت.] إلّا أن يقال: إنّه اتّكل على إجماعه و نقله بالمعنى و أخطأ في فهم المراد منه و فيه ما فيه بل الظاهر عدم اعتماده على إجماع الكشّي و قد طعن على عبد اللّه بن بكير بجواز وضعه الرواية و الكذب على زرارة نصرةً لمذهبه [شهید در روضه نقل کرد که عصابه «أجمعت علی تصحیح ما یصحّ عن عبد الله بن بکیر» که خود عبدالله بن بکیر هم در اصحاب اجماع بوده است. ایشان می‌فرماید شیخ اعتماد به اجماع کشّی ندارد که عبدالله بن بکیر در آن بوده، «و قد طعن على عبد اللّه بن بكير» این شیخ الطائفة «بجواز وضعه الرواية و الكذب على زرارة نصرةً لمذهبه». شیخ می‌فرماید عبدالله بن بکیر روایتی را نقل کرده و به زراره دروغ بسته؛ برای این‌که مذهب خودش را درست کند، چون می‌خواست مرام خودش را درست کند، نسبت کذب به زراره داد و گفت زراره این‌طور می‌گوید، «نصرةً لمذهبه» کجا این حرف را زده؟] في محكي كتاب الطلاق من التهذيب و الاستبصار. قال بعد ذكر روايته عن زرارة عن أبي جعفر (عليه السّلام) في هدم كلّ طلاقٍ ما قبله إذا تركت الزوجة حتّى تخرج العدّة و لو كان مائة مرّة [هر طلاقی، وقتی عدّه بیرون رفت، هدم می‌کند طلاق قبلی خود را، چون باید در وسط رجوع بیاید. می‌فرماید:] بهذه العبارة هذه الرواية في طريقها ابن بكير [شیخ فرموده] و قد قدّمنا أنّه قال حين سئل عن هذه المسألة: هذا ممّا رزق اللّه من الرأي [گفته این چیزی است که خدا به من داده] و لو كان سمع ذلك لكان يقول: نعم رواية زرارة و يجوز أن يكون أسند [با این‌که رأی خودش است، ولی نسبت به زراره هم داده] إلى زرارة نصرةً لمذهبه لمّا رأى‌ أصحابه لا يقبلون ما يقوله برأيه [دیده رأی خود عبدالله بن بکیر را قبول نمی‌کنند، گفته زراره هم این‌طور نقل کرده است.] و قد وقع منه من اعتقاد الفطحية ما هو أعظم من ذلك [اصلاً عبدالله بن بکیر فطحی مذهب هم بوده، اعتقاد به این داشته که عبدالله بن افطح امام است.] و أنت خبيرٌ بأنّ ما ذكره فيه لا يجتمع مع تصديقه إجماع الكشّي لما عرفت أنّ لازم إجماعه وثاقة الجماعة أو مع من بعدهم [خود این‌ها که مسلّم، بعد از آن‌ها هم ثقه هستند] على زعم بعضهم و لا يمكن دعوى احتفاف جميع رواياتهم بالقرائن الموجبة للاطمئنان أو القطع بالصدور سوى هذه الرواية من ابن بكير [بگویید همۀ آن روایت‌ها درست بوده، فقط این یکی که نسبت به زراره داده مشکل داشته است،] هذا مع ما يأتي من شواهد أُخر على عدم اعتماده على إجماعه».[1]

«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ»

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . کتاب الطهارة 3: 251 تا 255.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org