Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: جستــاری در نسبـت اخــلاق و سـیاسـت علی بدیعی (دانش آموخته حوزه و دانشگاه)

جستــاری در نسبـت اخــلاق و سـیاسـت علی بدیعی (دانش آموخته حوزه و دانشگاه)

مقدمه

شاید بتوان گفت اخلاق و سیاست هر دو از مهم ترین دغدغه های بشر در طول تاریخ پیدایش خود بوده است. از آن زمان که بشر، زندگی جمعی را آغاز کرد، پی برد برای بهتر زندگی کردن و مصون ماندن از تعدی و تجاوز توسط همنوعان خود، به نظام و تشکیلاتی نیاز دارد که برای وی، امنیت در مقابل دیگران ایجاد کند؛ چرا که منابع زمین محدود و حرص و طمع بعضی از ابناء بشر برای تصاحب هرچه بیشتر این منابع از چنگ دیگران نیز بی پایان بود. از طرفی، از هنگامی که بشر به قدرت تفکر خود پی برد، اخلاقی بودن را درخود حس کرد. پرسش های اخلاقی از آغاز تفکر بشر، همراه او بوده است. خوبی و بدی (یا حسن و قبح در نظام تفکر مسلمانان) همواره برای بشر، مطرح بوده است. این که خوبی چیست، کدام عمل، عمل خوب و کدام عمل، بد و ناشایست است؛ ذهن بشر را از ابتدای پیدایش خود تا به امروز درگیر کرده است.

فلاسفه یونان

فلاسفه یونان را آبای فلسفه در شکل کنونی خود می دانند. تفکر فلسفی، به عنوان تفکری که عقل را مهم ترین قوه ابزار شناخت می داند، در مقابل تفکر سوفسطائیان-که حتی وجود جهان خارج را منکر بودند- شکل گرفت. سقراط، افلاطون و ارسطو سه فیلسوف بزرگ و تأثیرگذار یونان هستند فیلسوفانی که تاثیر آنان در حوزه های فلسفی تا امروز قابل مشاهده است. افلاطون، شاید اولین فیلسوفی باشد که نظام سیاسی مطلوب خود را ترسیم کرده است. وی در رساله جمهوری خود، طبقات جامعه را به سه طبقه، حکمرانان، جنگاوران و پیشیه وران تقسیم می کند. و مهم ترین طبقه را طبقه اول می داند و معتقد است افراد این گروه، باید از تربیت خاصی بهره مند شوند. حاکم باید کسی باشد که بیشترین فضایل و در درجه اول فضیلت حکمت را دارا باشد تا بتواند با هماهنگی نهادهای سیاسی دیگر، به جامعه فضیلت را القا نماید. در نزد افلاطون شایسته ترین فرد برای حکمرانی، فیلسوفان هستند و نظام فیلسوف شاهی جامعه را به سعادت کامل می رساند. ربط اخلاق و سیاست در نزد افلاطون، فضیلت مداری طبقه حاکم ـ که همان فیلسوفان هستند ـ می باشد. افلاطون مهم ترین اصل اخلاقی را هماهنگی اجزای روح می داند و ایجاد این هماهنگی را بر عهده نظام حاکم می گذارد.

ارسطو معروف ترین شاگرد افلاطون است که برخلاف استاد خود نگاه واقع گرایانه ای به جهان و افراد انسانی دارد. ارسطو در هر دو حوزه اخلاق و سیاست تألیف دارد. اخلاق نیکوماخوس که یکی از مهم ترین کتاب های ارسطو است و کتاب سیاست. ظاهراً ارسطو ربط مستقیمی بین اخلاق و سیاست نمی بیند و این دو را دانش های متفاوتی با هم می داند، البته وی معتقد است فرد حاکم باید مجهز به دو خصیصه، شم سیاسی و حکمت علمی باشد.

اخلاق و سیاست در نزد ادیان با تأکید بر دین اسلام

نمی توان گفت که ادیان دنیا چه توحیدی و چه غیر توحیدی، فلسفه سیاسی مشخصی دارند بیشتر ادیان در کنار تعالیم خود تعالیم اخلاقی نیز عرضه می کنند و شخص حاکم را نیز موظف به رعایت این مواعظ می دانند. اما در میان ادیان، اسلام موقعیت متفاوتی دارد چرا که بنیان گذار آن دست به تأسیس دولت و حکومت زد و خلفای پس از ایشان نیز به کشور گشایی های بزرگ دست زدند . بنابراین می توان از توصیه های اخلاقی در عرصه سیاسی در اسلام سخن به میان آورد و در حوزه قرآن آیاتی از این گونه می توان یافت. برای مثال آیه: (وَ اِن حَنَجوُا لِلسِلمِ فَاجنَح لَها) . آیه ای که مربوط به رعایت اخلاق در قدرت است و منظورش این است که اگر طرف مقابل طالب صلح باشد شما نیز باید این صلح را پذیرا شوید و دست از جنگ آوری بردارید. رفتار شخص پیامبر اسلام(ص) نیز مؤید این مدعاست. در جریان فتح مکه ایشان کسانی که سال ها با ایشان به دشمنی برخاسته بودند را با اعلام عفو آزادی داد. حدیث مشهوری از ایشان نقل است که: « اَلایمانُ قیّدَ الفَتکَ»، یعنی ایمان حمله غافلگیرانه - مانند ترور- را منع کرده است؛ نشان دهنده آن است که در برخورد با دشمنان نیز نباید از راه های غیر اخلاقی وارد شد. از طرفی احادیث فراوانی در مذمت ظلم حاکمان از پیامبر و اهل بیت ایشان وارد شده که یادآور رعایت اصول اخلاقی و انسانی در زمان قدرت می باشد.

فلاسفه مسلمان

فیلسوفان مسلمان ادامه دهنده تعالیم فلاسفه یونانی- بالاخص ارسطو- و حلقه واسطه مابین یونانیان و تفکرات فلسفی قرون وسطایی اروپا هستند. بسیاری از آثار فلاسفه یونان توسط مسلمانان ترجمه شد و مفاهیم فلسفی به آثار متفکران مسلمان راه یافت. یکی از مهم ترین این فلاسفه فارابی است. فارابی از معدود و شاید تنها فیلسوفی است که فلسفه سیاسی را در خور اهمیت یافته است. بیشتر فلاسفه دیگر از قبیل شیخ الرئیس ابن سینا، از فلسفه بیشتر در مباحث هستی شناسی و الهیات بهره برده اند. یکی از مهم ترین کتاب های فارابی کتاب «اهل المدینه الفاضله» است. وی در این کتاب از دو مدینه نام می برد: مدینة فاضله و مدینه جاهله. پیداست فارابی نیز مانند افلاطون در طی تأسیس آرمان شهر مطلوب خود است. وی در فصل بیست و هشتم کتاب خود، به معرفی ویژگی های رئیس و پیشوای مدینه فاضله می پردازد و فضایلی از قبیل بزرگواری، زیرک بودن، شجاعت و... را برای او برمی شمارد. فارابی فیلسوفی فضیلت گراست که ظهور اخلاق را در فضایل می بیند و معتقد است عادت اخلاقی جامعه در گروی آنست که حاکم جامعه متخلف به فضایل اخلاقی باشد.

خواجه نصیرالدین طوسی نیز از جمله فلاسفه ای است که اصولی از کتاب اخلاق ناصری خود را به سیاست مُدُن اختصاص داده است. وی در جایی از سیاست الهی نام می برد و معتقد است که اگر تدبیر جامعه بر وفق حکمت باشد، سیاست آن جامعه، سیاست الهی خواهد بود. خواجه در جای دیگری، مانند فارابی به شرح و توضیح انواع اجتماعات می پردازد و از دو جامعه به نام های مدینه فاضله و مدینه غیر فاضله نام می برد. به وی در اثبات ریاست مطلق یک فرد بر جامعه از اصل فایده نگری سود می جوید و می گوید اگر فردی در رأس جامعه نباشد، هر کس ادعای باطل می کند و جامعه را به انحراف می کشد. این شبیه همان استدلالی است که بعدها کسانی مانند توماس هابز در اثبات حکومت مطلقه آورده اند. هابز در کتاب معروف خود «لویاتان» اگرچه دولت و حکومت را غولی بی شاخ و دم می داند اما وجود این غول را برای ایجاد امنیت و سرکوب گروه های مزاحم، لازم و ضروری می داند؛ البته خواجه؛ این را هم اضافه می کند که رئیس جامعه باید از حکمای کامل بوده و دارای قوت تعقلی متمایز از سایر افراد باشد.

رنسانس و انتشار رساله شهریار

رنساس باعث گردید که نگاه به نظام سیاسی دگرگون شود. اگر تا دیروز، ریاست یک فرد در جامعه معروف شمرده می شد و پادشاه دارای حق الهی، فره ایزدی، بود، به تدریج نگاه ها به این سمت رفت که هیچ کس دارای حق ویژه ای برای حکومت بر افراد نیست. اما در این میان انتشار یک کتاب، نظرها را به ربط سیاست و اخلاق جلب کرد. کتاب شهریار، اثر نیکولو ماکیاولی، بسیاری از رفتارها و هنجارهای غیراخلاقی را برای حکمرانان جایز می شمرد. ماکیاولی می گوید: کسانی که بیش از او درباره پادشاهان نظریه پردازی کرده اند خیال پردازانی بوده اند که شکاف میان زندگی واقعی و آرمانی را درک نکرده اند؛ نکته عجیب دیگر این است که شهریاری که بخواهد حکمرانی را از دست ندهد، باید شیوه های ناپرهیزگاری را بیاموزد و هرگاه نیاز باشد آن ها را به کار بندد. از دیدگاه ماکیاولی، صفاتی که برای دیگران پسندیده است می تواند و ممکن است برای پادشاهان و حکمران ها ناپسند باشد.

از آن زمان نقدهای بسیاری بر آرای ماکیاولی وارد شده است؛ یکی از نقدها این است که ماکیاولی، از نوعی عقلانیت ابزاری - به این معنا که وسایل باید برای رسیدن اهداف مؤثر باشند - سود می جوید که در بعضی از موارد نتایج و آثار مخربی برای جامعه در پی دارد. یکی از کسانی که نقدهای اساسی بر نظریات ماکیاولی دارد، امانوئل کانت فیلسوف قرن هجدهم است. کانت در دو مورد نظریه ماکیاولی را رد می کند؛ اول این که ضرورت، هرگز ملاک خوبی برای نقض شاخص های اخلاقی نیست؛ این در جواب این وضع مطلب از ماکیاولی است که معتقد است حاکم می تواند بنا بر ضرورت، به مردم وعده دروغ بدهد. و دیگر این که کارایی و تأثیر- یعنی همان عقلانیت ابزاری به معنای پیش گفته-، معیار خوبی برای سنجش اخلاقی نیست چرا که می توان از این دو برای کارهای غیراخلاقی نیز سود جست .

آزادی و دموکراسی

آزادی یکی از مهم ترین شاخصه های جامعه اخلاق مدار در جهان امروز است. یکی از وظایف اخلاقی دولت ها ایجاد زمینه هایی برای آزادی است. دولت وظیفه دارد که از مداخله دیگران برای سلب آزادی های عده دیگر جلوگیری کند. مکتب آزادی خواهی بر این اصل بنیان گذاری شده که آزادی از شئون اخلاقی افراد است و جامعه استبدادی، جامعه ای غیراخلاقی است چرا که در این گونه جوامع، فرد و دچار نفاق می شود و این مهم ترین رذیله اخلاقی است. در جامعه آزاد آنچه که اهمیت دارد، فرد است به خلاف دوران پیشامدرن که فرد در جامعه مضمحل می شد؛ در جامعه آزاد هر فرد اختیار آن را دارد که به تصور خود از خوشبختی برسد. لازم به ذکر است آزادی تنها در جامعه دموکراتیک حاصل می شود. دموکراسی یعنی نفی حق ویژه افراد برای حکومت. در عین حال آفت دموکراسی نیز استبداد اکثریت است که منجر به سلب آزادی اقلیت ها می شود که البته از وظایف دولت ها تأمین حق آزادی اقلیت است.

عدالت

از اصول بنیادین دیگر، بحث عدالت است. عدالت به معنای برخورداری افراد از امکانات جامعه بر حسب توانایی هایشان، این از اصول اخلاقی است که دولت ها ملزم به اجرای آن هستند.جامعه ای که روابط ناعادلانه بر آن حاکم باشد، جامعه ای اخلاقی نخواهد بود؛ چرا که کرامت انسانی در آن پایمال می شود. عدالت و آزادی دو بال یک جامعه هستند که می توانند جامعه را به سعادت و تکامل اخلاقی و اجتماعی برسانند. درپرتو عدالت، می توان از حقوق بشر نیز سخن گفت. امروزه رعایت حقوق بشر، یکی از معیارهای اصلی برای جامعه مطلوب است؛ از طرفی حقوق بشر در ذات خود یک امر اخلاقی است. این که افراد انسانی با هر مذهب و نژاد حق زیست داشته باشند به این اصل اخلاقی برمی گردد که اصطلاحا اصل عام نگر به آن می گویند؛ بدین معنا که یگانگی اخلاقی نوع بشر، مهم است و هم گروهی های تاریخی و مشخصه های فرهنگی اولیت ثانوی دارند.

و نکته آخر!

آیا حکومت ها و دولت ها مسئول اخلاقی کردن افراد جامعه هستند، به این معنا که آیا دولت ها به همان میزان که مسئول آموزش، تغذیه، بهداشت و امنیت شهروندان هستند، درباره زیست اخلاقی آنان نیز مسولیت دارند؟ به نظر می رسد جواب این پرسش منفی است چرا که اولاً؛ نمی توان تعریف واحدی از زیست اخلاقی، و اخلاقی شدن به دست داد و همین تشتت آرا و دیدگاه ها، ممکن است باعث ایجاد سوءاستفاده هایی توسط دولت ها گردد. و ثانیاً؛ نهاد دولت خود، نهادی غیر اخلاقی و یا بهتر بگوییم نااخلاقی است؛ به این دلیل که قدرت و زور جزو ذاتیات آن است، این نهاد چگونه می تواند شهروندان را ملزم به رعایت اصول اخلاقی کند؟ و ثالثاً؛ اختیار آزادی اراده یکی از مؤلفه های اصلی زیست اخلاقی است و نمی توان با استفاده از عنصر زور و تحکیم افراد را وادار به اخلاقی زیستن کرد .

اما از طرف دیگر دولت می تواند به طور غیرمستقیم، در زیست اخلاقی افراد جامعه تأثیرگذار باشد. به این صورت که شهروندان از رفتار دولت مردان خود تاثر پذیری دارند. بنابر حدیث : «الناس علی دین ملوکهم»، اگر افراد یک جامعه، افرادی اخلاق مدار را به تصدی جامعه انتخاب کنند، خودشان نیز با مشاهده رفتار دولت مردان به سمت بیشتر اخلاقی شدن و اخلاقی زیستن پیش خواهند رفت.

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org