Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: شرايط معتبر در صيغه عقد / کيفيت انشاء توسط اخرس
شرايط معتبر در صيغه عقد / کيفيت انشاء توسط اخرس
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب بیع (درس 459 تا ...)
درس 533
تاریخ: 1385/11/23

بسم الله الرحمن الرحيم

عرض شد كه شيخ قبل از ورود در صيغ و شرائط معتبره در بيع با صیغه مقدمه‌اي دارند كه در اين مقدمه اموري را مطرح كرده‌اند و آن مسأله اشاره اخرس است، لكن فروعي را دنبال آن بيان كرده‌اند. لكن عرض كرديم براي اينكه بحث مقداري مستقصي بشود، حرف‌هاي شيخ را در سه تا مسأله بيان مي‌كنيم.

مسأله اول در باب اشاره اخرس بود كه عرض كرديم. و با فروعش گذشت، منتها يك فرع هنوز باقي مانده كه امروز عرض مي‌كنم، و آن اين است كه آيا غير اخرس هم، ـ كسي كه عاجز از تكلم است ـ، او هم اشاره اش به منزله اشاره اخرس است و كفايت مي‌كند، يا كفايت اشاره اختصاص به اخرس دارد. حق اين است كه كفايت مي‌كند، و هر عاجزي اين حكم را دارد، حكم مخصوص مطلق عاجز است، و عاجز از تكلم بيعش با اشاره محقق مي‌شود، بعضي از عبارات فقهاء هم تعبير عاجز دارد، اين ظاهراً بحثي ندارد.

« انواع عجز از تکلم از روی اختيار باشد يا اجبار »

كن كلام در اين است كه آيا اگر اين عجز، عجز اختياري باشد، در آنجا هم كفايت مي‌كند يا نه؟ مثل اينكه نذر كرده حرف نزند، خوب اين شخص نمي‌تواند با تكلم اجراء صيغه بيع كند، يا کسی او را مجبور كرده و گفته که حرف نزن، اگر عجز از تكلم مثل نذر يا به وسيله اكراه مكرِه باشد، آيا اينجا هم اشاره‌اش كفايت مي‌كند نه؟

تحقيق در مسأله اين است كه بگوييم اگر مدت كوتاه است و اين عدم اجراء بيع برای وی حرجي ندارد ، كفايت نمي‌كند.

و اما اگر مدت عجز طولانی است، يا برايش مشكل و ضرر و حرج دارد، و يا اصلاً خود طولاني بودن مدت، مدت طويله است به طوری كه به اين شخص اخرس گفته مي‌شود بر فرض 30 سال نذر كرده که حرف نزند. يا مكرَه است كه شش ماه حرف نزند، بگوييم اگر اين عجز در مثل نذر و اكراه مدتش طويله است كه غالباً هم ملازم است با حرج و ضرر و با عدم سهولت، اينجا اشاره اش به منزله اشاره اخرس است.

و كما اينكه باز تفصيل ديگري هم در مسأله هست و آن اينكه اگر قدرت بر توكيل دارد، حتي در مدت طولانی، می‌توان گفت كه حتي اگر مدت زياد است، ولي قدرت بر توكيل دارد، بگوييد اشاره او به منزله اشاره اخرس نيست، بلكه بايد با توكيل اجراء صيغه كند، لکن قدرت بر توكيل همانطور كه در اخرس دخالت نداشت، در اين شخص هم دخالت ندارد، اين هم يك فرعي از فروع اشاره.

مسأله دومي كه اينجا مطرح مي‌شود اين است كه آيا اگر ما در باب بيع، صيغه را معتبر دانستيم ـ كه همه مباحث در اين مقدمات هم بر آن مبنا هست ـ و در ذي المقدمة، آيا كتابت صیغه هم مثل تلفظ صیغه است، يا نه؟ و حكم تلفظ به صيغه را ندارد، بلكه حكم معاطات را دارد، بنا بر اينكه ما در باب بيع، صيغه و تلفظ لازم داشته باشیم.

باز اينجا به نظر مي‌آيد كه اگر ما صيغه در باب بيع لازم داشتیم بگوييم کتابت آن به منزله صيغه نيست، چون اگر ما قائل شديم كه صيغه و لفظ مي‌خواهيم و معاطات كافي نيست، يا به خاطر قيام اجماع بر اعتبار صيغه است ، يا به اعتبار اينكه «أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ » عقد به غير لفظ را شامل نمی شود، يكي از اين دو راه است، يا از راه اعتبار و از راه اجماع است، اجماع قائم است بر اينكه، بيع بايد به صيغه باشد، و اگر به صيغه نباشد يا درست نيست يا لازم نيست. اگر ما اعتبار به صيغه را از باب اجماع دانستيم، خوب مي‌گوييم اجماع در اينجا وجود دارد، براي اينكه كتابت مورد اجماع نيست، معقد اجماع اين است که صيغه باللفظ نیاز داریم و كتابت خارج از معقد اجماع است، پس صحيح نمي‌باشد، اجماع گفته بيع بالصيغه صحيح است و لازم، و غير را نگفته است و يكي از آن‌ها كتابت است.

اگر شما لفظ خواستيد، يك كسي هم با لفظ مي‌تواند، قدرت بر لفظ هم دارد، آيا كتابتش كافي است يا كتابتش كافي نيست؟ ظاهر اين است كه اگر دليل شما اجماع هست، يا دليل شما مسأله اوفوا بالعقود است، بنا بر اين كفايت نمي‌كند، اجماع داريم كه لفظ مي‌خواهيم، كتابت لفظ نيست. يا مي‌گوييد عقد شامل لفظ مي‌شود، و كتابت لفظ نيست، اين بعيد نيست که اینطور بگوييم.

بله، شاید کسی بگوید ولو دليل قائم شده است بر اينكه لفظ مي‌خواهيم از اجماع یا آیه براي اينكه صدق عقد موقوف بر لفظ است، لكن القاء خصوصيت از لفظ به كتابتي كه دلالتش مثل لفظ باشد، يا دلالتش اسرع از لفظ باشد، اين القاء خصوصيت بعید نیست، براي اينكه مقاصد را عقلاء همانطور كه با الفاظ بيان مي‌كنند، با كتابت هم بيان مي‌كنند، بلكه در باب كتابت براي اعتبار عقود اوفق است، ما كتب قرّ و ما حفظ فرّ. اگر انشاء عقد را با نوشته انشاء كند، و قرائني باشد كه اين انشاء عقد است، خوب چه فرقي است بين كتابت و بين لفظ؟ عقلاء فرقي نمي‌گذارند، غرض دلالت بر تراضي و انشاء است، كتابت هم مثل لفظ مي‌ماند، و عقلاء در تفهيم مقاصدشان، بلكه در باب عقود بين لفظ و بين کتابت فرقي نمي‌گذارند، بلكه كتابت اوفق به عقود و عهود است، براي اينكه «ما كتب قرّ و ما حفظ فرّ» چون آن اوفق است بگوييم كه فرقي نمي‌كند، ولو اجماع باشد، القاء خصوصيت مي‌كنيم، ولو « أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ » باشد القاء خصوصيت مي‌كنيم، و ظاهراً همين دوم درست است كه بگوييم كتابت هم كفايت مي‌كند، منتها بايد قرائني باشد كه دليل بر انشاء باشد، و لذا در اين وصيت نامه‌ها، يك وقت كسي وصيت نامه را مي‌نويسد كه بعد وصيت كند، با اين نوشته انشاء وصيت نمي‌كند ، فقط دليل بر وصيتش است، آن مي‌شود جزء امارات بر وصيت، يك وقت با خود اين نوشته مي‌خواهد انشاء وصيت كند، اين مي‌شود جزء صيغ وصيت، و بنابراين اكتفاء به آن مانعي ندارد.

گفته نشود كه ما در روايات و در عبارات داریم: «لا عبرة بالقرطاس،» كاغذ فايده‌اي ندارد، نوشته ندارد، براي اينكه آن لا عبرة بالقرطاس بنابر تماميتش، مخصوص مقام اثبات يك امر است، اثبات يك مدعا، اثبات يك عقد، بحث ما در اثبات نيست، بحث ما در انشاء هست. دعوايي ندارند، اين فرد قبول دارد با كتابت انشاء كرده، بايع هم قبول دارد... ما بين خود و خدا، انشاء وصيت نموده با كتابت، حالا مي‌خواهد ببيند آيا انشاء وصيتش با كتابت درست است يا درست نيست؟ اگر از شما بپرسند شما مي‌فرماييد درست است، كما اينكه انشاء وصيت با لفظ درست بود، انشاء وصيت با لفظ درست بود، با كتابت هم درست است، لاعبرة بالقرطاس بنابر تمامیت آن نمي‌خواهم بگويم درست است مخصوص مقام اثبات است، نه مقام ثبوت و انشاء عقد یا کتابت بين خود و خدا، بنابراين حق اين است كه فرد قادر بر تكلم هم مي‌تواند با كتابت اجراء صيغه بنمايد.

« آيا کتابت عاجز از تکلم، کافی است »

فرع: «قد ظهر مما ذكرنا في القادر على التكلم كفاية كتابة الأخرس،» اگر اخرس هم بنويسد، كفايت مي‌كند، و به علاوه از آنجا ظاهر شد، رواياتي هم در طلاق اخرس داريم كه مي‌گويد: كتابتش كفايت مي‌كند، يكي از آن روايات اين است، مرسله يونس، حدیث چهارم، باب 19 أبواب مقدمات طلاق و شرائطش، عن يونس، في رجل اخرس كتب في الارض بطلاق امرأته، و هم مرسله است و هم مقطوعه، قال: «إذا فعل في قبل الطهر بشهود، و فهم عنه، كما يفهم عن مثله، و يريد الطلاق، جاز طلاقه على السنة،»[1] و ظاهر اين است كه اين اشاره است به همان بناء عقلاء، و چيز خاصي نمي‌خواهد بگويد. مي‌گويد «إذا فعل في قبل الطهر بشهود [شاهدها را آورد،] و فهم عنه كما يفهم عن مثله و يريد الطلاق جاز طلاقه على السنة» كه بنويسد.

روايت ديگر صحيحه احمد بن ابي نصر بزنطي است، حدیث اول همين باب، أنه سأل أبي الحسن الرضا عليه السلام في الرجل تكون عنده المرأة يصمت و لايتكلم، قال: «أخرسٌ؟ [لال است كه حرف نمي‌زند يا خودش نمی خواهد حرف بزند؟] أخرس هو؟ قلت نعم، [بله لال است،] و يعلم منه بغض لإمرأته و كراهة لها، [اما اين مقدار هست كه مي‌شود از آن فهميد كه اين زن را نمي‌خواهد.] أيجوز أن يطلّق عنه وليه؟ [مي‌شود وليش طلاقش بدهد؟] قال لا، و لكن يكتب و يشهد على ذلك، قلت فإنه لايكتب و لايسمع، كيف يطلّقها؟ قال بالذي يعرف به من أفعاله، مثل ما ذكرت من كراهته و بغضه لها.»[2] همانطور كه بغض را با افعالش فهمانده، طلاقش را هم با افعالش بفهماند. چند روايت ديگر هم هست كه مرحوم آسيد محمدكاظم در حاشيه اش آورده است، بنابراين روايات باب طلاق هم كفايت مي‌كند كه اخرس با كتابت، طلاقش كافي است، طلاقش كه كافي بود، بقيه عقودش هم كافي است.

مسأله سوم اين است كه آيا كسي كه قادر است بر تلفظ و قادر است بر كتابت، بعد از آن كه ما گفتيم از قادر به لفظ هم انشاء صيغه با كتب درست است، حالا بحث اين است كدام يكي از اينها اولي يا مقدمند؟ كدام یک مقدم است يا تخيير است؟ ما عرض مي‌كنيم هر كدام كه اصرح دلالة باشد اولاي به تقديم است، اگر هم مساوي باشند باز كتب اولاي به تقديم است، چرا؟ چرا كتب اولاي به تقديم است؟ ما حفظ فرّ و ما كتب قرّ، اين كه مي‌بينيد در عبارات لفظ آمده، چون مسأله سواد و نوشتن و اينها خيلي راحت نبوده است. و إلا اگر بنا باشد يك روزي ما به جايي برسيم كه همه بتوانند بنويسند، چه كسي گفته انشاء صيغه با كتابت بهتر از انشاء صيغه با لفظ نيست؟ فرض اين است قرائنش را محكم مي‌كند، مقام ثبوت را مي‌گويم، نه مقام اثبات، كه فردا بگويي اين امضاء امضاء من نيست، در مقام ثبوت چه كسي گفته است انشاء به صيغه بالكتب اولي نيست از انشاء به لفظ؟ اين اولي هست، چرا اولي نباشد؟ اگر هر كدام اصرح دلالة هستند اصرح مقدم است، براي اينكه انسب به تفهيم مقصود است، اگر هر دو مساويند کدام مقدم است؟ باز هم كتب مقدم است، چرا؟ براي اينكه ما حفظ فرّ و ما كتب قرّ...

پس بنابراين قادر حكمش معلوم است، آن كه اصرح دلالة است اولي است. و اگر مساوي شدند انشاء با كتب اولي هست براي همين ما حفظ فرّ و ما كتب قر. و از اينجا حكم اخرس هم معلوم شد، آيا اشاره اخرس بر كتابتش مقدم است يا كتابتش بر اشاره اش مقدم است، هر كدام اصرح است، كتابت اصرح است كتابت، اشاره اصرح است. همان مقدم است. اگر هر دو در دلالت مثل هم هستند ، آنچه كه مقدم است كتابت است باز يادتان باشد، بحث در انشاء است و مقام ثبوت، نه در مقام اثبات تا شما بگويي لاعبرة بالقرطاس آن روايات را بياوريد كه مي‌گويد اگر امضاء خودم را ديدم گواهي بدهم يا گواهي ندهم؟ آنجا دارد كه اگر مطمئني گواهي بده، اگر يادش رفته باشد، خوب امضاء خودش را يادش مي‌رود ، نوشته ممكن است دست در آن ببرد. لاعبرة بالقرطاس، مخصوص مقام اثبات است، نه مقام ثبوت.

اين تا اينجاي بحث در اين مقدمات، البته يك روايتي هم دارد كه شيخ با آن خواسته استدلال كند که كتابت مقدم بر اشاره است، صحيحه احمد بن محمد بن ابي نصر بزنطي باشد، در آنجا دارد كه قال «لا و لكن يكتب و يشهد على ذلك،» [گفتم كه بغضش معلوم است، ولي طلاق بدهد، حضرت فرمود نه، ولكن مي‌نويسد و شاهد مي‌گيرد.] قلت فإنه لايكتب و لايسمع كيف يطلّقها؟ قال «بالذي يعرف به من أفعاله،» شيخ (قدس سره) مي‌فرمايد: بعضي‌ها گفته‌اند اشاره اخرس بر كتابتش مقدم است، و اين روايت را هم شيخ مي‌گويد، گفته شده كه اين روايت هم دلالت بر اين معنا دارد، بعضي‌ها هم گفته‌اند: اين روايت دلالت ندارد، حضرت دو مورد را بيان كرده، يكي كتابت و يكي اشاره را، لكن بعيد نيست بخواهيم بگوييم در اين روايت باز كتابت را مي‌خواهد مقدم بدارد، براي اينكه آنچه كه غالب براي اخرسها بوده اشاره بوده است، حضرت با اينكه غالب براي اخرس ها اشاره بوده، از اول اشاره را بیان نکرده و، كتابت را فرموده است، و ظاهر روايت ولو تعیین تقدم كتابت بر اشاره است ـ چون اين را اول فرموده ـ ، لكن چون اينها ناظر به بنای عقلائيه است، ما مي‌گوييم اين بيش از اولويت نمي‌خواهد بگويد، از باب، «ما حفظ فرّ و ما كتب قرّ، اين هم بحث اينجا.»

« محکوم کردن تخريب حرم عسکريين عليهما السلام »

بحثي كه فردا مطرح است به عنوان سالگرد تخريب حرم عسكريين (سلام الله عليهما) و در حقيقت تخريب خانه امام زمان و محل ولادت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و خانه او، چون آنجا خانه حضرت بوده، و به ارث به امام زمان (سلام الله عليه) مي‌رسيده است، و كار بسيار خوبي است كه حوزه هاي علميه تعطيل شده و تنفر خودشان را ابراز كنند و اظهار نمايند، ديگران هم با يك نحوي هم تنفر را ابراز كنند، چون از اعمال ناشايست هر چه اظهار تنفر بشود، کسانی كه اين كارها را انجام مي‌دهند ديگر تكرار نمي‌كنند.

وبنده معتقدم اي كاش تبليغ مي‌شد، اي كاش قدرت تبليغي داشتيم، به همه طرفداران انسانيت، به همه طرفداران حقوق بشر، به همه آزاديخواهان، به همه کسانی كه از ظلم نفرت دارند مي‌گفتيم، شما هم يك يادبودي براي تخريب حرم عسكريين بگيريد، چون مسأله، مسأله عسكريين تنها نيست، مسأله، مسأله تخريب خانه و حرم مطهر و جاي مقدس است، تخريب خانه، انفجار در خانه، آن هم انفجار در جاي مقدس، اين از نظر هر انساني بد است، از نظر گرگ درنده هم بد است، گرگ درنده هم نمي‌آيد خانه گرگهاي ديگري را خراب كند و با بمب از بين ببرد. اي كاش مي‌توانستيم، قدرت تبليغي داشتيم، همه انسانهاي عالم را فردا وادار مي‌كرديم و به يك نحوي از آنها درخواست مي‌كرديم به يك نحوي اظهار تنفر كنند، ولو با مقاله نويسي، ولو با اجتماع، ولو با نيم دقيقه سكوت، هر كسي به نحوي كه خودش مي‌داند، همه كه مثل ما عزاداري لازم نيست بكنند، آنها نحوه بزرگداشت را نوع ديگري برگزار می‌کنند يكي نحوه بزرگداشت را با سكوت مي‌داند، يكي با يك مقاله نحوه بزرگداشت را مي‌داند، هر كسي با هر نحوی، متأسفانه قدرت تبليغي ما آنقدر نيست، به همه كساني كه مخالف با ترورند مي‌گفتيم يك راه مخالفت با ترور و تروريسم اين است كه اين انفجار را شما يادآوري كنيد بد است، و اين بايد يادآوري بماند، قصه تخريب اماكن متبركه در عربستان نشود كه در فراموشي سپرده مي‌شود، به نام روز تخريب حرم عسكريين بايد بماند، حتي بعد از امنيت، حتي بعد از آن كه حرم عسكريين هم ان شاء الله به احسن وجه ساخته شد و تعمير شد، باز بايد اين روز تاريخي به عنوان ياد بود اظهار تنفّر از ظلم ظالمين، و ستم ستمگران، و ترور و انفجار و تخريب خانه، و تخريب مسكن، هر عنواني مي‌خواهيد شما به آن بدهيد، كه از هيچ گرگ درّنده‌اي سر نمي‌زند، از وحشي سر نمي‌زند. من نمي‌دانم عواملي كه اين كار را كردند چه انگيزه‌اي را دنبال مي‌كردند؟ فكر كردند با اين كارشان تشيع را تضعيف مي‌كنند؟ از قضا تشيع تقويت مي‌شود، چون مظلوميت قدرت مي‌آورد، مظلوميت محبوبيت مي‌آورد، اين يك اصل كلي از نظر فكر و از نظر انسانها هست، فكر كردند با اين تخريبشان ايجاد اختلاف مي‌كنند، سخت اشتباه كردند، كدام آدم عاقلي است كه دوست بدارد كه حرم مقدس امامان يك عده را منفجر كنند، تخريب كنند، هيچ آدمي اينجور نيست، همه آن افكار غلط بوده، ولي تلاش كنيد هم بزرگداشت را بزرگداشت عظيم انجام بدهيد تا مي‌توانيد و هم تلاش كنيد ان شاء الله براي سال آينده توسعه پيدا كند، همه انسانها اظهار تنفر كنند، و هم تلاش كنيم براي اينكه اين يادآوري بماند ، و فردا تكرار نشود، کسانی كه خداي ناخواسته فكر تكراري به سرشان مي‌زند، بدانند كه منفور همه انسان‌ها هستند، منفور همه بشريتند، نه منفور جمعيت شيعه، نه منفور روحانيت، منفور همه انسانها، بلكه تمام درّندگان عالم با زبان حال مي‌گويند كار شما كار بسيار زشتي بود، و بسيار كار غلطي بود، و کسانی كه مجازات اعدام را قبول ندارند. من طرفدار مجازات اعدام نيستم ـ اما به کسانی مي‌گويم كه با مجازات اعدام مخالفند ، به آنها مي‌گويم شما كه با مجازات اعدام مخالفید، حداقل از اين كار اظهار تنفر كنيد، حداقل بياييد بگوييد اين كار مجازاتش سنگين است، حداقل بياييد بگرديد عاملينش را پيدا كنيد، چرا قدرت‌ها نمي‌روند عاملينش را پيدا كنند، اگر بگويند نمي‌توانيم من باور نمي‌كنم. قدرت‌ها و حكومت‌هايي كه در هر كجا هستند، اگر بخواهند مي‌توانند پيدا كنند، مخصوصاً قدرت هاي بزرگ، من باور نمي‌كنم بگويند نمي‌توانيم پيدا كنيم، با اين تشكيلات دستگاه اطلاعاتي كه قدرت‌هاي دنيا دارد، و هر روزي هم يك نوع حرفي را مي‌زند، و هر روزي هم يك مطلبي را مي‌گويد، فردا را به عنوان بزرگداشت همانطور كه حوزه تعطيل كرده، ما هم به تبع بزرگان حوزه و مراجع حوزه و براي اظهار تنفر به عنوان يك انسان ما هم تعطيل مي‌كنيم، پس فردا هم ان شاء الله باز روز شهادت آقا زين العابدين (سلام الله عليه) است تعطيل و منزل ما هم مجلس روضه اي هست، ان شاء الله شركت مي‌فرماييد.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- وسائل الشيعة 22: 48، كتاب الطلاق، ابواب مقدماته و شرائطه، باب 19، حديث 4.

[2]- وسائل الشيعة 22: 47، كتاب الطلاق، ابواب مقدماته و شرائطه، باب 19، حديث 1.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org