Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: بررسی روايات بيع كلاب
بررسی روايات بيع كلاب
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 53
تاریخ: 1380/10/30

بسم الله الرحمن الرحيم

گفته شد روايات وارده در رابطه با بيع كلب دو دسته هستند.

يك دسته رواياتى كه دلالت مي‌كند كه ثمن كلب سحت است، بدون تقييد به شىء، و دسته دوم رواياتى است كه دلالت مي‌كند بر سحتيت ثمن كلبى كه لا يصيد يا كلب غير كلب الصيد، قيد دارد در آن، قيد صيد اثباتاً يا عدم صيد نفياً در آن ذكر شده است.

و گفتيم دسته اولى تبعاً لسيدنا الاستاد(س) اطلاق ندارد و فى الجملة مي‌فهماند ثمن كلب سحت است.

چون در مقام غالبش در مقام عد سحت ها بود.

بعضى از آنها هم كه در مقام عد سحت نبود مقام بيان يك امر ديگرى بود براى حرمت ثمن، آن امر بيان كرده بود ثمن كلب را. مثل ما دل على ان ثمن المغنية كثمن الكلب، و ثمن الكلب سحت و السحت فى النار.

آنها را گفتيم اطلاق ندارد ولى فى الجملة مي‌فهماند ثمن كلب سحت است.

اين روايات دسته دوم كه عرض كرديم سه احتمال در اين روايات است،

1- اينكه اصلا مراد از اين روايات از قيد و مقيد كلب سلوقى باشد، كلبى كه از آن قريه سلوق مي‌آوردند و وضع خاصى داشته است.

چه براي صيد باشد و چه براي صيد نباشد، ما به آن مي‌گوييم تازى شكارى ـ اصفهانى ها به آن مي‌گويند تازى ـ در اين كلمات مكاسب امام هم آمده است تازى.

چه صيد بتواند چه صيد نتواند بكند، بگوييم مراد اين روايات از وصف و موصوف كلب سلوقى است.

بطلان اين احتمال واضح است و ظاهراً لم يصل اليه احد براى اينكه عناوين ظهور در دخالت و موضوعيّت دارد. حمل عنوان بر عنوان مشير خلاف ظاهر است. نمي‌شود بگويد كلب الصيد و ما بگوييم صيدش دخالت ندارد غرض آن سگهايى است كه از آن قريه مي‌آورند؛ اين بطلانش واضح است.

2- اين كه بگوييم: اين كلب الصيد مراد كلاب معلمه براى صيد هستند، سگهايى كه صيد به آن‌ها ياد داده شده است تعليم شده‌اند. چه من السلوق باشند و چه من السلوق نباشند، اين هم يك احتمال.

اين احتمال را هم گفتيم درست نيست؛ ظاهر اين است كه خلافش است، براى اينكه در روايات صيد و ذباحة آنجا معلم در رواياتش آمده و آمدن معلَّم در آن روايات «كلب معلم» دليل است و حجت است بر عنايت به او، ولى در اينجاها نيامده است پس معلوم مي‌شود به آن عنايتى نبوده است و مورد توجه نبوده است.

هذا اوّلاً.

و ثانياً: اين روايات مطلق است الذى لا يصيد و أما الصيود فلا، ثمن الكلب سحت و أما الصيود فلا مثلا. اين روايات مطلق است، تقييد به معلم خلاف ظاهر است.

كما اينكه تقييد اين روايات باز به متخذ هم؛ خلاف ظاهر است بگوييم مراد آن كلابى هستند كه گرفته شده‌اند از براى صيد، آن هم خلاف ظاهر است.

3- اينكه بگوييم: نه، خود اين عناوين دخيل هستند. اين عناوين موضوع هستند، الكلب الذى يصيد، الصيد، الكلب الذى لايصطاد، كلب الصيد، أما الصيود، خود عنوان كلب الصيد يا كلب الذى لايصيد دخيل است، خود اين عناوين دخيل هستند و در اين عناوين هم كه دخيل هستند بگوييم مبدأ هم، ملكه و قابليت است، نه مبدأ فعليت.

الكلب الذى لايصيد، در مقابل كلبى كه يصيد، نه يصيد بالفعل يصيد بالقابلية.

مراد قابليت است نه فعليّت. بنابراين اگر يك بچه سگى گرفته شده است براى اين كه بعد بزرگ بشود و به وسيله او شكار بكنند يا شكار به او ياد بدهند اين روايات او را هم شامل است.

بگوييم قابليت الصيد، البته ملكه قابليت است مبدأ قابليت است، قابليتى كه عرفاً هم عنوان بر آن صدق بكند.

اين يك جهت كه بگوييم مبدأ قابليت است نه فعليت. و جهت دوم اينكه بگوييم صيد هم مخصوص صيد حلال و صيد غنم و ذئب نيست، مطلق الصيد. الكلب الذى يصيد، سگى كه مي‌تواند شكار كند قابليت دارد كه بدرد ولو گرگ را صيد كند، آدم را صيد كند.

در مقابل با اين سه خصوصيّت، پس يك اينكه بگوييم خود عنوان مطرح است نه تعليم و نه سلوقى، خود عنوان الصيد مطرح است. و مبدأ هم قابليت است نه فعليت اين دو.

سوم اينكه گفته بشود مراد از صيد هم مطلق الصيد است، اين هم احتمال سوم.

و ظاهر به حسب فهم عرفى و اطلاقى كه در اين روايات است همين احتمال است، الكلب الذى يصيد و الكلب الذى لايصيد.

بنابراين كلاب مهمله خارج مي‌شوند، چون كلاب مهمله ديگر يصيد نيستند آنها از قابليت صيد افتاده‌اند كلاب مهمله از قابليت صيد افتاده‌اند و ديگر اينها كلب الذى يصيد نيستند مي‌افتد جزء كلب الذى لايصيد.

و كلابى كه أخذ شده است براى انس، سگ را گرفته است كه با آن انس بگيرد و با آن بچه اش را مثلا نگهدارد و بازى كند.

آن كلب را بگوييم آن هم جزء الذى يصيد است براى اينكه قابليتش را از دست نداده است قابليت را دارد منتها حالا آمده اند اين كلب را گرفته اند و تعليمش كرده اند كه با آن انس بگيرند.

ما مي‌خواهيم عرض كنيم اينطور كلبها همين سگى كه در خانه است همين سگي كه اگر رهايش كنند دوباره مي‌شود درنده.

بگوييم همه اين اقسام، كلب الصيد، كلب الغنم، كلب الماشية، كلب الحائط، كلب الزرع، كلبى كه أخذ مي‌شود للانس و غير اين از كلابى كه قابليت درندگى دارند، قابليت براى صيد دارند.

همه اينها جزء الذى يصيد هستند و ثمنشان مانعى ندارد.

پس باقى مي‌ماند سگهاى مهمل و افتاده اى كه ديگر قابليت صيد ندارند، سگهايى كه ولگرد هستند افتاده اند و هيچ ارزشى براى شكار ندارند، براى دريدن ندارد، همينطور در بيابانها افتاده اند با يك سنگ كه بهشان بزنند فرار مي‌كنند، اصلا نديده دارد در مي‌رود. آنها مي‌شوند جزء الذى لا يصيد.

بگوييم ظاهر از اين قيدى كه در روايات آمده كلب القابل للصيد بالاعم من صيد الحلال و صيد الحرام اينها جزء اين قيد هستند و جزء اين وصف هستند و ثمنشان يكون حلالا.

فقط آنهايى حرام هستند كه ديگر قابليّت ندارند، يعنى ثمنِ مهمل، و يا كالمهمل، آنها ثمنشان حرام است.

ما آن مطلبى را كه از اين روايات استظهار مي‌كنيم اين است: اين روايات نه كارى به معلم دارد نه كارى به صيد حلال دارد، نه كارى به صيد فعلى دارد، القابلية لصيد، مبدأ قابليت الصيد است صيد هم أعم از حلال و حرام، بنابراين بيع همه، ثمن همه اين كلاب مي‌شود جزء آن چيزى كه سحت نيست و فقط مي‌ماند كلاب مهمله، سحت.

اين استظهار ما از اين روايات، كه تقريباً مي‌خواهم با اين استظهار هم بحث را ببندمش.

اين استظهار ما از اين روايات كه ظاهراً نظر سيدنا الاستاذ در اين مكاسب محرمه اش هم به همين بوده است.

لا يقال عمده اين لا يقال است، لا يقال پس روايات ثمن الكلب سحتٌ منطوقاً يا مفهوماً؛ اخبار داله بر سحتيت ثمن كلب چه منطوقاً و چه مفهوماً، آنها منحصر مي‌شود به سگهاى عاطل و باطل و من المعلوم كه آن سگهاى عاطل و باطل مورد خريد و فروش نبوده است تا روايات بيايد از آن نهى كند و منع كند.

فالمنع عنها و النهى عنها كاللغو، نخريد و نفروشيد حرام است خريد و فروشش. خوب كسى آنها را نمي‌فروخته نمي‌خريده كه حالا بيايد روايات منعش كند.

اين اشكالى كه در اينجا هست، كه اين اشكال هم بر استظهار ما هست و هم بر مبناى كسانى كه كلب الزرع و كلب الماشيه و كلب حائط، آنها را هم استثناء كرده‌اند اشكال بر مبناى آنها هم هست.

بر مبناى ما كه استظهار كرديم اين اشكال هست، بر مبناى كسانى كه ملحق كرده‌اند به كلب الصيد كلب الحائط را، كلب الماشيه را، كلب الغنم را كلب الزراعة را اينها را ملحق كرده اند بر مبناى آنها هم اين اشكال هست براى اينكه باقى نمي‌ماند براى روايات سحتيت و ثمن كلب الاّ كلبهاى عاطل و باطل مخصوصاً در زمان صدور روايات. شما نگوييد مثلا كلب براى انس را هم مي‌گيرد، آن روزها اصلا كلب براى انس مطرح نبوده است، حالا است كه سگ را مي‌گيرند در خانه نگه مي‌دارند كه مثلا با بچه شان بازى كنند؛ اين اشكال.

جوابى كه از اين اشكال داده مي‌شود اين كه: روايات نهى نكرده از بيع و شراء.

روايات آمده ثمن كلب را سحت دانسته يعنى اين روايات ناظر است به كسى كه مي‌خواهد سگ را بفروشد مي‌گويد تويى كه مي‌خواهى سگ را بفروشى اين سگهاى عاطل و باطل را اگر گرفتى ثمنش براى تو سحت است.

حالا چه مشترى ملتفت نشود و بخرد، چه حيله كند بايع و به او بفروشد، اين روايات به بيعش كارى ندارد به آقاى بايع مي‌گويد تو كه مي‌خواهى نان در بياورى از سگ فروشى، ثمن اين طور سگها سحت است و اين معنا تحقق هم داشته كسانى كه مي‌خواستند سگ فروشى كنند راحت بوده برايشان بروند اين سگهاى مهمل را بگيرند و بفروشند و الاّ سگهاى حائط و ماشيه را كه نمي‌توانستند بفروشند، آنها هر كدامش صاحب داشته است، مي‌خريده مي‌شده دلال. آنچه كه بعنوان ثمن كلب براى بايع مفيد است اين است كه برود همين كلبهاى مهمل را بگيرد، اين به او مي‌گويد. ولو اگر كسى بفهمد نمي‌خرد، ولى اصلا روايات كارى به بيع و شراء ندارد. مي‌گويد اين پولى كه از كلب به دست مي‌آيد، اى آقايى كه مي‌خواهى ثمن كلب را بخورى مي‌خواهى با ثمن كلب ارتزاق كنى، اين ثمن كلب براى تو حرام است، يعنى مواظب باش اين سگهاى مهمل را نگير ببر بفروش به مشتريى، حالا يا مشترى نفهميده خريده است يا مشترى را كلاه سرش بگذارى به جاى سگ مثلا خوب، و سگ مفيد او را بفروشى؛

اينها ناظر به آن است و موارد هم كم نيست گفتنش هم لغو نيست. بله اگر مي‌خواست بگويد بيع الشراء لغو است حرام است شما مي‌گفتى معمولا شراء به اين وضع تحقق پيدا نمي‌كند اما ناظر به خود ثمن است به كسى كه يريد أن يرتزق بثمن الكلب يقول له ثمن الكلب سحت اى ثمن الكلب مهمله سحت و اين هم امرى است معقول بوده است كه آن فروشنده برود سگ مهمل را بگيرد و بياورد بفروشد آن ثمنش سحت است.

امّا بقيه كلاب، كلابى كه فيها منفعة، اين بقيه كلاب همه شان بيعشان درست است.

يا بما أنها كلب صيد يا بما أنها كه مهمل نيستند و روايات ناظر به مهمل است. بيع همه آنها جائز است اين از نظر حكم تكليفى. از نظر حكم وضعى هم وقتى منفعت محلله دارد يكون بيعش صحيحا. سگ بفروشند براى ترياك گيرى.

هذا آن چيزى كه ما از اين روايات استظهار مي‌كنيم نتيجه اش هم اين است. ان ابيت عن ذلك و قلت كه روايات مي‌خواهد بگويد بيع همه سگها حرام است غير از كلب صيد كه مصباح الفقاهة تقريباً بعد از آنى كه روى هم ريخته همين را مي‌خواهد بگويد.

بگوييد از اين روايات در مي‌آيد بيع همه سگها حرام است غير كلب الصيد، باقى ديگر حرام است.

ولو صلح آنها مانعى ندارد اجاره آنها مانعى ندارد اقتناع آنها هم مانعى ندارد امّا بيعش حرام است.

و ان ابيت عما ذكرنا و قلت كه اين روايات اختصاص به صيد دارد و مفهوماً و منطوقاً مي‌فهماند كه غير صيد محرم است، من الغنم و الماشية و الحائط و سگى كه براى قاچاق از آن استفاده مي‌شود سگى كه براى انس از آن گرفته مي‌شود، سگى كه ممكن است در آينده از آن كارهاى ديگرى بگيرند، اصلا سگ را ممكن است در آينده بگيرند استخوانهايش را جدا كنند وصل به استخوان بدن انسان كنند. بگوييم خريد و فروش آن سگ هم حرام است امّا صلحش مانعى ندارد، هبه اش مانعى ندارد، اجاره اش مانعى ندارد، نگه داشتنش مانعى ندارد، در وصيت نامه اش بنويسد آن سگ باغ مال فلان پسرم بالنسبه به ثلثش نافذ است غيرش نافذ نيست. اين را مي‌خواهيد بگوييد مي‌گوييم اين يك حكم تعبدى محضِ محض است، بر خلاف تمام قواعد و اعتبارات و عمومات.

كلبى كه منافع محلله دارد شما مي‌گوييد بيعش فقط «بعت و اشتريت»، مي‌شود حرام، آثار بيع بر آن بار نمي‌شود خيارات بيع و اينها نمي‌توانيم بر آن بار كنيم... حرام است حرمت تكليفى دارد مثل بيع الخمر مي‌ماند.

امّا صلح و باقى ديگر كارهايش جائز است. اين خلاف قواعد و اعتبارات و عمومات است، براى اينكه چرا مختص به بيعش شده است ! اگر بعنوان نجس حرام بود بايد كل قلب و تقلبش بايد حرام باشد.

اگر مثل خمر حرام بود بايد همه چيزش اجاره اش، صلحش، هبه اش، وصيتش، وقفش، روى قول اين آقايان وقف اين سگها بر مسجد مانعى ندارد امّا بيعش حرام است، اين يك خلاف قواعد است.

اگر بعنوان نجس است كه بايد همه چيزش حرام باشد مثل باقى ديگر نجاسات.

اگر مثل خمر مي‌ماند حرمت شديده دارد اكلش، از باب حرمة الاكل است مثل خمر باز بايد همه چيزش حرام باشد. اگر از باب منفعت نداشتن بيعش حرام شده باز بايد همه چيزش حرام باشد، صلحش هم بايد حرام باشد.

صلح شيئى كه داراى منفعت نيست آن هم حرام است. چه شده است كه مي‌گوييد كلب ولو منفعت محلله دارد اين همه چيزش حلال فقط بيعش حرام، اين اگر از باب نجاست است بايد مثل باقى نجاسات همه چيزش باشد.

اگر از باب شدت حرمت است مثل خمر، بايد همه چيزش باشد، اگر از باب اين است كه منفعت محلله ندارد بايد همه چيزش باشد، و باز چرا صيدش حلال شد امّا چيزهاي ديگرش حرام شد؟ چرا بيع جلود ميته براى زين و براى جلد غلاف حلال شد اين حرام شد؟ چرا عذره براى بساتين و بعنوان كود از آن استفاده كردن حلال شد... اين يك تعبد محض است و شارع مقدس اگر بخواهد اينطور تعبدها را به كار بگيرد بايد با يك روايات ظاهره كثيره باشد به طورى كه مسلمانها بفهمند و بينشان اختلافى پديد نيايد.

اين چطور رواياتى است و چطور ظواهر كه فقها درباره آن اختلاف دارند و بلكه اجماع ادعا شده كلب الغنم و كلب الماشيه و كلب الزرع هم ملحق به كلب الصيد است. اين همينطورى كه نمي‌شود گفت! بگوييم بله اين سه چهار تا روايت آمده منطوقاً و مفهوماً آمده كه اين حرام است اين را بفهماند، مي‌گوييم اينطور حرامهايى كه بر خلاف اعتبارات عقلائيه است بر خلاف قواعد و عمومات و ضوابط شرعيه است اگر شارع بخواهد يك چنين تعبدى بكند بايد تعبدش با روايات كثيره و ظواهر محكمه باشد تا بين مسلمانها اختلاف به وجود نيايد، به هدفش برسد و الاّ با يك روايت و دوتا روايت و ده تا روايت كه اين اينطورى مي‌فهمد ديگري آنطورى مي‌فهمد حكم عقلايى اين است كه قانونگذار نمي‌خواسته اين را بگويد. عقلا مي‌گويند قانونگذار اين حرمت را نمي‌خواسته بگويد و الا اگر مي‌خواست بگويد احتياج به دهل و سنج و تظاهرات و اين حرفها داشت كه بفهماند بطورى كه ديگر همه چيز بفهمند.

اين همه شبهه دوم كه اين حرف آقايان را باطل مي‌كند.

يك نكته ديگر اينجا هست و آن نكته را هم از عبارات شيخ استفاده مي‌شود و هم از عبارات امام(س) و هم از عبارات مصباح الفقاهة.

يك نكته‌اى است كه يستفاد من عبائرهم الثلاثة تقريباً و هرسه اين بزرگواران همين مطلب را خواستند بگويند. و آن اين است كه اينها مي‌خواهند بگويند فرق است بين كلب الصيد و الكلب الذى لايصيد.

كلب الصيد كه صيد وصف كلب است، مشتق آمده وصف شده است.

و الكب الذى لايصيد كه صله و موصول وصف شده است يا الكلب الذى لايصطاد. خواستند آقايان بفرمايند فرق است بين وصف بصورت مشتق، الكلب الصيد و وصف بصورت صله و موصوف، نه در اينجا اصلا بطور كلى از عبارات امام (س) و همينطور شيخ در مي‌آيد به طور كلى.

همه جا فرق است بين يك موضوعى كه به وصف مشتق متصف بشود و بين موضوعى كه به صله و موصول متصف بشود.

الماء الجارى، الماء الذى يجرى اينها دوتا هستند، الماء الجارى صفت است الماء الذى يجرى به صله و موصول. خواستند بفرمايند اگر با وصف باشد اين منصرف است به همان فعليت به آنِ كه مبداء در آن فعليت دارد.

اگر با صله و موصول باشد همه را شامل مي شود چه مبدأ فعليت باشد چه مبدأ بالقابلية.

يك وقت مي‌گويى الماء الجارى اين الماء الجارى اين قسم خاصى را مي‌گيرد اين آبهايى را كه هميشه جريان دارد. امّا يك وقت مي‌گويى الماء الذى يجرى اين الماء الذى يجرى اين آبى كه در چشمه است دو سه ساعت كه جريان پيدا مي‌كند مي‌شود به اين هم گفت الماء الذى يجرى براى اينكه اين قابليت دارد. خواستند بفرمايند بين اين دو تا توصيفها فرق است.

فعلى هذا آن رواياتى كه در محل بحث متصف است كلب، به مشتق، اينها را مي‌شود گفت مثلا منصرف به كلب الصيد يا منصرف است به سلوقى مثلا. امّا آنهايى كه دارد الكلب الذى لا يصيد آنها مطلق صيد را مي‌گيرد قابليت را مي‌گيرد. اين دو دسته روايات كه مي‌گويند هست.

لكن اين فرمايش آقايان حد أقل در اينجا تمام نيست، قطعاً همه اين روايات يك مطلب مي‌خواهد بگويد.

شم الحديث مي‌گويد همه اين روايات يك مطلب را مي‌خواهد بگويد، چه آن روايتى كه مي‌گويد ثمن الكلب الذى ليس بكلب الصيد سحت چه آن روايتى كه مي‌گويد ثمن الكلب الذى لا يصطاد سحت، هردوى اينها يك مطلب مي‌خواهد و آن يك مطلبى هم كه مي‌خواهد بگويد همان است كه ما عرض كرديم.

تا اينجا پرونده كلاب و سگها بسته مي‌شود و اين همه كه بحث كرده اند مخصوصاً بعضى از بزرگان اصلا به نظر من با اينكه ما يك مسائل ديگرى داريم كه در فقه بدردمان بيشتر مي‌خورد مناسب نيست آدم عمرش را اين قدر مصرف كند، حتى آن قدرى هم كه امام امت مصرف كردند به نظر من مناسب نيست، چون ما مسائل لازم ديگرى داريم كه امروز مورد ابتلائمان است. صرف عمر در آنها انفع است البته حكم اين مسأله هم بايد بيان بشود بيان كرديم، تمام سگها خريد و فروششان جائز تكليفاً و جائز وضعاً.

امّا التكليف روايات كلب غير كلب مهملند. أما الوضع عمومات تجارت و اوفوا بالعقود. بحث بعدى مي‌رويم روى خنزير.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org