Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: مطالبى چند پيرامون امام صادق (ع) به مناسبت فرا رسيدن سال روز شهادت آن حضرت
مطالبى چند پيرامون امام صادق (ع) به مناسبت فرا رسيدن سال روز شهادت آن حضرت
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 409
تاریخ: 1384/9/2

چون در آستانه‌ی شهادت رئيس مذهب شیعه امام جعفر الصادقu هستيم، چند جمله‌ای راجع به آن بزرگوار عرض كنم. معروف است كه روز بيست و پنجم روز شهادت امام صادق است و تاريخچه‌ی زندگي او از نظر خصوصيات در كتب تاريخي و در كتب روايي و فقهي آمده است به اصول كافي مراجعه كنيد در اصول كافي راجع به ائمه، از جمله تاريخ ولادت و وفات و شهادتشان مطالبی را ذكر مي‌كند. و همين طور شهيد (قدس سره) در دروس و همين نحو صاحب حدائق در حدائق در آخر كتاب الحج ابواب المزار مطالبی را متذکر می شوند به هر حال در کتب تاریخی، که هم دفن حضرت و هم در خصوصيات زندگي از نظر مادر، از نظر پدر روشن است، امام ابن امام ابن امام تا مي‌رسند به علي بن ابيطالب عليه الصلاة و السلام. در باب دفن مي‌بينيد كه موسي بن جعفرu فرمود پدرم را در پنج قطعه پارچه كفن كردم، مجموع قطعاتي كه در كفن امام صادق استفاده شده پنج قطعه بوده، دو ثوب شطوي بوده و يك برد يماني بوده و يك بردي كه حضرت در آن محرم مي‌شده، پيراهني كه مي‌پوشيده اينها هر كدام خصوصيتي داشته كه بعضي از آنها را ما نمي‌فهميم، ثوب شطوي چه خصوصيتي داشته ما نمي‌فهميم، پيراهن خوب پيراهني بوده كه با آن عبادت مي‌كرده و كفن كردنش مطلوب است. برد هم ظاهراً بردي بوده كه با آن محرم مي‌شده‌، و نقل شده که با 40 دينار خريداري شده بود و در روز وفات آن حضرت قيمتش 400 دينار بود.

« نكته اى در مورد كفن كردن امام صادق (ع) با عمامه امام سجاد (ع) به دست موسى بن جعفر (ع) »

اما آن چیزی كه بين همه‌ی اين ها جالب است اين است كه يكي از قطعات كفن را موسي بن جعفرu مي‌فرمايد عمامه‌اي است كه «كان لعلي بن الحسين،» اين يادگاري از علي‌بن‌الحسين امام سجاد مانده، بدن امام صادق را با آن عمامه هم كفن نموده‌اند. این که آقا موسي بن جعفر می‌خواست چه چیزی را با اين كفن كردن بفهماند، چه تفسيري و تحليلي را مي‌خواسته براي جامعه بيان كند، این بستگي دارد به اين كه افراد خودشان فكر كنند و تحليل كنند و دلالت التزاميه حركت حضرت را پيدا كنند، البته به صورت يقين كه نمي‌شود، اما به صورت احتمال پيدا كنند و بعد هم عمل موسي بن جعفر را هم بايد الگو قرار بدهند. همینطور در بقيه‌ی قطعات كفن. آنچه را كه ما مي‌فهميم فلسفه و سرش را، و يا احتمال مي‌دهيم چه نسبتی بین عمامه‌ی علي بن الحسينu. و کفن قرار دادن آن برای امام صادق u وجود دارد البته بنده احتمال مي‌دهم نه اينكه امام صادقu علم ائمه را آشكار كرد و مذهب ما مذهب جعفري ناميده شد، فرصتي براي امام صادق و پدرش باقرالعلوم فراهم شد كه وحي و علوم سرچشمه گرفته از وحي را از يك مركز ناب يعني خداوند (تبارك و تعالي) براي مردم بيان كنند. و حضرت وقتش را آن مقداري كه شرايط به ایشان اجازه مي‌داد و قدرت‌هاي ظالم و جائر مانعش نمي‌شدند در بيان احكام صرف مي‌كرد. شايد امام هفتم عمامه‌ی علي بن الحسين را كه قطعه كفن او قرار داد براي اين بود كه بفهماند اگر هم شرایط برای امام صادق فراهم مي‌شد همان حرکت ابی عبدالله (سلام الله علیه) را انجام مي‌داد. فكر نكنيد امام صادق كه براي بيان احكام، عمرش را مصرف مي‌كند براي اين بوده كه اين كار آساني است، نخير، اگر شرايط فراهم بود امام صادق همان ابي عبداللهu بود، چون «ان ارواحم وطينتكم نور واحدة،طابت و طهرت بعضها من بعض، خلقكم الله انواراً،»[1] اين ها انوارند، نورند، روشنايي‌اند، حقيقتند، نور و حقيقت باطل درش راه ندارد، نور و حقيقت خلاف در آن راه ندارد، {فى بيوت اذن الله أن ترفع و يذكر فيها اسمه[2]،} بنا شده است كه نام خدا در بيوتشان و در خانواده‌شان برده بشود. بنابراین شايد آقا موسي بن جعفر مي‌خواهد اين معنا را بفهماند كه نه خيال نكنيد امام صادق براي آسايش و راحتي اين كار را انتخاب كرد، نه، براي اين كه اين وظيفه‌ي او بوده، و بايد وحي به صورت درس‌هاي امام صادق بيان بشود، شاگردان امام صادق هم ضبط كنند، سينه به سينه و دست به دست منتقل بشود، تا امروز كه مي‌بينيم توجه به تشيّع به معناي واقعي و حقيقيش در دنيا مطرح است؛ چون اساس تشيع بر حب و عشق و علاقه است، اساس تشيع بر دوري از خشونت، ظلم، ستم، جنايت است؛ چون نورند، خيرند، وقتي اساس بر اين است، و در دنياي امروز كه دارد فكر بشر به جلو مي‌رود و بشر بعد از جنگ جهاني دوم مضارّ جنگ را فهميده، دانش در دنيا پيشروي كرده، بشر مي‌فهمد خشونت بد است، بشر مي‌فهمد مردم آزاري بد است، بشر مي‌فهمد اذيت بد است، بشر مي‌فهمد عدالت خوب است، بشر مي‌فهمد اداي حقوق مردم و تضييع نكردن خوب است. بدين جهت مي‌بيند اين اصول در تشيع مطرح است، اين اصول در نهج البلاغهء اميرالمؤمنين (عليه افضل صلوات المصلين) مطرح است. اين اصول سراپا زندگي ائمه استز

« اشاره اى به فضيلت زيارت جامعه كبيره و لزوم الگو قرار گرفتن معصومين (عليهم السلام) در رفتار انسان ها »

وقتي نگاه مي‌كند به زيارت جامعه‌ی كبيره كه زيارتي است كه هر يك از ائمه را با او مي‌توان زيارت كرد، و می بیند در آن زيارتنامه همه‌ی خوبي ها بيان شده تا ديگران از اين خوبي‌ها درس بگيرند، «ان ذكر الخير كنتم اوله و اصله و فرعه، و معدنه و مأواه و منتهاه...»[3] ريشه‌ی خوبي‌ها شما هستيد، شاخ و برگ خوبي‌ها شما هستيد، همهء خوبي‌ها از شما سرچشمه مي‌گيرد. همه‌ی خوبي‌ها از خانه‌ی محقر زهرا (سلام الله عليها) سرچشمه مي‌گيرد. يازده امام از نسل او هستند، اميرالمؤمنين همسر او هست، وقتي انسان زيارت جامعه را مي‌خواند براي اين است كه درس بگيرد، وقتي به ائمه علاقه دارد، به آن طور چيزها هم علاقه پيدا مي‌كند، و متين ترين زيارت نامه، زيارت نامه‌ی «جامعه» است، بارها بنده به شما عرض كرده‌ام، چون خودم این جور عمل مي‌كردم به شماها هم دوستانه و برادرانه عرض مي‌كنم زيارت جامعه را ترك نكنيد ، هفته‌اي يك بار زيارت جامعه را بخوانيد ، ماهي يك بار زيارت جامعه را بخوانید. بُعد منزل نبود در سفر روحاني. به ما اجازه دادند زيارت نامه‌ها را از راه‌هاي دور هم بخوانيم، بخوانيم زيارت جامعه را و خودمان را در مسير آن ها قرار بدهيم، شما كجاي زيارت جامعه يك بدي را مي‌بينيد؟ به كلمه كلمه‌ی زيارت جامعه كه نگاه مي‌كنيد فضيلت است. انسانيت است، بزرگواري است، «بكم فتح الله و بكم يختم، و بكم ينزل الغيث و بكم يمسك السماء ان تقع على الارض الا باذنه و بكم ينفس الهم، يكشف »[4] كجای این زیارت گير دارد؟ همه عالم براي انسان آفريده شده است، ما چه طور است به شعر سعدي اشكال نمي‌كنيم، اما اين جا كه مي‌رسيم ممكن است ـ خداي ناخواسته زبانم لال ـ اشكال به ذهنمان بيايد، گفت:

ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند، تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري

شما مي‌گويید، خوب همه‌ی عالم براي انسان كامل خلق شده. «بكم فتح الله» جهان باز شده براي شما ائمه، جهان ختم مي‌شود به وسيله‌ی شما ائمه، «بكم فتح الله» يعني منكر جهان ماده و طبيعتيم، نه «بكم فتح الله» يعني از آسمان اين جوري شما وسيله‌ی بركت و خير و آفرينش شده‌ايد، «بكم فتح الله» يعني همه‌ی عالم براي شما آفريده شده، درست هم هست، همه‌ی عالم براي رسول الله آفريده شده، «لولاك لما خلقت الافلاك،»[5] درست هم هست، چون عالم آفريده شده براي انسان كامل، عالم آفريده شده براي يك انساني كه در طول تبليغ و هدايتش، در طول راهنمايي‌اش كه دلش به حال مردم مي‌سوزد، آن قدرخودش را به زحمت عبادت مي‌اندازد، آنقدر صدمه مي‌خورد كه مردم را از رسوم وحشي‌گري و بربريتي كه جاهليت آن روز داشتند نجات بدهد، ولی اذيتش مي‌كنند، آمده بشر قدرت مطلق را بپرستد عدل مطلق را بپرستد، آمده تا بشر به آن قدرتي وابسته بشود كه «لا مؤثر فى الوجود الا الله،» همه چيز دست او است. در مقابل بت و در مقابل قدرت ها كرنش نكنيد، در مقابل بت و سنگ و انسان‌هاي بدتر از سنگ كرنش نكنيد، )فهى كالحجارة او اشدّ قسوة([6]، در مقابل آن‌هایی كه هيچ گاه عاطفه ندارند، هيچ گاه دلشون به حال كسي نمي‌سوزد كرنش نكنيد، به جان هم نيفتيد، به همديگر بد نگوييد، توهين نكنيد ، ) و قولو اللناس حسنا([7]، كجايند صاحبان قلم كه اين حقايق اسلامي را بنويسند؟ چرا قدرت تبليغي دست امثال ماها نيست كه بتوانيم اين حقايق اسلامي را بيان كنيم؟ كجاي عالم سراغ را داريد اين )قولوا للناس حسناً(، به همه‌ی انسان‌ها با سخن خوب برخورد كنيد، به هيچ انساني حق توهين نداريد. اميرالمؤمنين در جنگ مي‌گويد ناروا نگوييد، هيچ انساني را نمي‌شود تحقير كرد، )لقد كرّمنا بني آدم([8]، همه‌ی انسان ها از نظر قرآن محترمند، چه الهي باشد چه غير الهي، چه مسيحي باشد چه يهودي چه زردشتي چه بلشويك چه كمونيست، هر چه باشد، انسان كه هست، محترم است، )قولوا للناس حسنا(، با سخن خوب با ديگران برخورد كنيد، كجاي عالم سراغ داريد؟ بله، كسي دشمني مي‌كند، كسي عليه شما تبليغ مي‌كند، عليه مقدسات شما حرف مي‌زند، بله آن جا بايد دفاع كرد و ايستاد، اين كتاب الميراث من لايحضر را مطالعه كنيد، (دعا هم بكنيد كه ما موفق بشويم اين شرح ميراث تحرير الوسيلة را طبع كنيم،) در آنجا در باب اينكه كافر ممنوع از ارث است، صدوق (قدس سره الشريف) كه گفته مي‌شود (اخباري هم بوده، اخباري به معناي درستش،) او مي‌گويد اين كه كفار از ارث ممنوع هستند، به خاطر عناد و لجاجشان است، به خاطر دشمنيشان است، پس نه غير مسلمان ممنوع نیست، عبارت صدوق اين را مي‌گويد، شما تمام آيات قرآن را ورق بزنيد، همه جا مذمت از كفر است، مذمت از الحاد است، كفر و الحاد همراه عذاب است يعني دانسته و فهميده عليه مقدسات حرف مي‌زند، دانسته و فهميده به مقدسات توهين مي‌كند، دانسته و فهميده نمي‌خواهد مردم به اسلام گرايش پيدا كنند. همه جا سخن از او است، هيچ گاه اسلام از انسان هاي قاصر و مستضعف مذمت نكرده، بيش از اين فكرش نمي‌كشد، اما روی مرز خودش راه مي‌رود، آیا مي‌شود به او توهين كرد؟ حتي قرآن به حيوانات هم توهين نمي‌كند. من سراغ ندارم قرآن به حيوانات هم توهين كرده باشد، بله، انسان های بد را به بعضي از حيوان هاي بد تشبيه مي‌كند، مي‌گويد مثل سگ هار مي‌ماند كه اگر سراغش بروي حمله مي‌كند، فرار هم كني حمله مي‌كند، )و كلبهم باسط ذراعيه بالوصيد([9]، قرآن از حيوان هم تعريف مي‌كند. درست است در باب بهداشت و در باب نجاست و طهارت ولوغش بايد تعفير بشود، تعفير يك مسأله‌ی بهداشتي است ، يك حكم الهي است، نه اينكه سگ را مي‌خواهد كيفرش بدهد، سگ كه قابل كيفر نيست، نه اين كه مي‌خواهد به سگ توهين كند. بدا به حال ما اگر به انسان‌ها بي احترامي كنيم! اين منطق قرآن است. حتی يك جا در قرآن به انسان‌ها بي احترامي نكرده است، بله، انسان هاي بد بدند، در طول مدت‌ 23 رسالت پيغمبر اسلام او را اذیت كردند، مگرچه فرمود که 23 سال اذيت کردند، خاكستر به سرش ريختند ، سيراب گوسفند به سرش انداختند، اذيتش كردند، گفت: «اللهم اهد قومي فإنهم لا يعلمون،» همه‌ی عالم اگر آفريده شده اين چنين انساني بيايد ارزش دارد، اگر يك انسان ببینید مي‌گوييد اگر همه‌ی عالم را يك لقمه كنيم به او بدهيم ارزش دارد، معناي «لولاك لما خلقت الافلاك» اين است. معناي «بكم فتح الله... و بكم ينزل الغيث» اين است، يعني همه‌ی عالم تمام علل و عوامل نظام خلقت و طبيعت با اراده‌ی خدا به هم دست داده تا انسان هايي همانند علي، همانند حسن، همانند زهرا، و همانند حسين بيايند، «بكم فتح الله و بكم يختم، و بكم ينزل الغيث.» جالب اين است که، فقهاء بزرگ ما، محدثين بزرگ ما، آن هایي كه اهل اين جور حرف ها هستند، من نمي‌دانم اين روايت هست يا درايت، كه قبل از خواندن زيارت جامعه بايد صد ‌الله اكبر گفت، براي اين كه يك وقت در اثر ناآگاهي به اشتباه نيفتاد. و خيال كند كه اين جا زياده روي شده، در حالي كه بنده معتقدم زيارت جامعه تازه كمتر از آن چیزی است كه ائمه هستند، آن مقام یدالربتی شان بيان نشده، آن مقام ید الخقلی شان بيان نشده است. او را كه ما نمي‌توانيم بفهميم، ما كه نمي‌توانيم حقيقت امام صادق (صلوات الله عليه) را بفهميم، ما كه نمي‌توانيم حقيقت حقوق بشر امام صادق را بفهميم، عزيزان بيايید امروز اسلام را با طرفداريش از حقوق بشر معرفي كنيد. بياييد اين همه مثبتات اسلام را بيان كنيد. مثبتات اسلام خيلي فراوان است. شايد سرش اين بود، برگردم به قصه، كه نه امام صادق و ابي عبدالله در انجام وظيفه هيچ تفاوتي با هم ديگر ندارند، ابي عبدالله امام صادق است، امام صادق هم ابي عبدالله است، مگر امام صادق كارش آسان بود؟ امام صادق با انواع فشارها و مشكلات روبرو بود، حق نداشت مسأله بگويد، مي‌خواهد مسأله بگويد مي‌شود خيارفروش، رئيس مذهب تشيع كه يك جا 4 هزار نفر شاگرد دارد آن هم در علوم مختلفه، حق ندارد بگويد سه تا طلاق در يك مجلس يك طلاق است، اين را حق ندارد بگويد. چون به دماغ بعضي‌ها برمي‌خورد، ديگران مي‌گويند پس ما چي؟ مي‌شود خيار فروش، بارها عرض كردم، اين را روضه‌ی كافي دارد، شخصی آمد از امام صادق تعبير خواب خواست، تعبير خواب كه ديگر خيلي ساده است، امام صادق يك نفراز اين وابستگان به بني العباس که كنارش نشسته بود فرمود از او بپرس، او تعبير خواب كرد، رفت بيرون و برگشت، وقتي او رفت، عرض كرد آقا من از شما پرسيدم، شما به او ارجاع داديد، باز هم گفتيد درست است؟ با تقرير مني، شما كه نمي‌دانيد ما در چه فشاري هستيم، شما كه نمي‌دانيد ما جرأت تعبير خواب هم نداريم، تازه جرأت كه نداريم هيچي، بايد هم بگوييم بله، درست است، از باب تقيه، منتها بعد فرمود اين كه مي‌گويم درست است، يعني درست در باطل است، يعني از نظر باطل صندلي اول است، نمره‌اش بيست است، بنابراين، در مورد كفن كردن امام صادق مطالعه كنيد، هر كسي به قدر خودش بنويسد. متوجه اين هم نباشيد كه از شما مي‌خرند يا نمي‌خرند، بنويسيد يادداشت كنيد، چون من بين دوستان اصحاب قلم مي‌بينم ، بنويسيد يادداشت كنيد، بگذاريد، بالأخره يك روزي به نتيجه مي‌رسد و يك روزي بشريت به آن احتياج پيدا مي‌كند.

« شخصيت مادر امام صادق (ع) از قول خود حضرت در روايتى »

نسبت به مادرش، من نمي‌دانم اين صحبت امام صادق كه اصول كافي نقل كرده در باب مولد الصادق (عليه‌الصلاة‌والسلام)، وافي هم از اصول كافي نقلش كرده در همان باب مولد الصادق اين چه چیزی بوده. امام صادق اين چه چیزی است كه مي‌گويد؟ «كانت امّي ممّن آمنت و اتّقت و احسنت و الله يحب المحسنين،»[10] چه شده كه امام صادق از مادرش تعريف مي‌كند؟ چه شده؟ من نمي‌دانم، شايد سرش اين بوده چون از نواده‌هاي محمد بن ابي بكر است ممكن بود بعضي‌ها براي اين كه زندگي امام صادق را از آن نورانيتش بيندازند، بگويند بله مادرش نوه‌ی قاسم بن محمد بن ابي بكر است، شايد براي اين بوده، مي‌گويد مادر من اين صفت ها را داشت، ايمان آورد، پرهيزگار بود، نيكوكار بود، خدا هم نيكوكاران را دوست می‌دارد ، همه‌ی صفات خوب را مي‌گويد در مادرم بوده، شايد هم براي مسائل ديگر بوده من نمي‌دانم.

« افتحار و مباحات كردن به شيعه بودن »

بعد جالب است، بنازيم به شيعه بودنمان، افتخار كنيم كه پدر و مادرها ما را از دوستداران اهل بيت قرار دادند، افتخار كنيم كه دلمان براي زيارت قبور ائمه پر می زند، افتخار كنيم كه عشق به اهل بيت، سراسر وجود ما را گرفته است، اگر نبود درباره‌ی ارزش عشق به اهل بيت، علاقه‌ی به اهل بيت جز اين حديث من معتقدم همه‌ی انسان ها بايد هزار برابر بشوند و علاقه مند به اهل بيت (صلوات الله عليهم اجمعين) بشوند ، بعد فرمود كه مادرم از پدرم امام باقر نقل كرد كه پدرم امام باقر (صلوات الله و سلامه عليه) مي‌فرمود: «اني لادعوا الله لمذنبي شيعتنا في اليوم و الليلة امرّة.»[11] امام صادق از مادرش‌ام فروه نقل مي‌كند كه مادرم مي‌گويد پدرم امام باقر فرمود: ما هر شبانه روزي هزار مرتبه براي شيعيان‌مان طلب مغفرت مي‌كنيم. اي امام باقر و اي امام صادق! مي‌شود ما را هم جزء آن خيلي رده هاي عقب افتاده شيعيانتان قرار بدهيد؟ مي‌شود اين هزار مرتبه استغفاري كه شما در طول زندگي تان داريد يك گوشه‌اي از آن استغفارها هم شامل ما بشود؟ اگر يك كلمه اش هم ما را شامل بشود بس است. اين لطف امام صادق است، اين لطف امام باقر است.

« آموختن از امام صادق (ع) در مسائل اجتماعى و سياسى »

بياييد و به امام صادق بنگريد در مسائل اجتماعي و سياسي كه چه مي‌كنند، به کتاب تحف العقول مراجعه كنيد در باب كلمات امام صادق، اصل حديث را من از آنجا ندارم ولي مضمون يكي است، من يك جاي ديگری ديدم، امروز رفتم پيدا كنم اما جای آن را پيدا نكردم ولي در تحف العقول، قريب به اين مضمون هست، يك جمله‌اي از امام صادق كه همه‌ی تمدن ها در اين جمله هست، تمام زندگي بشري همراه با تمدن در اين جمله است، هيچ چیزی كم ندارد، امام صادق فرمود: «لايستغني اهل كل بلد عن ثلاثه يفزع اليهم في امر دنياهم و آخرتهم، فان عدموا ذلك كانوا همجاً، فقيه عالم ورع و امير خير مطاع و طبيب بصير ثقه»[12] تقديم و تأخيرش را نمي‌دانم، «امير خير مطاع عالم فقيه ورع، طبيب بصير ثقه.» همه‌ی انسان ها بخواهند زندگي همراه با تمدن داشته باشند، همراه با همزيستي مسالمت آميز، همراه با اين كه همه راحت زندگي كنند، نياز به جمعيت هايي دارند، اگر اين جمعيت ها بودند زندگيشان همراه با تمدن است، اگر همه‌اش نبود يا بعضي‌هاش نبود به تمدن به قدر نبودشان ضربه مي‌خورد، زندگيشان از تمدن دور مي‌شود، اگر همه‌اش را نداشته باشند، هيچ تمدن ندارند، اگر بعضي‌ها را نداشته باشند به قدر او تمدن ندارند، «امير خير مطاع،» حكم رانان و قدرتمنداني كه براي حفظ امنيت جامعه، اقتصاد جامعه، سياست جامعه، آزادي جامعه، شخصيت جامعه و ده ها امر ديگر آمده‌اند و قدرت را در دست گرفته‌اند بايد خيرخواه مردم باشند، خير باشند، خيلي هم خيرخواه مردم باشند، بد مردم را هيچگاه نخواهند. و مطاع هم باشند؛ يعني مردم به حرفشان گوش بدهند، چطور به حرفشان گوش بدهند؟ همین كه امروز در دنيا مي‌بينيد آراء بشر مطرح است، البته اين راه ناقص است ، اسلام بالاترش را مي‌خواهد، مي‌گويند هر كسي بيشتر رأي آورد او قدرت را در دست بگيرد، چون وقتي رأي بیشتری دست آورده باشد يك مقدار بيشتر مورد اطاعت است. البته اين باز آن چیزی نيست كه اسلام مي‌خواهد، اسلام مي‌خواهد همه شان دوستش بدارند، همه قدرتمندان مطاع باشند، مردم دل شان براي ديدن قدرتمندان لك بزند، وقتي قدرتمندان را مي‌بينند به ياد تربيت‌هاي اسلام و قرآن بيفتند از قدرت‌هاي دنيايي ستم‌كار بيزار بشوند. قدرتمند غير از اين خصوصيات، چه خصوصيات ديگری مي‌خواهد؟ «امير خير مطاع،» همه‌ی آن چه بشر امروز نشسته و نوشته براي اينكه قدرتمندان را به جايي برساند كه ظلم نكنند، قدرتمندان در اختيار مردم باشند، نه مردم در اختيار قدرتمندان، مردم بر قدرتمندان حاكم باشند، نه قدرتمندان بر مردم، در اين يك جمله است: «امير خير مطاع،» هم خير و خوبي مردم را بخواهد، هم مورد اطاعت مردم باشد، همه چيز در اين يك جمله هست.

« نو آورى، ريشه يابى، تحقيق در عرصه علم و دانش همراه داشتن تقواى الهى »

«عالمٌ فقيه ورع،» آن جمعيتي كه دانشگاه‌های آن و حوزه هاي علميه‌ی آن دانشمند دارد، دانشمندان ريشه ياب دارد، دانشمندان نوآور دارد، دانشمندان محقق و متتبع و پرهيزكار دارد، هم دانشگاهش بايد نوآوري داشته باشد و ريشه ياب باشد ، و هم حوزه‌هاي علميه‌اش بايد نوآوري داشته باشد و ريشه ياب باشد. اين حوزه هاي علميه است كه با زحمت پيشينيان و علماء سلف با آن همه صدمه‌اي كه خورده‌اند، امروز هم گاهي مي‌بينيد که بعضي از آن ها مورد اذيت قرار مي‌گيرند، حتی بعد از مرگ شان اين همه نوآوري، فقه نهايه‌ی شيخ طوسي امروز چهل و دو جلد جواهر شده ، كافي و اصول كافي و محاسن و خصال بزرگان، هفت ـ هشت جلد كتاب شده صدو چند جلد بحارالانوار، آن قدر نوآوري و فقاهت در حوزه‌ها حاكم بوده، كه آن اوائلي كه بنا شد حوزه و دانشگاه يكي بشود، يكي از چيزهايي كه بزرگان دانشگاه مي‌گفتند، این بود که مي‌گفتند ما مي‌خواهيم عمق را از حوزه ها بگيريم، چون دانش در زمان رژيم ستمشاهي فراوان بود، به حق دانشمندان زيادي بودند، اما نمي‌گذاشتند اين دانشمندان خيلي نوآوري كنند. نمي‌گذاشتند خيلي اهل تحقيق و تتبع باشند، مي‌گفتند ما بياييم از حوزه ها ريشه يابي بگيريم، نوآوري بگيريم، تا چه قدر نوآوري!؟ اي دنيا! اي كساني كه دم از امام امت (سلام الله عليه) مي‌زنيد! بارك الله كه دم مي‌زنيد، اما تقاضا مي‌كنيم اگر ديروز يك جور ديگر بوديد، امروز با امام جور ديگر نشويد‌، همان جوري كه ديروز بوديد حالا هم باشيد، يا اگر عوض شديد بگوييد ما ديروز جوری بوديم امروز اين جوري شديم، اقرار به اشتباه مانعي ندارد. نوآوري تا جايي كه مسائل ديني تا صد سال ديگر بشر در تحرير الوسيله ی امام آمده، اين را مي‌گوييم نوآوري در فقه؛ يعني اگر رفت كره‌‌ی ماه، كريت و كر ماء آن جا چگونه است، آب چقدر وزنش است، نمازش چطور است، روزه اش چطور است، در آن عالم بي‌وزني قبله‌اش چگونه است، هنوز كه بشر به اين جا نرسيده اما اگر صد سال ديگر يك هتلي در كره‌ی مريخ ساختند، آن وقت اگر گفتند مسأله‌اش را بگوييد، مي‌گوييم امام امت ما در تحرير الوسيله مسأله‌اش را گفته است، كه آب چقدر بايد باشد، نماز چجوري بخوانيم، در دانشگاه‌ها هم نوآوري فراوان شده، تلاش كنيم اين فقاهت در حوزه و دانشگاه بماند. خدا نياورد آن روزي را كه حوزه هاي علميه احساس كنند كه نبايد به نوآوري و تحقيق و تتبع رو بياورند، براي اينكه ديگران آن‌ها را مسخره مي‌كنند. خدا نكند يك روزي بيايد، كه بزرگان، دانشمندان و دانشجويان متفكر ما، مغزهاي مملكت ما از دانشگاهها فرار كنند. آن روز روزي است كه به تمدن ما ضربه مي‌خورد. چه از حوزه نوآوري كم بشود و خداي ناخواسته يك روحاني احساس كند امروز ديگر باسواد بودن ارزش ندارد، يا دانشگاهي احساس كند كه ديگر امروز از مغز متفكرش استفاده نمي‌شود، «عالم فقيه ورع،» پرهيزگار هم باشد، كه بحمد الله تا حدي تقوا امروز در دانشگاه‌ها دارد حاكم مي‌شود، در حوزه‌هاي علميه هم ان شاء‌الله بيش از پيش حاكم مي‌شود، من نمي‌خواهم بيش از اين قصه را باز كنم. اما هميشه دعا كنيد خداي ناخواسته اين فقاهت و ريشه يابي از بين نرود. «طبيب بصير ثقة،» پزشك، بهداشت، هم بينا باشد هم مورد وثوق باشد.

اين روايات و احكام گران به دست ما رسيده، خيلي گران رسيد است، کتاب اربعين امام را نگاه كنيد، دانشجويان، دانشگاهيان، بدانيد كه روحانيت خيلي صدمه خورده تا امروز توانسته احكام نوراني تشيّع و اسلام را كه شما علاقه مند به آن ها هستيد حفظ كند،

در کتاب اربعين امام دارد، یک کسی کتابی نوشت، گفت اين كتاب وقف است و كساني حق دارند بخوانند كه روزي صدمرتبه به فيض كاشاني مفخر جهان تشيع لعن كنند، يا الله! فيضي كه امروز جزء محامده‌ي ثلاثه‌ي اُخر است، فيضي كه به تفسير مي‌رود مفسر است، به فقه مي‌رود فقيه اصطلاحي است، به فلسفه مي‌رود فيلسوف است، به اهل بيت مي‌رود و عشق به اهل بيت تسبيح تربت تو دستش تسبيح مي‌گويد و قضيه‌اي كه نقل شده و سائر جهات، آن وقت مي‌گويد كتاب من را كسي حق دارد بخواند كه صد مرتبه به فيض لعن كند. اين با اين وضع آمده، مقدس اردبيلي (قدس سره) است كه وحيد بهبهاني درباره‌ي او مي‌گويد: آري كسي كه به محضر امام زمان مي‌رسيده و شفاهاً احكام را از او مي‌گرفته، شايسته است كه كتابي به نام شرح ارشاد و مجمع الفائدة و البرهان بنويسد، كه ديگران نزديك به او را هم نمي‌توانند بنويسند. مي‌گويد در تحقيق و تتبع من نديدم كسي مثل او باشد. آن وقت آن جا ببينيد در فقاهت چه كرده مقدس اردبيلي. خود امام در زمان خودش چه كرده است، و ديگران.

« دين اسلام، دين طرفدارى از حقوق بشر »

در حدیثی امام صادق (صلوات الله و سلامه عليه) دارد که امام یک غلام دارد، غلام را فرستاد دنبال يك كاري، (اين را روضه‌ی كافي دارد، اصول كافي هم در باب مولد امام الصادق نقل كرده، كافي در روضه‌اش جلد هشتم نقل كرده ، و وافي در روضه در باب مولد الصادق (عليه الصلاة و السلام،) يك قدري طول كشيد نيامد. حضرت بلند شد دنبالش آمد. ديد غلام كنار كوچه خوابش برده، چكار كرد؟ بيدارش كرد؟ حداقل باید بيدارش كند، و آهسته، آهسته بگويد آقا بلند شو، غلام بلند شو كار ما دير شد، نشست كنار او و بنا كرد بادش بزند، «بأبي انتم و اهلي و مالي و اسرتي» بنا كرد بادش بزند، آن قدر بادش را زد بادش را زد تا از خواب بيدار شد، وقتي از خواب بيدار شد امام صادق فرمود غلام! شبها بخواب و استراحت كن، شبها مال تو، روزها مال ما وقتي تو را دنبال كاري می فرستیم كار را انجام بده! آیا از اين بهتر مي‌توانيد رعايت حقوق بشر پيدا كنيد؟ كجاست يك كرسي كه من بنشينم بر كرسي خطابه و سخن، و به دنيا بگويم، دنياي هفت ميلياردي هشت ميليارد همه شيعه‌ی امام صادق مي‌شوند، كجا شما سراغ داريد؟ غلامش است، برده‌اش هست، فرستاده، دير كرده، هيچ كس را هم نفرستاد دنبالش، مبادا اين كه مي‌رود دنبالش یک وقت عصباني بشود، كجا حقوق بشر را اينجور مراعات مي‌كنند؟ اين سخن امام صادق است در كتاب الميراث. با اين بينش سراغ روايات برويد. اسلام را امروز جاذبه دار كنيد، امروز جذب اسلام به اين است كه بگوييم اسلام طرفدار بشريت است. جاذبه مردم به اسلام به اين است كه بگوييم اسلام به هيچ كس توهين نكرده. جذب مردم به اسلام به اين است كه بگوييم پيغمبر هيچ كس را تحقير نمي‌كند، بله، آدم بد بد است، اما آدم ها آدمند تا بد نشده ، هر مذهب و مرامي مي‌خواهد داشته باشد، )لقد كرّمنا بني آدم(، اين قرآن است، اين امام صادق است، در باب حجب الاخوة، مادر از ثلث سهم الارثش به سدس می رسد، اگر يك كسي از دنيا رفت يك پدر دارد و يك مادر، چند تا هم برادر و خواهر ابي يا ابويني دارد، سهم مادر مي‌شود يك ششم، بقیه را به پدر مي‌دهند ، اگر خواهر و برادر مادري داشته باشد باز مادر همان سهم را مي‌برد، به پدر اضافه از سدس نمي‌دهند، منطق قرآن است، كه مي‌گويد مادر سدس مي‌برد يا ثلث مي‌برد. هر دو حكم بيان شده، چرا اگر ميت خواهر و برادر پدر و مادري يا پدري دارد سهم مادر كمتر مي‌شود؟ در روايات تعليل شده، علت آورده، جهت ذكر شده، فوري نگفتند حرف نزن؛ چون حرف نزن استبداد است، حرف نزن ظلم است، سؤال جواب دارد، مي‌فرمايد براي اينكه اين پدره بايد خرجي اينها را بدهد ، لذا يك مقدار سهم مادر را كم مي‌كنيم مي‌دهيم به پدر كه خرجي اين برادرها يعني پسر اين پدر را بدهد، برادر و خواهر مادري، اگر برادر و خواهرها مادري باشند از امام صادق سؤال كرد چكار كنيم؟ فرمود: « الله سبحانه اكرمُ من ان يزيد ها في العياله و ينقصها من الميراث الثلث »[13] خدا بالاتر از اين است كه مادر بايد خرجي اين برادرهاي مادري را بدهد، چون اين ها مادري‌اند، بگويد هم خرجيشان را بدهد و هم سهم الارث او را كم مي‌كنيم، «الله سبحانه اكرم من ان يزيدها في العيال و ينقصها من الميراث الثلث » قريب به اين مضمون، اين چقدر زيباست، اين چه منطقي است؟ اي امام صادق! به ما توفيق بده بتوانيم در حد خودمان حرف های شما را بفهميم، اي دنيا! بياييد روي حرف هاي ما مطالعه كنيد. اي دانشمندان، اي روشنفكران اي متفكران! هر چه به فكر كوتاه خودتان مي‌رسد خيال نكنيد حق است، بياييد با روايات و با اهلش بنشينيد صحبت كنيد، اين همه خوبي‌ها را از اسلام بيان كنيد تا دنيا به طرف اسلام گرايش پيدا كند، معجزه‌ی اسلام امروز طرفداري او از حقوق بشر است، و معجزه‌اش اين است که امام صادق و امام باقر دارد، «اللهم وفّقنا لما تحب و ترضى

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1] - من لايحضره الفقيه 2: 613.

[2]- نور (24) : 36.

[3] - من لا یحضره الفقیه 2: 616.

[4] - من لایحضره الفقیه 2: 615.

[5] - بحارالانوار 16: 406.

[6]- بقره (2) : 74.

[7]- بقره (2) : 83.

[8]- اسراء (17) : 70.

[9]- كهف (18) : 18.

[10] - کافی 1: 472.

[11] - کافی 1: 472.

[12]- تحف العقول : 321.

[13] - تهذیب الاحکام 9: 284.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org