Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: بيع ميته به مستحلين آن
بيع ميته به مستحلين آن
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 36
تاریخ: 1380/10/3

بسم الله الرحمن الرحيم

از آنچه كه ما در جهات مبحوثه عرض كرديم روشن شد: جواز بيع ما يكون منافعه محرّمه به مستحل آن منافع. چيزى كه منفعتش حرام است و بيعش به مسلم جايز نيست يجوز بيع او به مستحل.

براى اين كه آن مستحل برايش حلال است و حرمت حرمت واقعيه است براى او. با فرض اين كه جهلش جهل عن قصور است، با فرض اين كه جهلش جهل عن قصور است، براى او حلال است وقتى براى او حلال بود بيع مي‌شود بيع صحيح و اكل مال به باطل نيست.

بيع محرم الانتفاع حرام است براى اين كه مشترى نمي‌تواند ازش استفاده ببرد.

امّا اگر فرض اين است مشترى بتواند استفاده ببرد ديگر حرام نيست و نسبت به مستحل كه قاصر است، براى او حرام نبوده و بيعش به او جايز است، اين يك اصل كلى در كُلِّ بيع ما يحرم الانتفاع به.

و فرقى نمي‌كند حرمت انتفاع از هر راهى كه مي‌خواهد باشد.

و مؤيد است اين قاعده كليه به دو صحيحه حلبى در باب مختلط ذكى به ميتة و آنچه كه در عجين نجس آمده است كه فرمود «بعه بمن يستحل»[1] آن عجين را.

بيع محرم الانتفاع به كسي كه قائل به حرمت است اما فعلاً جاهل به حرمت است.

بل لقايل ان يقول كـه بيع محرم الانتفاع بـه كسى كه حرام هم مي‌داند امّا جاهل است به حرمت از راه

جهل قصورى و بر من هم واجب نيست كه مسأله را به او بگويم تا او عالم بشود؛ اينجا هم بيعش على القواعد بايد جايز باشد. مثل بيع به مستحل، بيع به مستحل چرا جايز است؟ براى اين كه حرمت در حق او واقعى است نه فعلى، حرمت حرمت انشايى است صورى است، ماكِت است نه حرمت فعلى و موجب استحقاق عقوبت.

در باره جاهل قاصر هم فرض اين است حرمت فعلى نيست حرمت فعليه با حديث رفع برداشته شده است بنابراين من كه دارم به او مي‌فروشم من مبيع را به كسى داده‌ام كه منافع براى او حلال است، مي‌شود مثل مستحل و مانعى ندارد.

پس بنابراين بيعش به كسى كه جاهل است و معذور آن هم جايز است، اين تمام كلام در اين مسأله.

موضوع: اصل در اعيان نجسه و متنجسه جواز انتفاع است يا اصل حرمت انتفاع است الا ما خرج بالدليل؟

بحث ديگرى كه اينجا مطرح است اين است كه آيا اصل در اعيان نجسه و متنجسه جواز انتفاع است الاّ ما خرج بالدليل يا اصل حرمت انتفاع است الاّ ما خرج بالدليل؟

دو وجه در مسأله هست و ظاهراً دو قول هم در مسأله است ولى حق اين است كه اصل در اعيان نجسه و متنجسه جواز انتفاع است الاّ ما خرج بالدليل اين اصل قضاءً لآياتى از كتاب كه دلالت مي‌كند بر اين كه همه چيز براى انسان آفريده شده است و حلال است.

لآياتى از كتاب كه دلالت مي‌كند بر حليت اشياء به جميع تصرفاته.

و باز بخاطر اصالة الحل در مشكوكات «كل شىء لك حلال»[2] و اصل برائت و اباحة؛

پس اصل در اعيان نجسه و متنجسه حليت انتفاع و تصرف است كيف ما كان الاّ ما خرج بالدليل و اين اصل هم از باب حكم اولى، اصل به اعتبار حكم اولى و هم اصل به اعتبار حكم ظاهرى، هم به اعتبار حكم واقعى، و هم بـه اعتبار حكم ظاهرى، يعنى هم بـه اعتبار آياتى از كتاب كه دلالت مي‌كند بر حليّت

نقل و انتقال در همه اشياء، تصرف در همه اشياء و هم به حساب اصل در مشكوكها و اباحة ظاهريّه.

امّا آيات كتاب من آيات را مي‌خواهم بخوانم يك مقدار چون آقايان هم متعرض نشده‌اند و تعرضش خوب، چون اصل در فقه ما كتاب است سنّت هم با همه اهميتش بر مي‌گردد به كتاب.

«نقل ادلّه مسأله»

آياتى كه بر اين معنا دلالت مي‌كند يكى آيه 29 از سوره بقره اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم- )هوالذى خلق لكم ما فى الارض جميعاً ثم استوى الى السماء فسواهن سبع([3] آن خداى كه آفريده براى شما يعنى براى انتفاع شما آنچه كه در زمين است همه اش. همه آنچه كه در زمين است براى نفع شما و فايده شما آفريده شده است شما ازش نفع ببريد و شما ازش سود ببريد. اگر بنا باشد يك نفعى حـرام باشد آن با ايـن آيه مخالف است مقتضاى اين كه آفرينش براى انتفاع است عدم حرمت است

حرمت با انتفاع باهم نمي‌سازد.

اگر بنا باشد حرام باشد انتفاع اين با «لكم» نمي‌سازد براى ما آفريده شده است با حرمت منافات دارد وقتى حرامش كرده است يعنى براى شما نيست، يعنى حق استفاده نداريد هو الذى خلق لكم بر اصل حليّت در اشياء به جميع تصرفاته من الاكل و الشرب والبيع و الاجارة و المسابقة و المناحكة و هرطور تقليب و تَقلّب خلق لكم ما فى الارض جميعاً. الاّ ما خرج بالدليل مگر دليل بيايد و او را بيرون ببرد.

اگر دليلی همه چيز، يك چيزی را حرام كرد تكليف چيست؟

و لايخفى كه اگر يك دليلى آمد و همه چيز يك چيزي را حرام كرد اگر دليلى آمد و همه چيز يك چيز را حرام كرد هيچ روزنه حليّت درش نبود حتى در حال اضطرار هم كان محرّماً به هيچ شكلى حلال نبود، اگر چيزى را شارع حرام كرد به جميع شئونه اين مخالف با اين آيه شريفه است نمي‌شود آيه را به او تخصيص بزنيم، لسان آبى از تخصيص است. خلق لكم ما فى الارض جميعاً بايد يكجايش لكم باشد يا اكلش لكم باشد، يا شربش لكم باشد ياساخت و سازش لكم باشد و... به هر حال همه چيزش هنرش و گچ‌كارى و همه اينها حرام اين معارض با اين آيه است نه اين كه مخصصش باشد. بله اگر بعضى از جهاتش حرام بشود منافات با اين ندارد يك شىء بعضى از جهاتش حرام است مثلاً خمر خوردنش آشاميدنش، بيعش، شرائش همه اينها حرام درختش هم كه غرس مي‌شود آن هم حرام، اجاره ماشينش هم حرام است. امّا براى مضطر از باب هلاك نفس يكون جايزاً، اين تخصيص به اين آيه مي‌خورد، مانعى ندارد اين تخصيص مخالفى هم با آيه نيست براى اين كه لكم مي‌گويد براى شما هست پس اصل اين است همه منافع حلال است چون حرمت با لكم منافات دارد باكونه لنا منافات دارد الاّ ما خرج بالدليل.

سؤال: آيا لام در آيه برای نفع نيست؟

جواب: آقا ادعا مي‌كنيد؛ خلق لكم ما فى الارض جميعاً، لام للنفع است، خُلِقَ براى نفع شما نفع شما به اين كه آنجا باشد اين مجسمه باشد آنجا اين است؟ يا اين كه خلق لكم يعنى بخور و بپوش و...

بلكه به نظر بنده قيد فى الارض هم از باب مورد ابتلاء است و الاّ آنچه در آسمانها هم هست براى ماست ما اگر فردا به كره مريخ رفتيم و در كره مريخ چيزهاى بود كه اسمش توى حلالهاى ما نيست يكطور انجيرى داشت كه اينطور انجيرها نيست يكطور حيوانهاى داشت كه اينطور حيوانهانيست.

يكطور كارهاى بخواهيم بكنيم با خاكش كه اينجا انجام نمي‌دهيم خلق لكم ما فى السماء، اَرض را كه در آيه شريفه فرموده است از باب اين كه بله در زمان نزول قرآن آن كه مي‌شده استفاده كنند ارض بوده زمين براى شما...

چه فرقى است بين زمين و آسمان هم زمين براى شماست و هم آسمان براى شماست )خلق لكم ما فى الارض جميعاً ثم استوى الى السماء فسواهن سبع سماوات و هو بكل شىء عليم، و اذ قال ربك للملائكة انى جاعل فى الارض خليفة([4] چون ما بنا بوده توى زمين باشيم زمين مورد ابتلاء است. قرآن را نگاه كنيد، شرح ارشاد اردبيلى را شب ده سطر مطالعه كنيد.

انى جـاعل فى الارض خليفة چـرا نگفت آسمانها؟ بابا مورد ابتلاء زمين است بشر بناست روى زمين

بـاشد روى جريان عادى و الاّ چه فرقى است كه نه ما فى الارض براى ما امّا ما فى السماء اصل حرمت

است.

اين يك آيه، آيه 29 كه بنظر بنده دلالتش بر حليّت جميع اشياء اگر نص نباشد صريح نباشد لااقل از اين كه كالنص است لااقل از اين كه مثل نص است و اظهر آيات باب است.

آيه ديگرى كه باز اين اصل را براى ما افاده مي‌كند آيه 168 سوره بقره )يا ايها الناس كلوا مما فى الارض حلالا طيبا و لا تتبعوا خطوات الشيطان إنّه لكم عدوّ مبين([5] اكل در قرآن و در اصطلاح بمعناى مطلق تصرفات آمده است.

)و لا تأكلوا اموالكم بينكم بالباطل([6] يا أكل مال يتيم خوردن مال يتيم نه معنايش اين است فقط بخورد؛ امّا طور ديگر گفتند يك آقاى بوده يك بچه يتيمى را كنارش نشانده توى اتاقى، فرش خودشان بالاى اتاق بود فرش بچه يتيم اين دم درب بوده آن آقا هر وقت مي‌خواست بيايد بيرون به بچه يتيم مي‌گفت من را دوشم كن تا لب ايوان ببر چرا دوشت كنم؟ گفت براى اين كه من نمي‌خواهم پايم را روى فرش بچه يتيم بگذارم تصرف در مال يتيم حرام است.

بنابراين اين بيچاره بچه يتيم بايد مرتب اين آقاى هشتاد، نود كيلويى را دوشش كند و بياورد دم ايوان.

حالا، اين أكل هم بمعناى متعارف آمده مزق در دهن و با اسنان آمده است هم بمعناى مطلق التصرف آمده است كنايه از مطلق التصرف است لاتأكلوا اموالكم بينكم بالباطل.

ظاهراً اينجا هم همين است و علاّمه طباطبايى (قدس سره) مي‌فرمايد، لامانع از اخذ به اطلاق اين آيه هم اين آيه هم مي‌گويد: )ياايها الناس كلوا مما فى الارض حلالا طيباً( بخوريد از آنچه كه در زمين است يعنى هرطور تصرف، هنرتان را رويش پياده كنيد، قلم رويش بزنيد، بفروشيد، بخريد، اجاره بدهيد، كلوا مما فى الارض حلالا طيبا، كلوا كنايه از جميع تصرفات است. بلكه ظاهراً همين معناست و غير از اين مشكل است معناى خاص مشكل است. چون بخوريد از آنچه كه در زمين است يعنى اصل بر جواز خوردن آنچه كه در زمين است خوب چيزهاى كه در زمين است يكى‌اش كه خيلى رايج است خاك، سنگ، فلز، اينها همه‌اش روي زمين است ديگر اينها همه اش جايز است الاّ ما خرج بالدليل.

سؤال: آيا مِن در آيه مِن بيانيّه است؟

جواب: نه تبعيض نيست بيان است كلوا از هرچه كه، مِن بمعناى باهم بودن است بيان نيست كلوا از آنچه كه در ارض است حالا بيانش هم باشد از ارض است كلوا مما فى الارض، ما را بيانش است ديگر بخوريد چه بخوريد؟ نمي‌گويد كره مريخ مافى الارض كأنه گفته است كلوا ما فى الارض منافات ندارد، مِن بيانيّه باشد، كلوا ما فى الارض حلالا طيبا، حلال طيب هم حال است نه وصف احترازى، بخوريد آنچه در زمين است اگرحلال باشد و اگر طيب اين كه، توضيح واضحات است گفت از حكايات شيخ ما اين است شيره را خورد و گفت و شيرين است.

اگر حلال است بخوريد اگر طيب است بخوريد اين كه گفتن نداشت اگر حلال و طيب است مي‌خوريم اين گيرى ندارد اين حلالاً طيّباً. همانطورى كه علاّمه طباطبايى مي‌فرمايد، حلالاً طيّبا دو حالت توضيحى هستند و براى ترغيب به جواز است مي‌گويد هم آزاد است از طرف ما هم از نظر طبع شما طيب است يعنى به حسب طبعتان حلال است، طيب است، كلوا مما فى الارض حلالاً طيبا يعنى آنچه در زمين است همه چيزش حلال است و طيب بله آنچه كه طيب نباشد در نظر شما او را نمي‌گيرد.

مثل مالِ مردم، مال مردم يا مال دزدى بحسب طبع انسان طيّب نيست، با فشار و شكنجه پول از يك كسى بگيريم طيب نيست اين آيه هم مطلق تصرفات را مي‌گيرد و باز فى الارضش هم از باب مورد ابتلا است.

كلوا ممّا فى الارض و فى السماء و در كل ممكنات تصرف كنيد در همه ممكنات عالم، يعنى همه ممكنات عالم، اصل اين است تصرف شما در آنها جايز است. الاّ ما خرج بالدليل )و لاتتبعوا خطوات الشيطان انه لكم عدو مبين([7].

و باز مؤيد اين معنا كه اين اكل كنايه از مطلق است مؤيدش اين كه در بعضى از روايات سؤال شده از معصوم كه اگر كسى قسم خورد بچه‌اش را در راه خدا بكشد قربانى كند آيا اين قَسَم درست است و يا اين قسم نادرست است؟ امام فرموده اين قَسَم نادرست است و از خطوات شيطان است. خطوات، شيطان در ذيل اين آيه است، اين معلوم مي‌شود كه حتى سر بريدن را هم مي‌گيرد اينجا. و اين حديث را توى الميزان نقل كرده است توى كتب فقهى هم است پيدا كنيد و اين را براى اين جهت گفتم كه شماها وقتى مي‌رويد دنبال روايات و پيدا كردن فقه خودتان را مقياس قرار ندهيد و بر حسب ديد خودتان قضاوت نكنيد نگوييد آقا اين روايت درست نيست مگر مي‌شود كه يك آدمى نداند كه حرام است نحر بچه مگر مي‌شود يك آدمى نداند؟ شما الان اينطور هستيد منبرها رفتيد، منبرها شنيديد تاريخ بر بشر گذشته است فكرها زياد شده است رسيديد به اينجا كه بله اينطور است از منبرها شنيديد كه حضرت ابراهيم كه بنا شد حضرت اسماعيل را قربانى كند اين براى اين بوده كه جلوى بچه كشى براى خدا را بگيرد جلوى عروس نيل را بگيرند، خوشگلترين دختر را در مصر مي‌انداختند در درياى نيل يعنى مي‌گفتند اين زن خدا باشد، شماها با دانش خودتان نرويد سراغ روايات و قضاوت كنيد برويد سراغ آن عصر و آن زمان ببينيد جهل تا كجا بوده است؟ جهل تا اينجاست كه هنوز در زمان امام احتمال مي‌دهد قربانى كردن فرزند براى خدا مانعى نداشته باشد بعضى از روايات در ذيل آيه هم دليل است.

پس اين آيه از سه جهت عموميتش تأييد مي‌شود:

1- اطلاق كلوا بر مطلق تصرفات در خيلى از آيات قرآنيه بلكه شايد نداشته باشيم جائي كه اكل بمعناى مزق در دهن باشد.

2-كلوا مما فى الارض اگر بمعناى خوردن باشد با آنى كه در زمين است باهم مناسبت ندارد، خوب يجوز كه بخورد سنگ را كه نبايد بخورد وخاك را كه نبايد بخورد؛ اين هم معلوم است اين مطلق را مي‌گويد.

3- بعضى از رواياتى كه در ذيل اين آيه شريفه آمده است و علامه طباطبائى نقلش كرده است مثل اين كه سؤال كرده قسم مي‌خورد پسرش را قربانى كند درست است يا نه؟ امام مي‌فرمايد هذا من خطوات الشيطان.

آيه ديگر آيه 88 از سوره مائده )و كلوا مما رزقكم اللّه حلالاً طيبا و اتقوا اللّه الذى انتم به مؤمنون([8] اين هم اكل بمعناى مطلق تصرفات است در آنچه كه خدا روزى كرده است روزى نه يعنى دست من داده است همه عالم روزى خداوند است و تصرف در آنها مانعى ندارد.

و يشهد بر اين كه مراد از اين اكل مطلقش است آيه قبلش )يا ايها الذين آمنوا لا تحرموا طيبات ما احل اللّه لكم([9] در شأن نزول اين آيه آمده است كه يك عده اى از زنهايشان فاصله گرفتند از مسلمانها گفتند ما ديگر با زنهايمان آميزش نمي‌كنيم، زهد اين است كه ديگر زنها را رها كنند و بروند. اين آيه در اين موقع نازل شده است و من المعلوم جماع ربطى به خوردن ندارد جماع تصرفى است در زن به يك نحو خاصى پس شأن نزول اين آيه قبلى اش هم اين معنا را دلالت مي‌كند.

و مثل اين آياتى كه من خواندم آيات ديگرى كه در قرآن هست با توجه به عنايت به اين كه اكل را مطلق تصرف بدانيم و اين آيات را من نديدم فقها به آن تمسك فرموده باشند اما آن آيه اولى را هم مقدس اردبيلى به آن تمسك فرموده براى حليت اشياء (آيه 29 از سوره بقره) و هم امام امت با يك اشاره‌اي رد شده است.

فردا بحث حليت ظاهريه و ادله كسانى كه گفتند اصل در اعيان نجسه و متنجسه حرمت انتفاع است الا ما خرج بالدليل.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- وسائل الشيعة 1: 242، كتاب الطهارة، ابواب الأسار، باب 11، حديث1.

[2]- كافي 6 : 339، باب الجبن، حديث 2.

[3]- بقره (2) : 29.

[4]- بقره (2) : 29 و 30.

[5]- بقره (2) : 168.

[6]- بقره (2) : 188.

[7]- بقره (2): 188.

[8]- مائده (5) : 88.

[9]- مائده (5) : 87.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org