Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: حرمت اكتساب با هجاء المؤمن
حرمت اكتساب با هجاء المؤمن
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 343
تاریخ: 1383/12/9

بسم الله الرحمن الرحيم

بيست و هفتمين چيزى كه اكتساب با او حرام است لكونه حراماً فى نفسه، هجاء المؤمن است. حرمت هجاء فى الجملة مما لا اشكال فيه و لا خلاف بل يكون ضرورياً و بديهياً فى الفقه، إن لم نقل فى المذهب او فى الاسلام، و استدلال هم شده براى حرمتش به وجوهى.

من ادله حرمت ايذاء مؤمن كتاباً و سنّةً، و من ادله داله بر حرمت هَمز و لَمز، و ادله حرمت غيبت، و اكل لحم ديگران، منتهى شيخ مى فرمايد بالاولوية و دونك عبارة الشيخ. شيخ مى فرمايد : «هجاء المؤمن حرامٌ بالأدلة الأربعة لانه همز و لمز و اكل اللحم و تعيير و اذاعة سرّ، و كل ذلك كبيرة موبقة، [همه اينها معصيت كبيره است و هلاك كننده.] فيدلّ عليه فحوى جميع ما تقدم فى الغيبة بل البهتان ايضاً، [همه آنهايى كه در باب غيبت و بهتان گذشت، بالاولوية بر حرمت هجاء هم دلالت مى كند، و بنا بر اين وجه كه ما دليل حرمتش را عنوان تعيير و ايذاء و اكل لحم و امثال بدانيم، يا اولويت ادله غيبت، تفسير هجاء لزومى ندارد و فايده اى هم ندارد كه هجاء چیست؟ براى اينكه خود هجاء به عنوانه در ادله شرعيه نيامده، در كتاب و سنت و عقل به عنوان هجاء نيامده، در روايات ممكن است آمده باشد، اما در كتاب و سنت و عقل، به عنوان هجاء نيامده، تا ما تفسير كنيم كه هجاء چيست، بلكه حكم يدور مدار تلك الأدلة، اين ادله هر مقدارى را كه شامل شد مى گوييم حرام است. بنابراين بحث از اينكه آيا هجاء اعم است از شعر و نثر، ذكر معايب به اعم از شعر ونثر، يا ذكر معايب بالشعر فقط؟ يا آيا هجاء اختصاص دارد به ذكر معايب فيه يا اعم است از ذكر معايبى كه در او هست يا در او نيست، فإن الهجاء ضد المدح، يعنى عبارت از ذم است، چه در او باشد و چه در او نباشد، اين بحث ها كه آيا هجاء اختصاص دارد به ذكر معايبى كه فيه يا اعم است كه عبارت لغويين هم در آن اختلاف دارد، و يا اين جهت ديگرى را كه در اينجا بحث شده است از اينكه به اعم از شعر و نثر است، يا اختصاص به شعر دارد، بحث از اين تفسير موضوع هجاء كه كداميك از اينهاست، به اين بحث حاجتى نيست، فايده‌اى هم ندارد، مضافاً به اينكه اهل لغت هم در تفسيرش اختلاف دارند، عمده ادله حرمت است، ادله حرمت هر مقدارى را كه شامل شد ما مى گوييم حرام است، چه صدق هجاء بر او بكند، چه صدق هجاء بر او نكند، فَعَلى استدلال به ادله ايذاء، هر چه كه ايذاء باشد، حرام است، چه به عيب موجود، چه با عيب غير موجود، چه عيبى درش باشد چه نباشد، چه به شعر باشد چه به نثر باشد، چه به زبان باشد چه به چشم و گوش و ابرو باشد، چه به لفظ باشد، چه به كتابت باشد، چه با لفظ و كتابت باشد، چه با هنر باشد، يك چيزى را بكشد، يك قيافه اى را برايش بكشد كه اين قيافه سبب اذيت شدن او بشود، هجوش كند با قيافه، هجوش كند با كشيدن يك نقشه يا يك مجسمه، همه اينها وقتى ايذاء بود، مشمول ادله حرمت ايذاء است. يا اگر گفتيم ادله غيبت حرمت او را بالأولوية فهماند، و غيبت را گفتيم اعم است از آن كه در آن باشد يا نباشد، باز اينجا اعم است از اينكه درش باشد يا نباشد، يا اگر آمديم گفتيم تعيير است از باب تعيير است، از باب نمى دانم اكل لحم است، به هر حال حرمت از جهت اين خصوصياتى كه در بحث تفسيرآمده، اين حرمت دائر مدار اين عناوين و اين ادله است، چه عنوان هجاء بر آن صدق كند چه عنوان هجاء بر آن صدق نكند، چون ما در ادله حرمت من الكتاب و العقل، هجاء را ما در آنجا نداريم، بله ممكن است در اجماع آنجا هجاء آمده باشد، ولى در كتاب و سنت عنوان هجاء نيامده، و دليل حرمت هم همين‌ها هستند، يا عقل که اذيت كردن را حرام مى داند، ايذاء و ظلم را حرام مى داند، فكل ما كان ايذاءً و ظلماً يكون حراماً، پس حرمت دائر مدار اين ادله و عناوينى است كه در ادله آمده، اين اشكالى ندارد، جاى بحث هم نيست.

« استثناءات حرمت هجاء »

منتهى آن كه مهم است در بحث، استثنائاتى است كه از حرمت هجاء شده. اصل حرمت هجاء عرض كردم لا كلام و لا اشكال فيه فى الجملة بل ضرورى المذهب او الاسلام، و دليلش را هم عرض كردم، اين عناوينى كه بر آن صادق است، شيخ فرموده صاحب جواهر هم دارد. انما البحث در مستثنيات حرمت هجاء است، شيخ (قدس سره) اولين مستثنا را هجاء مخالفين مى داند. من عبارت مكاسب را بخوانم.

مى فرمايد:] ... و احترز بالمؤمن عن المخالف، فانه يجوز هجوه، لعدم احترامه،»[1] هجو مخالف اين جايز است، براى اينكه او احترامى ندارد. مراجعه فرمائيد صاحب جواهر (قدس سره) اول آمده و مى‌فرمايد: هجو مشركين بلكه لعنشون و چيزهاى ديگرشون جايز است، فقط قذفشون جايز نيست و سبّ هم ظاهراًٌ دارد، اما بقيه چيزها نسبت به مشركين جايز است، افترائشون، هجوشون، غيبتشون، هر جور تهمتى بهشون بزنيد مانعى ندارد. كلام در اين مستثنياتى كه يكي در آن‌ها مخالفین است می‌باشد بعد هم مخالفين را ملحق به مشركين می‌کند، صاحب جواهر بعدمى فرمايد ظاهر اينكه مخالفين هم مثل مشرکين هستند این است که، اينها هم هجوشون، افتراء بهشون، غيبتشون، هر جور بد و بيراه هم به اينها بگوييم ما‌نعى ندارد، انما الكلام و البحث و ما ينبغى الكلام فيه، اين بحث مستثنا است.

« استدلال بر استثناءات حرمت هجاء »

بعضى ها براى اين استثناء مخالف يا مشرك، مخالف فضلاً عن المشرك، استدلال فرمودند به استثناء در باب غيبت، گفتند همان جورى كه در باب غيبت استثنا شده غيبت مخالف مانعى ندارد. لاختصاص ادلة الغيبة بمؤمن، اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، (يا ايها الذين آمنوا اجتنبوا كثيراً من الظن ان بعض الظن إثم و لا تجسسوا و لا يغتب بعضكم بعضاً [أى ايها المؤمنون،] ايحب احدكم ان يأكل لحم اخيه ميتاً فكرهتموه)[2] و رواياتى هم كه عنوان مؤمن درش آمده، گفتند باب غيبت اختصاص به مؤمن داشت، لاقتصار ادلته على المؤمن بنابراين مخالف غيبتش حرام نيست، بدگويى كنى، آبروش را تو جامعه بريزى، هر چى بد و بيراه، غيبت مى خواهى، انتقاد كنى لهش كنى لورده اش كنى، تو جامعه، اون مانعى ندارد و حرام نيست چون ادله غيبت اختصاص به مخالف دارد و همين طور استدلال شده به آيه ايذاء گفته ايذاء مؤمن حرام است، (الذين يؤذون المؤمنين و المؤمنات)[3] اينها ايذائشون حرام است، بنابراين ايذاء ديگران حرمتى ندارد، و يا اين وجهى كه شيخ بهش اشاره فرمود، فرمود براى اينكه اين مخالفين اصلا حرمتى ندارند. نعوذ بالله اينها كالبهائم هستند، مثل بهائم مى مانند احترامى ندارند، بنابراين هر حرفى مى‌خواهيد پشت سرشون بزنيد، هر چى مى خواهيد، جلسه تون را گرم كنيد، پشت سر آنها بگوييد، فقط پشت سر خودمونيها نگوييد، پشت سر شيعه‌ها نگوييد، پشت سر آنها هر چه مى خواهيد بگوييد،

بنابراين این یک وجه كه اصلا مخالفين حرمت ندارند، و وجه دیگر این که، اصلا ما مى بينيم توى روايات و آيات از اينها مذمت شده، بدگويى شده است، بنابراين ما هم مى توانيم اين بدگويى ها را انجام بدهيم. اين وجوهى كه گفته شده براى جواز. اصل هم كه با جواز است: «كل شىء لك حلال حتى تعرف أنه حرام،»[4] «رفع ما لا يعلمون،»[5] اصل هم كه بر جواز است. فقط فحش به آن‌ها ندهید اين چيزى است كه هم شيخ دارد هم صاحب جواهر دارد و هم ديگران از محققين ما، فقط مقدس اردبيلى اگر يادتون باشد ظاهراً او در بحث غيبت مخالف يك اشكالى كرد.

« رد استدلال استثناءات حرمت هجاء به واسطه عام بودن محرمات »

كيف كان حق اين است كه تمام اين محرمات عام است، هجو انسان حرام است، غيبت انسان محترم حرام است، نمى‌دانم افتراء به انسان حرام است، كما انّ القذف كذلك. قذف حرمتش عام است، شما نمى‌توانيد به غير شيعه بگوييد خواهرت زنا داده است نعوذ بالله. اين افتراء است. و الذين يقذفون، بايد حد قذف بخورد. كما اينكه قذف حرام است به طور عمومى، تمام اين عناوين : غيبت، هجاء، همز و لمز، تعيير، ايذاء اينها همه حرام است بلا استثناء. موردش هم انسانى است كه مال و جانش محترم است. حتى اگر جانش هم در ميدان جنگ محترم نيست. اما باز عرضش محترم است، در روایتی آمده (البته من نرسيدم روايت را پيدا كنم) كه شخصى در جنگ صفين به لشكريان معاويه فحش داد، حضرت فرمود به اينها فحش ندهيد، عرض كرد آقا ما جونشون را مى خواهيم بگيريم، حضرت فرمود ما جونشون را مى خواهيم بگيريم اما فحش نمى‌دهيم، ظاهراً يك كسى هم فحش داد، فرمود ما به اينها فحش نمى‌دهيم، خوب دليل بر اين مطلب كه عرض مى كنم بر خلاف آن چه كه در عبارات اصحاب معروف و مشهور است، يكى عمومات ادله اين عناوين، و عدم اقتصار بر مؤمن، و دوم عمومات ديگر، عموماتى كه مافوق اين عمومات است می‌باشد. حالا من عمومات مافوق كه الآن تو ذهنم است بخونم، بعد شما پيدا كنيد اضافه كنيد.

آيه 82 از سوره بقره: اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، (و إذ اخذنا ميثاق بنى اسرائيل لا تعبدون الا الله و بالوالدين احساناً و ذى القربى و اليتامى و المساكين و قولوا للناس حسناً و اقيموا الصلاة و آتوا الزكاة ثم توليتم الا قليلاً منكم‌)[6] اين يك عهد و پيمانى است خدا از بنى اسرائيل گرفته، و براى ما هم كه نقل مى كند، تا نسخش ثابت نشود، و تا ردش نكند، ظاهر آيه، اين هم ظاهر در اين است كه شما هم بايد اينجور باشيد، هم به علاوه اصل كلى اين است آنچه در اديان سابقه بوده تا نسخش ثابت نشود ما بايد بر طبقش عمل كنيم، ظاهر آيه اين است مى خواهد بگويد شما هم اينجور باشيد، نه فقط آنها را گفتيم آدم نكشيد اما شما طورى نيست بكشيد، آنها را گفتيم به والدين احسان كنيد، شما مانعى ندارد به والدين ظلم كنيد، خوب ظاهر امثال اين آيات كه مسائلى را از بنى اسرائيل یا از ملل گذشته نقل می‌کند، لا سيما به عنوان ميثاق اين است كه فرقى بين آنها و شما نيست، (و قولوا للناس حسناً،[ نه قولوا لغير شيعه غيبةً افترائاً، بهتاناً، سبّاً و قس على هذا هجواً، شعر مى خواهى بگويى آنها را تو شعرت مسخره كن، نمى دانم مى خواهى غيبت كنى آنها را غيبت كن، این خلاف آیه شریفه است اين آيه، آيه خيلى جالبى است اصلا اين آیه زيربناى حقوق انسانى است، بشر که هنوز به اينجا نرسيده است، قبل از جنگ جهانى اول و دوم، هزار و تقريباً چهارصد سال قبل قرآن گفت: (و لقد كرّمنا بنى آدم و حملناهم فى البر و البحر، [همه جاست زير و زمين عالم، دريا و خشكى،] (و رزقناهم من الطيّبات و فضّلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا،[ كرمنا بنى آدم یعنی آبروش را ببرى؟ اين دزدى مى كند اى دزد پست فطرت، يك دزدى است كه سابقه اش تو جامعه معروف است، دزدى مى كند، همه چيز مى گويد، مى گوييم بابا نگو مى گويد نه بابا اين از خودمان كه نيست، بگذار بهش بگوييم. و لقد كرّمنا عام است، (يوم ندعوا كل اناس بامامهم فمن اوتى كتابه بيمينه فاولئك يقرؤن كتابهم و لا يظلمون فتيلا، و من كان فى هذه اعمى فهو فى الآخرة اعمى)[7] بنابراین اول گفت لقد كرّمنا بنى آدم و بعد فرمود و رزقناهم و فضلناهم، که آن هم حساب فردى است.

آيات ديگرى هم در قرآن داريم که اين آيات عام است و همه را شامل مى شود، مثل این آیه شریفه اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم، (ويل لكلّ همزة لمزة الذى جمع مالا و عدّده، يحسب أن ماله اخلده، كلا لينبذن فى الحطمة، و ما ادريك ما الحطمة)[8] همزه و لمزه واى بر آن‌ها، مى گويد به قدر قيافه و هيكلت قمار بازى كردم، به قدر قيافه‌ات پول مشروب دادم، به قدر قيافه‌ات پول رقاص دادم تو مجلس دامادى پسرم رقصيده، چى مى گويى تو، ويلٌ لكل همزة لمزة عام است و، ندارد ويلٌ لكل همزة لمزة كان همزة و لمزة فى‌المؤمن يا فى الشيعة، اين آيه عموميت دارد.

«نكته‌اى در مورد آيه غيبت در رابطه با استثناءات حرمت هجاء »

آن آيه شريفه غيبت، که از آن گذشتيم آن آيه درست است تصدير به ايمان شده، ولى اولاً اين تصدير به ايمان در عدم دلالتش بر اختصاص، مثل تصدير به ايمان است در غير واحدى از قوانين الهية من الكتاب و السنة، نقض به همان‌ها مى شود. بنابراين احدكم ذيل هم به دنبال صدر عموميتش از بين مى رود، چون اين به دنبال صدر اختصاص دارد، اگر به جای يا ايها الذين آمنوا أيحب أحدكم، يا ايها الناس، ايحب احدكم بود، مسأله فرق می‌کرد ولی اين خطاب اختصاصش به اعتبار صدر است، در این صورت نقض به بقيه آيات است، حلش را هم گفتيم، به این است که براى تحريص و ترغيب مؤمنين به عمل می‌باشد، يعنى شما ديگه سزاوار به عمل هستيد، خواسته ضمانت اجرايى عمل را بهشون تذكر بدهد.

و ثانيا أيحب احدكم ان يأكل لحم اخيه ميتاً اين يك امر غيبى است يا يك امر عقلايى و عقلى؟ ايحب احدكم أن يأكل؟ دوست ندارى، اين كه مى گوييد دوست نداريد غيبى است مثل طواف من الحجر إلى الحجر است يا نه يك امر عقلى و عقلايى است؟ امر عقلايى است، قرآن هم با همين امر عقلايى مى خواهد استناد كند تا مطلب را در ذهن جا بيندازد. بيان مى كند يك امر ارتكازى را براى تقرير حكمش، هميشه در علل و بيانها، امور ارتكازى است. خوب دوست ندارى، عقلا دوست ندارند گوشت مرده را بخورند، گوشت مرده مسلمان، شيعه ها دوست ندارند، يا هر انسانى دوست ندارد گوشت مرده هر انسانى را بخورد؟ مسيحى هم گوشت مرده مسيحى را نمى‌خورد، دهرى هم گوشت دهرى را نمى‌خورد، بلشويكى هم گوشت بلشويكى مرده را نمى خورد، بنابراين «كم» خصوصيت ندارد، معيار اكل است و لحم اخيه ميتاًً. و اين لحم اخيه ميتاً عدم حبّش عام است، «كُم» خصوصيتش مى افتد، براى اينكه اين آيه ارتكاز است، بيان ارتكاز است، دارد به ما می‌گويد، ما هم مى فهميم «كم» خصوصيت ندارد، ايحب احدكم ايها الناس ان يأكل لحم اخيه ميتاً درست است يا غلط است؟ درست است ديگه، خلاف واقع گفتيم ؟ هم چنین آیه‌ی شریفه‌( يا ايها الذين آمنوا اوفوا بالعقود[‌[9] یعنی آن‌های دیگر لایعفوا بالعقود؟ حکم مال آن‌هاست؟ این نقض به خیلی از آیات الهی است که حل آن را گفتیم.

حالا بقيه اش را هم شما مطالعه كنيد، من هم مطالعه مى كنم، که هیچ اختصاصی در آن نیست.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1] - كتاب المكاسب 2: 117.

[2] - حجرات (49): 12.

[3] - احزاب (33): 57.

[4] - وسائل الشیعة 12: 60، کتاب ... ، ابواب ما یکتب به، باب 4، حدیث 4 با اندک تفاوت.

[5] - وسائل الشیعه 11: 295 ، کتاب الجهاد، النفس ، باب 56 ، حدیث 1

[6] - بقره (2) : 84.

[7] - اسراء (17): 70 و 71 و 72.

[8] - همزه (104) 1 تا 5.

[9]- مائدة (5) : 1.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org