Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: مروری بر بحث حرمت خلف وعده
مروری بر بحث حرمت خلف وعده
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 289
تاریخ: 1383/3/3

بسم الله الرحمن الرحيم

[بحث در باب خُلف وعد بود و گفته شد كه در جهاتى بحث مي‌شود. يكى تعيين محل نزاع بود و گفتيم كه خُلف وعدى كه از اول واعد بناى بر خُلف دارد اين حرام است] «لقبحه عقلاً و لكونه تدليساً و قوله (تعالى يحبون أن يحمدوا بما لم يفعلوا)[1]» [و جهت دوم در اين بود كه آيا خُلف وعدى كه از اول تصميم به تخلف ندارد، اين حرام است و وفاء به وعده واجب است يا نه؟ ادله طرفين بيان شد و نتيجه هم اين بود كه ما دليلى بر وجوب وفاء به وعد و حرمت خلف نداريم بلكه گفته شده بود بعض از وجوه هم دلالت بر جواز مي‌كند، ولو مورد خدشه و مناقشه بود. پس مقتضاى اصل عدم وجوب وفاء به وعد و عدم حرمت خُلف است.

«موارد استثناء عدم حرمت خلف وعده»

جهت سوم در اين است كه اگر ما قائل شديم به اينكه وفاء به وعده واجب است و خلفش حرام است، مواردى استثناء شده است. به عبارت دیگر«على القول بحرمة خُلف الوعد ففيه موارد مستثنات» مواردى استثنا شده است كه اين موارد را مرحوم علامه مجلسى(قدس سره) در مرآة العقول بيان فرموده و جلّ آنها بلكه كل آن ها بر مي‌گردد به مواردى كه وفاء به يمين و نذر واجب نيست. حالا يا از باب اينكه يمين و نذر منعقد نشده يا اگر منعقد شده باشد دليل دارد كه واجب نيست.

پس بحث سوم در موارد مستثناى از خُلف وعد است «على القول به حرمته،» نُه مورد مرحوم علامه مجلسى در مرآة العقول بيان كرده است.

«اولین موارد از موارد استثناء از حرمت خلف وعده»

اگر گفت فردا مي‌آيم منزل شما انشاالله يا وعده ديگرى نمود فردا به شما اطعام مي‌كنم انشاالله، اگر كلمه انشاالله و استثناى به مشيت بود وفاء در او واجب نيست و «ذلك قضائاً لما دلّ» بر عدم وجوب وفاء به يمين، در این جا به روایت وارده در این مورد اشاره می شود: موثقه سکونی:] «عن أبى عبدالله(ع) قال: قال اميرالمؤمنين(ع) : من استثنى فى اليمين فلا حنث فلا كفارة»[2] [اين يك روايت.

روايت دوم:] «عن على بن جعفر فى كتابه عن أخيه موسى(ع) قال: سألته عن الرجل يحلف على اليمين و يستثنى ما حاله؟ قال: هو على ما استثنى»[3] [و اين استثنا هم گفته شده مراد همان گفتن انشاءالله است. اگر گفت به خدا قسم فردا من اين كار را مي‌كنم انشاالله، اين نه كفاره دارد و نه حنثش حرام است و نه وفاء به او واجب است. اين رواياتى كه در باب ايمان داريم، فتوا هم بر طبقش هست؛ قضائاً براى آن روايات مي‌گوييم وعده هم اگر استثناى به انشاالله داشت وفاى به او واجب نيست. از باب اينكه وقتى در يمينى كه مؤكد است به اسم الله و كفاره هم دارد، استثنا سبب عدم وجوب بشود، در باب وعد به طريق اولى سبب عدم وجوب است.

پس يكى از موارد جايى است كه وعده همراه با استثناء باشد، يعنى گفتن انشاالله. عرض كردم، دليلش يكى روايات وارده در باب ايمان، در باب 28 از ابواب كتاب الأيمان است.

(سؤال و پاسخ استاد): اگر وفا كند خوب است، وفاء به قسم است. اگر نذر كرده است كه يك روزى به قسمش وفاء كند، قسمى خورد همراه با استثناء؛ بعد كه وفا كرد به آن نذره عمل كرده يا نه؟ منعقد كه مي‌شود! منتها وفائش مستحب است. موضوعاً نيست، عرض مي‌كنم كه وفاء است و مستحب است! وفاء به يمين است، يمين منعقد است.] «من استثنى فى اليمين فلا حنث و لا كفارة» [نه لا يمين! مستحب است.] «قال: هو على ما استثنى». [ببينيد!] «يحلف على اليمين و يستثنى، ما حاله؟ قال : هو على ما استثنى» [طبق استثنا عمل كند؛ به هر حال وفاء است منتها مستحب است. اين يك وجه. پس يك وجه روايات وارده در باب اَيمانى كه استثنا شده به انشاالله، فتواى اصحاب هم بر طبقش است.

دلیل دوم بر عدم وجوب وفاء به یمین در مورد استثناء به مشیت بنا به فرموده علامه مجلسی (ره) آیه شریفه] (و لا تقولن لشىء انى فاعل ذلك غداً الا أن يشاء الله)[4]می باشد. البته استدلال به اين آيه بر بعض از وجوهش درست است، نه بر بعض از وجوه ديگر؛ حالا وجوه را ايشان بيان مي‌كند.] «قال الطبرسى (قدس سره) قد ذكر فى معناه وجوهٌ أحدها أنه نهى من الله لنبيه (عليه و آله السلام) أن يقول أفعل شيئاً فى الغد الاّ أن يقيد ذلك بمشية الله تعالى» [خدا نهى كرده پيغمبرش را، مگر اينكه بگويد انشاالله] «فيقول ان شاء الله. قال الاخفش و فيه اضمار القول فتقديره الاّ أن تقول ان شاالله. فلمّا حذف تقول فقل ان شاء الله الى لفظ الاستقبال» [انشاالله در كنار آن لفظ استقبال بيايد] «فيكون هذا تأديباً من الله لعباده و تعليماً لهم أن يعلّقوا ما يخبرون به بهذه اللفظة حتى يخرج أن حدّ القطع» [اگر انشاالله نگويد آدم خيال مي‌كند يقينى است، از حد قطع بيرون برود] «فلا يلزمهم كذب أو حنث اذا لم يفعلوا ذلك لمانع و هذا معني قول ابن عباس» [اين حرفى است كه اخفش زده و طبرسى هم نقل فرموده، ولى قطع نظر از اين حرف آقايان، ظاهر آيه هم همين است (و لا تقولن لشىء انى فاعلٌ ذلک غداً) [نگوييد كارى را من فردا انجام مي‌دهم، الا اين كه اين قول متلبس باشد به انشاالله. اگر] (انى فاعل غداً الا أن يشاء الله) [اگر بخورد به قول] (و لا تقولن انى فاعل غداً) [ نگوييد، مگر اينكه متلبس به انشاالله باشد. اگر متعلق به قول باشد يعنى قولت بايد متلبس به انشاالله باشد و الا نمي‌شود بگوييم، «نگوييد (الا أن يشاء الله.)» ؛ نگوييد مگر اينكه گفتنتان مقيد باشد به (أن يشاء الله) كه مفسرين هم اينطور تفسير كرده اند درست هم هست. اگر ما (الا أن يشاء الله) را متعلق به «لا تقول» گرفتيم،] (لا تقولن الا أن يشاء الله) [، یعنی نگوييد مگر خدا بخواهد، نه يعنى حرف نزنيد تا خدا مي‌خواهد، بلکه به این معناست که نگوييد مگر اين كه قولتان همراه با انشاء الله باشد. اين يك وجه كه بنابراين وجه انشاء الله گفتن رافع وجوب وفاء است.

«و ثانيها»: [احتمال دوم اين است] «أن قوله (أن يشاء الله) بمعنى المصدر و تعلّق بما تعلّق به على ظاهره و تقديره و لا تقولن انى فاعل شيئاً غداً الا بمشيّة الله [من فردا يك كارى را انجام نمي‌دهم مگر مشيت خدا كه نه قول به مشيت! خود مشيت؛] «عن الفرّاء» [كه متعلق باشد به فاعل] «و لاتقولن انى فاعل شيئاً غداً» [من كارى نمي‌كنم مگر اراده خدا پشت كار باشد].

«و هذا وجه حسن يطابق الظاهر و لا يحتاج فيه الى بناء الكلام على محذوف» [عرض كردم كه آن يكى هم محذوف نمي‌خواهد اگر متعلق آن را ما تقول گرفتيم ؛] «و معناه لا تقل انى افعل الّا ما يشاء الله و يريده» [من كارى نمي‌كنم مگر خدا بخواهد] «و اذا كان الله تعالى لا يشاء الا الطاعات فكأنّه قال لا تقل انى أفعل الا الطاعات» [چون خدا هم طاعتها را مي‌خواهد، پس پيغمبر بگويد من هيچ كارى غير از طاعت انجام نمي‌دهم].

«و لا يطعن على هذا بجواز الاخبار عما يفعل من المباحات التى لا يشاء هاالله تعالى» [نگوييد پس بنابراين به مباحات نمي‌شود خبر داد، اين طعن را نزنيد؛] «لان هذا النهى نهى تنزيه لا نهى تحريم بدلالة أنه لو لم يقل ذلك لم يأثم بلا خلاف» [اگر نگفت انشاالله، هيچ مانعى ندارد. پس معلوم مي‌شود نهى، نهى تنزيهى است.]

«و ثالثها» [كه نقل كرده طبرسى] «أنه نهى عن أن يقول الانسان سأفعل غداً» [مى گويد نگو فردا اين كار را انجام مي‌دهم، خوب شايد فردا مُردى] «و هو يجوز الاخترام قبل أن يفعل ما اخبر به فلا يوجد مخبره على ما اخبره به فهو كذب» [ممكن است فردا قبل از آنى كه عمل كند بميرد و به اين گفته‌اش عمل نشده و گفته‌اش مي‌شود كذب].

«و لا يأمن أيضاً أن لا يوجد مخبره بحدوث شىء من فعل الله تعالى نحو المرض و العجز أو بـأن يبدوله هو فى ذلـك فلا يسـلم خبـره من الكـذب الا بـاستـثـناء الـذى ذكره الله تعالى» [ بر اين وجه هم خوب است، اين هم باز مي‌خورد به اينكه بگويد انشاالله]. «فاذا قال انى صائر غداً الى المسجد ان شاء الله أمن من أن يكون خبره هذا كذباً لأنّ الله ان شاء أن يلجئه الى المصير الى المسجد غداً حصل المصير اليه منه ما محالة» [اگر فردا رفت مسجد كه خوب چه كسى برده است او را مسجد؟ خدا او را برده مسجد]. «فلا يكون خبره هذا كذباً» «و ان لم يوجد المصير منه الى المسجد» [اگر نه! مُرد و به مسجد نرسيد] «لانه لم يوجد ما استثناه فى ذلك من مشيّة الله تعالى ...»[5] [باز هم كذب نيست، خوب آنى كه خواست خدا بود انجام نمي‌گيرد. من مي‌گويم اگر خدا بخواهد، خوب خدا نخواسته چه كارش كنم؟ پس بنابراين اين آيه هم دلالت مي‌كند هم بر معناى اول كه به نظر ما احتياجى به تقدير هم ندارد، هم بر اين معناى سوم.

بحث ديگرى كه در اينجا هست اين است كه آيا بنا بر اينكه استثناء به مشيت سبب عدم وجوب است، آيا فرقى است كه تعليق بر مشيت باشد و يا نه؟ آيا استثناء به مشيت كه موجب عدم وجوب وفاء است، مخصوص آنجايى است كه متعلق آن مشيت باشد يا نه تبركاً بگويد؟ آيا استثناء اختصاص دارد به تعليق؟ واقعاً مي‌گويد من فردا اين كار را مي‌كنم اگر خدا بخواهد واقعاً دارد تعليق مي‌كند؛ يا نه، أعم است از تعليق و تبرك؟ ظاهر روايات باب ايمان أعم است، براى اينكه روايات باب ايمان گفت] «اذا استثنى فلاحنث و لا كفارة» [ظاهر آيه شريفه هم أعم است] (و لا تقولن لشىء انى فاعل غداً الا أن يشاء الله) [و چه انشاالله را به عنوان تبرك بگويد و چه انشاالله را به عنوان تعليق حقيقى بگويد به هر حال وجوب وفاء ندارد.

(سؤال و پاسخ استاد): استثنا كه نيست! استثنا يعنى مگر اينكه زيد بيايد كه نيست! استثنا مراد از او گفتن انشاء الله است. محدثين و فقها در باب كتاب الإيمان الا ما استثنى را معنا كرده اند به الا به قول انشاء الله. مي‌گويم قسم به خدا مي‌خورم كه اين كار را بكنم مگر اينكه زيد نيايد، اين را كه نمي‌گويند! هميشه همه كارها دست خداست. معلق هم نمي‌كرد بود! اين قيدى است كه اگر ذكرش هم نمي‌كرد بود.

(سؤال و پاسخ استاد): مي‌گويم مگر مي‌شود شما نگوييد هم انشاء الله؛ خودتان انجام مي‌دهيد يا مشية الله؟ همه جا كه اين ظهور نيست! چه خصوصيتى دارد قصد؟ پس بگذاريد برايتان عرض كنم، بينيد! مقتضاى اين روايات و فتاوا اين است كه گفتن انشاء الله خود اين گفتن مؤثر است و الاّ اگر هم نگويد همين معنا هست، هر كسى كه مي‌گويد من فردا كارى را انجام مي‌دهم مثلاًً پيغمبر؛ پيغمبر (ص) وقتى كه كارى را بنا بود فردا انجام بدهد خوب متوجه بود اگر خدا بخواهد. پس اين كه آمده اند ذكر لفظى را آورده‌اند براى اين است كه در اين ذكر لفظى خصوصيت است، عنايت است و اگر نگوييم كه ظهور دارد در انشاء الله تبركى چون انشاء الله واقعى كه بوده است در نيتش! اگر نگوييم هر دو را شامل مي‌شود، چه تبرك باشد و چه تعليق باشد فرقى نمي‌كند قضائاً لاطلاق روايات و اطلاق آيه شريفه.

(سؤال و پاسخ استاد): گفتنش چه فايده اى دارد؟ مي‌گويم گفتن چه اثرى دارد؟ نگويد هم هست. در باب عقود گفته‌اند اگر عقود را معلق كنند به چيزى كه ذات عقد اقتضا مي‌كند اين تعليق مضر نيست. مي‌گويد من فلان زن را طلاق دادم اگر زن من است؛ خوب بله اگر زنش باشد كه طلاق درست است و مانعى ندارد؛ اينجا تعليق مضر نيست. تعليق به چيزى كه ذات عقد اقتضا مي‌كند مضر نيست. من عرض مي‌كنم شما مي فرمائيد به حسب تكوين حق هم همين است؛ هيچ عملى از انسان انجام نمي‌گيرد مگر با مشيت خدا «لا مؤثر فى الوجود الا الله» اين مسلم. خوب چه فرقى است بين گفتن و نگفتنش؟ جز تعبد، جز اينكه شارع خواسته است با اين گفتن اثر را از كار بياندازد، ولى اگر نگفتى نه! وقتى كه باب تعبد شد فرقى نمي‌كند كه انشاالله را به قصد تعليق بگويد يا به قصد تبرك؛ پس چون باب تعبد است فرق نمي‌كند. هذا مع اينكه سيره مسلمين هم بر اين است كه انشاالله كه مي‌گويند از باب تعليق نمي‌گويند، انشاالله را كه مي‌گويند از باب تبرك مي‌گويند و كأنه اصلاً شارع قرار داده، عقلا قرار داده اند كلمه انشاء الله را براى اينكه اگر بتوانم فرار كنم شما فردا نگوييد چرا فرار كردى؛ اصلاًًً اين را قرار داده اند براى عدم الزام طرف به وفاء.

(سؤال و پاسخ استاد): مي‌گويم نباشد هم هست! اگر نباشد قصد جزميش معلق نيست؟ پيغمبر قصد جزميش معلق نبود؟ ظهور لفظى چيست؟ پس تابع لفظ هستيم، تابع عقيده نيستيم؟ اگر پيغمبر (ص) نفرمايد انشاء الله، در ذهنش تعليق انشاء الله هست يا نه؟ چون او همه چيز را غير از خدا نمي‌بيند. پس در عين حالى كه بوده مي‌گويد بگوييد معلوم مي‌شود آنى كه مؤثر است آن لفظش است كه مؤثر است.

پس فرقى نمي‌كند انشاء الله به عنوان تعليق باشد يا به عنوان تبرك باشد، در اين جهت فرقى نمي‌كند.

و باز فرقى نمي‌كند اين انشاء الله در امور واجبه باشد و امور مستحبه يا در بقيه امور و مباحات، «قضائاً لاطلاق ادله.» پس نه بين تعليق و تيمنش فرق است و نه بين واجب و مباح و مستحبش.

علامه تفصيل داده] « ... و فصل العلامة فى القواعد فحكم بانعقاد اليمين مع الاستثناء ان كان المحلوف عليه واجباً أو مندوباً و الا فلا» [گفته اگر واجب يا مستحب نباشد استثناء به مشيت بزند، اصلاً منعقد نمي‌شود.

علامه مجلسى مي‌فرمايد] «و مستند المشهور و ان كان ضعيفاً لكنه منجبرٌ بالشهرة بين الامّة ...»[6] [اشكال به ايشان اين است كه نه مستند مشهور ضعيف نيست، مستند اطلاق روايات است. اين شبهه به ايشان كه ايشان مي‌فرمايد ضعيف است، ما عرض مي‌كنيم نخير! اطلاق روايات. و باز فرقى بين قصد تعليق و آنطور چيزها نيست. اين هم صورت اول.]

«دومین مورد از موارد استثناء حرمت خلف وعده»

«ما اذا كان الامر الموعود حراماً» [اينجا هم وعده وجوب وفاء ندارد] «فانه لا ريب فى عدم جواز الوفاء به وجوب الخُلف» [«و لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق» اين هم حرفى ندارد، منتها اينجا ديگر اصلاً يمين و حلف منعقد نمي‌شود، وعد هم از نظر شرعى منعقد نمي‌شود. اين هم مورد دوم.]

«سومین مورد از موارد استثناء حرمت خلف وعده»

«اذا كان الامر الموعود مرجوحاً ديناً أو دنياً فانه لا يبعد جواز الخُلف فيه [اگر مرجوحيت دينى دارد يا مرجوحيت دنيايى دارد خُلف در او بعيد نيست كه جائز باشد.]فان اليمين و النذر و العهد مع كونها عدة مؤكدة مع الله و عهداً موثقاً مقروناً باسمه سبحانه يجوز مخالفته» [مخالفت او جائز است] «فهذا يجوز الخُلف فيه بطريق اولى ... »[7] [در اينجا خُلف به طريق اولى جائز است. من عبارت مسالك و شرايع را بخوانم، در رابطه با اين كه اگر مرجوح دينى باشد وفاء به يمين مانعى ندارد، عبارت شرایع بدین قرار است:] «و انما تنعقد على المستقبل بشرط أن يكون واجباً أو مندوباً أو ترك قبيح أو ترك مكروه» [ترك قبيح مي‌شود همان مرجوح دنيايى.] «أو على مباح يتساوى فعله و تركه أو يكون البرّ ارجح» [وفا كردن بهتر باشد.]

مسالك فرموده :] «قوله: «و انما تنعقد علي المستقبل ... الخ» هذه هى القاعدة فى متعلق اليمين على مذهب الاصحاب» [بر خلاف عامه؛ آنها مي‌گويند كه در غير مرجوح هم باز وجوب وفاء دارد، ولى اماميه عقيده شان اين است كه بايد يا واجب باشد يا مندوب، يا ترك قبيح يا ترك مكروه، همين موارد.] «و ضابطه ما كان راجحاً أو متساوى الطرفين و متى كان الرجحان فى نقيضه ديناً أو دنياً لم ينعقد». [اگر خلاف نذر من رجحان دارد نذرم و يمينم منعقد نمي‌شود] «و رواياتهم به كثيرة» [روايات اصحاب هم در اين باب زياد است.] «ففى صحيحة عبدالرحمن بن أبى عبدالله» [2 باب 18 از كتاب الأيمان] «عن الصادق (ع) قال : اذا حلف الرجل على شىء و الذى حلف عليه اتيانه خير من تركه فليأت الذى هو خير و لا كفارة عليه فانما ذلك من خطوات الشيطان». [8]

[بحث در اين است كه] «اذا حلف الرجل على شىء و الذى حلف عليه اتيانه خير من تركه» [هميـن قدر كـه بهتر باشد] «فاليأت الذى هو خير» [اگر آوردنش بهتر است بياورد] «و لا كفارة عليه و انما ذلك من خطوات الشيطان».

[روایت دیگر:] «عن زرارة عن أبى جعفر(ع) قال: كل يمين حلف عليها أن لا يفعلها مما له فيه منفعة فى الدنيا و الآخرة فلا كفارة عليه و انما الكفارة فى أن يحلف الرجل و الله لا ازنى و الله لا اشرب الخمر و الله لا اسرق و الله لا اخون و اشباه هذا و لا أعصى ثم فعل، فعليه الكفارة فيه»[9] [و الا بقيه جاها كفاره ندارد. و غير اينها از روايات ديگرى نیز در این زمینه داریم.

باز ايشان (علامه مجلسی (ره) مي‌فرمايد] «و قد ورد فى أخبار كثيرة اذا رأيت خيراً من يمينك فدعها و في بعضها اذا حلف الرجل علي شيء و الذي حلف عليه ايتانه خير من ترکه فليأت الذي هو خير و ما كفارة عليه» [در اخبار كثيره اى آمده كه تو اگر خوبى را در قسمت ديدى او را وا بگذار؛ اين روايات در باب 18 از ابواب كتاب الأيمان آمده است. یکی از آن ها روایت محمد بن سنان است كه مي‌فرمايد:] «عن أبى عبدالله(ع) قال: من حلف على يمين فرأى غيرها خيراً منها فأتى ذلك فهو كفارة يمينه و له حسنة[10]» [قسمى خورده، يك كار بهترى است که آن كار بهتر را انجام بدهد اين مانعى ندارد. روایت بعدی از عبدالرحمان بن ابی نجران است که می فرماید:] «قال: من حلف على يمين فرأى ما هو خير منها فاليأت الذى هو خير منها و له حسنة»[11] [ايشان مي‌فرمايد]. «و فى خبر آخر من حلف على يمين فرآى غيرها خيراً منها فأتى ذلك فهو كفارة يمينه و له حسنة. فعلى هذا لو وعده فكما فعله مكروه أو خلافه مستحب يجوز له الخلف». و اما اذا كان خلافه راجحاً بحسب الدنيا ...» [آنجا اگر ضررى داشته باشد نمي‌تواند مخالفت كند و اگر ضررى نداشته باشد مي‌تواند مخالفت كند].

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- آل عمران (3) : 188.

[2]- وسائل الشيعة 23 : 256، كتاب الأيمان، باب استحباب استثناء شيعة الله، باب28، حديث1.

[3]- وسائل الشيعة 23 : 256، كتاب الأيمان، باب استحباب استثناء الله، باب28، حديث2.

[4]- كهف (18) : 24.

[5]- مراة العقول 11: 38و 39، كتاب الايمان والكفر، باب خلف الوعد.

[6] - مرآة العقول ، ج 11، ص 41 ٰ

[7]- مراة العقول 11: 42، كتاب الأيمان والكفر، باب خلف الوعد.

[8] - مسالک الافهام 11: 210.

[9]- وسائل الشيعة 23 : 248، الكتاب الأيمان، باب انعقاء الیمین علی فعل الواجب و ..، باب 23، حديث3.

[10]- وسائل الشيعة 23 : 241، الكتاب الأيمان، باب ان من حلف يمينا ثم رأي مخالفتها، باب 18، حديث3.

[11]- وسائل الشيعة 23 : 241، الكتاب الأيمان، باب ان من حلف يمينا ثم رأي مخالفتها، باب 18، حديث4.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org