Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: مروري کوتاه بر حرمت کذب و کبيره بودن مطلق کذب
مروري کوتاه بر حرمت کذب و کبيره بودن مطلق کذب
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 285
تاریخ: 1383/2/27

بسم الله الرحمن الرحيم

گفتيم بحث درباره كذب يتم فى امور. امر اول در حرمت كذب بود يا در باب كذب مباحثى هست، مبحث اول در حرمت كذب كه گذشتيم و گفتيم دليل مطلقى كه مطلق كذب را حرام كند پيدا نكرديم، مبحث دوم در اين كه آيا مطلق الكذب كبيره است يا كذب خاص مثل كذب على اللّه و على رسوله آن جا هم عرض كرديم دليلى براى اين كه مطلق الكذب كبيره است نداريم.

«حرمت خلف وعده»

مبحث سومى كه استطراداًً ذكر مي‌شود از باب ادنى مناسبت اين كه آيا خلف وعده حرام است يا نه؟ و مناسبتش اين است كه شيخ اشاره فرموده اند در بعضى از آیات مثل (كبر مقتاً عند اللّه ان تقولوا ما لا تفعلون)[1] يا بحث ديگر كه اطلاق كذب در آن شده، به هر حال كذب در وعده گفته شده صدق در وعده گفته شده، به اعتبار كذبى كه به وعده اطلاق شده اين مناسبتش است كه ما بايد بحث كنيم.

كيف كان ما در اين مبحث در دو امر بحث مي‌كنيم يكى در حرمت و عدم حرمت دوم در موارد مستثناء على القول بالحرمة، از مرحوم نراقى در ذيل بحث آيه و (اوفوا بالعقود)[2] برمي‌آيد كه كثيرى از اصحاب تصريح كرده‌اند به وجوب به وفاى وعده، مي‌فرمايد كثيرى از اصحاب تصريح كردند به وجوب وفاى به وعده لكن معروف در ألسنه اين است كه نه وعده وجوب وفاء ندارد هزار وعده خوبان يكى وفا نكند، حالا دو نوع مي‌شود خواند هيچى وفا نكند يا يكى وفا نكند به عنوان همان يك مورد.

وعد ظاهراً موضوع است براى قدر جامع بين وعده به خير و شر وعد مشترك معنوى است به حسب

اصل بين وعده به خير و شر بالضر و النفع لكن وقتى بدون قيد گفته مي‌شود آن جا مراد از وعد وعد به خير است كما اين كه وعيد مراد از او وعد شر است پس وعد به حسب اصل موضوع است براى مطلق وعده چه به خير چه به ضرر چه به شر و چه به نفع، لكن وقتي كه بدون ذيل و قيد بيايد وعده در امر خير است و وعيد در امر شر و في مفردات راغب‌] «ففي مفردات راغب الوعد يكون في الخير و الشر يقال وعدته بنفع و ضر وعداً و موعداً و ميعاداً و الوعيد فى الشر خاصّة. يقال منه اوعدته، و يقال: واعدته و تواعدنا» [مفردات[3] راغب ماده وعد را مراجعه بفرمائيد] «و عن الجوهرى في صحاح اللغة: الوعد يستعمل فى الخير و الشر قال الفراء يقال وعدته خيراً و وعدته شراً فاذا اسقطوا الخير و الشر قالوا فى الخير الوعد و العدة و فى الشر الايعاد و الوعيد الي ان قال و العدة الوعد و الهاء عوض من الواو و يجمع على عدات و لايجمع الوعد»[4] [وعد جمع بسته نمي‌شود اما عده به عدات جمع بسته مي‌شود پس وعد وقتى كه بدون ذيل باشد استعمال مي‌شود در خير.

«اقسام تخلف در وعده و احکام آن ها»

«و لا يخفى» كه دو نوع تخلف در وعده داريم.

قسم اول: تخلف اين است كه از اول مي‌داند كه وفا نمي‌كند و وعده كه مي‌دهد به قصد عدم وفاء است از اول مي‌داند بنا ندارد كه وفا و عمل كند مي‌گويد من ملتزم مي‌شوم اين كار را بكنم، اين وعد كه از اول بناى بر عدم وفاء دارد يك نوع تخلف است.

قسم دوم: تخلف اين است كه اول بناى به عدم وفا ندارد بعد عرضه له عدم وفاء از اول وعده مي‌دهد كه يك پولى را به يك كسى بدهد آيا شما حاضريد يك پولى به فلانى بدهيد؟ بله من پول به او مي‌دهم منتهى بعد تخلف مي‌كند يا حاضريد امشب بيائيد منزل ما؟ بله مي‌آيم منزل شما بنا هم دارد برود يا غافل است ولى بعد تخلف مي‌كند اين دو نوع تخلف است پس يك تخلف، تخلف هنگام وعد است و در همان وقتى كه وعده مي‌دهد قصد تخلف دارد يك تخلف بعد انشاء وعد است، حرمت قسم اول واضح است و ظاهراً هم نبايد محل بحث باشد براى اين كه هم قبيح است عقلا و حرام است شرعاً لانه تدليس اين تدليس و حيله و كلاه گذارى است دارد به او مي‌گويد كه من اين كار را مي‌كنم اما بنا دارد اين كار را نكند شما حاضريد فردا صد تومان به فلانى قرض الحسنه بدهيد، بله من متعهد مي‌شوم فردا پول بدهم اما از همان اول كه دارد مي‌گويد بنا دارد نكند خوب اين تدليس است اين اغراء است قبيح است عقلا و حرام هم هست شرعاً. آن كه محل بحث است ظاهراً و ينبغي البحث قسم دوم است يعنى وعده داده «ثم بعد عرض له تخلف» آيا اين حرام است يا حرام نيست؟ كذب نيست؟ من انشاء مي‌كنم آقا متعهدى مي‌گويد شما پول به فلانى قرض الحسنه مي‌دهى؟ بله من قرض الحسنه به او مي‌دهم من متعهد مي‌شوم بدهم انشاء اصلاً كذب نيست اگر باشد كه دومى هم همين است براى اين كه در دوم هم تخلف انجام گرفته.

بنابراين قسم دوم محل بحث است يعنى تخلف بعد الوعد يعنى تخلفى كه عرض بر وعد، مقتضاى اصل جواز است يعنى ما اگر دليلى بر حرمت پيدا نكرديم مقتضاى قاعده اين است كه بگوئيم تخلف از وعده جايز است و حرام نيست مقتضاى اصل حل است و برائت.

(سؤال و پاسخ استاد): از اول تدليس بوده بعد برگشته ببينيد قصد تدليس داشته ولى بعد عمل نشده است مثل همه! نه، تدليس و حيله است دارد به او مي‌گويد من اين كار را مي‌كنم متعهد مي‌شود خبر نمي‌دهد، دارد سر من كلاه مي‌گذارد مي‌گويم چرا الكى وعده دادى اگر شما وعده نمي‌دادى فلانى وعده مي‌داد. اخلاقى چيست؟ تدليس حرام است. ملزم نيستى وعده نده، كذب در وعده تدليس است، مي‌گويند آقا چه كسى حاضر است صد تومان بدهد مي‌خواهيم براى يك نفر قرض الحسنه بنده حاضرم صد تومان به شما بدهم اين تعهد است، «اول العلم معرفة الجبار» ندهد اما اگر داد حرام است، اين كه مي‌داند مي‌خواهد عمل نكند وعده ندهد اگر وعده داد تدليس كرده و قبيح است.

«استدلال به آيه شريفه 3 سوره صف در مورد حرمت خلف وعده و نقد و بررسی آن»

بنابراين بحث در صورت دوم است و وعد هم اصل جواز است،] «و ما يستدله به» [بر حرمت خلف وعده وجوهى، آيه سوم سوره صف] (اعوذ بالله من الشيطان الرجيم كبر مقتاً عند اللّه ان تقولوا ما لا تفعلون)[5] [كيفيت استدلال اين است كه اين آيه يا مختص است به خلف در وعد مطلقاً چه خلف در وعدى كه از اول بناى بر خلف داشته و چه خلف در وعدى كه بعد حاصل بشود يا آن را مي‌خواهد بگويد يا اعم از او و از امر به امورى كه خودش عمل نمي‌كند امر به معروف و نهى از منكرى كه خودش عمل نمي‌كند يعنى اعم از خلف در وعده و اعم از آن كه در آيه شريفه ديگر آمده] (اتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسكم)[6] [اين آيه ظاهرش اين است يا اختصاص دارد به خلف در وعد مطلقاً يا اعم است از او و از عمل نكردن به آن چه را كه معروفى كه امر مي‌كند و ارتكاب به منكرى كه نهى مي‌كند كه مفاد آيه شريفه] (اتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسكم) اين است. [لكن استدلال به اين آيه تمام نيست، و ظاهر اين است كه مراد از اين آيه خلف از وعده‌اى است كه داراى اهميت است نه هر خلف وعده‌اى، خلف وعده براى رفتن به جنگ و جهاد، پيغمبر يا امام معصوم دستور جهاد داده مي‌گويد من هم براى جهاد فردا مي‌آيم اسم نويسى مي‌كند، اما فردا براى جهاد نمي‌رود و نتيجتاً به ضرر مسلمين تمام مي‌شود يا اصلاً تخلف از جهاد و برنامه خودش معصيت بزرگى است يا تخلف در استقامت مثل آن عده اى را كه پيغمبر در تنگه احد دستور داد اين جا بمانيد گفتند مي‌مانيم، اين ها ملتزم شدند به ماندن اما بعد كه بحث ثروت ها به ميان آمد تخلف كردند، به هر حال اين آيه ناظر به تخلف از وعده خاصه است يعنى وعد در امور مهمه مثل وعد در حضور براى جهاد و حركت براى جهاد وعده در استقامت در ميدان جنگ، شاهد اين معنا عذابى است كه برايش قرار داده شده]، (كبر مقتاً عند اللّه ان تقولوا ما لا تفعلون) [غضب خداوند شديد است، «كبر مقتاً» مقت يعنى غضب شديد، بزرگ و شدید است غضب نزد خدا «ان تقولوا ما لا تفعلون» مقت شديد براى اين نيست كه شما از من وعده مي‌گيرى كه امشب بيا خانه مان بعد نيايم وعده مي‌دهم فردا پنج تومان به شما بدهم فردا نمي‌دهم، اين اگر هم معصيت باشد اين طور معصيتى نيست. غضب شديد خداوند براى هر خلف وعده‌اى قطعاً نيست چون غضب شديد يك مرحله خيلى بالايى است.

تعبير اين طورى در قرآن براى معصيت شايد نظير نداشته باشد بنابراين معلوم است كه يك خلف از وعده خاصى را مي‌گويد مثل خلف از حركت براى جهاد بعد الوعد، خلف از استقامت در ميدان بعد الوعد بعد از آن كه بنا شد كه در ميدان بماند حالا كه دشمن حمله مي‌كند او فرار مي‌كند و دشمن هم حمله مي‌كند و به مسلمين صدمه مي‌خورد و شكست مي‌خورند نمي‌توانيم مطلق بگيريم عرض كردم قرينه دارد «و لقد اجاد».

«عبارات علامه طباطبايي (قدس سره) در تفسير به ايه شريفه 2 و‌3 سوره صف»

علامه طباطبائى (قدس سره) در تفسير اين آيه شريفه ايشان در ذيل اين آيه شريفه اين نحو تفسير مي‌فرمايند:] «قوله تعالى يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون «لم» مخفف لما و ما استفهاميه و اللام للتعليل و الكلام مسوق للتوبيخ ففيه توبيخ المؤمنين على قولهم ما لا يفعلون» [گفتارشان چيزى را انجام نمي‌دهند] «و لا يسقى الي قول بعض المفسرين: أن المراد بالذين آمنوا هم المنافقون و التوبيخ لهم دون المؤمنين لجلالة قدرهم» [بگوئيم مال ديگران است براى ديگران عيب پيدا كنى،] «دون المؤمنين لجلالة قدرهم» اين ها خيلى مقامشان بالاست نمي‌شود اين ها را بگوئيم شامل مي‌شود.

چرا اين درست نيست چرا لايسقى «و ذلك لوفور الآيات المتضمنه لتوبيخهم و معاتبتهم و خاصة فى الآيات النازلة فى الغزوات و ما يلحق بها كاُحد و الاحزاب و حنين و صلح الحديبية و تبوك و الانفاق فى سبيل اللّه و غير ذلك» [آن جا مذمت زياد از مؤمنين شده] «و الصالحون من هؤلاء المؤمنين انما صلحوا نفساً و جلّوا قدراً» [مقامشان بالا رفته خودشان شايسته شدند] «بالتربية الالهية، التى تتضمنها أمثال هذه التوبيخات» [گفت جور استاد به ز مهر پدر اين توبيخات است كه مؤمنين را بالا مي‌برد،] «التى تتضمنها أمثال هذه التوبيخات و العتابات المتوجهة اليهم تدريجاً و لم يتصفوا بذلك من عند انفسهم» [اين طور نبوده كه از شكم مادرشان كه درآمدند اينها مؤمن بودند] «و مورد التوبيخ و ان» ـ [يعنى تربيت شده بودند] «كان بحسب ظاهر لفظ الآية مطلق تخلف الفعل عن القول و خلف الوعد و نقض العهد و هو كذلك لكونه من آثار مخالفة الظاهر للباطن و هو النفاق» [اين خودش يك نحو نفاق است چيزى را بگويد كه عمل نمي‌كند.]

«لكن سياق الآيات و فيها قوله: (ان اللّه يحب الذين يقاتلون فى سبيله صفا) و ما سيأتى من قوله: (يا ايها الذين آمنوا هل ادّلكم علي تجارة) الخ و غير ذلك، يفيد أن متعلق التوبيخ كان هو تخلف بعضهم عمّا وعده من الثبات فى القتال و عدم الانهزام و الفرار» [بنا بوده فرار نكنند بنا بوده آن جا بمانند] «او تثافلهم او تخلفهم عن الخروج» [گفته‌اند مي‌آئيم در عين حال نمي‌آيند] «او عدم الانفاق فى تجهيز انفسهم او تجهيز غيرهم» [براى جنگ حاضر نيستند سرمايه گذارى مالى كنند، جهاد اسلامى؟] «قوله تعالى: (كبر مقتاً عند اللّه ان تقولوا ما لا تفعلون) المقت البغض الشديد و الآية فى مقام التعليل و لمضمون الآية السابقة فهو تعالى يبغض من الانسان أن يقول ما لا يفعله لأنّه من النفاق و ان يقول الانسان ما لايفعله» [يعنى از همان وقت كه مي‌خواهد بگويد بناى بر ترك عمل دارد] «غير ان لايفعل ما لايقوله» [غير از آن است كه بعد عارض بشود و انجام ندهد] «فالاول من النفاق و الثانى من ضعف الإرادة و هن العزم و هو رذيلة منافية لسعادة النفس الانسانية فان اللّه بني سعادة نفس الانسانيه علي فعل الخير و اكتساب الحسنة عن طريق الاختيار و مفتاحه العزم و الارادة و لا تأثير الا للراسخ من العزم و الارادة و التخلف الفعل عن القول معلول وهن العزم و ضعف الإرادة و لا يرجى للانسان مع ذلك خير و لا سعادة»[7] [كه از اين جا هم برمي‌آيد كه ايشان مي‌خواهد بگويد خلف وعده ای را كه هنگام وعده هم بناى بر تخلف دارد جای بحث و گفت و گوست و الا اگر بعد از وعد خلف حاصل بشود او درست است كه بد است اما مشمول اين آيه و عذاب شديد نيست.

به هر حال آن چه كه از اين آيه به قرينه «كبر مقتاً» و با اين قرائنى كه ايشان فرمودند بر مي‌آيد وعد خاص است يعنى وعد در عدم حضور در معركه جهاد وعد در عدم ثبات بعد از حضور در ميدان جهاد است هر وعده‌اى را شامل نمي‌شود قطعاً اين طورى است، نمي‌توانيم بگوئيم(كبر مقتاً عند اللّه) يعنى هر وعده‌اى داده است، حالا وعده داده است امسال محرم بيايد براى اين آقايان حالا يك جاى ديگر بهتر پيدا شد حالا رفت جاى ديگر بهتر حالا جمعيتش بيشتر هستند بهتر مي‌تواند افاضه كند بگوئيم (كبر مقتاً عند اللّه ان تقولوا ما لا تفعلون) [ اين آن ها را قطعاً نمي‌خواهد بگويد اين يك وجه وجه دوم رواياتي كه وارد شده.

«استدلال به برخی روايات در مورد حرمت خلف وعده و نقد و بررسی آن ها»

1ـ صحيحه منصور بن حازم: عن ابى عبداللّه(ع) «قال: انّما سمّى اسماعيل(ع) صادق الوعد لأنّه وعد رجلاًً فى مكان (فانتظره سنة) فسماه الله صادق الوعد، ثم إنّ الرجل أتاه بعد ذلك فقال له اسماعيل: ما زلت منتظراً لك»[8] يك سال آن جا ايستاده بود. اين كه هيچ دلالتى بر حرمت تخلف ندارد اين وجه تسميه اى است در اسماعيل صادق الوعد يك سال آن جا ايستاده.

2ـ روايت شعيب العقرقوفى: [اين هم صحيحه] «العقرقوفي عن ابي عبدالله(ع) قال: قال رسول اللّه(ص) من كان يؤمن بالله و اليوم الآخر فليف اذا وعد»[9] اين هم كه نشانه ايمان است، كسى كه به خدا و آخرت ايمان دارد به وعده اش وفا كند دليل بر اين نيست كه تركش حرام است يا اگر مرتكب شد عذاب دارد اين مربوط به ايمان است مرتبه اى از ايمان را دارد مي‌گويد‌ در آيه قرآن در سوره احزاب نیز داريم كه می فرماید:] (لقد كان لكم فى رسول اللّه اسوة حسنه لمن كان يرجوا اللّه و اليوم الآخر)[10] [قريب به اين عبارت‌ها.

(سؤال و پاسخ استاد): مگر من مي‌گويم عمل به وعده بد است؟ خوب است ولی بر بيش از خوبى دلالت نمي‌كند‌، بحث اين است كه حرام است يا نه؟ اين هم مال علائم ايمان است دلالتى بر معصيت ندارد.

3 ـ صحيحه هشـام بن سـالم: يـادتان باشد من نمي‌خواهم بگويم وفای به وعده خوب نيست

مي‌خواهيم ببينيم خلف وعده حرام است يا نه؟] «هشام بن سالم قال سمعت أبا عبداللّه(ع) يقول: عدة المؤمن اخاه نذر لا كفارة له» [وعده دادن مؤمن برادرش را يك نذرى است يعنى در حكم نذر است يا همه احكام نذر را دارد لا كفارة، مثل نذر است يا ادعاست، «عدة المؤمن اخاه» نذر ادعاى نذر بودن دارد، «لا كفارة له» فقط فرقش اين است كه كفاره ندارد نذرهاى ديگر كفاره دارد و اين نذر كفاره ندارد حالا نداشتن كفاره يا براى اين است كه عذاب شديد است و كفاره براى تكفير ذنب است چون عذابش شديد بوده نخواستند كفاره داشته باشد يا براى اين بوده است كه نه آن قدرها كفاره برايش مهم نيست كفاره برايش قرار ندادند نفى كفاره از نظر فقه الحديث دو احتمال دارد يكى نفى كفاره لشدة الحرمة يكى نفى كفاره لخفة الحرمة.]

«فمن أخلف فبخلف اللّه بدأ و لمقته تعرّض و ذلك قوله: (يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لاتفعلون (كبر مقتاً عند اللّه ان تقولوا ما لا تفعلون)[11] [استدلال به اين آيه از دو جهت استدلال به اين آيه يكى مي‌گويد عدة المؤمن اخاه نذرٌ، نذر همان طورى كه وجوب وفا دارد وعده هم وجوب وفا دارد يكى استدلالش به آيه شريفه اين روايت هم نمي‌شود به آن استدلال كرد براى اين كه اين روايت مي‌خواهد عده مؤمن را ببرد جزء آيه اگر مراد از اين عده مؤمن مطلق عده مؤمن باشد آن وقت روايت مي‌شود مخالف، وعده مي‌كند كه اين هفته بيايد خانه شما يك بعد بى حال مي‌شود و نمي‌آيد منبر برود اگر مراد از اين حديث مطلق وعده باشد كما اين كه ظاهر مستدله به اين روايت اين معنا هست مي‌گوئيم اين روايت حجة لمخالفة مع الكتاب براى اين كه قطعاً آن آيه شريفه (يا ايها الذين آمنوا) همان طورى كه گذشت مطلق وعده را نمي‌گويد هم قرينه عقليه داشتيم هم ديديد مفسر بزرگ مرحوم آيت اللّه طباطبائى شواهدی آورد؛ يعنى هم قرينه لبيّه و هم قرينه لفظيه، قرينه لفظيه آيات بعد قرينه، لبيّه همان كه عرض كردم از نظر عقل نمي‌شود مطلق تخلف شدت غضب را بياورد، خوب آيه اگر بخواهد مطلق عده را ببرد مي‌شود خلاف قرآن و مخالف قرآن خبر مخالف قرآن حجت نيست پس بگوئيم نه اين هم عده خاصه را مي‌گويد هر عده‌اى را نمي‌گويد ظاهر آيه را حفظ كنيم‌، روايت را هم حجيتش را حفظ كنيم بگوئيم بله اين عده خاصه را مي‌گويد مثل عده بعد از حضور در معركه و استقامت نكردن. و الا در مطلق خيانت ها و اختلاس ها تعزير دارد اين طور نيست كه بيائيم بگوئيم اين مورد يك خلف وعده را هم شارع گفته «كبر مقتاً». ببينيد وعده را شما با قرارداد قاطى نكنيد، قرارداد بين الاثنينى است] «ثلاثة لا عذر لاحد فيها اداء الامانه الي البرّ و الفاجر و الوفاء بالعهد للبرّ و الفاجر و برّ بالوالدين برّين كانا أو فاجرين»[12] [آن ها حقوق بشرى است بحثى نيست اما اين ها وعده است قرارداد نيست، وعده خشك و خالى و مجانى. عهد است، عهد غير وعده است، عهد با خدا وجوب وفا دارد قرارداد بين الاثنين است. اما همينطور يك وعده گفتند يك كسى يك شعرى خواند بعد گفت سر خرمن بيا من يك پولى به تو مي‌دهم اين سر خرمن كه آمد گفت كه به من بده يك چيزى گفت تو يك چيزى خواندى مرا خوش آمد من هم يك چيزى گفتم تو را خوش آمد وعده معنايش اين است قاطى نكنيد عهد را.

هزار وعده خوبان يكى وفا نكند. وعده نيست آن‌ها! خوبان و حكام و دولت‌ها امانتدار هستند آن خيانت به امانت است آن ها قرارداد است آنها وعده نيست، مگر حكومت ها ارث پدرشان است كه آن ها را وعده بدهند حكومت‌ها هر چه دارند از مردم است و بايد به مردم برگردانند.

(سؤال و پاسخ استاد): آن كه شما مي‌گوئى عهد است، عقد است، وعده را مي‌گويم، هزار وعده خوبان يكى وفا نكند، وعده خير است نه وعده قرارداد، مگر منبر نرفتى زينب‌ ـ عليها سلام اللّه ـ وقتى رسيد به بازار كوفه لبه تيز سخن حضرت زينب به عهدشكنى بود چون عهد از حقوق انسانى است عهد شكستن جامعه را ناامن مي‌كند يا «اهل القدر يا اهل الخطر يا اهل الكوفه» يا اهل المكر و الحيلة لبه سخن روى عهد شكنى بود آنها عهد كرده بودند آنها درخواست كردند گفتند بيا آب‌ها جارى است، اين كى وعده بود؟ وعده نبود عهد بود.

بنابراين، اين روايت هم اگر مراد از عدة المؤمن اطلاقش باشد مخالف ظاهر است قابل اخذ نيست اگر مراد عده خواسته باشد درست است ولى] «الكلام فى الرواية هو الكلام فى الآية».

روايت بعدى: روايت سليمان الجعفرى است] «عن أبي الحسن الرضا(ع) قال: أتدرى لم سمّى اسماعيل صادق الوعد؟ قلت: لا أدرى قال: وعد رجلاً فجلس حولاً ينتظره»[13].

[روايت بعدى: اين هم ربطى به تخلف حرمت ندارد عبدالله بن سنان‌ـ] «قال سمعت ابا عبداللّه(ع) يقول: إنّ الرسول اللّه(ص) وعد رجلاً الي صخرة» [يك سنگى بود پيغمبر وعده كرد] «فقال: انّا لك ههنا حتى تأتى» [من اين جا مي‌ايستم تا تو بيائى اين را مي‌گوئيم وعده كه از طرف خود آدم شروع مي‌شود] «قال: فاشتدّت الشمس عليه» [امام صادق مي‌فرمايد خورشيد شديد شد بر حضرت] «فقال له اصحابه: يا رسول اللّه، لو أنك تحولت الى الظل» [خوب بيا يك كمى كناتر در سايه] «قال: قد وعدته الي ههنا» [من همين جا وعده كردم] «و ان لم يجيء كان منه المحشر»[14] [به هر حال اين جا هم مي‌بينيد اين وعده است بله وعده خوب است، يك جمله هم عرض كنم كه چرا پيغمبر كنار نيامد؟ كنار نيامدن كه منافاتى نداشت با وفاى به وعده، چون پيغمبر آمده بود جامعه‌اى را با عملش اصلاح كند او اگر يك ذره كنار مي‌رفت جامعه اصلاً ديگر به وعده ها عمل نمي‌كرد. گفت ملك اگر ز باغ رعيت خورد سيبى حالا تازه آن كه خلاف شرع است برآورند غلامان درخت از بيخ، الناس علی دين ملوكهم].

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- صف (61) : 3 و 2.

[2]- مائده (5) : 1.

[3]- مفردات راغب، ص 875.

[4]- صحاح 2 : 551.

[5]- الصّف (61) : 3.

[6]- البقرة (2) : 44.

[7]- الميزان 19: 248.

[8]- وسائل الشيعة 12: 164، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 109، حديث 1.

[9]- وسائل الشيعة 12: 165، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 109، حديث 2.

[10]- الاحزاب (33) : 21.

[11] - صف (61): 3و 2.

[12]- كافي 2: 162، باب البر بالوالدين، حديث 15.

[13]- وسائل الشيعة 12: 165، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 109، حديث 4.

[14]- وسائل الشيعة 12: 165، كتاب الحج، ابواب احكام الشعرة، باب 109، حديث 5.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org