Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: مروری کوتاه بر مبحث کبيره بودن مطلق کذب
مروری کوتاه بر مبحث کبيره بودن مطلق کذب
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 282
تاریخ: 1383/2/22

بسم الله الرحمن الرحيم

ما ديروز آن ادله‌اى را كه شيخ به آن استدلال فرموده بود براى اين كه كذب من الكبائر است عرض كرديم كه اين ادله بعضي‌هايشان اشكال دلالى داشتند مثل آيه شريفه كه اصلاً ربطى به مطلق الكذب ندارد و كذب به رسول اللّه نسبت به افتراء به قرآن است بعضى ديگرشان هم كه فى الجمله مي‌فهماندند كذب از كبيره است آنها هم سندش تمام نبود.

بنابراين دليلى بر اين كه كذب في الجمله از كبائر است پيدا نكرديم و از ادله جواب داديم.

«عبارات مکاسب محرمه حضرت امام (ره) در مورد استدلال به کبيره بودن کذب مطلقا»

امام در اين جا يك مطلبى دارد راجع به حديث اعمش و عيون يك مطلبى هم از آشيخ محمد تقى شيرازى نقل مي‌كند راجع به كل اين ادله‌اى كه كذب را جزء كبائر قرار داده و به آن استدلال مي‌شود. من هر دو جهت بحث امام را مي‌خوانم.

جهت اول: اين كه ايشان بعد از آن كه در سند اعمش مي‌فرمايد اشكال مسلّم ضعيف است و سند عيون تمام نيست مي‌‌فرمايد «ثم انه يمكن الاشكال فى اطلاقهما بأن يقال: انهما بصدد بيان عدّ الكبائر لا بيان حال كل كبيرة و بعبارة اخرى: انهما بصدد بيان العدّ لا المعدود حتى يؤخذ باطلاقهما. [اين كه ما ديروز اشاره كرديم] و هو نظير ان يقال: إنّ فى الشريعه واجبات: الصلاة و الصوم و الحج...، و فيها محرماتٌ : الربا و الكذب و السرقة...، حيث لا يمكن الأخذ بإطلاقه بالنسبة الى كل واحد منها فيدفع به الشك فى شرطية شىء او مانعيّته بالنسبة الي الصلاة و غيرها او بالنسبة الي بعض المصاديق المشكوك فيـه [شك مي‌كنيم كه مثلاً نماز اول ما واجب است يا نه؟ بگوئيم فرمود در اسلام يكى از واجبات نماز است، اين در مقام بيان عد است نه اخذ به اطلاق معدود. تمام.

اين جا روايت عيون و روايت اعمش هم مي‌فرمايد در مقام بيان عد گناهان كبيره است نه در مقام بيان معدود تا أخذ به اطلاق بشود.] الاّ ان يقال: يكشف الاطلاق فيهما من ذكر تقييدات فيهما [در اين دو تا روايت يك قيدهايى آمده] كتقييد قتل النفس بالتى حرم اللّه ـ تعالي ـ ، و أكل مال اليتيم بقوله: ظلماً و ما أُهِلَّ لغير اللّه بغير ضروة و أكل الربا ببعد البيّنة و حبس الحقوق بغير عسر. فلو لا كونهما فى مقام البيان لا وجه لذكر القيود فانّ البيان علي نحو العد و الإهمال لا يناسبه. [يعنى لايناسب ذكر القيود. حرف و اشكال قشنگى است] [الا أن يقال] و يمكن أنّ يقال: إنّ ذكر تلك القيود انّما هو بتبع ورودها فى الكتاب الكريم حيث قال: (و لا تقتلوا النفس التى حرّم اللّه الا بالحق)[1] [در كتاب اين قيد آمده] «و قال (إنّ الذين يأكلون اموال اليتامي ظلماً)[2] و قال (انّما حرّم عليكم الميتة) الي ان قال (فمن اضطر غير باغ و لا عاد فلا اثم عليه)[3] و قال بعد آية الربا (فمن جاه موعظةٌ)[4] [يعنى بعد البينة] «و قال فى حق الغريم (و ان كان ذو عسرة فنظرةٌ الي ميسرة)[5] و الشاهد عليه أنّ هذه القيود [شاهد بر اين كه اين قيود به تبع كتاب است] فى الموارد الخمسة وردت فى الروايتين [هم در روايت اعمش و هم در روايت فضل بن شاذان] فيكون ذكرها بتبع الكتاب لالكونه فى مقام البيان من جميع الجهات الاّ أن يدعى أنّ الاشارة الى القيود المذكورة فى الكتاب ايضاً دليلٌ علي كونه فى مقام البيان» [خوب چرا اين قيدهاى كتاب را گفت؟ نمي‌گفت! خود همين كه اين قيدهاى كتاب را ذكر كرده است اين دليل بر اين است كه در مقام بيان بوده].

و فيه تأملٌ [براى اين كه من غير ضرورة و ما أهِلَ به لغير اللّه آن جا قيد من غير ضرورة در آن آمده با اين كه اين قيد مال همه مي‌تواند باشد پس اگر مقام بيان بود اين قيد را بايد در همه آورده باشد اكل الربا الا لضرورة مال يتيم الا لضرورة.] و الانصاف انّ الاتكال عليهما لإثبات كون الكذب فى الجملة كبيرة مشكل فضلا عن اثبات كونه كذلك بجميع مصاديقه[6]» شما از آن چه چيزى درمي‌آوريد، آیا از اين عبارت برمي‌آيد در دلالت اشكال دارد؟ اشكال كبيره فى الجمله با اين ها مشكل است چه برسد به كل در حالى كه دلالت بعضي‌ از آن ها اشكال نداشت، من خودم به ذهنم آمد كه اين ناظر به سند است، عبارت به جا نوشته شده بعد در تقريرات نگاه كردم دیدم دیدم بعضى از بزرگان نوشته بودند است مشكل براى ضعفى كه براى عبدالواحد بن عبدوس است و لو ظاهر عبارت اين است كه مي‌خواهد از نظر دلالت قرار بدهد ولى نه از نظر سند است بنابراین مشكل عدم ثبوت وثاقت عبدالواحد بن عبدوس است.

«اشکال ميرزای شيرازی(ره) به ادله مستدله کبيره بودن کذب»

حالا مرحوم ميرزاى شيرازى دوم محمد تقى شيرازى «علي نقل» يك اشكالى كرده به كل اين ادله اى كه دلالت مي‌كند بر این که كذب من الكبائر است، چه روايت اعمش، چه روايت فضل، چه جامع الاخبار و چه آيه ايشان فرمودند استدلال اين روايات براى اين كه كذب من الكبائر است مشکل می باشد چون در روايت صحيحه عبدالعظيم حسنى كبائر آمده ولی كذب در آن جا نيامده يعنى خيلى از كبائردر آن جا بيان شده ولی كذب بيان نشده. پس چون كذب بيان نشده دليل بر اين است كه كذب از كبائر نيست در حالی که در اين ادله آمده كذب را من الكبائر قرار داده بين اين ها تعارض وجود دارد. حالا بد نيست من آن روايت عبدالعظيم را بخوانم چون يك نكته اى امام استفاده كرده است كه خيلى زيبا و قشنگ است مثل همه نكات علمى ديگر ايشان. گفت نا كرده گناه در جهان كيست بگو

گر حكم شود كه مست گيرند *** در شهر هر آن كه هست گيرند

(سؤال و پاسخ استاد): بله يكيش ممكن است گناه كبيره باشد، حالا فتنه كه همه‌اش دروغ نيست فتنه با راست هم مي‌شود فتنه لازمه‌اش دروغ نيست.

«عبدالعظيم بن عبداللّه الحسنى قال حدثنى ابوجعفر الثانى(ع) قال [امام نهم،] سمعت ابى [يعنى امام هشتم] يقول سمعت ابى موسى بن جعفر(ع) يقول دخل عمر و بن عبيد علي ابى عبداللّه(ع) فلما سلم و جلس تلا هذه الآيه: (و الذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش)[7] ثم امسك، [چيزى نگفت] «فقال له ابوعبداللّه(ع) ما اسكتك قال احب ان اَعرف الكبائر من كتاب اللّه عز و جل فقال نعم يا عمرو اكبر الكبائر الاشراك بالله...» [تا اينجا.] «قال فخرج عمرو و له صراخٌ من بكائه و هو يقول هلك من قال برأيه و نازعكم فى الفضل و العلم»[8] تحت تأثير بيانات آقا جعفر بن صادق قرار گرفت داد كشيد و بيرون رفت و گريه كرد گفت آنهايى كه با شما دشمنى مي‌كنند با علم و دانش و فضيلت دارند نزاع مي‌كنند.

در اين روايت عبدالعظيم حسنى كه خيلى از كبائر مفصل بيان شده در اين جا كذب نيامده، در ادله ديگر مثل روايت اعمش و عيون و فضل و آيه و روايات ديگر كذب آمده، ادله مي‌گويد كذب من الكبائر اين روايت مي‌گويد كذب ليس من الكبائر براى اين كه اگر مي‌خواست كبائر را بفهماند بیان می کرد چون در مقام بيان بود، اطلاق مقامى اقتضا و دلالت مي‌كند که كذب ليس من الكبائر.

«پاسخ ميرزای شيرازی (ره) به اشکال به ادله مستدله کبيره بودن کذب»

مرحوم ميرزا فرموده است كه جمع بين صحيحه و ادله به اين است كه بيائيم بگوئيم مراد از صحيحه آن معاصى‌ای بوده است كه به جميع افراده كبير است و مراد از اين ادله مثل روايت اعمش و عيون آن معاصى‌ای است كه به بعض مصاديق کبیره است. به عبارت دیگر اين طورى رفع تعارض كنيم بگوئيم در صحيحه عبدالعظيم حسنى كبائرى بيان شده كه به جميع مصاديق كبيره است و در روایت اعمش و فضل و ادله ديگر كبائرى كه كذب در آن آمده، كبائرى بيان شده كه به بعض مصاديق است نتيجه جمع اين مي‌شود كه الكذب فى الجملة من الكبائر نه به طور كلى حالا من بخوانم دوباره از روى عبارت.

امام (علیه السلام) هم نقل كرده «فلما سلم و جلس تلا هذه الآية ... فقال له ابو عبداللّه ما اسكتك «قال احب عن اعرف الكبائر من كتاب اللّه فقال: ... الاشراك بالله الي ان قال فخرج عمرو و له صراخ»

«فعدها و لم يعد منه الكذب» [آن ها شماره كرده و دروغ را نياورده] «و يمكن الجمع بان المراد من الروايات التى عدته كبيره بيان ما يكون كبيره فى الجملة ولو بالنسبة الي بعض مصاديقه و من الصحيحة [مراد از صحيحة] ما يكون كبيرة بجميع مصاديقه و حينئذٍ لا يبقى فى الروايات دلالة علي كون الكذب كبيره» [به طور مطلق، علي كون الكذب مطلقا كبيره مراد او معلوم است منتهی فى الجمله مي‌شود قضائاً لجمع بين روايات. بعد ميرزا خودش به خودش اشكال فرموده] «ثم قال: ان قلت: لعلّ المراد بالصحيحة خصوص الكبائر الثابتة في الكتاب ... [در صحيحه كبائر ثابته از كتاب را مي‌خواسته بگويد و از دو روايت و غير اين ها مطلق كبائر را مي‌خواسته بگويد، بنابراين با هم تعارضى ندارند] «كما يشهد به قوله: «اريد ان اعرف الكبائر من كتاب اللّه» فلا مانع من حمل الكذب فيهما علي اطلاقه» [كذب را بر اطلاق خودش حمل كند اين خودش به خودش اشكال كرده بعد فرموده] قلت: الظاهر ارادة معرفة مطلقها [مى خواسته مطلق كبائر را. بفهمد] اذ من الظاهر تعلّق «من كتاب اللّه» بأعرف لا بالكبائر يعنى اين طورى مي‌شود.

قال احب ان اعرف من كتاب اللّه عز و جل الكبائر من كتاب اللّه متعلق به اعرف باشد ان اعرف من كتاب اللّه عزوجل، اريد ان اعرف من كتاب اللّه چه چيزى را اعرف است الكبائر را. نه اين كه من متعلق به كبائر باشد البته اين تمام نيست اين فرقى نمي‌كند چه على خواجه و چه خواجه على. حالا مي‌آيم عرض مي‌كنم ـ ايشان فرموده است كه ممكن است مراد اين باشد ظاهر اين است. اين يك جواب «مع انّ الكبائر المذكورة [كبائر را مي‌خواسته بشناسد نه از قرآن] فى الصحيحة اعم مما فى كتاب اللّه كترك الصلاة و شىء مما فرضه اللّه فإنه استشهد على كونه كبيرة بقول رسول اللّه(ص) فلاوجه للحمل المذكور و لا شاهد عليه [پس اعرف اريد عن اعرف من كتاب اللّه الكبائر، من مي‌خواهم از كتاب خدا كبائر را بشناسم، كبائر مطلق بوده حضرت آمده بيان كرده من جمله ترك الصلاة را آورده در حالتى كه آن «و شىء مما فرضه اللّه» آن ها در كتاب نبوده] و يؤيّد ما ذكرناه ايضاً [بعد فرموده مؤيد آنى است كه ما ذكر كرديم كه فى الجمله مي‌خواهد بگويد] «عدّ خصوص اليمين [يمين غموز يعنى خبر دادن به دورغ از گذشته اين يمين غموز كه تفسيرش اين است: خبر دادن به دروغ از گذشته،] و شهادة الزور في تلك الرواية من الكبائر [اين شاهد اين است كه پس كبائرى را كه در اين جا مي‌خواهد بگويد] «إذ مع كون مطلق الكذب منها لا وقع لذلك»[9] [وقعى ندارد كه شهادت را و شهادت زور يعنى غموز در يمين را در اين روايت علل و عيون بياورد، پس این که دو صداق را ذکر کرده دلیل بر این است که منظور کذب فی الجمله است و الا اگر مطلق كذب بوده ديگر مصداق ذكر كردن خصوصيتى ندارد.] انتهي ملّخصاً و فيه ـ مضافاً الي انّ الجمع المذكور ليس جمعاً عقلائياً رافعاً للتعارض» يكى مي‌گويد كذب جزو كبائر ليس‌ـ صحيحه عبدالعظيم حسنى از باب اطلاق مقامى، يكى مي‌گويد الكذب من الكبائر است شما بيائيد بگوئيد آن كه گفته ليس يعنى ليس به طور مطلق اين كه گفته ايس يعنى ايس به طور فى الجمله، اگر رفع تعارض بشود اين جمع تبرعى است، جمع تبرعى مگر غير از اين است يكى مي‌گويد يجب الصلاة يكى مي‌گويد لايجب الصلاة، بگويد يجب الصلاة يعنى وقتى كه سر حال باشى لا يجب الصلاة يعنى وقتى كه كسل باشى، اين مي‌شود جمع تبرعى يعنى! يجب الصلاة يعنى اگر زمان حضور باشد لا يجب الصلاة اگر زمان غيبت باشد اين كه جمع تبرعى است اين جمعى نيست كه عقلاء بپذيرند.] « و الاّ لصحّ الجمع بين قوله: اكرم العلماء و لا تكرم العلماء بحمل الأول على القرشي [اين البته حس ناسيوناليستى اش بوده امام چون خودش قريشى بوده بحمل الاول على القريشى و الثانى علي غيره، بگوئيم نه اين لا تكرم مال غير قريشى ها را مي‌خواهد بگويد] «فلا وجه و لا شاهد لحمل الكبائر فى مورد علي قسم منها و فى مورد آخر علي قسم آخر مع وحدة اللفظ و المقام ـ [اين يك جهت.

مضافاً به اين اشكال] «انّ ما ذكره غير تام» [اين حرف ميرزا كه اين طورى جمع كند تمام نيست] لأنّ الصحيحة مشتملةٌ علي ما لا يكون بجميع مصاديقه محرّمة فضلا عن كونه كبيرة [در صحيحه يك چيزهايى آمده كه مطلقش حرام نيست فضلا از اين كه مطلقش كبيره باشد] «كالربا فإنّ كثيراً من مصاديقه جائزٌ تأمل» آن جا در تقريرات دارد فإن كثيراً من مصاديقه مثل رباى والد و ولد فإن كثير من مصاديقه جايزٌ و غير مشتملة على ما يكون كبيرة بجميع مصاديقه... [و باز مشتمل نيست بر آن كه به جميع و بعضى ها را هم كه نگفته، بعضى ها كه به جميع مصاديق كبير هستند آن ها را نگفته مثل قمار مثل لواط مثل سرقت مثل تعرب بعد الهجرة مثل قنوت من رحمت اللّه مثل استحقاق بحج و غيرها چه شده كه در صحيحه عبدالعظيم حسنى اگر مي‌خواهد كبائرى را بگويد كه به جميع افرادها كبائراً اولاً؛ چيزهايى را گفته كه به بعضى افرادش حرام نيست، ثانياً، بعضى از چيزهايى كه به جميع افراد كبائراً آن ها را ذكر نكرده خود اين يك اشكال است به صحيحه عبدالعظيم حسنى.

«فلا يتم ما ذكره من الجمع» [اين جمع ايشان تمام نيست! با اين كه ايشان فرمود سؤال از كبائر نیست و من كتاب اللّه قيد اعرفُ است.] مع انّ الظاهر من سؤال عمرو ارادة معرفة الكبائر من كتاب اللّه [چه متعلق بگيريد به الكبائر چه متعلق بگيريد به اعرفُ. اعرفُ انى احب ان اعرفَ من كتاب اللّه الكبائر، يعنى كبائرى كه كجا هست؟ بگو. قرآن. انى اريد ان اعرف من كتاب اللّه الكبائر، چه اينطورى بگوئى و چه بگوئى انى اريد ان اعرف الكبائر من كتاب اللّه به هر حال به هر دو صورت غرض شناخت و معرفت كبائر از كتاب اللّه است و الا انى اريد ان اعرف من كتاب اللّه الكبائر من مي‌خواهم از كتاب اللّه كبائر را بشناسم و لو كبائر از سنت نمي‌خواند، ظاهر اين است كه اين من كتاب اللّه قيد اعرفُ كه شد قيد الكبائر هم هست و الا يكون قيدش لغواً من مي‌خواهم بشناسم از كتاب خدا، بشناسى از كتاب خدا چه چيزى را؟ كبائر را. چه از سنت و چه از كتاب، پس چرا گفتى من كتاب اللّه؟

معلوم است عنايت به كتاب اللّه دارد ظاهر در اين است كه بايد از كتاب باشد چه قيد كبائر بگيرى و چه قيد اعرفُ و الا يكون ذكرش لغواً.

«فتصدّي ابو عبداللّه(ع) لذكر ما تكون كذلك فى كتاب اللّه حتى يوافق جوابه لمسئوله» [حضرت آنهايى را كه در كتاب اللّه بود بيان كرد] و ما لا يكون كتاب اللّه دالاً على كونها كذلك» [آنهايى كه در كتاب نيامده] «لامجال لذكرها لعدم امكان معرفتها منه. [آن ها را نياورده براى اين كه نمي‌شد از قرآن در بياورد،] «و لعلّ ذكر ترك الصلاة و الفرائض لأهميتها و ان لم يدل الكتاب على كونها كبيرة و الظاهر انّ المراد بالفرائض غير مطلق الواجبات بل من قبيل الحج و الزكاة».

و الظاهر ان المراد بالفرائض مطلق واجبات نيست جواب سلام هم واجب است اما آن كه مراد نيست مطلق واجبات نيست بل من قبيل الحج و الزكاة «و الصوم و نحوها من الاصول . نعم يبقي سؤالٌ و هو ما وجه عدم ذكر بعض الكبائر التى دلّ الكتاب على كونه كبيرة، [قبول كرديم حضرت مي‌خواسته مطابق سؤال جواب بدهد چرا بعضى از اين چيزهايى كه در قرآن بوده نياورده] «كالميسرالذى فيه اثم كبير و اللواط الذى سمّا فاحشة و عذّب قوماً به و النقص في المكيال و الميزان (و لا تنقضوا المكيال و الميزان انى اريكم بخير و انى اخاف عليكم عذاب يوم محيط)[10] و الافتراء على اللّه ـ تعالى - الى غير ذلك؟» چرا آنها را نياورده؟

(سؤال و پاسخ استاد): همه را گفته به عنوان مثال هزار تا گفته مثال دو صفحه است مي‌گويد همه نبوده بايد مي‌فرمود او گفت عرفن الكبائر من كتاب اللّه حضرت فرمود بله اعرفك من كتاب اللّه وقتى كه مي‌گويد بله بايد به وعده اش وفا كند چرا عمل نكرده است اين سؤال جواب به اين كه جواب مرحوم ميرزا تمام نبود آن طور، قطعاً نمي‌شود چون مراد اين بحث بوده كه من كتاب اللّه آن وقت امام سلام اللّه عليه جواب امام را داده است «و يمكن ان يقال: انّ عمرو بن عبيد اختنقه البكاء» به قول ما اگر منبر برويم تحت تأثير احساسات و عواطف قرار گرفته و مظلوميت ائمه او را تحت تأثير قرار داد.

كه اين خاندانى كه عين علم و وحى هستند چگونه شده است كه كسى حق نداشته در يك زمانى يك مسئله از آن ها بپرسد مثل سه طلاق در يك مجلس درست است يا درست نيست؟ تا مجبور بشود لباس خيار فروش را به تن كند طبق خيار را بر سر بگذارد مرد خيارفروش آن جا ايستاده در خانه مي‌گويد خيار مي‌فروشيم، خيار مي‌فروشيم، مرد بيرون آمد ببيند خيار چطورى است فرمود نه سه طلاق واقع نمي‌شود و يكى واقع مي‌شود ديگر غصه اش شد اين چه دنيايى است اين چه قدرت هاى جهانى‌ای است؟

«و لم يتمالك نفسه فخرج صارخاً [بنا كرد گريه كردن] قبل ان يتم ابو عبداللّه(ع) عدّ الكبائر [اين جواب ها من فكر مي‌كنم از همان روح علاقه به مردم و اسلام و حركت انقلابى امام سرچشمه مي‌گيرد و سلطه اش بر تاريخ است، مي‌گويد اين اجازه به او نداد] «و لعلّ فيها اشعاراً بذلك حيث قال فيما قال: «و قطيعة الرحم لانّ الله يقول: (و لهم اللعنة و لهم سوء الدار)[11]« قال: فخرج عمرو و له صراخ من بكائه [اين طورى است نه اين كه حضرت وفا نكرده، حضرت مي‌خواسته بگويد تا اين جا آمده اين ديگر بيچاره تا اين حديث جمله آخر را شنيد نتوانست تحمل كند صدايش به گريه بلند شد رفت، چه کار كند؟ نمي‌تواند دنبالش برود كه برگرد من مي‌خواهم حديثم را تمام كنم،] و ليس فيه ما يدل على سكوت ابى عبداللّه(ع) و اتمام كلامه [دلالت كند بر اين كه حضرت سكوت كرده و كلامش را تمام و عدم اتمام كلامه بايد باشد، مطلب معلوم است.

(سؤال و پاسخ استاد): علي سكوت و اتمـام درست است شمـا خوب خوانديد،] «فلا يمكن استفادة الحصر بالمذكورات فيها مع الاحتمال المذكور الذى لا يبعد إشعار الرواية به» آن احتمالى كه در روايت بود در كنار اين قرار بدهد به هر حال روايت اين كه تمام نكرده حضرت از باب اين كه آن مرد تحت تأثير قرار گرفته و رفته، اين است كه عرض مي‌كنم در درس ايشان اينطورى حديث را نقل كرد بله عبدالعظيم حسنى ثم امسك فقال له ابا عبداللّه ما اسكتك قال احب ان اعرف الكبائر من كتاب اللّه الاشراك بالله الي ان قال آن جمله آخر كه از اول معلوم باشد كه مي‌خواهيم آن را جواب قرار بدهيم در درس اين طورى فرمودند «و امّا ما جعله مؤيّداً لمرامه من عدّ خصوص اليمين و شهادة الزور فيها [كه اين ها را آمده قرار داده] «‌ففيه مضافاً الى انّ اليمين ليس من الاخبار بل انشاءٌ و حرمته بعنوانه غير حرمة الكذب و انّما يقال: الأيمان الكاذبة باعتبار متعلقها [و الا خود قسم دروغ و راست ندارد] فلا وجه لجعله مؤيّدا [مضافاً الا اين] أنّ اختصاص ذكره و ذكر شهادة الزور، التى هى من كتمان الشهادة ايضاً [وقتى كه شهادت به خلاف بدهد در حقيقت شهادت را كتمان كرده] لأجل استفادة حكمهما من كتاب اللّه و قد اراد السائل معرفة الكبائر منه [خوب آن هم از كتاب اللّه در مي‌آمده چون ـ شهادت زور برمي‌گردد به كتمان شهادت، قسم دروغ هم كه در قرآن آمده.]

نعم لو قلنا باستفادة كون مطلق الكذب كبيرة من الكتاب» [كه از كجا دربياوريم همان آيه‌اى كه شيخ اشاره فرمودند] يتوجه السؤال عن وجه اختصاصهما بالذكر [چرا حضرت حالا كه مي‌خواست بيان كند اين دو تا را بيان كرد خوب او چه چيزى را بيان كند؟ اين جا ديگر نمي‌شود بگوئيم مرد رفت چون اين وسط بحث بود،] و يمكن ان يكون لأجل اختصاصهما به في الكتاب و امّا عدم ذكر الكذب المطلق فيها كعدم ذكر كثير من الكبائر فقد مرّ ما يمكن ان يكون وجهاً له»[12] فتأمل كه نه! چون دروغ را اين جا نگفته نمي‌شود بگوئيم براى اين كه آن مرد بلند شده رفته چون در وسط بحث است دو قسمش را كه گفته بايد آن بقيه اقسام را هم بگويد اين تمام كلام در اينجا.

بقيه بحث براى فردا.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- الاسراء (17) : 33.

[2]- النساء (4) : 10.

[3]- البقرة (2) : 173.

[4]- البقرة (2) : 285.

[5]- البقرة (2) : 280.

[6] - مکاسب امام (س). ج 2، ص 86-84

[7]- شوري (42) : 39.

[8]- وسائل الشيعة 15: 318، كتاب الجهاد، ابواب جهاد النفس، باب 46، حديث 2.

[9]- حاشية المكاسب لميرزا محمد تقي الشيرازي ص124.

[10] - هود (1) : 84

[11]- غافر (40): 52

[12]- المكاسب المحرمة 2: 84 – 89.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org