Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: حرمت قيافه
حرمت قيافه
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 279
تاریخ: 1383/2/19

بسم الله الرحمن الرحيم

يكى ديگر از كسب‌هايى كه «يحرم لنفسه» قيافه است كه شيخ مفصّل از او بحث كرده و ما هم به بحث شيخ اكتفا مي‌كنيم و چيز ديگرى در آنجا بحث نمي‌كنيم، چون حاصل كلام شيخ هم برمي‌گردد به این که اگر به عنوان نسبت جزمى و عقيده باشد و بخواهد اثر بر آن بار كند اين حرام است، ولى اگر نه همين طورى كف بيني مي‌كند اما نمي‌خواهد اثرى بر آن بار كند آن حرام نيست. يك وقت با قيافه مي‌خواهد بگويد كه اين پسر فلانى نيست اين حرام است يا با قيافه مي‌خواهد بگويد تأثير و تأثّرى در اين قيافه منهاى ذات بارى تعالى وجود دارد اين حرام است. اما اگر نه، اين‌ها نيست، بله حالا كف دست شما نشان مي‌دهد كه شما انشاالله كاسبيتان رو به راه مي‌شود و پول‌‌دار مي‌شويد، در اين صورت دليلى بر حرمتش نداريم. به هر حال ما در اين بحث اكتفا مي‌كنيم به آنى كه شيخ فرموده و بحث را دنبال نمي‌كنيم.

(سؤال و پاسخ استاد): او كه كاره‌اى نيست! قرينه مي‌آيد سراغ بقيه قرائن آيا مي‌شود با قرائن نسبت زنا داد؟ با قرائن كه نمي‌شود نسبت زنا داد؟ «الولد للفراش»[1]. مي‌گويم حكم شرعى در باب انساب بر آن بار نمي‌شود براى اينكه «الولد للفراش». اثبات اين كه ولد الزناست يا به لعان برمي‌گردد يا به جهات ديگرى برمی‌گردد.

(سؤال و پاسخ استـاد): هيچ كـدام از ايـنها در مقابل «الولد للفراش» حجت نيست. الولد للفراش، زنا اگر با شاهد اربع ثابت بشود و بعد يقينى باشد كه مرد آن وقت نبوده است، سه سال مرد رفته است اين حالا امسال بچه دار شده است، مرد هم آنجا بوده است اينجا مسلم زناست؛ يا زنى شوهر ندارد، آيا زناست يا ولد شبهه... اثبات اينكه اين ولد ولد زناست با فرض اينكه اين زن شوهر دارد بسيار مشكل است براى اينكه «الولد للفراش». بعد هم اگر در جايى هم باشد كه شوهر نيست باز اثبات اينكه اين وطي به شبهه بوده يا اينكه نطفه مرد را يك جايى ممكن است در رحمش تلقيح كرده باشند ـ اين كه امروز است ـ يا ممكن است رفته حمام آن كه در روايت دارد نطفه برداشته باشد... اثبات زنا و ان الولد للزنا بسيار مشكل است، راهى جز باب لعان ظاهراً ندارد چون بقيه راهها به شبهه برخورد مي‌كند؛ شبهه اينكه تلقيح شده، شبهه اينكه از ديگرى برداشته است، اصلا ممكن است خود به خود يك زنى حامل بشود؛ در صورت همگون سازى ممكن است بشر برسد به يك اينكه يك زنى با نطفه خودش بتواند حامله كند خودش را.

(سؤال و پاسخ استاد): نه! الحاق نمي‌توانيم إرث را ثابت كنيم. مگر اطمينان بياورد، ولى شما مطمئن باشيد كه اين علوم فى حدّ نفسه اطمينان نمي‌آورد چون اولا بعضى از اينها اصلش دروغ است، دروغ جعل مي‌كنند براى اغراض و مقاصدى كه دارند. خيلى نمي‌شود اطمينان پيدا كرد، من خيلى اطمينان ندارم. تازه ممكن است فردا خلاف اين ثابت بشود، اينها اطمينان آور نيست. شما در اين فيلمها مي‌بينيد كه مثل خود آدم را درست مي‌كنند، جوان را پير مي‌كنند پير را هم جوان مي‌كنند يا فيلم را بر مي‌گردانند بنابراين چه مانعى دارد كه ژنها هم اشتباهى باشد و درست برگردانده نشده باشد. به نظر بنده اين علوم و اين مسائلى كه هست هيچ نمي‌تواند معيار قضائى باشد در مسأله اَعراض و اَنساب و حتى در ارثى كه به وسيله او مي‌خواهد به اين داده بشود. مگر قرائن و شواهد نسبت به ولديت و ارث به جاى اطمينان عادى برسد، شبيه اطمينانهايى كه در روايات منقوله و قضاياى منقوله از اميرالمؤمنين (صلوات الله و سلامه عليه) هست.

(سؤال و پاسخ استاد): بستگى دارد كه روى جريـان عـادى بـا قرائن ديـگر نـزد مردم حجـت باشد. ژنتيكى دروغ مي‌گويند، آنجا كه مي‌خواهند بر مي‌گردانند.

چه قاضى است كه اطمينان پيدا كند شما كه امروز مي‌بينيد اينقدر دروغ در عالم است. غير از بندگى خود فى ما بين خود و خدا، ببينيد در سابقها فرش كهنه را خارجيها مي‌خريدند ، شما كه نبوديد قم! آنهايى كه بودند شايد يادشان بيايد يا از جاى ديگر ديده باشند. فرش نو را اينجا در خيابان مي‌انداختند كه ماشينها رويش برود به عنوان كهنه قالب كنند به خارجيها، در حالتى كه خارج آن فرشى را مي‌خريد كه عتيقه است يعنى سنواتى بر آن گذشته باشد نه اينكه فرش نو را با زير ماشين انداختن به عنوان كهنه مي‌فروخت. يك وقت يك كسى آمده بود ده ما كه عتيقه بخرد؛ يك رفيقى هم داشتيم به ما حق دارد طلب مغفرت هم برايش بشود، خدا بيامرزد آدم جوانمردى بود، اين دويد و يك مادر پيرى داشت بر مي‌داشت او را مي‌برد. گفتند: مادرت را كجا مي‌برى؟ مي‌گفت اينها عتيقه مي‌خرند مادر من هم عتيقه است مي‌خواهم بروم بفروشمش.

بنابراين بحث قيافه را ما بسنده مي‌كنيم به آنى كه شيخ (قدس سره) فرموده است و در باب امارات هم اگر اماره عقلائيه باشد در غير امور عِرضيه و با بقيه امارات به نحوى باشد كه عقلاء به او اطمينان پيدا مي‌كنند حجةٌ از باب استفاده از قضاوتهاى محيّر العقول اميرالمؤمنين(ع).

(سؤال و پاسخ استاد): من اجمالاً گفتم، بايد نگاه كنيد. قيافه كه حرام نيست! مثل اين اوائل مي ماند هر چه خوشگل است خودشان را بدگل كنند براى اينكه خوشگلها ممكن است مورد توجه ديگران قرار بگيرند. قيافه كه خودش حرام نيست! قيافه شناسى و ترتيب اثر قيافه حرام است.

(سؤال و پاسخ استاد): خود او مثل تقبيل حرام است، اين مقدماتى است كه حرمت نفسى دارد؛ اينها را شارع حرام نفسى كرده است.

«استدلال شيخ (ره) در مورد حرمت مطلق کذب و نقد و بررسی آن»

يكى ديگر از چيزهايى كه يحرم الاكتساب به لكونه محرماً فى نفسه كذب است. شيخ(قدس سره) مي‌فرمايد: «الكذب حرامٌ بضرورة العقول و الأديان»[2] كذب حرام است به ضرورت عقول و اديان.

امام (سلام اللّه عليه) مي‌فرمايد: «الكذب حرام فى الجملة بضرورة الأديان و فى دلالة العقل اشكالٌ»[3] اين كه عقول آيا مي‌تواند دلالت بكند يا نه اين در آن اشكال است.

بنده عرض مي‌كنم ما در باب كذب دليلى نداريم نه از كتاب، نه از سنت، نه از عقل و نه از اجماع بر حرمة الكذب به نحوى كه شيخ مي‌گويد، بگوييم «الكذب حرام» اين كلام شيخ تمام نيست. هيچ دليلى بر حرمت كذب بما هو هو ما نداريم. و ذلك امّا كتاب تمام آيات كتاب مربوط به كذب به خدا و پيغمبر و تكذيب آيات اللّه است. شايد حدود دويست تا آيه يا سيصد تا آيه برويد نگاه كنيد المعجم را، تمام آيات مربوط به تكذيب خدا و رسول و آيات او و نعمتهاى اوست. حتى در سوره «الرحمن» هم كه مي‌گويد (فبأى آلاء ربكما تكذبان)[4] مي‌گويد اين نعمتها را كجا تكذيب مي‌كنيد. اما اگر كذبى در رابطه با خدا و پيغمبر نباشد، قرآن قاصر است از دلالت بر حرمتش. اينجا جاى تتّبع است يك آيه اى در قرآن كه بگويد الكذب حراٌم غیر از آن كذب خاص را شما پیدا کنید.

و اما عقول ؛ عقول هم كذبى را حرام مي‌داند، قبيح مي‌داند و مستحق مذمّت كه اين كذب داراى مفاسد باشد. كذبى كه مفسده برانگيز باشد مردم را به جان هم بياندازد ضرر براى جامعه و براى مردم داشته باشد آن كذب حرام است. يك خبر دروغى مي‌دهد جنسى را به مشترى قلابى مي‌فروشد، خانه خشتى را مي‌گويد ضد زلزله كه هيچى، ضد بمب و اينطور چيزها ساخته شده است. يا نه، دروغهایى كه حكومتها مي‌گويند كه خيلى در تاريخ فراوان بوده است. بله اينها هزاران مفسده دارد، جامعه را به هزاران بدبختى مي‌كشاند، جامعه را در خمودى نگه مي‌دارد جامعه را در خامى نگه مي‌دارد؛ هزار مفسده دارد، آن هم حرام است به عقل، عقل او را مستحق ذم مي‌داند، قبيح مي‌داند و مستحق ذم و قبحي كه عقل او را مستحق ذم بداند شارع او را حرامش كرده است. اما دروغهاى عادى، دروغى كه هيچ مفسده نداشته باشد؛ تازه دروغى هم كه مفسده نداشته باشد و ضررى به كسى نمي‌خورد، يك دروغى مي‌گويد به كسى ضررى نمي‌خورد؛

عقل او را قبيح نمي‌داند، اگر هم قبيح بداند قبيح اخلاقى مي‌داند؛ مي‌گويد به هر حال تو در مسير كجى دارى مي‌روى، اين ره كه تو مي‌روى به مكه و... نيست به جاى ديگر است.

بنابراین دروغهاى بدون مفسده را عقل قبيح اخلاقى مي‌داند، نه قبيح عقلى موجب ذم، نه عقلى دينى موجب ذم.

و اما روايات؛ قبل از هر چيز ما بايد برويم سراغ كافى شريف. كافى يك بابى دارد در اين باب 22 تا روايت كلينى (قدس سره) جمع كرده و بيان فرموده است. من نرسيدم دسته بندى كنم، حالا مي‌خوانم هم شما به روايات آشنا بشويد و هم عرض مي‌كنم كه اين روايات چه مدلولى را مي‌فهماند. آيا اين روايات دلالت مي‌كند بر اينكه الكذب بما هو هو حرامٌ كذب مطلق حرام است كه شيخ مي‌فرمايد، ظاهر عبارت شيخ اين است؛ يا نه، كذب خاصى را حرام مي‌كند اين روايات و يا ناظر به جهات ديگرى است در باب كذب؟ آيا اين بيست و دو روايتى كه در كتاب كافى شريف آمده و كلينى (قدس سره) و ( نورّ اللّه مضجعه و حشرنا اللّه معه) زحمت كشيده و جمع كرده آيا اينها بر حرمة الكذب بما هو هو دلالت مي‌كند، يا كذب خاصى را دلالت بر حرمتش مي‌كند يا ناظر به يك جهات ديگرى است؟ بعضيهايش كذب خاصى را حرام مي‌داند و بعضيهايش هم ناظر به جهات ديگرى است.

روايت اول: روايت ابن نعمان ـ «عن أبى النعمان قال: «قال ابو جعفر(ع): يا ابا النعمان لا تكذب علينا كذبةً فتسلب الحنيفيّة» [به ما دروغ نبند] و لا تطلبنّ أن تكون رأساً فتكون ذنباً [خيلى در دلت نخواه كه رئيس باشى، دمبش قرار مي‌گيرى. خدا اگر بخواهد بيده الخير نه مثل يزيد و بنى الامية! اگر خدا بخواهد خوب رياست درست مي‌شود اللّه اعلم حيث يجعل رسالته و رياسته. اما اگر اينطور نباشد] و لا تستأكل الناس بنا فتفتقر [ما را وسيله كاسبى خودت قرار نده، حالا اين ديگر يك مشكلى است! ما را وسيله كاسبى خودت قرار نده، فقير و بدبخت مي‌شوى و نيازمند مي‌شوى.] فانّك موقوف لا محالة و مسئول [يك روز نگه مي‌دارند سر پل آدم بگيرى مثلاً و از تو سؤال مي‌كنند] فان صدقت صدّقناك و ان كذبت كذّبناك»[5] ما هم آن روز تكذيبت مي‌كنيم. اين كه مربوط به كذب بر ائمه است.

روايت دوم: عن أبى جعفر(ع) قال: «كان على بن الحسين (صلوات اللّه عليهما) يقول لولده: اتّقوا الكذب الصغير منه و الكبير فى كل جدّ و هزل فانّ الرجل اذا كذب فى الصغير اجترى على الكبير[دروغهاى كوچك هم نگوييد، كم كم مي‌رويد دروغهاى بزرگ هم مي‌گوييد.] اما علمتم انّ رسول اللّه(ص): قال ما يزال العبد يصدق حتّى يكتبه اللّه صدّيقاً و ما يزال العبد يكذب حتّى يكتبه اللّه كذّاباً»[6] اين جمله پيغمبر معنايش اين است كه خلاصه تخم مرغ دزد شتر دزد مي‌شود، حالا اين تخم مرغ دزدى هم نيست. اين عبارت را مي‌گويد كه دروغ كوچك نگو، گرفتار دروغ بزرگ مي‌شوى. اما آيا دروغ كوچك حرام است؟ يا نه، چون آدم گرفتار مي‌شود مي‌گويد نگو؟ از اين برنمي‌آيد كذب صغير حرام است، مي‌گويد از كذب صغير فاصله بگير تا گرفتار كبير نشوى. اين يك جريان عادى را دارد مي‌گويد، يك ملازمه عاديه را دارد بيان مي‌كند نه اينكه بخواهد بگويد كذب صغير حرام است، از حرمت كذب صغير ساكت است ، بلكه از حرمت كبير بما هو كبيرهم ساکت است. لعلّ مي‌خواهد بگويد كه دروغهاى كوچك نگو، گرفتار دروغ بزرگ مي‌شوى آن وقت مي‌گويى باور نمي‌كنند، خودت رسوا مي‌شوى. پس اولاً؛ بيان الملازمة است نه بيان حرمة الصغير و ثانياً ؛ بر حرمت كبير هم دلالت نمي‌كند، چون لعل مي‌گويد كوچكها را نگو تا گرفتار بزرگ نشوى، گرفتار بزرگ شد يعنى عذاب مي‌شود يا گرفتار بزرگ شد مفتضح مي‌شود حرفش را ديگر مردم گوش نمي‌دهد؟ اين مرحوم آقا رضا صدر در اين كتاب دروغش، دروغ شاخ دار را دارد. اين وقتى مي‌گويد دروغ كوچك نگو كه گرفتار دروغ بزرگ نشوى. گفت در كوفه آنجا يك وقتى جمعيت اينقدر زياد بود كه سى و يك هزار نفر كله پز احمد نام كچل يك چشم اينها صبح ها كله پزى مي‌كردند. آقا رضا مي‌گويد چه دروغ شاخ دارى! چقدر بايد جمعيت باشد تا صدها هزار نفر احمد نام بشوند، بعد در اين احمد نامها چقدر زياد باشد بيست سى هزار نفر كچل بشوند، بعد اين كچل ها آن قدر زياد باشند که يك عده از آن ها چشمشان اينطورى باشد، بعد تازه كله پزى باز كنند، اين را مي‌گوييم دروغ شاخ دار. لعل امام سجاد(ع) سفارشش به بچه هايش اين است كه شما دروغهاى كوچك نگوييد تا گرفتار دروغهاى بزرگ نشويد و مردم باور نكنند، آن وقت آبرو و شخصيتتان از بين برود. بيان عذاب نيست، براى بيان تضييع شخصيت اجتماعيه است. كجاي آن دارد كه حرام است؟

روايت سوم: روايت محمد بن مسلم عن أبى جعفر(ع) قال: «انّ اللّه عزوجل جعل للشراقفالا» [بديها را قفل كرده است] و جعل مفاتيح تلك الاقفال الشراب و الكذب شر من الشراب»[7]. اولاً ؛ در فقه الحديث اين حديث من مانده‌ام، دست استمداد به شما آقايان دراز مي‌كنم.

(سؤال و پاسخ استاد): شراب فارسى است! شراب عربى يعنى نوشابه. الشراب يعنى الشرب... شرب، يشرب، شراباً. من در المنجد نگاه كردم، يك جا ندارد الشراب يعنى اين الشرابى كه ما مي‌گوييم. شما به بنده بفرما مرحباً بناصرنا! اصلا شراب يعنى چه؟ شراب به معناى نوشيدن است، شراباً طهوراً. بئس الشراب، نعم الشراب. از مرحوم كافى بر نمي‌آيد كه مرادش اين بوده، اما اين از حديثهايى است كه منبريها و محدثين حسابى مانور رويش مي‌دهند مي‌گويند دروغ از مشروبات الكلى بدتر است. مي‌گويم شراب اينجا يعنى چه؟ شراب فارسى است. گفت: «ريشاً و لباس التقوى ذلك خير». بحث من اين است كه من استمداد مي‌جويم در فقه الحديث، مي‌گويد و جعل مفاتيح اين اقفال را شراب، يعنى چه؟ يك كسى بود آمد مدرسه اصفهان، اين شخص خيلى خوش استعداد بود. شش، هفت ماهى ماند و خوب هم درس مي‌خواند، بيچاره از دبيرستان رها كرده بود آمده بود آخوند شده بود. دبيرستانش هم خوب بود، بعد از شش، هفت ماه درس خواندن گفت عربى من كامل شد. گفتند: چطورى؟ گفت: اصلاً ديگر هيچ احتياجى ندارم، عربى مي‌خواهم ترجمه كنم. گفتند: چطورى؟ گفت: هر فارسى را يك الف و لام سرش در مي‌آورم مي‌شود عربى، ماست الماست، راه رفتن الراه رفتن، مي‌شود عربى.

بيچاره بعد خون دماغ شد و زياد زحمت كشيده بود از دنيا رفت. اين يعنى چه؟ فقه الحديث، و تا فقه الحديث هم روشن نشود استدلال تمام نيست. ما نمي‌دانيم شراب چيست كه دروغ بدتر از شراب باشد؟!

(سؤال و پاسخ استاد): از كجا مي‌گويى؟ مي‌گويم «ريشاً و لباس التقوى ذلك خير» يعنى ريش نداشته باشيد به نظافت بهتر مي‌خواند، ريشهايتان نباشد براى اينكه صورتتان نظيف است. اين كه دفع است، اين كه هيچى اصلاً روايت نيست. راحت شما بگو اصلاً شايد اين كتاب اصول كافى نيست! ظاهراً اشكالم را نتوانستم حل كنم. شُرّاب يعنى چه؟ شراب صيغه مبالغه است. آن آقا مي‌گويد الف و لام، آن آقا مي‌گويد قرينه ؛ قرينه از سبق ذهنى آمده است! آن آقا از اول مي‌گويد يعنى شراب.

اين يك بابى است در فقه برايتان عرض كردم كه قاطى نكنيد كلمات فارسى را با كلمات عربى. اين يك شبهه، اصلاً فقه الحديث گير دارد.

اما در مورد استدلال به حديث که كليد آن قفلها را شراب قرار داد و دروغ بدتر از شراب است باید گفت. يك حرف خوبى مرحوم ايروانى(قدس سره) دارد و آن این که: «كليد بودن كه دليل بر حرمت نيست؟» يك چيزى كليد اين قفلهاست، دروغ بدتر از آن كليد است؛ خوب باشد! يك كليدى است كه خيلى راحت تر باز مي‌كند، شاه كليد است همه را باز مي‌كند. شاه كليد يعنى كليد بالاتر است، چه دليلى بر حرمت دارد؟

(سؤال و پاسخ استاد): مي‌گويم مفتاح است! نمي‌گويد شراب حرام است يا نه ؛ مي‌گويد شراب حالا يعنى مشروبات الكلى، يعنى آب جو، يعنى وسكى، يعنى فقاع، يعنى اينهايى كه ميلياردها مسلمان لب به آن نزده اند مگر اينكه كم كم فردا گرفتار آنها هم بشويم.

«و جعل مفاتيح تلك الاقفال الشراب» كليدش را مي‌گويد شراب قرار داده است. دروغ بدتر از شراب است در چه؟ در حرمت كه نه! در كليد بودن، يعنى شاه كليد است. خوب شاه كليد بودن كه دليل بر حرمت نيست؟ شبهات را احتراز كنيد لأن لما تقعوا فى المحرمات.

«انّ لكل ملك حمى و حمى اللّه محارمه»[8] فاتقوا الشبهات لأن لما يقع فى المحرمات اين كليدش است، شاه كليد كه جرمى نكرده است! كجايش در مي‌آيد حرمت؟ اين هم روايت سوم.

(سؤال و پاسخ استاد): آن كليد است! خودش گفته است. اينجا اين حيثش را مي‌گويد! كار به حرام ندارد. يعنى شراب از زناى محسنه بدتر است؟! يعنى شراب از لواط با بچه هايى كه هنوز مو در صورتشان در نيامده است، بدتر است؟! اين آن را نمي‌گويد.

من عرض مي‌كنم شرّ است اين روايت شرّيت در حيث عذاب را نمي‌گويد، شريت در حيث حد را نمي‌گويد، شريت در بدبختى هايى كه اين آقا مي‌گويد نمي‌گويد، مي‌گويد اين بدتر از آن است در كليدى، يعنى شاه كليد است؛ يعنى دروغ شاه كليد است، خيلى خوب شاه كليد باشد! شاه كليد بودن كه گناه نيست! گناه آن اعمال بعدى است. به حاشيه مرحوم ايروانى[9] مراجعه كنيد، شبيهش را داريم «لكل ملك حمى و حمى اللّه محارمه» اگر كسى دنبال شبهات رفت أوشك أن يقع فى المحرمات نه اينكه دنبال شبهات رفت حرام است، وقتى رفت ممكن است بيافتد در غرقگاه. پس اين روايت هم اولاً؛ فقه الحديثش تمام نيست، و ثانياً ؛ ولو فقه الحديثش ارتباطى به محل بحث ما ندارد ، اما شريت من حيث المفتاحية است و مفتاح بودن دليل بر حرمت نيست.

روايت بعدى: عبدالرحمن بن أبى ليلي عن ابيه عن أبى جعفر(ع) قال: «انّ الكذب هو خراب الايمان»[10] دروغ خراب ايمان است. اينجا يك چيزى يادش بوده مي‌خواسته بگويد درست نگفته است، بعضيها هم گفته‌اند انّ الكذب خُرّاب الايمان. به هر حال ايمان بله، مراتب دارد! بعضى از چيزهايى كه حرام نيست براى ايمان ضرر دارد، اينطور نيست كه محرم باشد، چيزهاى مكروه هم براى ايمان ضرر دارد. ايمان مراتبى دارد، اين ايمان را خرابش مي‌كند. اما خرابش مي‌كند ايمان را خراب مي‌كند ندارد كه عذاب دارد! ايمان چون ذات مراتب است، تخريب او با غير محرّم هم مي‌سازد. اين هم يك مطلب.

توجه: بعد هم حالا خراب كننده باشد، چرا خودش حرام است؟

روايت بعدى: «الكذب على اللّه و على رسوله من الكبائر»[11] اين هم كه بحث خدا و پيغمبر را مي‌گويد.

روايت بعدى: فضيل بن يسار عن أبى جعفر(ع) قال: «إنّ اوّل من يكذّب الكذّاب [يعنى دروغ پرداز، همه‌اش دروغ مي‌گويد نه يكى دروغ يا دو تا دروغ.] اللّه عزّوجلّ» [به او مي‌گويد كه دروغ مي‌گويى] «ثم الملكان اللذان معه ثمّ هو يعلم أنه كاذب»[12] بعد هم خودش مي‌فهمد كه دارد دروغ مي‌گويد. اينقدر دروغ مي‌گويد كه ديگر خودش هم مي‌فهمد. روایت مال كَذاب است نه كِذب كذاب صيغه مبالغه است، يعنى دروغ پرداز.

روايت بعدى: عن عمر بن يزيد قال: «سمعت ابا عبداللّه(ع) يقول: إنّ الكذّاب يهلك بالبيّنات و يهلك اتباعه بالشبهات»[13]. [كذاب را در پاورقی از مرآت العقول معنا کرده است «اريد بالكذّاب فى هذا الحديث اما مدعى الرئاسة بغير حق» يا آن كسى كه بدون حق خودش را رئيس مي‌داند «و سبب هلاكه بالبينات و افتاؤه بغير علم» اين بدبختيش اين است. «مع علمه بجهله» خودش هم مي‌داند كه حق فتوا ندارد باز هم فتوا مي‌دهد «و سبب هلاك اتباعه بالشبهات تجويز هم كونه عالماً» آنها احتمال مي‌دهند كه اين عالم باشد و يقين ندارند به جهلش «و عدم قطعهم بجهله فهم فى شبهة من امره». يا كذاب اين است «أو من يضع الحديث و يبتدع فى الدين»[14] به هر حال به كذبى كه محل بحثمان است ارتباطى ندارد].

روايت بعدى: عن معاوية بن وهب قال: «سمعت ابا عبداللّه(ع) يقول: إنّ آية الكذّاب» [نشانى دروغ پرداز] «بأن يخبرك خبر السماء و الارض و المشرق و المغرب» [اينها را خوب به هم مي‌بافد اما] «فاذا سألته عن حرام اللّه و حلاله لم يكن عنده شىء»[15] اصلاً اين آدم پايبندى نيست. اين هم باز كذّاب را مي‌گويد، نشانه كذّاب را مي‌گويد.

روايت بعدی: عن أبى بصير ـ «قال: سمعت ابا عبداللّه(ع) يقول: انّ الكذبة لتفطّر الصائم» [دروغ روزه دار را روزه اش را افطار مي‌كند و باطل مي‌كند.] قلت: و أيّنا لا يكون ذلك منه؟ [كداممان دروغ نمي‌گوييم در ماه رمضان؟] قال: ليس حيث ذهبت انّما ذلك الكذب على اللّه و على رسوله و على الائمة المعصومين (صلوات الله عليه و عليهم)»[16]. ارتباط دارد؟ مطلق نيست، اين هم كذب على اللّه است.

من اين روايتها را مي‌خوانم كه در بحثها هميشه با ديد دقّت حركت كنيم، اين از الهاماتى است كه آدم از امام مي‌تواند بگيرد.

روايت بعدى: مرفوعه احمد بن محمد بن عيسى ـ «رفعه الى ابى عبداللّه(ع) قال: ذكر الحائك لابى عبداللّه(ع)» [گفتند بافنده ملعون است] «أنّه ملعونٌ» [گفتند آقا حائك ملعون است.] فقال: انّما ذاك الذى يحوك الكذب على اللّه و علي رسوله(ص)»[17] نه بافنده! بافنده چه تقصيرى دارد، يك لقمه نان در مي‌آورد يك لباس هم براى تو درست مي‌كند، او ملعون است؟! او بيچاره چه كار دارد مي‌كند، بافندگى مي‌كند. اينها دقت بايد بشود.

اين ده تا، روايت روایات ديگر دارد براى فردا.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- وسائل الشيعة 26 : 274، كتاب الفرائض و المواريث، أبواب ميراث و لد الملاعنة، باب 8، حديث 1.

[2]- المكاسب 1: 147.

[3]- المكاسب المحرمة 2 : 60.

[4]- الرحمن (55) : 13.

[5]- كافي 2 : 338، باب الكذب، حديث 1.

[6]- كافي 2 : 338، باب الكذب، حديث 2.

[7]- كافي 2 : 339، باب الكذب، حديث 3.

[8]- وسائل الشيعة 27 : 167، كتاب القضاء، أبواب صفات القاضي، باب 12، حديث 44.

[9]- حاشية كتاب المكاسب لايرواني 1: 226.

[10]- كافي 2 : 339، باب الكذب، حديث 4.

[11]- كافي 2 : 339، باب الكذب، حديث 5.

[12]- كافي 2 : 339، باب الكذب، حديث 6.

[13]- كافي 2 : 339، باب الكذب، حديث 7.

[14]- مراة العقول 10: 330.

[15]- كافي 2 : 340، باب الكذب، حديث 8.

[16]- كافي 2 : 340، باب الكذب، حديث 9.

[17]- كافي 2 : 340، باب الكذب، حديث 10.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org