Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: دو نظر در باره ابن ابی لیلی
دو نظر در باره ابن ابی لیلی
درس خارج فقه
حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته)
کتاب الوقف
درس 268
تاریخ: 1402/9/19

بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین

«دو نظر در باره ابن ابی لیلی»

بحث در ترجمه «محمد بن عبد الرحمن بن ابی لیلی انصاری» قاضی متولد کوفه بود که در کوفه قضاوت می‌کرد. گفته شد که دو نظریه در باره ابن ابی لیلای قاضی وجود دارد:

- نظریه‌ای که او را ممدوح و حسن شمرده؛

- نظریه‌ای که او را جرح کرده.

نظریه ممدوحیت براساس آن چیزی است که علامه در «خلاصه» و ابن داود در «رجال» خود، درباره او گفته‌اند که «ممدوح ٌ» یا «مأموناً» و یا «صدوقاً» و بعد از آنان هم رجالیون و برخی از فقها به استناد کلام این دو بزرگوار، ابی لیلی را حسن شمرده‌اند. از متأخرین هم صاحب «مستدرک الوسائل» در خاتمه، ج9، استدلالات خود را برای حسن بودن ابی لیلی آورده‌ و مرحوم حضرت آقای خوئی و صاحب «تنقیح المقال» هم قائل به تضعیف ایشان شده‌اند.

از این جهت که عنوان و اقوال بحث را از جایی خوانده باشیم، عبارت را از «تنقیح المقال» می‌خوانم که عنوان و موضوع بحث و اشاره به اقوال را در خودش دارد و سپس «مستدرک» را خواهیم خواند که برای حسن شمردن محمد بن عبد الرحمن بن ابی لیلی، استدلالاتی دارد. آنگاه عبارت «تنقیح» را در تضعیف و استدلالات ایشان را می‌خوانیم. گفته شد که در تمام سیر بحث و بررسی اقوال، درباره حسن بودن او از رجالیونی مثل علامه و ابن داود، نص داریم اما قائلان به تضعیفش مثل مرحوم مازندرانی در «منتهی المقال»[1]به وسیله وجوه درایه‌ای خواسته‌اند او را تضعیف کنند؛ لذا باید دقت کرد که آیا این وجوه، دلالت بر تضعیف او دارد به شکلی که خبر چنین شخصی، حجت نباشد و وثاقت در خبر، نداشته باشد؟

«تعریف ابن ابی لیلی در تنقیح المقال»

عبارت را از «تنقیح المقال» می‌خوانیم. بارها عرض کرده‌ام که والد استاد با همه سابقه علمی و پشتکار علمی‌شان که تا ساعت‌های 4 و 5 صبح، مشغول فعالیت علمی بودند، چون طبق فتوای خودشان اگر کسی یقین دارد که اگر بخوابد، برای نماز صبح، بیدار نمی‌شود، باید بیدار بماند و نمی‌تواند بخوابد. بدین جهت اگر مطالعاتشان طول می‌کشید، به جهت فتوایشان مجبور بودند بیدار بمانند. بارها وقتی بعد از نماز، به طبقه پایین می‌آمدند، با حالت تعجب می‌فرمودند که فقها چه‌کار کرده‌اند؟ ما کجاییم و آنها کجا هستند؟ خودم را عرض می‌کنم که مطالعات چندانی نمی‌کنم، ولی همین که مثل این «تنقیح المقال» را نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که فقها چه زحمتی برای ترویج علوم اهل بیت(علیهم السلام) کشیده‌اند، ولی امروزه برای معرفی ائمه از خواب، خیال، دروغ و مخلوط کردن مسائل به یکدیگر، بهره می‌بریم.؛ چون حاضر به تلاش نیستیم؛ لذا مجبوریم به این دست امور، تمسک کنیم، ولی انسان، متعجب می‌ماند که با نبودِ کتاب‌های چاپی امروزی و با و جود کتب خطی قدیم، درباره یک روای، چنان مستحضرند که از کتب مختلف و لا بلای متون رجالیون و فقها ادله‌ای را برای توثیق یا جرح اقامه می‌کنند که یک کار واقعا خارق العاده است که جز به توفیق الهی، میسر نمی‌شود؛ یعنی اخلاصی که داشته‌اند و به دنباله‌اش عنایتی که از طرف ائمه اطهار(علیهم السلام) بوده، چنین چیزی را ممکن می‌کند؛ چون با وسائل امروزی هم انجام چنین کارهایی دشوار است و زمان‌های بسیاری طول می‌کشد. اینها همه با تلاش بوده نه با خواب و خیال و توسل به تنهایی. در زندگینامه صاحب «تنقیح المقال» آمده است که ساعاتی قلیل می‌خوابیده، اما باز هم همه‌اش توفیق است و الا با شرائط عادی، امکان ندارد.

«عبارت تنقیح المقال»

«محمد بن عبد الرحمن بن ابی لیلی الانصاری القاضی الکوفی: عدّه الشیخ فی رجاله من اصحاب الصادق(علیه السلام) مضیفاً الی عنوانه مات سنة ثمان و اربعین و مائة [در سال 148 از دنیا رفته است که زمان وفات امام صادق(علیه السلام) نیز همین می‌باشد] فمات سنة وفات الصادق(علیه السلام) و قال فی القسم الاول من الخلاصة[2]: محمّد بن عبد الرحمن بن أبي ليلی: الأنصاري القاضي الكوفي، روی ابن عقدة عن عبد اللّه بن إبراهيم بن قتيبة عن ابن نمير و سئل عن ابن أبي ليلی فقال: كان صدوقاً مأموناً [این عبارت «خلاصه» از علامه است که روایتی را در صدوق و مأمون بودن ابن ابی لیلی از ابن عقده، نقل کرده است. می‌دانید که اعتماد علامه در «خلاصه» بر جرح و تعدیل ابن عقده، زیاد است.

و لكنّه سيّئ الحفظ جدّاً [اما حافظه‌اش خوب نبوده است] و هذه الرواية و الّتي قبلها عندي من المرجّحات [یک روایت دیگر هم علّامه از ابن قتیبه در روای قبلی، ذکر می‌کند و می‌فرماید این روایت و روایت قبلی موجب ترجیح هستند] لا أنّها توجب تعديلاً [اینها موجب تعدیل نیست اما از مرجحات است. تا اینجا عبارت «خلاصه» است. مرحوم مامقانی می‌فرماید:]

و أقول: قد وقع الخلاف فی الرجل علی قولین [دو قول درباره ایشان وجود دارد] احدهما الحسن وهو ظاهر عد العلامة ایاه فی القسم الاول فانه یدل علی اعتماده علیه [می‌دانید که علّامه در «خلاصه» می‌فرماید به کسانی که در قسم اول، ذکر می‌کنم، اعتماد دارم یا عمل به روایتشان برای من ترجیح دارد. مامقانی می‌فرماید همین که علّامه او را در قسم اول، ذکر کرده، نشانه حسن اوست و این که مورد اعتماد علّامه است هرچند که توثیقی هم ذکر نکرده باشد] و عنونه ابن داود فی الباب الاول [ابن داود هم در باب اول آورده و فرموده] و قال: انه ممدوح [این هم یک قول از ابن داود رجالی است] و فی الوجیزه [از علامه مجلسی] والبلغة أیضا ممدوح و عن المحقق الداماد و المولی الصالح المازندرانی [که در شرح بر «کافی» می‌فرماید:] أنه ممدوحٌ مشکورٌ صدوقٌ مأمون من أصحاب الصادق(علیه السلام) وعن الصدوق(رحمه الله) أنه نقل أنه قال للصادق(علیه السلام): اشهد أنکم حجج الله فی خلقه [مرحوم صدوق هم این عبارت را نقل کرده که ابن ابی لیلی به امام صادق(علیه السلام) عرض کرده است «اشهد أنکم حجج الله فی خلقه». این یک قول است و در اددامه قول دوم یعنی تضعیف را ذکر می‌کند] ثانیهما: أنه ضعف و هو الذی یظهر من اعتراض الشهید الثانی علی العلامة فی تعلیقه علی الخلاصة [شهید ثانی، تعلیقه‌ای بر «خلاصه» دارد که ضمن آثارشان هم چاپ شده است] بقوله [قول شهید ثانی این گونه است:] لا وجه لذکر ابن ابی لیلی فی القسم الاول [در تعلیقه بر «خلاصه» می‌فرماید وجهی ندارد که علّامه ابن ابی لیلی را در قسم اول ذکر و به او اعتماد کرده‌ است] مع شهرة ما هو علیه [که قاضی بوده یا ناصبی بوده] و قال الحائری [ابوعلی حائری مازندرانی است] بعد نقل ما سمعته من عدّ الوجیزة ایّاه ممدوحا [مرحوم آقای حائری از کسانی است که قائل به تضعیف ابن ابی لیلی شده و می‌فرماید: بعد از این‌که ابوعلی حائری از «وجیزه» نقل می‌کند که فرموده «ممدوحاً، و نقل ما سمعته عن المولی الصالح المازندرانی ما لفظه [و نظر ملاصالح را نقل می‌کند. می‌فرماید:] و کل ذلک عجیبٌ غریب فإنّ نصب الرجل أشهر من کفر ابلیس [قاضی بودن او از کفر ابلیس مشهورتر است. ممکن است حرف شهید –که فرموده بود «مع شهرة ما هو علیه»- از جهت قضاوت باشد که مثل «تنقیح المقال» می‌خواهد از راه این‌که او قاضی بنی امیه و بنی عباس بوده، او را تضعیف کند. البته برخی گفته‌اند که اصلا ناصبی است. البته حضرت آقای خوئی به تبع یکی از رجالیون، نصب را درباره او قبول ندارد]فان نصب الرجل اشهر من کفر ابلیس، وهو من مشاهير المنحرفين و من اقران ابی‌حنیفه، وتولى القضاء لبني امية، ثم لبني العباس برهةً من السنين، كما ذكره غير واحدٍ من المؤرخين [این ادامه حرف مرحوم ابوعلی حائری است که] و ردّه شهادةَ جملةٍ من أجلاء أصحاب الصادق (عليه السلام) غیر مرّةٍ لأنهم رافضة، مشهورٌ [کسی بوده که شهادت مثل محمد بن مسلم را رد می‌کرده و رد شهادت اصحاب امام صادق(علیه السلام) از طرف ابن ابی لیلی به این علت که رافضی‌اند، مشهور است] وفي كتب الحديث مذكورٌ [که حضرت آقای خوئی هم حدیث را ذکر کرده‌اند و یادآور شده‌اند که این حدیث در ترجمه محمد بن مسلم آمده است] ويجب ذكره في الضعفاء، كما فعله الفاضل  عبدالنبی [نمازی جزائری] إنتهى [صاحب «تنقیح المقال» چون از قائلان به تضعیفند، می‌فرمایند:] ولقد أجاد وأفاد»[3] و ادلّه خودشان را بیان می‌کنند که در تضعیف او خواهیم خواند.

«تعریف ابن ابی لیلی در خاتمه مستدرک»

اکنون تحسین و حَسُن شمردن وی را از صاحب «مستدرک» که از قائلان به حسن مترجَم است، بیان می‌کنیم. ایشان می‌فرماید: «محمّد بن عبد الرّحمن بن أبي ليلى الأنصاري القاضِي الكُوفِيّ مات سنة ثمان وأربعين ومائة من أصحاب الصادق(علیه السلام) [که این عبارت را از «رجال شیخ» نقل کرده است.] وذكره في الخلاصة في القسم الأول ونقل عن ابن عقدة انه مرويٌّ عن ابن نمير: انّه كان صدوقاً مأموناً ولكنّه سيّء الحفظ جدّاً وهذه الرواية من المرجّحات لا انّها توجب تعديلاً، وذكره ابن داود أيضا في القسم الأول وقال: ممدوح. وفي الوجيزة ممدوح. وقال المولى محمّد صالح في شرح الكافي: ممدوحٌ مشكورٌ صدوقٌ مأمونٌ [که در «شرح اصول کافی» فرموده است.] وفي التعليقة [در تعلیقه وحید بهبهانی بر «منهج المقال» آمده است: ممدوح مشکور صوق مأمون] روى ابن أبي عمير عنه عن أبيه [چون ابن ابی عمیر، از غیرثقه نقل نمی‌کند، به این جهت، به سخن ایشان استشهاد کرده است] وقد أغرب أبو علي في رجاله بعد تصريح هؤلاء المشايخ فقال بعد نقل ما نقلناه [ابو علی حائری بعدد از نقل آنچه که در تحسین مترجَم وارد شده، فرموده:] كلّ ذلك عجيب غريب! فإنّ نصب الرجل أشهر من كفر إبليس وهو من مشاهير المنحرفين وتولّى القضاء لبني أُميّة ثم لبني العباس برهةً من السنين كما ذكره غير واحدٍ من المؤرخين؛ وردّه شهادة جملة من أجلاء أصحاب الصادق(علیه السلام) لأنّهم رافضة، مشهورٌ وفي كتب الحديث مذكورٌ [در ادامه موارد ردّ شهادددت اصحاب امام صاددق(ع) را بیان می‌فرمایند] من ذلك [در ردّ اصحاب امام صادق(علیه السلام)]ما ذكره الكشي في ترجمة محمّد بن مسلم فلاحظ ومن ذلك في ترجمة عمّار الدّهني، ويجب ذكره في الضعفاء كما فعله الفاضل الشيخ عبد النبيّ الجزائري صاحب الحاوي [می‌فرماید این شخص باید در ضعفا ذکر شود.] قلت: المدَّعَي صدقُه وأمانته ووثاقته في الحديث ومجرّد القضا والعاميّة لا ينافي ذلك. [صاحب مستدرک می‌فرماید مدعای ما امانت و وثاقت او در روایت حدیث و خبر است و قضاوت و غیر شیعه بودن به ین ادعا ضرر نمی‌زند] وقال صدر المحققين العاملي في حواشيه على رجاله [که این طور فرموده:] وفي تضاعيف الأخبار ما يدلّ على أنّ ابن أبي ليلى لم يكن على ما ذكره المؤلّف من النصب [عرض کردم که برخی از رجالیون نصب را قبول ندارند و حضرت آقای خوئی هم می‌فرمایند استدلالاتی که برای نصب مترجَم ذکر نموده‌اند، تمام نیست و دلالت بر نصب نمی‌کند] بل يظهر من الروايات ميله لآل محمّد(علیهم السلام) وروايات ردّه الشهادة تشهد بذلک؛ لأنه قبل شهادتهم بعد ردّها [چون بعد از آن‌که شهادتشان را رد می‌کرد، می‌پذیرفته] وفي صدر الوقوف من الكافي [در ابتدای کتاب وقف «کافی» فرموده:] انّ ابن أبي ليلى حكمَ في قضيّةٍ بحكمٍ فقال له محمّد بن مسلم الثّقفي [ظاهراً همانند روایت دیگری است که خواندیم.

إنّ علياً(علیه السلام) قضى بخلاف ذلك وروى له ذلك عن الباقر(علیه السلام) فقال: ابن أبي ليلى هذا عندك في كتاب؟ قال: نعم قال: فأرسل وائتني به. قال له محمّد بن مسلم: على أن لا تنظر في الكتاب إلاّ في ذلك الحديث، ثم أراه الحديث عن الباقر(علیه السلام) فردّ قضيّته [قضایی را که کرده بود، بر گردانید] ونقضه للقضاء بعد الحكم دليل على عدم التعصب فضلاً عن النصب [چنین کسی نمی‌تواند ناصبی باشد]وإخفاء محمّد بن مسلم [گفته‌اند دلیل اخفاء محمد بن مسلم، شاید به علت نصب او بوده، ولی ایشان می‌فرماید:] سائر ما في الكتاب عنه، يمكن تعليله بأنّه كان فيه من الأسرار التي لا يمكن إذاعتها لكلّ أحدٍ ويمكن تعليله بأُمورٍ آخری [که در خود کار محمد بن مسلم هم درسی است که هر مطلبی را در همه جا نباید درباره ائمه(علیهم السلام) گفت؛ چون کشش وجود ندارد و موجب بدبینی می‌گردد. افزون بر این، ذکر این مقامات برای ائمه(علیهم السلام) در مردم، توقع ایجاد می‌شود که برای امور دنیوی‌شان فقط توسل پیدا کنند.

جالب است که مطلبی را به صورت کلیپ می‌دیدم که شخصی قبل از ماه رمضان، گاوش مریض شد و نذر کرد که اگر گاوش بهبود پیدا کند، سه روز، روزه بگیرد. اما گفت: چرا بگذارم گاوم خوب شود و بعد، روزه بگیرم؟ ابتدا روزه می‌گیرم تا خدا را در رودربایستی بگذارم. فکر کرده بود که رفتار خداوند مثل ما انسان‌هاست که در رودربایستی، قرار می‌گیریم. این شخص، سه روز را روزه گرفت و از قضا گاوش مرد. نگاهی به گاو کرد و چون دید چند روز دیگر، ماه رمضان می‌رسد، گفت: خدایا، من روزه گرفتم گاوم نمیرد؛ حالا که مرده، در ماه رمضان به جای سه وعده، پنج وعده غذا می‌خورم! البته بنده خدایی که نقل می‌کرد، تفسیر عرفانی از این داستان داشت و می‌فرمود خداوند بر ما منت گذاشته که قابل دانسته و به مهمانی خودش دعوت کرده و برکات بسیاری برای این مهمانی، متصور است.]

 وبالجملة فمِن تتبّع الأخبار عُرف أنَّ ابن أبي ليلى كان يقضي بما يبلغه عن الصادقين (عليهما السّلام) [اگر مطلبی از این دو امام به او می‌رسیده، بدان عمل می‌کرده] ويحكم بذلك بعد التوقف [اگر حکمی نمی‌داده، بعد از آن‌که مطلبی از این دو امام به او می‌رسیده، بر طبق آن حکم می‌کرده] بل ينقض ما كان قد حكم به إذا بلغه عنهم(علیهم السلام) خلافه [اگر هم حکم می‌داده، حکمش را بعد از آن‌که مطلب و کلام امام(ع) به او می‌رسیده، چون مخالف نظر ائمه(علیهم السلام) بوده، آن را نقض می‌کرده و به خلاف آن حکم می‌داده] فكيف يكون مَنْ حاله ذلك من النواصب!؟ [در حواشی صدر الدین علی منتهی المقال که ایشان می‌فرماید چاپ نشده و این آقایان می‌فرمایند نزد ما نیست. می‌فرماید پس چگونه چنین شخصی می‌تواند از نواصب باشد؟]

قلت: في التهذيب في الصحيح: عن عبد الله بن المغيرة عن عبد الرّحمن الجعفي [همین روایت در بحث مواریث است که می‌فرماید من به امام صادق(علیه السلام) شکایت بردم] فقال لي: كيت وكيت [بعد از آن‌که امام(علیه السلام) حکم را بیان کرد] فحلّفني ابن أبي ليلى أنه قال ذلك [ابن ابی لیلی مرا قسم داد که آیا امام(علیه السلام) این طور فرموده؟] فحلفتُ له فقضى لي بذلك [و همان چیزی را که امام(علیه السلام) فرموده بود، حکم کرد.]

وفيه بإسناده: عن ابن أبي عمير، عن نوح بن دراج، قال: قلت لابن أبي ليلى: أكنت تاركاً قولاً قلته أو قضاءً قضيته لقول أحد؟ [آیا تاکنون از قضاوتت بر گشته‌ای؟] قال: لا إلاّ رجلٌ واحد. قلت: من هو؟ قال: جعفر بن محمّد(علیهما السلام) وفي خبرٍ شريف رواه مرّةً في باب معرفة الإمام والردّ إليه، وأخرى في باب نسبة الإسلام، بإسناده عن محمّد بن عبد الرّحمن بن أبي ليلى [می‌فرماید دو روایت را این طور ذکر کرده و در «اصول کافی» هم ذکر گردیده که در باب معرفة الامام(علیه السلام) است و می‌فرماید «کافی» با اسناد خودش از ابن ابی لیلی] عن أبيه عن أبي عبد الله(علیه السلام) لا يتمكّن الناصبي عادةً من نقله وروايته [روایاتی را نقل کرده که ناصبی، روایت نمی‌کند] فلاحظ».[4]

این هم استدلالات مرحوم میرزای نوری در خاتمه «مستدرک» به این روایات و تنصیصی که ذکر شده بود.

«تعدد عنوان محمد بن مسلم در رجال آیت الله خویی»

درباره محمد بن مسلم، «تنقیح المقال» به عنوان «محمد بن مسلم ثقفی طحّان سمّان قصیر» آورده ولی حضرت آقای خوئی[5] یک بار به صورت «محمد بن مسلم» و بدون هیچ ادامه‌ای، ذکر کرده و فرموده در اسناد کثیری از روایات (2276 روایت است) وجود دارد اما در انتها می‌فرماید «محمد بن مسلم آتی» است که «محمد بن مسلم بن ریاح (رباح)» ذکر کرده است و در ترجمه او، احادیث مربوط به او را می‌آورد اما در دو عنوان بعد می‌فرماید «محمد بن مسلم الثقفی» و باز می‌فرماید: محمد بن مسلم ثقفی، همان محمد بن مسلم بن ریاح (رباح) است. ایشان سه عنوان برای «محمد بن مسلم» قرار داده که چرایی آن قابل بررسی است.]

«و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»

 

______________

[1]. منتهی المقال، ج6، ص90-89، رقم2695.

[2]. خلاصة الاقوال، ص165.

[3]. تنقیح المقال.

[4]. خاتمة المستددرک، ج9، ص65-62.

[5]. معجم رجال الحدیث، ج18، ص247، شماره11804 و ص260، شماره 11807 و ص261، شماره11808.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org