Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: هویت محمد بن اسماعیل
هویت محمد بن اسماعیل
درس خارج فقه
حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته)
کتاب الوقف
درس 189
تاریخ: 1401/12/6

بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین

«هویت محمد بن اسماعیل»

در کتب رجال، گاهی در ابتدا و گاهی در پایان، فوائدی رجالی را ذکر می‌کنند. عرض شد یکی از فوائدی که تقریباً مشترک است و همه آن را بیان کرده‌اند، این است که در «کافی شریف» روایاتی را از «محمد بن اسماعیل عن فضل بن شاذان» نقل کرده. «فضل بن شاذان» یکی از کسانی است که صاحب کتاب است و روایاتی بسیاری از کتاب ایشان نقل شده. مرحوم کلینی حدود 500 روایت از «محمد بن اسماعیل عن فضل بن شاذان» نقل کرده و در اینجا بحث شده که مراد از «محمد بن اسماعیل» چه کسی است؛ چون این نام بین سیزده نفر مشترک است که در بینشان ثقه، مجهول، حسن و ضعیف وجود دارد. در اینجا که کلینی از او نقل کرده، باید مشخص شود که کدام یک از آنان است؛ محمد بن اسماعیل ثقه یا محمد بن اسماعیل ضعیف و یا محمد بن اسماعیل حسن؟

در این زمینه، سه قول وجود دارد که تقریباً قائل به آن هم دیده می‌شود:

- برخی گفته‌اند محمد بن اسماعیل بزیع، معروف به «ابن بزیع» است که ثقه می‌باشد.

- برخی گفته‌اند محمد بن اسماعیل برمکی است. ظاهراً مرحوم شیخ بهایی به این قول، قائل شده است.

- قول دیگر -که قول حق است- این‌که محمد بن اسماعیل نیشابوری (نیسابوری) است و نسبت به توصیف او اختلاف وجود دارد؛ چون عده‌ای او را ثقه، برخی حسن و برخی مجهول دانسته‌اند.

حضرت امام وحضرت آقای خوئی قائلند که این شخص «محمد بن اسماعیل نیسابوری» است. سؤال بعدی این است که اگر این شخص موثق نباشد، احادیثی که ایشان در سلسله سند آنها قرار دارد، چه حکمی دارند؟ آیا باید به این روایات، عمل کرد یا نه؟ پس یک بحث، این است که تشخیص بدهیم محمد بن اسماعیل کیست؟ بحث دیگر این است که اگر محمد بن اسماعیل، مشخص شد و اجتهاد رجالی به اینجا رسید که حداقل، مجهول است و توثیق نشده (نه مدحی درباره‌اش آمده نه ذمی) با توجه به دیباچه «کافی» که می‌فرماید من روایات صحیحه از صادقین(علیهما السلام) را ذکر می‌کنم، تکلیف روایاتی که از او نقل کرده، چه می‌شود؟ آیا معتبرند یا خیر؟

بنا بر این ما دو مطلب را بررسی می‌کنیم: اصل بحث این است که محمد بن اسماعیل که در 500 سند «کافی» وارد شده که تمیزی در کنارش نیامده. ما در سند «کافی»، هم «محمد بن اسماعیل بن بزیع» داریم و هم «محمد بن اسماعیل برمکی» که مشخص است اما در 500 سند، محمد بن اسماعیل عن فضل بن شاذان، وارد شده که تمیزی در کنارش ذکر نگردیده. الآن باید بررسی کنیم که این محمد بن اسماعیل، چه کسی است؟

دوم این‌که اگر این محمد بن اسماعیلی که مشخص شد، توثیق نشده و ثقه نبود، با توجه به این‌که «کافی» در دیباچه‌اش فرموده من روایات صحیح را از صادقین(علیهما السلام) ذکر می‌کنم، برخورد ما با این روایات چگونه است؟ آیا چون این شخص در سلسله سند، توثیق نشده، روایات را نباید اعتنا کنیم یا روایات وارده به ادله دیگری دارای اعتبار است؟ روش در برخورد با این روایات هم یا این است که درباره شخص، اجتهاد می‌کنیم و اگر ثقه بود، فبها و نعمت و این روایات، اعتبار دارد اما گاهی از راهی دیگر، روایات را معتبر می‌دانیم و آن، روشی است که حضرت آقای خوئی هم طی کرده‌اند و آن، استقاده از قرائن و طرق دیگری است که برای کتاب فضل بن شاذان، وجود دارد تا بگوییم روایاتی که محمد بن اسماعیل هم در آن هست؛ هرچند که خود او مجهول است، اما روایاتش اعتبار دارد. پس اعتبار روایات محمد بن اسماعیل، بعد از مشخص شدنش، یا توثیق اوست -که برخی فرموده‌اند و از متأخرین هم اجماع بر آن، نقل کرده‌اند- یا از روش‌های دیگر برای اعتبار روایاتش استفاده کنیم.

پس بحث اول ما این است که محمد بن اسماعیل کیست؟ عرض کردیم سه قول درباره او وجود دارد:

- محمد بن اسماعیل بن بزیع (ابن بزیع) ؛

- محمد بن اسماعیل برمکی؛

- قول سوم که مانند علامه مجلسی و متأخرین به آن قائل شده‌اند، این است که محمد بن اسماعیل نیسابوری باشد.

«ادله مراد نبودن "ابن بزیع" و "البرمکی"»

در اینجا محمد بن اسماعیل از فضل بن شاذان، نقل روایت می‌کند اما «ابن بزیع» راوی از فضل بن شاذان نیست بلکه ابن شاذان راوی از ابن بزیع است. پس این محمد بن اسماعیل در اینجا نمی‌تواند ابن بزیع باشد.

شاهد دیگر، این است که کلینی همیشه با واسطه از محمد بن اسماعیل بن بزیع، نقل روایت می‌کند نه بلاواسطه. وقتی که بلاواسطه نقل می‌شود، به این معناست که یا از خودش شنیده‌ام یا از او اجازه گرفته‌ام که روایتش را نقل کنم. حال آن که کلینی همیشه با واسطه، از ابن بزیع نقل می‌کند. نقل کلینی این‌گونه است: «عن علی بن ابراهیم عن أبیه عن محمد بن اسماعیل» و طریق دیگر به فضل بن شاذان «عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد بن عیسی عن محمد بن اسماعیل» است .

پس دو شاهد بر این وجود دارد که ابن بزیع نیست؛ یکی این‌که اگر ابن بزیع بود، فضل بن شاذان از او نقل می‌کرد درحالی که اینجا به‌عکس است. یکی هم این‌که کلینی با واسطه از ابن بزیع نقل می‌کند.

قول دیگر این بود که او محمد بن اسماعیل برمکی، معروف به «صاحب صومعه» است. البته در برخی کتب گفته‌اند محمد بن اسماعیل بزیع نیست و «محمد بن اسماعیل بن میمون زعفرانی» هم نیست؛ یعنی محمد بن اسماعیل بن میمون زعفرانی را هم جزء احتمالات دانسته‌اند، اما سه قول مشهور، بین ابن بزیع، محمد بن اسماعیل برمکی معروف به صاحب صومعه و محمد بن اسماعیل نیشابوری است.

ایشان می‌فرماید که کلینی هم به دو واسط، از «صاحب صومعه»  نقل می‌کرده، پس طبقه او هم متقدم بر کلینی است و نمی‌تواند او باشد.

«محمد بن اسماعیل البندفر»

پس دو نفری که احتمالشان می‌رود و قول هم درباره‌شان وجود دارد، کسانی‌اند که طبقه‌شان مقدم بر کلینی است و اگر کلینی می‌خواست از آنها نقل کند، باید با دو یا یک واسطه، نقل می‌کرد اما اینجا بدون واسطه، نقل شده و از محمد بن اسماعیل برمکی هم گاهی با یک واسطه، نقل کرده که او هم «محمد بن جعفر اسدی»[1]بوده که نقل می‌کرده؛ یعنی اگر هم یک واسطه بوده، ذکر شده و محمد بن جعفر اسدی است. پس متعین، این است که محمد بن اسماعیل را در اینجا محمد بن اسماعیل نیسابوری بگیریم که به «بندفرّ»[2] خوانده می‌شده و به معنای عالم فراگیر و در جمیع جهات، متشخص و وحید در زمان خودش است. برخی هم از این لقب، استفاده کرده‌اند و گفته‌اند وقتی عالمی در یک جا معروف می‌شود، دلالت بر وثاقت اوست.

«دلیل اول اعتبار روایات محمد بن اسماعیل، شیخ اجازه کلینی بودن»

بعد از این‌که مشخص شد محمد بن اسماعیل، همان محمد بن اسماعیل نیسابوری است، بحث بعدی در این است که با روایاتی که محمد بن اسماعیل در آنها آمده، چگونه باید برخورد شود؟ اگر گفتیم که این شخص، معتبر و ثقه است، روایاتش هم معتبر است و به آن عمل می‌کنیم اما اگر او را مجهول دانستیم، این مشکل پیدا می‌شود که چگونه باید با روایاتی کثیره‌ای که او در سلسله سندش وجود دارد و به 500 روایت در «کافی» می‌رسد –با این‌که در «کافی» ذکر شده و کلینی فرموده من روایات صحیح را نقل می‌کنم- چگونه برخورد شود؟ این درحالی است که این روایات، از روایاتی است که به آنها در مسائل فقهی استدلال شده است.

پس در اینجا دو روش وجود دارد: یکی این‌که شخص را ثقه بدانیم یا با استفاده از روش‌های دیگر، روایاتی را که او در آنها وجود دارد، معتبر بدانیم.

« مرحوم ممقانی در فوائدی که در آخر جلد سوم «تنقیح المقال» آورده‌اند، در فایده هفتم، اقوال در این زمینه را در سه صفحه، ذکر، نقض و ابرام می‌کنند و به ذکر قول سوم (محمد بن اسماعیل نیسابوری) هم می‌پردازند. در ادامه برای آشنایی با روش ایشان در اعتبارسنجی محمد بن اسماعیل، به مطلب ایشان می‌پردازیم. ایشان در پایان نقل اقوال سه‌گانه، مطلبی را می‌فرمایند که از حیث اجتهادی می‌خواهند بفرمایند ما نمی‌توانیم بفهمیم محمد بن اسماعیل، ابن بزیع است یا محمد بن اسماعیل نیسابوری؟ در انتها می‌فرمایند به شهادت علامه مجلسی و مرحوم داماد، قائل می‌شویم که او محمد بن اسماعیل نیشابوری است؛ یعنی از بحث و روش‌های اجتهادی رجالی، نتیجه‌ای نمی‌گیرند و سرانجام می‌فرمایند با اعتماد به دو خریط این فن، او را محمد بن اسماعیل نیشابوری می‌دانیم. این هم یک روش اعتبارسنجی «تنقیح المقال» است که از بزرگان و خریطان فن رجال با احترام، یاد می‌کند و به قولشان قائل می‌شود، با این‌که از حیث اجتهادی می‌فرماید نمی‌توانیم چیزی را مشخص کنیم.

ایشان در پایان سه قول و نقض و ابرام‌ها می‌فرماید: «و قد تلخّص ممّا ذكرنا كلّه انّه لم يقم شاهدٌ قويمٌ على تعيين محمد بن إسماعيل انّه ابن بزيع أو البندقى [حالا ایشان می‌فرماید من مانده‌ام که محمد بن اسماعیل بن بزیع است یا محمد بن اسماعیل نیسابوری بندقی] و لذلك يشكل الأمر لأنّه إن كان ابن بزيع فهو مسلّم الوثاقة و إن كان البندقى فهو غير مذكورٍ بمدحٍ و لاقدحٍ [پس اگر بندقی شد، مشخص نیست و اگر ابن بزیع باشد -که مرحوم داماد فرموده- مسلّم الوثاقه است. ایشان می‌فرماید به این جهت که مشخص نیست ابن بزیع موثق است یا محمد بن اسماعیل نیسابوری مجهول، فقها در روایاتی که ایشان در سندش هست، اختلاف پیدا کرده‌اند و اختلاف آراء به این صورت است که شاید بتوان از ظاهر کلمات ایشان سه قول را به دست آورد:

- قول به توقف که از صاحب «ذخیره» نقل می‌کنند که می‌فرمایند ما چون بین این و آن، مرددیم، قائل به توقف می‌شویم؛

- قول دوم این که او را در عداد حسان، قرار بدهیم که ظاهراً از نوه شهید ثانی است که ایشان را در شمار حسان و روایات را معتبر دانسته؛

- قول سوم این است که روایاتش را صحیح بدانیم زیرا ثقه است.

ایشان ادلّه هریک را هم ذکر کرده‌اند] لذا [چون یکی، مجهول است و دیگری مسلّم الوثاقه] اختلفت الآراء فى روايات الكلينى عن محمّد بن إسماعيل عن الفضل؛ فظاهر الفاضل الخراسانى فى الذّخيرة التوقّفُ فى ذلك [می‌فرماید نگفته کدام قول را انتخاب می‌کند] و أظنّ أنّه المراد ببعض مشايخنا المتأخّرين فى كلام صاحب المعراج [آنجا که صاحب «معراج» می‌گوید برخی توقف کرده‌اند، شاید مرادش صاحب «ذخیره» باشد.]

و ذهب جماعةٌ منهم الفاضل المتبحّر الشّيخ حسن ابن الشّهيد الثّانى(رحمه الله) فى المنتقى إلى انّه من الحسان [که محمد بن اسماعیل را از حسان شمرده] حيث قال: و يقوى فى نفسى إدخال الحديث المشتمل عليه فى قسم الحسن [می‌فرماید او را در قسم حسن، قرار دادیم. پس یک قول، توقف بود؛ یک قول این بود که در عداد حسان است] و ذهب آخرون و لعلّهم الأكثرون إلى انّها من قسم الصّحيح [روایاتی که ایشان در سندش هست، صحیح است] بل قد مرّ من الشيخ البهائى (قدس سره) دعوى اتّفاق المتأخرين عليه [اینها ادلّه صحت است. شیخ بهائی فرموده متأخرین بر صحت آن، اتفاق دارند] و فى منتهى المقال انّه المشهور [مشهور، صحت است] و عن المنتقى انّ عليه جماعةٌ من الأصحاب أوّلهم العلّامة [علامه هم اولین کسی بوده که روایاتی را که ایشان در آنهاست، صحیح دانسته] و لهم فى ذلك مسالك [کسانی که این روایات را صحیح دانسته‌اند، هریک، روش‌هایی انتخاب کرده‌اند] أحدها [یکی از ادلّه‌ای که فرموده‌اند، بعد از این‌که مشخص شد مراد از او محمد بن اسماعیل نیسابوری است، این است که] انّه من مشايخ الإجازة و الواسطة بين محمّد بن يعقوب و بين الفضل بن شاذان [که بین کلینی و فضل بن شاذان، ایشان است، پس شیخ کلینی حساب می‌شود؛ چون از کتاب فضل بن شاذان، نقل می‌کند، به کلینی اجازه داده، پس شیخ اجازه کلینی به شمار می‌رود و گفته‌اند شیخ اجازه، دلالت بر وثاقت است و بلکه برخی گفته‌اند اعلی مراتب وثاقت است و برخی هم گفته‌اند اگر بخواهید در این، تشکیک کنید، حداقل، نسبت به کلینی، این است که کلینی از شخص فاسق، روایت نمی‌گرفته و به او اعتماد نمی‌کرده] و مشايخ الإجازة ينبغى أن لا يرتاب فى جلالتهم و عدالتهم و هذه الطريقة [که شیخ اجازه باعث ثقه بودن است] لجمعٍ كثيرٍ من المتأخّرين و جمٍّ غفيرٍ من المحقّقين و قد مرّ فى مقباس الهداية نقلُ ذلك عن الشّهيد الثانى(رحمه الله) و غيره»[3] که شیخ اجازه، باعث وثاقت است.

دلیل‌های بعدی را انشاءالله در جلسه بعد، پی می‌گیریم.

«و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»

_________________

[1]. کافی 1: 78، حدیث3 و ... .

[2]. کافی، مقدمه، 17. (البته برخی به جای «بندفرّ» گفته‌اند «بُندقی»[2] منسوب به «بُندق» قبیله‌ای در یمن است. «منتهی المقال» ذکر می‌کند که اگر بخواهیم او را «محمد بن اسماعیل بندقی» بدانیم، چون «بندق» یک قبیله در یمن است و هیچ ارتباطی بین «محمد بن اسماعیل نیسابوری» و یمن، وجود ندارد، احتمال می‌رود که در اینجا تصحیفی رخ داده باشد و همان «بندفرّ» به اشتباه به شکل «بندقی» نوشته شده است. (منهی المقال 5: 365-364)

[3]. تنقیح المقال 3: 98 فصل الکنی و الالقاب و النساء و الفوائد، الفائده السابعه.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org