Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: دیدگاه مرحوم آشتیانی (قدس سره) در بارۀ شاهدین
دیدگاه مرحوم آشتیانی (قدس سره) در بارۀ شاهدین
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
کتاب القضاء
درس 202
تاریخ: 1395/7/26

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
«دیدگاه مرحوم آشتیانی (قدس سره) در بارۀ شاهدین»

بحث گذشته به این بود که آیا در تعدیل و جرح شاهدین یا شاهد واحد، اطلاق کفایت می کند یا باید تفسیر بشود با ذکر سبب؟ یا در جرح، ذکر سبب لازم است، ولی در تعدیل، لازم نیست که مشهور بین اصحاب هم همین است. یا عکسش؛ در تعدیل، لازم است و در جرح، لازم نیست؟

یک وجه دیگری را مرحوم آشتیانی در کتاب القضاء نقل می کند و آن این که گفته بشود، اگر این شاهدها که می خواهند علیه یا نفع آنها شهادت بدهند، عالم به اسباب باشند، اطلاق کافی است، ولی اگر جاهل باشند، اطلاق کافی نیست. غرضم نقل این وجه نبود، بلکه آنجا یک مطلبی دارد که از شیخ نقل می کند و می فرماید استاد ما شیخنا العلامة می فرمود اصلاً این مشیی که علما و اعاظم از فقهای ما در باب اطلاق و تفصیل رفته اند، تمام نیست؛ برای این که عنایت اینها به این است که حاکم بداند این عادل است یا عادل نیست یا خود آن کسانی که می خواهند شهادت بدهند، بدانند عادل است یا عادل نیست؛ در حالی که آنچه مهم است، خود مجروح و مزکّی است. کسی که جرح می شود، ممکن است یک چیزی را اصلاً معصیت نداند و مرتکب بشود؛ گرچه حاکم یا کسانی که قصد شهادت بر عدالت دارند، این را معصیت می دانند و معیار، آن است که معصیت نمی داند یا این که او از راه غفلت، مرتکب شده، اگر از راه غفلت مرتکب معصیت شده، اثری بر آن غفلت بار نمی شود. بنابر این، این که گفته بشود ببینیم کسانی که دارند شهادت می دهند یا حاکم، باید عدالت یا فسق او را بفهمد، معیار آن نیست، بلکه معیار، خود مجروح و مزکّی هستند. ممکن است مجروح گناهی را صغیره بداند و اصرار هم بر آن نکرده، یکون عادلاً؛ گرچه قاضی و کسی که می خواهد تفسیقش کند، این را گناه کبیره می داند. مرحوم آشتیانی (قدس سره) می‌گوید معیار، خود مجروح و مزکّی است.

البته مرحوم سید در عروه، دو مسأله کرده؛ یکی همان مسأله اطلاق و تفسیر و یکی مسأله ضمّ (به ضاد اخت الصاد) که امروز می خواهیم بخوانیم، ولی آشتیانی می فرماید کلام در دو مقام است: یکی در اطلاق و تفسیر و یکی هم در ضمّ که این هم امر در آن سهل است.

«دیدگاه امام خمینی (قدس سره) در کفایت لفظ دال بر شهادت به عدالت یا به جرح»

می‌فرماید: «و يكفي‌فيهما كل‌ّ لفظٍ دال‌ٍّ علي‌الشهادة بهما [در تعدیل، هر لفظی که دلالت کند بر شهادت به عدالت یا بر شهادت به جرح کند، کفایت می‌کند؛ مثلاً. دو نفر آمده اند می خواهند این یک نفر را تعدیل کنند، هر لفظی که اینها بگویند و دلالت بر تعدیل آن شخص بکند، کفایت می کند. یا آمده اند و می خواهند جرحش کنند، هر لفظی بگویند که دلالت بر جرح کند، کفایت می کند.] و ‌لا‌يشترط ضم‌ّ مثل‌أنّه ‌مقبول ‌الشهادة او مقبولها [دیگر لازم نیست که بگوید مقبول الشهادة است یا مقبول الشهادة نیست] لی و علیّ و نحو ‌ذلک ‌‌في ‌التعديل‌، و ‌لا ‌مقابلاته ‌‌في ‌الجرح»[1] مقابل آن در جرح. اینها لازم نیست بگوید که مقبول الشهادة نیست یا بگوید بر نفع من یا بر ضرر من شهادت نمی دهد.

دلیل بر این که هر لفظی کفایت می کند، حتی «اشهد أنه عادلٌ» هم نمی خواهد یا «هو عادلٌ» هم نمی خواهد، بلکه هر لفظی که بر عدالت، دلالت بکند، کفایت می کند، اطلاق ادله است، ادله ای که بینه را حجت قرار داده، این ادلة حجیت بینه شامل مورد شهادت هم می شود، در آنجاها هم کفایت می کند؛ مثل شهادت بر کرّیّت ماء. در شهادت بر کرّیّت ماء، لازم نیست بگوید: «هذا الماء کرٌّ»، بلکه هر لفظی را بگوید که دلالت کند بر این که این آب کر است کافی است؛ مثلا بگوید عند المشهور، این آب با ملاقات نجاست، نجس نمی شود، خلافاً لبعضی ها که گفته اند ماء قلیل هم منفعل نمی شود، ولی عند المشهور، هر لفظی اطلاقاً لادلة حجیت کفایت می کند.

این مقبول الشهادة یا این که این شهادت لی و علیّ، اینها همه در شهادت بر عدالت است. وقتی بر عدالت شهادت می دهد، همه اینها را متضمن است؛ یعنی می‌گوید مقبول الشهادة عادل است یا الفاظش دلالت بر عدالت می کند، گفته اند بگوید: «اشهد أنه عادلٌ مقبول الشهادۀ»، دیگر مقبول الشهادة لازم نیست، بلکه در خود عادلٌ، مقبول الشهادة قرار داده شده است یا شهادت می دهد؛ چه به نفع من و چه به ضرر من هم در باب شهادت عادل، وجود دارد. وقتی عادل باشد، شهادت می دهد چه به نفع مشهود باشد آن که برایش شهادت می دهد، چه به ضررش بشود، (و اذا قلتم فاعدلوا ولو کان ذا قربی و بعهد الله أوفوا ذلکم وصاکم لعلکم تذکرون).[2] این آیات آخر سوره انعام است که یک جایش «تتقون» دارد، یک جایش «تذکرون» دارد و یک جایش «تعقلون» دارد که تفسیر کرده اند هر کدام یک مناسبتی دارد. پس مقبول الشهادة یا «یشهد لی و علیّ» اینها را همان گواهی بر شهادت، بیان می کند و ذکرش یکون توضیحیاً و لزومی ندارد؛ در حالی که مثل علامه در قواعد فرموده لازم است بگوید «اشهد أنه عدلٌ مقبول الشهادۀ»، می گوییم این دیگر لزومی ندارد و صرف عدالت، بر این معنا کفایت می کند.

و گفته نشود که این «لی و علیّ» هم می خواهد بگوید که چه به نفع و چه به ضرر. من عرض کردم لی و علیّ را معنا کنیم؛ یعنی چه به نفع مشهودٌ له و چه به ضرر مشهودٌ له، اگر آن طور معنا کنیم، در خود شهادت به عدالت است، اما اگر به ضمیر عنایت داشته باشیم «مقبول الشهادۀ لی و علیّ»، هم برای نفع من و هم برای ضرر من، دلالت نمی کند که سایر جاها هم همین طور است. اگر شما گفتید فلانی صادقٌ لی و علیّ، دلالت نمی کند که نسبت به همه جا صادق است، بلکه اختصاص به خودش دارد. پس اگر لی و علیّ را به معنای نفع و ضرر بگیریم، یعنی شهادت می دهد؛ چه به ضرر مشهودٌ له تمام بشود، چه نشود، این می شود قید توضیحی، مثل مقبول الشهادة، اما اگر گفتید این عنایت به خودش دارد، «لی و علیّ» مقبول الشهادة است بر نفع من و بر ضرر من، این دلالت نمی کند که در سایر جاها هم این طور باشد، بلکه این نسبت به این شخص، دلالت می کند.

لا یقال که این «لی و علیّ» برای این است که می خواهد بگوید پدر و پسری در آن مراعات نمی شود. بینه می گوید این شاهد عادل است؛ چه برای من و چه به ضرر من ؛ یعنی چه جایی که پسرم موردش باشد و چه جایی که پسرم موردش نباشد؛ چون گفته‌اند شهادت فرزند درباره پدر یا پدر درباره فرزند به عنوان متهم و ظنین معتبر نیست و حجت نمی باشد. اگر شما بگویید این «لی و علیّ» می‌خواهد این معنا را بگوید که پدر و فرزندی را مد نظر داشته، می گوییم پدر نیست، فرزند نیست، بلکه موانع دیگری هم باید ذکر بشود. مثل این که این آقا غفلت نمی کند، درکش به قدر دیگران است، یا صغیر نیست؛ چون گفته اند شهادت صغیر و امثال او مسموع نیست، بقیه را هم بگوید، نه تنها «لی و علیّ» را، بلکه باید بقیه امور را هم بگوید. این اولاً.

و ثانیاً اینها موانعند و تأثیری در حقیقت عدالت ندارند. عدالت یا ملکه رادعه است یا خود حسن ظاهر است. ملکه رادعه و حسن ظاهر، طریق است یا خود حسن ظاهر است و اصلاً عدالت، یعنی حسن ظاهر و بحث ملکه مطرح نیست. اینها موانعش هستند، بر مدعی له است که بگوید این آقا پدر این است، الآن که بینه دارد تعدیلش می کند، پدرش است. یا فلان مانع را دارد و صغیرند و این معدِّل ها دارند صغیر را تعدیل می کنند. خوب بود خود مدعی علیه بگوید و احتیاجی نیست که شاهد در شهادتش این حرف ها را بگوید. پس اگر «لی علیّ» به معنای نفع و ضرر باشد، توضیح واضحات است، ولی اگر «لی و علیّ» به معنای عدم مانع ابوّت و بنوّت و سایر کسانی که متهمند باشد؛ یعنی می خواهد بگوید پدرم نیست، پسرم نیست، عبدم نیست، مدعی علیه، باید سایر موانع را بیان کند، نه این معدِّل و جارح.

«حکم تعارض شاهدین در جرح و تعدیل»

مسأله بعدی، مسأله 20 است: «‌لو ‌تعارضت‌ بيّنة الجرح‌ و التعديل ‌بأن‌ قالت ‌إحداهما: أنّه ‌عادل‌، و قالت‌الأُخري: ‌أنّه ‌فاسق [این می گوید عادل است و دیگری می گوید فاسق است] أو‌ قالت ‌إحداهما: ‌کان ‌يوم ‌‌كذا‌ یشرب الخمر فی مکان کذا، و قالت الأخری: أنه کان فی یوم کذا فی غیر هذا المکان [اصلاً اینجا نبوده، بلکه رفته بوده اروپا] سقطتا [از باب این که تعارض می کنند، هر دوی اینها ساقط می شوند] فعلی المنکر الیمین. نعم لو ‌کان ‌‌له‌ حالةٌ سابقة ‌من ‌العدالة ‌أو ‌الفسق‌ [این که تعارض کرده اند، قبلاً عادل بوده] يؤخذ ‌بها‌، ‌فإن‌‌ كانت ‌عدالةً حكمَ‌ علي ‌طبق ‌الشهادة و ‌إن‌‌ كانت‌ فسقاً تطرح ‌و ‌علي ‌المنكر اليمين».[3]
«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرین»
------------------------
1. تحریر الوسیلة 2: 421.
2. انعام (6): 152.
3. تحریر الوسیلة 2: 421 و 422.
درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org