Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: دلایل پرداختن بحث شهادت ولد الزنا
دلایل پرداختن بحث شهادت ولد الزنا
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
کتاب القضاء
درس 198
تاریخ: 1395/7/3

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم

«دلایل پرداختن بحث شهادت ولد الزنا»

شبهه ای که ممکن است در ذهن بعضی از آقایان بیاید و اگر هم نیاید، آن را رفع کنم، این که مورد ابتلای بحث فعلی ما بسیار نادر است جداً و در اسلام و بین مسلمین یک مورد هم مورد ابتلا قرار نگرفته که معلوم بشود یک کسی ولد الزناست و بعد بگوییم شهادتش مقبول نیست یا نمی تواند امام جماعت بشود، کما این که صاحب مستند هم همین را می فرماید. مرحوم نراقی در کتاب الشهادة مستند، پنج - شش سطر در این رابطه بحث می کند و بعد می فرماید این بحث قلیل الفائدة است؛ چون ابتلای به آن جداً نادر است.

این فرمایش درست است، لکن ما برای این بحث می‌کنیم که اولاً مثل شهید ثانی در مسالک مالَ الی قبول شهادتش را و مرحوم سبزواری در کفایه نقل می کند، قبول شهادتش را مطلقاً، شیخ در مبسوط، شهادت او را در زنا قبول نمی کند و در نهایه، شهادت او را در امور یسیره قبول می کند و مثل صاحب مسالک و شیخ و غیر اینها خلاف مشهور را فرموده اند و ثانیاً عمدة در بحث، این است که این بحث دارای مباحث مفید علمی است و ما به خاطر آن مباحث مفید علمی بحث می کنیم تا اطلاع بیشتری به مبانی فقه پیدا کنیم و در اختلاف سید ریاض و صاحب مسالک، بیابیم که توسعة دایرة فقه چه مقدار است و چه مقدار بحث کردن در آن مشکل و محتاج به زحمت است.
«کلام و دیدگاه مرحوم صاحب ریاض (قدس سره) در بارۀ ولد الزنا»
سید در ریاض بعد از عبارت مختصر النافع که می فرماید: «طهارۀ المولد» می فرماید: «السادس: طهارة المولد عن الزنا [ظاهراً «عن الزنا» اشاره به این دارد که وطی به شبهه، طهارت مولد ندارد، منتها از شبهه است. درست است که محکوم به حلال زاده است، ولی از شبهه است و آن که ولد الزناست، محل بحث است و الا ولد وطی به شبهه محل بحث نیست. ظاهراً کلمه زنا برای احتراز از آن است.] فلا تقبل شهادة ولد الزنا على الأشهر الأقوى، بل عليه عامّة متأخّري أصحابنا بل و قدمائهم أيضاً عدا نادرٌ منهم يأتي ذكره [که شیخ در مبسوط و نهایه و بعضی دیگر.]

و هو شاذٌّ [و آن هم بر خلاف قواعد است و ندرت دارد] و لذا [این طور است که مشهور است و آن قول هم نادر و شاذ است] ادّعى المرتضى و الشيخ و ابن زهرة عليه إجماعنا. و هو الحجة [این اجماع دلیل است] مضافاً إلى المعتبرة المستفيضة: [لا یخفی علیکم که اگر معتبره مستفیضه داریم، دیگر اجماع حجت نیست؛ چون اجماع در جایی حجت است که لیس للعقل الیه سبیل و لا للنّقل فیه دلیل] ففي الصحيح: لا تجوز شهادة ولد الزنا [در یک روایت صحیحه هم این طور آمده که این صحیحه در وسائل، جلد 27، صفحه 76، باب 31 از ابواب الشهادات آمده است.]
و في آخرٍ: عن شهادته فقال: لا و لا عبدٌ [شهادت او مسموع نیست و شهادت عبد هم مسموع نیست که صحیحه حلبی بود.] و نحوه الخبر المنجبر ضعفه بسهل في الكافي و بالاشتراك في التهذيب بالعمل [ضعف اشتراک، ضعف سهل، با عمل جبران می شود] مع أنّ ضعفه سهلٌ [ضعف سهل، سهل است] بل قيل: ثقةٌ [و حق هم همین است که سهل بن زیاد آدمی ثقه است و کلینی دوهزار روایت از او نقل کرده و نمی شود کسی غیر ثقه باشد و کلینی (قدس سره) دوهزار روایت از او نقل کند. خود همین دلیل بر وثاقتش یا لااقل دلیل بر حجیت و اعتبارش است.] و ليس فيه بعده [بعد از سهل، کلامی نیست] عدا أبان الموثق و أبي بصير [که شهید ثانی فرمود اینها مشترکند] ليس فيهما اشتراكٌ يضعف [اشتراکی که این را ضعیف کند، وجود ندارد] كما ظُنّ بل أبان هنا هو ابن عثمان لأنّه الغالب المنصرف إليه الإطلاق [غلبه دارد و مطلق به غالب، انصراف دارد] مع التّصريح به [یعنی به ابان بن عثمان] فيما يأتي من الطرق المنقولة عن رجال الكشّي و بصائر الدرجات [اینها تصریح کرده اند که این ابان، ابان بن عثمان است] و أبو بصير ثقةٌ على الإطلاق [ابا بصیر علی الاطلاق هم ثقه است، چون لفظ به فرد کامل، منصرف می شود] وفاقاً لجماعةٍ من المحقّقين كما حُقّق في محلّه، مع أنّ قبلهما في الكافي ابنُ أبي نصر [عن ابان عن ابی بصیر. احمد بن ابی نصر آمده] المُجمع على تصحيح ما يصحّ عنه [آمده است که احمد بن ابی نصر دارد، قبل از ابان در کافی که او از اصحاب اجماع است و وقتی روایت به اصحاب اجماع رسید، دیگر بعدش را نباید نگاه کرد و بعدش یکون معتبراً.] و عن أبان الذي فيه [ابان هم باز از اصحاب اجماع است] فلا ريب في اعتبار سند الخبر و قوّته سيّما و أنّه رُوي في بصائر الدرجات و رجال الكشّي إلى أبان بطرقٍ أُخر. [با طرق دیگری هم به ابان رسیده است.]

و في الموثق: لو أنّ أربعةً شهدوا عندي بالزنا على رجل و فيهم ولد الزنا لجلّدتهم جميعاً، لأنّه لا تجوز شهادته و لا يؤمّ الناس ... [در تفسیر عیاشی دارد:] ينبغي لولد الزنا أن لا تجوز شهادته و لا يؤمّ بالناس، لم يحمله نوح (عليه السلام) في السفينة و قد حمل فيها الكلب و الخنزير. و المراد بـ "لا ينبغي فیه" [که در تفسیر عیاشی آمده، تحریم است. حضرت فرمود: «ينبغي لولد الزنا» سزاوار است؛ یعنی لازم است. مراد از لا ینبغی در آن «التحریم بدلالة الأخبار السابقة مع أنّ حمله‌ على الكراهة يوجب شذوذ الرّواية إذ لا قائل بإطلاقها [هیچ کس قائل به اطلاق کراهت نیست] و إن قوّاه في المبسوط؛ لعدم معلومية كون التقوية مذهباً له [معلوم نیست تقویت مذهب خودش باشد، شاید مذهب عامه بوده است] سيّما و أن قال بعدها: لكن أخبار أصحابنا تدلّ على أنّه لا تقبل شهادته [یک نکته ای ایشان دارد:] و فيه إشعارٌ ما بكون الأخبار المزبورة مجمعاً عليها بيننا [چون ایشان تعبیر فرمودند که اخبار اصحاب ما تدلّ علی أنه لا تقبل. این را دلیل گرفته اند، معلوم می شود همه این اخبار را قبول دارند] فتأمّل جدّاً.

و أمّا المروي عن قرب الإسناد: عن ولد الزنا هل تجوز شهادته؟

قال: "نعم تجوز شهادته و لا يؤمّ" فقد حمله لضعف سنده بعض الأصحاب على التقية [این که می گوید یجوز، چون ضعف سند دارد، حمل بر تقیه می شود] و هو قريبٌ لأنّ الجواز مذهب أكثر العامّة كما في المسالك و يستفاد من غيره [این یک شبهه که ضعف دارد. فلذا بر تقیه حملش می کنیم.

شبهه دیگر، همین روایت از کتاب خود علی بن جعفر به صورت «لا تجوز» آمده.] مع أنّ هذا الخبر مرويٌّ عن كتاب علي بن جعفر صحيحاً بدل: "نعم تجوز شهادته" [بدلش آمده] لا تجوز شهادته [این هم اشکال دوم که همین روایت در کتاب علی بن جعفر که قرب الاسناد از او نقل می کند، لا تجوز شهادته دارد.] و مع ذلك قاصرٌ عن معارضة الأخبار السابقة من و جوهٍ عديدة [این روایت قرب الاسناد نمی تواند با آن روایات معارضه کند؛ چون آنها هم کثرت دارند و هم در آنها روایات صحیح السند هست و هم این که آن روایاتِ لا تجوز، مخالف با عامه است و روایتِ تجوز، موافق با عامه است.] و منها [یکی از آن وجوه این است:] كونه على إطلاقه شاذّاً كما عرفته في الرواية السابقة.
و قيل - و القائل الشيخ في النهاية و ابن حمزة - إنّه تقبل شهادته في الشي‌ء الدون اليسير و به وردت روايةٌ عن شهادة‌ ولد الزنا فقال: "لا تجوز إلاّ في الشي‌ء اليسير إذا رأيت منه صلاحاً" [اگر صلاحی در شیء یسیر دیدی شهادتش پذیرفته می شود.]
و هي مع كونها نادرةً على الظاهر، المصرّح به هنا و في الشرائع [محقق، هم در اینجا؛ یعنی مختصر النافع، هم در شرایع تصریح فرموده است:] لرجوع الشيخ الّذي هو الأصل في العمل بها [شیخی که اصل است در عمل به این حدیث (که در نهایه فرموده: شهادت ولد الزنا در امور یسیره قبول می شود)، در خلاف از نظر خودش برگشته] عنها في الخلاف إلى القول بالمنع مطلقاً كما عليه أصحابنا [مع این که] لا تعارض الأخبار السابقة لما هي عليه من الكثرة و الاستفاضة و الاعتضاد بالشهرة العظيمة كما صرّح بها جماعةٌ حدّ الاستفاضة [این شهرت را این قدر گفته اند که به حد استفاضه رسیده است.] بل الإجماع [نه تنها شهرت، بلکه اجماع] كما عرفته من المرتضى، و به تشعر العبارة كعبارة المبسوط المتقدَّمة [که عبارت مبسوط متقدّمه داشت این اخبار نزد اصحاب ما دلیل است و عبارت شیخ هم قرینه اینهاست:] لكن أخبار أصحابنا تدلّ على أنه لا تقبل شهادته [معلوم می شود که این روایت، شاذّ است و اجماع بر طرف دیگرش است] و مع ذلك معتضدةٌ بأدلة أُخرى ذكرَها جماعةٌ كالمرتضى [به علاوه از این حرف؛ یعنی این عدم جواز عمل که در روایات بود، با امور دیگری معتضَد است که سید مرتضی آنها را بیان کرده است.]

فقد استدل عليه زيادةً على الإجماع بالخبر الذي ورد أنّ ولد الزنا لا ينجب [ولد الزنا خوب نمی شود] و أجاب عن ظواهر الآيات المقتضية لقبول شهادة ولد الزنا من جهة العموم إذا كان عدلاً، و أنّها "لا تَزِرُ و ازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى"، فلا يتعدّى إليه ذنبٌ من خلق نطفته [این را جواب داده] بأنّ الله سبحانه علم فيمن خلق من نطفة زنا ألاّ يختار هو الخير و الصلاح [ذات باری می داند که این اختیار نمی کند، مگر خلاف شرع را، لا یختار خیر و صلاح را.

این تا اینجا که البته این حرف، ناتمام است؛ علم ذات باری که نمی تواند برای بیان قوانین، معتبر باشد؛ چون قوانین از راه کتاب و سنت است، نه از راه علم ذات باری تعالی که او می داند این نجیب نمی شود. مضافاً به این که شاید نجیب بشود.
حرف سید مرتضی این است:] فإذا علمنا بدليلٍ قاطع أنّه لا ينجب لم يلتفت إلى ما يُظهره من الإيمان و العدالة [اگر ایمان و عدالت هم داشته باشد، به او اعتنایی نمی شود؛ چون ایمان و عدالتش را با دلیل ظنی فهمیدید و این که نجیب نمی شود، با دلیل قطعی بوده] لأنّه يفيد ظنّ صِدقه و نحن قاطعون بخبث باطنه و قبح سريرته فلا تقبل شهادته».[1]

«اشکال مرحوم شهید ثانی (قدس سره) به دیدگاه سید مرتضی (قدس سره)»

شهید ثانی در مسالک به سید مرتضی اشکال کرده که این که یقین داریم لا ینجب، در صورتی است که این خبر، متواتر باشد. بعد، از علامه نقل کرده که در مختلف فرموده است در زمان خودش ممکن است متواتر بوده که آن را گفتیم تکلّفٌ و بعیدٌ، و می گوید سید مرتضی خبر واحد را حجت نمی داند، پس چطور می خواهد با این خبر بگوید مسأله قطعی است و بگوید اگر هم عدالتش ثابت شد، به آن اعتنا نمی شود با این که خبر واحد را حجت نمی داند؟ سید ریاض جواب می دهد و می گوید این طور نیست که سید مرتضی مطلق خبر واحد را حجت نداند، بلکه خبر واحدی را که محفوف به قرینه قطعیه باشد، حجت می داند و علم هم می داند، اما خبر واحدی را که محفوف نباشد، حجت نمی داند. لعل این روایت نزد سید، محفوف به قرینه قطعیه بوده و چون محفوف به قرینه قطعیه بوده، یقینی و حجت بوده است.

«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرین»
-----------------------
1. ریاض المسائِل 13: 307 تا 310.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org