Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: بيان احتمالات در حرمت غنا
بيان احتمالات در حرمت غنا
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 161
تاریخ: 1381/11/9

بسم الله الرحمن الرحيم

مبحث ديگرى كه اينجا هست اين كه در باب حرمت غنا سه احتمال وجود دارد و از عبارتها هم اين سه احتمال ظاهر مي‌شود و بلكه گفته شده هر سه هم قائل دارد. يك احتمال اينكه بگوييم غنا حرام بذاته و لذاته، مثل حرمت ميسر و شرب خمر و زنا. به اين معنا كه بگوييم غنا عبارت است از يك صوتى كه مخصوص مجالس لهو و عياشى است. آن صوتى كه بنى العباس در مجالس خودشان از آن استفاده مي‌كردند و يا جاهاى ديگر. صوت مخصوص مجالس لهو و عشرت كه همراه با حرامهايى هست. اين حرام است ولو در قرائت قرآن ولو در مراثى، اين يك احتمال الغناء حرام بذاته و لذاته به اين بيان كه بگوييم غناء محرم آن صوت لهوى مخصوص آن مجالس است كه اگر اين صوت لهوى در تعزيه مراثى قرآن هم بيايد باز هم يكون محرماً.

احتمال دوم در باب غنا اين است كه بگوييم غنا حرامٌ بذاته لكن لغيره، حرمتش براى يك جهت ديگر است نظير بعض مقدمات حرام كه خودشان حرام شده‌اند به حرمت نفسى. غرس درخت انگور، حمل انگور يا شراب اينها مقدمه شرب است امّا در عين حال محرمٌ بحرام ذاتى نفسى، خودش مستحق عقوبت است. لكن حرمتشان از ناحيه شرب خمر است. حرمت ذاتى نفسى براى غير، اين هم به اين بيان بگوييم كه بله غنا كه حرام است چون داراى يك محتواى باطل است و يا همراه با امور باطله است، يا محتواى باطل دارد و يا همراه امور باطله است يا هر دو. غنائى است كه همراه با اختلاط رجال و نساء است، يا مضمونش محرك غريزه جنسى است يا مضمونش تضعيف عفت است و يا همراه با برهنه بودن زنان است مثلا. بگوييم غنا حرام است لذاته و فى نفسه لكن لغيره، به اين معنا كه حرمت غنا براى اين است كه مقارن است با يك محتواى باطل يا با يك صوت باطل، يا كيفيت صوت باطل است يا خود مقارناتش باطل است، همراه با اختلاط رجال و نساء است همراه با مشروب خورى است يا نه همراه با يك نحو نوازندگى و خوانندگى است كه اين نوازندگى و خوانندگى در مجالس عشرتكده است. بنابراين اگر از غنا در قرآن استفاده كرديم يا غنا را در مراثى استفاده كرديم يا غنا را براى هداى ابل استفاده كرديم يا غنا را براى تهييج مردم به دفاع استفاده كرديم يا غنا را استفاده كرديم براى مسائل بهداشتى و امثال آنها بگوييم اين ديگر حرام نيست؛ اين هم يك احتمال در حرمت غنا.

احتمال سوم در حرمت غنا اين است بگوييم اصلا غنا خودش حرام نيست، حرمت از غير است. نسبت آن حرمت به غنا نسبت موصوف است به حال وصف؛ اصلا خود غنا حرام نيست، اگر مي‌گوييم غنا حرام است نسبت موصوف است به حال وصف به اين بيان كه بگوييم غنا وقتى همراه با اختلاط رجال و نساء است اختلاط حرام است، غنائش حرام نيست؛ اين اختلاط حرام است نه اينكه غنا حرام باشد منتها اگر مي‌گويند غناء با اختلاط حرام است از باب وصف به حال متعلق مثل حركت جالس سفينه.

پس در باب حرمت غنا اين سه احتمال وجود دارد : يكى اينكه بگوييم غنا حرمتش بذاته است و لذاته مثل حرمت خمر و ميسر به اين بيان بگوييم غنا عبارت است از يك صوت لهوى مخصوص مجالس لهو و لعب كه اين صوت هر كجا بود يكون حراماً و لو در قرائت قرآن. و يا اينكه بگوييم نه حرامٌ بذاته لكن لغيره، مثل حرمت بعض از مقدمات، حرمت مقدمات شرب خمر كه اينها حرام نفسى هستند، شارع بالخصوص حرام كرده است منتها به خاطر شرب خمر حرام كرده است. اين را هم بگوييم غنا حرام است براى مقارنتش با يك سرى از حرامها، حالا يا حرام محتوايى يا حرام صوتى و لهوى كه معمولا صوتى و لهويش هم با مقارنات همراه است يعنى صوت مخصوص مجالس عياشى قطعاً يك سرى حرامهاى ديگرى هم با آن هست. بعبارت اخرى مي‌توانيد بگوييد غناى حرام آن غنایى است كه همراه مقارنات ديگر باشد، خوانندگى همراه با اختلاط (اختلاط رجال و نساء) خوانندگى همراه با شرب خمر، خوانندگى با يك مضمونهايى كه ترويج بى عفتى مي‌كند بى بند و بارى را ترويج مي‌كند، اين حرام است به خاطر آنها امّا خودش حرام است. بنابراين اگر با اين غنا قرآن خوانديد هدى ابل خوانديد نمي‌دانم براى دفاع از مسلمين بود براى ترويج نظافت و بهداشت بود در آنجا ديگر حرام نيست، قرآن با آن خوانديد.

احتمال سوم اين است كه بگوييم حرمت غنا اصلا يك حرمت غيرى است، خودش حرمت ندارد وصف به حال متعلق است. اين كه مي‌گويى غنا حرام است نه، مثل حرمت جالس چه مي‌ماند ؟ سفينه. ... حركت جالس سفينه. وصف حرمت مال مقارناتش است به غنا مجازاً نسبت داده مي‌شود. اين سه احتمالى كه در باب حرمت غنا داده مي‌شود.

و لايخفى كه بنا بر احتمال دوم باز دو احتمال وجود دارد : يكى اينكه در احتمال دوم كه حرمت للمقارنات است بگوييم آدمى كه غنا را انجام داده دو معصيت كرده يكى معصيت حرمة الغناء و يكى معصية حرمة المقارنات. يا بگوييم نه حرمت مقارنات و حرمت معصيت در هم مندك شده اند يك حرمت شديده است، چون مقارنات تنها اگر بود كان حراماً، حالا هم كه با غنا جمع شده چون فرض اين است كه خود غنا هم صار حراماً. يا بگوييم دو معصيت هست يا بگوييم يك معصيت شديده؛ به هر حال غنا بر احتمال دوم حرام است، حالا يا بحرمة شديدة يا بحرمة خاصة براى خودش مقارناتش هم يك حرمت دارد.

باز لايخفى كه احتمال سوم خلاف ظاهر روايات است، ان لم نقل به اينكه خلاف مذهب است چون روايات ظهور دارد در اينكه غنا حرام است يعنى وصف به حال خود موصوف است. ظاهر روايات اين است غنا حرام است يعنى وصف مال خود موصوف است. ظاهر روايات اين است كه غنا چه دارد؟ موضوعيت دارد نه عنوان مشير و این که بخواهد چيز ديگر بگويد. مذهب هم ظاهراً بر همين معنا قائم است؛ پس ظاهر روايات و فتاواى اصحاب بلكه مذهب اين است كه غنا خودش حرام است بما هو هو، حرام بذاته. پس احتمال سوم مخالف با ظاهر روايات و فتاوا بلكه مخالف با مذهب است.

بعضيها آمده‌اند به مرحوم فيض (قدس سره) صاحب وافى و مفاتیح و به مرحوم سبزوارى صاحب كفايه نسبت داده‌اند به اينها اصلا قائل شده‌اند بر اينكه غنا حرام نيست و اين چيزى است كه غزالى گفته است. نسبت داده اند به فيض (قدس سره) و به مرحوم سبزوارى، (او در وافى و مفاتيح و سبزوارى در كفايه) به اينها نسبت داده‌اند كه اينها قائلند به عدم حرمت غنا مثل غزالى[1] كه قائل شده به عدم حرمت غنا. گفته‌اند اينها قائلند حرمت غنا وصف به حال متعلق است و اين خلاف مذهب است. در عبارت مفتاح الكرامة تعبير به رداعت دارد، مي‌گويد اين رديع هست و اباطيل است و قابل بحث نيست. در عبارت سيدنا الاستاذ (سلام اللّه عليه) آمده كه نسبت اراجيف به اينها داده‌اند، حالا من نمي‌دانم كى نسبت داده، حالا بگذاريد عبارت را بخوانم تا بفهميد گاهى يك مقدار آدم كنترل زبانش را از دست مي‌دهد يا كنترل قلمش را. ايشان مي‌فرمايد در اين صفحه 210 اين مكاسب محرمه‌اى كه ما داريم طبع قديم است، مي‌فرمايد كه ايشان چنين و چنان گفته « و هذا امر لم يثبت أنه خلاف الاجماع أو خلاف المذهب حتى يستوجب صاحبه الطعن و النسبة الى الخرافة و الاراجيف[2]». مي‌گويد اينها نمي‌خواستند بگويند كه غنا حرام نيست تا طعن بزنيد كه اينها قائل به خرافه و اراجيف شده‌اند نعوذ باللّه يا اينكه بگوييد بله فيض مثل غزالى شده است، غزالى مي‌گويد غنا حرمت ندارد وصف به حال متعلق است، اينها هم گفته اند حرمت ندارد. اين حرف را به فيض نسبت داده اند بعد هم گفته اند اين اراجيف است و تبعيت از غزالى است. لكن حق اين است كما حققه سيدنا الاستاذ سلام اللّه عليه كه نه آنها چنين حرفى نمي‌خواسته‌اند بزنند. آنها نمي‌خواسته‌اند بگويند غنا حرمتش به نحو قسم دوّم است بلكه آنها مي‌خواسته اند بگويند غنا حرمتش به نحو قسم سوم است، يعنى غنا حرام است به شرط اينكه همراه با حرام ديگرى باشد. تقارن با حرام قيد حرمت غنا است مثل اينكه مي‌گويى وجوب حج قيدش استطاعت است. غنا حرام است، امّا مشروطاً به اينكه با او حرام ديگرى مقارن باشد. اينها اين را مي‌خواسته‌اند بگويند، يعنى مي‌خواسته‌اند بگويند حرام بذاته لكن لا لذاته بل لغيره؛ امام مي‌فرمايد اينها اين حرف را مي‌خواسته اند بزنند و اين كجايش اراجيف است، مي‌گويد صاحب مستند هم همين را گفته است. انشاء اللّه حالا بعد هم ما عرض مي‌كنيم كه حق در غنا هم همين است، از عمل امام (سلام اللّه عليه) كه آن موسيقى شهيد مطهرى را زدند از آن هم برمي‌آيد همين بوده عقيده اش امام از نظر عمل، براى اينكه او ديگر خيلى ظريف و تقريباً غناى در آخرين درجه بود، امّا چون براى تعزيه شهيد مطهرى (قدس سره) بود نه براى محتواى باطل، امام هم چيزى نفرمود؛ حالا آن در بحث استدلالش مي‌آيد.

عبارت امام را بخوانيم در همين قصه، مطلب روشن مي‌شود. صفحه 209 ولقد اجاد سيدنا الاستاد فى نقل كلام اينها و رد آن نسبت و اين كه مراد اينها حرمت به قسم دوم بوده است، يعنى حرمت غنا حرمة مقيدة لاحرمة مطلقة. صفحه 316 باز اين فى حكم الغنا،[3] «ثم انه ربما نسب الى المحدث الكاشانى و صاحب الكفاية الفاضل الخراسانى انكار حرمة الغناء [به اينها نسبت داده‌اند اصلا اينها مي‌گويند غنا حرام نيست] و اختصاص الحرمة بلواحقه و مقارناته [و اينكه حرمت اختصاص دارد به لواحقش و مقارناتش] من دخول الرجال على النساء و اللعب بالملاهى و نحوها، [اينها به اينها اين نسبت را داده اند]. ثم طعنوا عليهما بما لا ينبغى [رضوان خدا بر امام، بعد هم چيزهايى كه سزاوار نبوده به آنها نسبت داده‌اند. ديگر امام خيلى بزرگوارى فرموده نگفته بعضى از اينها خودشان مستحق آن نسبتها بودند به او نسبت دادند، چون حرف بد پول تقلب است به صاحبش بر مي‌گردد منتها چون لابد در بينشان بزرگانى بودند امام اين چنين نفرمود.] و هو خلاف ظاهر كلام الاوّل فى الوافى و محكىّ المفاتيح و المحكى عن الثانى [كه سبزوارى باشد، مي‌گويد خلاف ظاهرشان است.] بل الظاهر منهما أنّ الغناء على قسمين حق و باطل، [حلال و حرام.] فالحق هو التغنّى بالاشعار المتضمنة لذكر الجنّة و النّار و التشويق الى دار القرار و الباطل ما هو متعارف فى مجالس اهل اللهو كمجالس بنى اميّة و بنى العباس، [اينها اين را مي‌خواسته‌اند بگويند يعنى حرمت حرمت مشروط.] قال فى الوافى ما محصله أن الظاهر من مجموع الاخبار اختصاص حرمة الغنا و ما يتعلق به من الاجر و التعليم و الاستماع و البيع و الشراء كلها بما كان على النحو المعهود المتعارف فى زمن بنى امية و بنى العباس من دخول الرجال عليهن و تكلمهن بالأباطيل و لعبهن بالملاهى من العيدان و القضيب و غيرها دون ما سوى ذلك. [اگر غنايى آنطور نباشد آن حرامها همراهش نباشد آن غنا حرام نيست.] كما يشعر به قوله (عليه السلام) ليست بالّتى يدخل عليه الرجال [درباره مغنيه يا غنا مي‌گويد ليست بالّتى يدخل عليه الرجال مانعى ندارد.] ثم ذكر عبارة الاستبصار فقال: يستفاد من كلامه انّ تحريم الغنا [غنا خودش حرام است،] انّما هو لاشتماله على الأفعال المحرّمة فان لم يتضمّن شيئاً من ذلك جاز و حينئذ [و بعد فيض فرموده] فلا وجه لتخصيص الجواز... [هر كجايى كه غنا حرام ديگرى همراهش نباشد يكون جائزاً... باشد چه دفاع باشد چه تعزيه و ذكر مرثيه باشد چه قرائت قرآن باشد چه ترويج بهداشت و نظافت باشد چه ترويج توحيد و حالت توجه الى اللّه در آن باشد؛ فيض مي‌گويد اينها حرام نيست.] بزفّ العرائس و لا سيما و قد ورد الرخصة به فى غيره، [بله شما مي‌توانيد بگوييد اصلا آواز خوانى يك كار سبكى است، خوب بله يك آقايى حالا فقيهى مي‌خواهد روضه بخواند ديگر حالا چه چهش بزند و آوازه بخواند اين سبك است، خوب سبك و خلاف مروت يك حرف است امّا حرام نيست. خوب خلاف مروت يختلف به اختلاف اشخاص و افراد. يك پيرمرد هشتاد ساله حالا رفته بالاى منبر مثلا آقاى سيبويه ما حالا بخواهد چه چه بزند و روضه بخواند، خوب اين شايد مناسبت با سنش و با آن قيافه‌اش نباشد. فيض مي‌فرمايد:] الا أن يقال إنّ بعض الافعال لا يليق بذوى المرؤات و ان كان مباحاً[4] [كار مباحى است امّا روحانى نبايد انجام بدهد. حالا كنار خيابان آقاى روحانى ايستاده تحت الهنكش را هم باز كرده براى اينكه روايات دارد تحت الهنك باز است سيگار هم دمش گرفته اينطورى مي‌كشد يك پُك مي‌زند مي‌اندازد دور، خوب اين خلاف شرع نيست امّا با شأن آخوند نمي‌سازد. يا نمي‌دانم حالا يك موتور گازى گرفته يك موتور كوچولو هم به آن بسته است، يك مقدار هم بار و آجر و اينها در آن ريخته كرايه از يك نفر، يك كسى هم بغل دستش نشسته رانندگى مي‌كند. نمي‌دانم چه بايد كرد، اينها خلاف شأن روحانيت است به هر حال حالا زندگى اداره نمي‌شود خوب بله روحانيت همين است، آخوندى يعنى گرسنگى، نمي‌شود كه هم آخوند باشيم هم كاسبى كنيم ديگر، آن وقت اين خداى ناخواسته به ديگران ممكن است ضرر بزند يعنى شخصيت ديگران.

روايت دارد معاوية بن وهب يك ماهى دستش گرفته بود مي‌آمد. حضرت به او فرمود كه اين ماهى را اينطورى دستت نگير، در نظر دشمنانت سبك مي‌شوى و وقتى سبك شدى بر تو غلبه مي‌كنند. اين وقار و حفظ شئون خودش يك امرى است در اثر گذاشتن حرفها، امّا اگر وقار نباشد خوب هيچى او هم يك كاسب است من هم يك كاسب، چه فرقى با هم مي‌كنيم؟ او يك راننده تريلى است من هم يك راننده تريلى، حالا آن راننده تريلى صبح هم مي‌رود يك مباحثه‌اى گوش مي‌دهد، حالا با هم چه فرقى مي‌كنيم؟ او راننده اتوبوس است من هم راننده اتوبوس هستم؛ اين يك مقدار مشكل است در شرايط فعلى ما.]

فالميزان حديث من أصغى الى ناطق فقد عبده [هر كس سراغ يك ناطقى برود بنده او شده است. اگر قرآن است شده بنده قرآن اگر اباطيل است شده بنده اباطيل.] و قول أبى جعفر(ع) اذا ميّز اللّه بين الحق و الباطل فأين يكون الغنا[5]، [حضرت پرسيد اگر حق وباطل جدا بشود غنا با كدام است؟ راوى عرض كرد غنا با باطل است.] و على هذا فلا بأس بسماع التغنّى بالاشعار المتضمّنة [همينها بوده كه تكفير و نمي‌دانم آن حرفها را به او زده است] بذكر الجنة و النار والتشويق الى دار القرار، الى أن قال و بالجمله, لا يخفى على ذوى الحجى [صاحب عقل و درايت] بعد سماع هذه الاخبار تمييز حق الغناء من باطله و أنّ أكثر ما يتغنّى المتصوّفه فى محافلهم [آنها من قبيل كيست؟ متصوف در محافلشان مي‌آورند چند تا جوان ... هم مي‌آورند آنجا مي‌نشينند و بعد مي‌گويند اين جوان خشگل شبيه خداوند است هى هم به آن نگاه مي‌كنند و هى شعر مي‌خوانند و ياهو مي‌كشند و غش مي‌كنند، آن از غناى محرم است يا از غناى حلال؟ فيض طفلكى مي‌گويد حرام است، چه تقصيرى داشته است، مي‌گويد] من قبيل الباطل، [هو هو مي‌كشند و نمي‌دانم كباب برگ مي‌خورند خشگلها را مي‌آورند بهشان نگاه مي‌كنند و دست مي‌دهند و ... اينها همه‌اش از اباطيل است و حرام. امام مي‌فرمايد:] و أنت خبير بأنّ ظاهر هذه العبارة بل صريحها صدراً و ذيلا أن الغناء على قسمين، [غنا را دو قسم كرده است غناى حرام و غناى حلال. ببينيد عبارتش را، حرمت الغنا و ما يتعلق به بما كان على النحو المعهود، غنا را مي‌گويد حرام است نه غنا حرام نيست وصف به حال متعلق است، ظاهرش اين است وصف به حال خودش است. بعد هم مي‌گويد غنا دو قسم است حق دارد و باطل. أنت خبير ظاهر هذه العبارة بل صريحها صدراً و ذيلا أن الغناء على قسمين، نه غنا يك قسم است و آن غناء حلال، حرام مال كيست؟ مال ديگرى است.] قسم محرّم و هو ما قارن تلك الخصوصيّات بمعنى أنّ الغناء المقارن لها حرام، [خود غنائش حرام است منتها مقيد هستند به تقارن،] لا أنّ المقارنات حرام فقط و لهذا حرم اجر حرم اجرهنّ و تعليمهنّ و الاستماع منهنّ و لو لا ذهابه الى تحريمه ذاتاً لا وجه لتحريم ما ذكر [كه بگويى استماعش و اينطور چيزها حرام است؛ خوب آن مقارنات حرام است، ديگر چرا استماعش حرام باشد؟ يك كسى دارد غنا مي‌خواند زن و مرد هم قاطى است، او كه دارد مي‌خواند شما مي‌گويى غنايش كه حرام نيست پس گوش دادن من هم حرام نيست. چرا گوش دادن حرام باشد؟ چرا فرمود متعلقاتش هم حرام است؟]

و قسم محللّ و هو ما يتغنّى بالمواعظ و نحوها [بالقرآن، بالمرثية، بالموعظه، بالدفاع، بترويج، حالا بعد انشاء اللّه اگر يك فرصتى شد موارد ديگر را من عرض مي‌كنم.] فقد استثنى من حرمة الغناء قسماً هو التغنّى بذكر اللّه تعالى كما استثنى بعضهم التغنى بالمراثي و بعضهم التّغنى بالقرآن [را] و بعضهم الحدى [را] و بعضهم في العرائس [در ... پس چه تقصيرى دارد اين مفخر جهان تشيع كه اينطورى به او حمله بشود؟ اين فيضى كه جزء محامد ثلاثه اخرى است. مي‌دانيد كه محامد ثلاثه اولى داريم محامد ثلاثه اخرى داريم. محامد ثلاثه اولى محمد بن الحسن الطوسى، محمد بن يعقوب الكلينى، محمد بن على بن بابوبه صدوق قمى. محامد اخرى محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، محمد حسن بن حر عاملى، محمد محسن فيض قاسانى، اگر مي‌خواهيد عربى بگوييد تا تكفيرتان نكنند، حالا اگر مي‌خواهيد فارسى بگوييد كاشانى. اين جزء محامد ثلاثه است، جزء مفاخر جهان تشيع بوده است حالا اينطورى با او برخورده شده است.] و هذا امر لم يثبت أنّه خلاف الاجماع أو خلاف المذهب حتى يستوجب صاحبه الطعن و النسبة الى الخرافة و الأراجيف و قد اختاره النراقى فى المستند و بعض من تأخر عنه، [نراقى هم همين را گفته در مستند.] كما لا يستوجبه من استثنى القرآن و غيره، [خوب ديگران هم قرآن را استثناء كرده‌اند كافر شده‌اند اراجيف گفته‌اند؟] فالصواب أن يجاب عنه بالبرهان، [دليل بياور حرفش را رد كن نه اينكه توهين كن!] كما صنع الشيخ الانصارى[6]، [شيخ انصارى (قدس سره) حمله نكرده، حرفش را نقل كرده و حرفش را جواب داده است. اين هم تمام كلام در اين بحث.]

«تفسيرهای مختلف برای غنا»

بحث ديگرى كه مطرح است اين است كه براى غنا تفاسير زيادى شده است، حدوداً سى تفسير براى غنا شده است در كلمات لغويين و فقها. هيچ كدامش هم حجت نيست، يعنى هيچ كدامش نمي‌تواند حجت شرعى باشد كه بگوييم غنا معنايش اين است، اينها تفسيرى است از فقها و علما كه بيان كرده‌اند. اگر نگوييم تفسيرشان شرح الاثم است حدأقل اينكه كلامشان حجت نيست براى اينكه فقها و علما اهل لغت نيستند. اهل فهم عرفى هم نيستند، ولو خودش معتقد عرف اين را مي‌فهمد امّا براى ما حجت نيست براى اينكه اگر حجت بود چطور او مي‌گويد عرف اين را مي‌گويد او هم عرف اين را مي‌گويد... تعارض حرفهايشان در عرف. يكى ميگويد الغناء فى العرف مد صوت مع الترجيع و الطرب، يكى مي‌گويد الغناء فى العرف سرود ميرزاى قمى[7] مي‌گويد سرود و تصميد. يكى مي‌گويد الغناء فى العرف دو بيتى، يكى ميگويد الغناء فى العرب مرحوم حاج شيخ محمد رضا اصفهانى استاد امام (سلام اللّه عليه) در آن رساله عبد المنذرش.

«ادامة بحث»

خوب بنابراين، تفاسيرى كه فقها در باب غنا نموده‌اند و تبلغ الى ثلاثين تفسير، اينها هيچ كدامش حجت شرعى نيست. سرّش اين است كه اينها اهل خبره در حقيقت و مجاز نيستند؛ اهل خبره اى كه به آنها اعتماد كنيم در معانی عرفيّه هم نيستند، ولو براى خودشان فهمشان حجت است مي‌گويد من مي‌فهمم عرف اينطورى مي‌فهمد امّا براى ديگران حجت نيست للاختلاف بينهم و لك أن تقول اين سى تا قول با هم تعارض دارد؛ تعارضوا تساقطوا، همه شان معارض شدند و ساقط مي‌شوند.

« قدر متيقن از غنا»

حالا تفسير اينطور شده است، ولى قدر متيقن و مسلم اين است كه غنا مربوط به صوت است، غنا يا صوت لهوى است يعنى صوت مخصوص مجالس عيش و عشرت و يا غنا عبارت است از كيفيتى در صوت، الصوت مع الترجيع و الطرب. قدر مسلم از همه اين تفاسير و آنى كه آدم از مراجعه به كتب و به استعمالات مي‌يابد أن الغناء از شئون صوت است، يا غنا عبارت است از صوت اللهوى مخصوص بمجالس يا غنا عبارت است از كيفيت خاصه اى در صوت و هو المد و الترجيع و الطرب مثلا. امّا غنا استعمالش در كلام اين يكون مجازاً، قدر متيقن از تفاسير و مراجعه به عرف و لغت و موارد استعمال اين است كه غنا صوت است يا كيفيت صوت است، غنا يعنى خوانندگى حالا يا كوچه باغ بخواند يا تصنیف بخواند يا چه چهش را كم بزند يا زياد بزند، به هر حال غنا يعنى خوانندگى. امّا استعمال غنا در كلام و در مضمون اين يكون مجازاً. در روايت دارد يك كسى به يك كسى گفت احسنت! حضرت فرمود: هذا غناءٌ، تغنيت. خوب اين معلوم است كه اين ظاهرش مجاز است! اين مي‌گويد احسنت، حالا يك كسى يك شعرى خوانده اين گفته احسنت، شما به احسنتش بگويى چه؟ هذا غناءٌ، مثل اينكه به سوهان قم بگويى هذا غناءٌ؛ اين مجاز است. استعمال غناء در كلام و در جمله و مضمون اين قطعاً مجاز است، اين جزء شئون صوت است.

بعد از توجه به اين نكته مي‌رويم سراغ روايات، ببينيم از روايات حرمتِ چه غنايى استفاده مي‌شود، آيا از روايات بر مي‌آيد حرمة الغنا بالمعنى الاول يعنى غناء مخصوص مجالس لهو ولو با آن قرآن بخوانيم يك چه چهى مي‌زنند توى مجالس لهو چَه چَه خاصى دارد، حالا آن چه چه خاص را شما بياورد در مجالس لهو، در مجالس لهو تصنيف مي‌خوانند و بشگن مي‌زنند يا با آن مي‌رقصند يا آن چيزها را با آن هماهنگ مي‌كنند. حالا يك كسى در مرثيه هم همان سرود و تصنيف را بخواند كه الآن هم متعارف است كه همان سرود و تصنيف را مي‌خوانند. من يادم است براى اولين بار شايد چهل سال، چهل و دو سال قبل بود يك جوانكى بود مي‌خواست آنطورى مرثيه بخواند مرحوم والد ما عصبانى شد از پاى مجلسش بلند شد، چون آن طور غنا را حرام مي‌دانست. حرمت غنا به قسم اول است كه حتى مرثيه هم با آن بخوانيم يكون حراماً، تصنيف با آن بخوانيم ...

حالا آيا حرمت غنا، حرمتِ به قسم اول است كه حتى قرائت قرآن با او هم حرام باشد، حتى شعر در مرثيه مرحوم شهيد مطهرى هم حرام باشد؟ تصنيف در عزاداريها الآن مي‌بينيد رايج است تصنيف در سينه زنی ها، هر چه تصنيفش بهتر باشد و چنان قيد و بندش مرتب تر باشد كار آقاى مداح؛ حالا اين هم حرام باشد يا نه حرمت حرمت محتوايى است يعنى حرام اذا كان مقارناته حراماً؟

برويم سراغ روايات ببينيم چطورى است. روايات على طوائف، يك دسته از روايات رواياتى است كه در آنها استدلال شده براى حرمت غنا به آيه شريفه، تفسير شده غنا به قول زور، طايفه اى از روايات آنهايى است كه غنا را تفسيرش كرده به قول زور. مثل صحيحه هشام 26 همين باب (باب 99 صحيحه هشام حديث 26) «عن أبى عبداللّه(ع) فى قوله تعالى: فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور، قال: الرجس من الاوثان: الشطرنج، و قول الزور: الغنا[8]»، اين صحيحه هشام. و روايت زيد شحام، مثل همين است روايت زيد شحام (2 باب 99) روايت عبد الاعلى (20 باب 99) خبر أبي‌بصير (9 باب 99) مرسله ابن ابى عمير (8 باب 99) اينها رواياتى است كه غنا را به قول زور تفسير كرده است يا گفته من قول الزور. دلالت اين روايات بر حرمت غنا مما لا ينبغى الاشكال فيه، براى اينكه مي‌گويد غنا قول زور است و ذات بارى هم امر كرده واجتنبوا قول الزور. اين واجتنبوا دليل بر لزوم است هيئتاً، مادتاً، مقارنتاً و تفسيراً، هيئتش هيئت امر است. ماده اش اجتناب است، اجتناب را در امور مباحه نمي‌آورند، در امور مباحه نمي‌گويند يجتنب يا اجتنب، اصلا خود ماده با حرام هماهنگى دارد. مقارن با فاجتنبوا الرجس من الاوثان است پليدى هاى از بتها را اجتناب كنيد؛ خوب آن اجتنبوا وجوب است اين اجتنبوا هم می شود وجوب. روايات هم از آن بر مي‌آيد وجوب و حرمت.

پس دلالت اين روايات بر حرمت غنا اين در مورد خودش مما لا ينبغى الاشكال فيه لأن قوله اجتنبوا حجة على الوجوب هيئتاً، مادتاً، سياقاً، هيئتش، ماده اش، سياقش اقتضا مي‌كند وجوب و لازمه اش اين است كه فعلش حرام است.

سند اين روايات هم در آن صحيحه هشام است همان 26 كه صحيحه هشام است، چون على بن ابراهيم است در تفسيرش عن ابيه ابراهيم بن هاشم ابن ابى عمير عن هشام، اين صحيحه است. مرسله ابن ابى عمير هم كه هشت باشد آن هم جزء مراسيل ابن ابى عمير است كه مراسيلش حجت است. روايت هشت اين است: و عنه يعنى عن على بن ابراهيم عن أبيه عن ابن ابى عمير عن بعض اصحابه، آن روايات ديگر هم ولو ضعف سند دارد ولى همين دو تا روايت كافى است و به ضميمه آن روايت. من يك جمله عرض كنم بعد تمامش مي‌كنم.

خوب ظاهر آيه شريفه اين است )فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور([9]، قول زور يعنى مقول زور باشد، كلام زور باشد؛ قول زور صوت زور را شامل نمی شود. غنا اگر زور است اگر خلاف است اگر بگوييد غنا حرمتش حرمت محتوايى است مي‌شود به آيه استدلال كرد فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور أى الغنا چون غنا حرمتش حرمت محتوايى است يعنى آنى كه داراى يك محتواى باطل است. دارد شعر مي‌خواند بى عفتى را ترويج كند، شعر مي‌خواند بى بند و بارى را ترويج كند، مي‌شود قول زور. امّا اگر شما اين را نگفتيد بخواهيد قائل به قول اول بشويد كما سيدنا الاستاذ هم در اينجا همين را مي‌خواسته است بگويد شيخ هم همين را مي‌خواهد بگويد معروف هم همين است، بگوييم نه غنا حرمتش از باب اختصاص صوت به مجالس لهو و عياشى است، خوب چطور آن وقت غنا قول زور است؟ فى جعل الغناء من مصاديق الآية على الاحتمال الثانى لا كلام و لا اشكال فيه، بنا بر احتمال دوم كه غنا از باب محتوا حرام است به شرط محتواى حرام، حرام است، خوب مي‌شود باطل قول الزور قول الباطل. امّا اگر شما مي‌گوييد نه صوت مخصوص مجالس حرام است ولو با آن قرآن بخوانيم، آن وقت اين چطور قول الزور است؟ اين اشكال در آيه است. امام (سلام اللّه عليه) پنج تا جواب خواسته از اين اشكال بدهد، حالا مطالعه كنيد ببينيد جوابها درست است يا نمي‌توانيم از آيه حرمت در بياوريم مگر به آن معناى فيض.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1] - احیاء علوم الدین 270:2.

[2]- المکاسب المحرمة 1 : 318.

[3]- المکاسب المحرمة 1: 316.

[4] - المکاسب المحرمه 317:1.

[5]- مکاسب محرمة 1 : 317.

[6]- مکاسب محرمة 1: 318.

[7] - جامع الشتات 377:2.

[8]- وسائل الشیعة 17 : 310، کتاب التجارة، ابواب ما یکتسب به، باب 99، حدیث 26.

[9]- حجّ (22) : 30.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org