Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: دیدگاه فقها در عمل قاضی به علم خودش در قضاوت
دیدگاه فقها در عمل قاضی به علم خودش در قضاوت
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
کتاب القضاء
درس 83
تاریخ: 1394/6/28

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحيم

«دیدگاه فقها در عمل قاضی به علم خودش در قضاوت»

بحثی که در تحریر الوسیلة و در سایر کتب آمده، بحث عمل قاضی به علم خودش است. البته در اینجا دو بحث مطرح شده است: یکی بحث امام معصوم به علم خودش و دیگری بحث قضات منصوب در عمل به علم خودشان. در مسأله علم معصوم، خلافی نیست الا از ابی علی، در اینجا قبل از آن که وارد بحث بشویم، یکی - دو - سه جهت را باید تذکر بدهم.

اول این که بحث در عمل به علم است.

در قاضی؛ چه امام و چه غیر امام، در عمل به علم در شبهات موضوعیه ای است که با بینه و اَیمان حل می شود، اما در شبهات حکمیه، هیچ اشکال و نزاعی از کسی نیست در این که می تواند به علمش عمل کند؛ یعنی مثلاً زن از همه اموال ارث می برد یا از منقول فقط ارث می‌برد؟ اما امام معصوم (سلام الله علیه) می تواند؛ برای این که او حکم خدا را اظهار می کند و اظهار حکم الله است و اظهار حکم الله برای امام معصوم مانعی ندارد و قضای به آن هم مانعی ندارد. اما فقیه می تواند در مقام قضاوت به علم خودش عمل کند؛ برای این که فقیه باید احکام شرعیه را از راه ادله و امارات ظنیه و یا غیرش بیابد و چه طریقی اقرب از علم قاضی به واقع است؟ قاضی یقین دارد که عصیر عنبی قبل از ذهاب ثلثین، نجس است و بعد از ذهاب ثلثین پاک است. این قبل از ذهاب ثلثین می گوید عصیر عنبی نجس است، آب انگور که جوش بیاید، نجس است و به این حکم الله یقین دارد و اگر بخواهد فتوا بدهد باید به یقینش فتوا بدهد؛ نمی تواند به سراغ ظن و گمانی برود که این یقین بر خلاف آن است و باید به یقینش فتوا بدهد، وقتی می تواند به یقینش فتوا بدهد، در قضاوتش هم همین طور است و در قضاوت هم به فتوای خودش استناد می کند. فتوایش این است که زن از همه اموال ارث می برد و وقتی مترافعین در شبهه حکمیه اختلاف دارند، باید بگوید از همة اموال ارث می برد. پس در شبهات حکمیه، نزاعی در این نیست که قاضی؛ چه امام و چه غیر امام، می تواند به علمش عمل کند. شبهات حکمیه محل بحث نیست، آن که محل بحث است، شبهات موضوعیه است.

مقدمه دوم: بحث در امام معصوم (سلام الله علیه) در آن نیست که از او واقع شده و عمل شده است؛ چون آنچه او عمل می کند، مقام عصمتش مانع از این است که خلاف شرع باشد و وقتی عمل می کند، عملش درست است و عملش مطابق با حکم خداوند است. بحث در این است که آیا امام معصوم، یجوز له عمل به علمش یا لا یجوز له عمل به علمش؟ ما می خواهیم وظیفه الهیه امام معصوم را بفهمیم که آیا جایز است به علمش عمل کند یا عمل به علمش جایز نیست؟ کما این که برخی از روایات دارد که در حقوق الناس نمی تواند. به محض این که یافت کسی دزدی می کند، دستش را ببرد؛ لانه حق الناس و باید طرف، مطالبه کند. به هر حال، بحث در جواز از طرف خداوند است، نه بحث در آن که از او واقع شده، وقتی بحث کردیم و فهمیدیم که امام لا یحکم بعلمه، لا یجوز أن یحکم بعلمه، پس اگر جایی دیدیم به علمش عمل کرده، باید در آن روایت و دلیل، توجه کنیم و اشکال کنیم و تأویل ببریم. و لذا بعضی‌ها استدلال کرده اند برای حجیت قضای معصوم بعلمه بأنه معصومٌ، تمام نیست. البته امام، معصوم است، لا یقضی الا بحکم الله تعالی الا ما جاز له تعالی، اما بحث در این است که آیا خدا و شرع به امام معصوم اجازه داده است در باب قضاء به علمش عمل کند یا اجازه نداده است؟ اگر شما مبنایتان این شد که اجازه نداده است، اگر روایتی را دیدید که ظاهرش این است که به علمش عمل کرده، باید توجیه و تأویلش کنید و محتاجٌ الی التأمل.

مقدمه سوم: بحث ما در علم امام، در علم غیبش نیست که بخواهد به غیب، حکم کند؛ چون اولاً آنها به غیب حکم نمی کردند و ثانیاً بنا نبوده به غیب خودشان حکم کنند. حال بر فرض که شما بگویید کل امور را می دانسته اند. یک وقت در علم امام معصوم (سلام الله علیه) می گوید: «اذا شاؤوا علموا» این یک مرحله است، یک بحث در علم امام است، یک بحث این است که امام همه چیز را قبل از آن هم که بخواهد، می داند و به همه چیز عالم است. به هر حال؛ چه شما بگویید «اذا شاؤوا علموا» به علم غیب و چه بگویید الآن همه علوم نزد آنان حاضر است، بحث ما در عمل به علم غیبش نیست و آن بنا نبوده و نداریم که ائمه به علم غیبشان حکم یا عمل کرده باشند، ثانیاً قطعاً جایز نیست قطعاً که به علم غیبشان عمل کنند؛ چون علم غیبی که برایشان قرار داده شده، معیار حکم شرعی قرار داده نشده، بلکه برای یک موارد خاصه قرار داده شده و الا در امور شرعیه (قل انما انا بشرٌ مثلکم)[1]. فرض کنید وقتی دارد می رود، می داند در این ظرف، سمّ است، اما این دانستنش از راه علم غیب است و حق ندارد به آن عمل کند و ائمه معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) هم عمل نکرده‌اند، فلذا ظرف سمّ را خوردند، آب را خوردند و اگر هم بخواهند عمل کنند، دیگر الگو نیستند، این دیگر مقام امامت نیست. اگر امام بخواهد در جایی به علم غیب عمل کند، نمی تواند اسوه باشد، نمی تواند الگو باشد. این که بعضی از آقایان اشکال می کنند که چرا با دانستن از راه غیب، آمد و خودکشی کرد (و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکة)[2]. جوابش این است که علم غیب داشتند، ولی آن علم غیب، معیار عمل قرار داده نشده بود و اگر معیار عمل قرار داده می شد، مقام امامتی در کار نبود؛ یعنی او یک آدم خاصی بوده و به علم خاصی که داشت، عمل می کرد، چه ربطی به من دارد؟ چه ارتباطی با من پیدا می کند؟ می گوید اگر علم غیب داشتی که سمّی در کوزه است، نخور. هیچ کسی علم غیب ندارد و امامتش فقط برای خودش است و اگر بگویید امام معصوم (سلام الله علیه) می تواند به آن علم، عمل کند، پس الآن که عمل نکرده، خلاف کرده، می گوییم نه، اسوه بودن اقتضاء می کند که نمی تواند و در زندگی شان هم سیره بر نتوانستن و عمل نکردن است. بحث در علوم عادی و جریان های عادی است؛ یعنی علوم و یقین هایی که از طرق عادی، حاصل شده که یک کسی دیگری هم ممکن است همین یقین ها را با ضمّ یک صغری به کبرایی پیدا کند.

در آن منازعه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) با مردی که می گفت پول شتر مرا ندادی و پیغمبر فرمود من پول شتر شما را داده ام و بعد، امیرالمؤمنین رسید و تا گفت ندادی، گردنش را زد، آنجا اشکالاتی به آن حدیث شده، ولی این اشکال در آنجا نیست؛ چون حضرت در آنجا استدلال کرده و می گوید من پیغمبر را در مبادی غیبیه و مسائل غیبیه و وحی، راستگو می دانم، چگونه راستگو ندانم به دو ریال و بگویم پولش را نداده است؟! این اشکال در آنجا نیست. می بینید که حضرت استدلال کرده؛ یعنی یک علم عادی درست کرده. شما در روایات نمی یابید که ائمه معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) به علم غیب عمل کرده باشند. اولاً عمل به علم غیب، آنها را از اسوه و امامت در آن باب ساقط می کند. و ثانیاً عمل به غیب، هرج و مرج می آورد و نمی تواند مثل دیگران زندگی کند، بلکه او هم بشر است و آنچه هم از علوم ائمه نقل شده، علومی بوده که با طرق متعارفه و با استدلال منطقی یا غیر منطقی یا إنی یا لمّی و یا امارات، حاصل شده. بنابر این، اشکال، مِن رأس از بین می رود.

پس بعد از آن که محل بحث، روشن شد، در باب علم قضای امام معصوم (سلام الله علیه) به علم خودش که از طرق عادی آمده، خلاف معتدّ بهی بر جوازش وجود ندارد، بلکه در غنیه و در نهج الحق و انتصار و ایضاح و مسالک و ریاض و دیگران هم ادعای اجماع شده که امام معصوم می تواند به علم خودش در موضوعات عمل کند. مخالفی هم در مسأله وجود ندارد الا ابی علی اسکافی که فرمود امام معصوم (سلام الله علیه) هم نمی تواند بر علم خودش قضاوت کند، بلکه باید قضاوت بالبینۀ و بالایمان باشد.

«استدلال فقهاء برای جواز قضای قاضی به عمل خودش»

برای جواز قضاء، به وجوهی استدلال شده است: یکی از آن وجوهی که به آن استدلال شده، این است که گفته اند قاضی هر چه را که می داند مطابق با واقع است، اصل بر این است که بر آن، قضاوت کند. مثلاً یقین دارد که این کتاب مال زید است، باید حکم کند که این کتاب مال زید است.

دوم: اجماعات منقوله در مسأله است.

وجه دوم، اجماعات معتضده به شهرت محققه است که سرحد استفاضه است.
سوم: روایتی است که امیرالمؤمنین به شریح قاضی فرمود در داستان مفصلی که آمده است.

«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرین»

-------------------------------
1. کهف (18): 110.
2. بقره (2): 195.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org