Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: مروری بر بحث گذشته دربارۀ شرط خیار، بدون ذکر مدت، نه به صورت مجهول ونه به صورت مطلق واقوال در مسأله
مروری بر بحث گذشته دربارۀ شرط خیار، بدون ذکر مدت، نه به صورت مجهول ونه به صورت مطلق واقوال در مسأله
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب بیع (درس 459 تا ...)
درس 1254
تاریخ: 1392/7/30

بسم الله الرحمن الرحيم


« مروری بر بحث گذشته دربارۀ شرط خیار، بدون ذکر مدت، نه به صورت مجهول ونه به صورت مطلق واقوال در مسأله»


بحث درباره این است که اگر ذکر مدت نشد، لا بصورة مجهولة و لا بصورة مطلقة، بلکه تن‌ها گفته شد «بعت علی أن لی الخیار»، یک قول این است که ادعای اجماع هم بر آن شده است و عُمد قدمای اصحاب هم همين را گفته‌اند حمل‌ بر سه روز می‌شود، برای آن استدلال شده است به اجماع؛ به این‌که این اجماع فی المسألة «لیس فی‌ها نقل و لا للعقل فی‌ها الی‌ها سبیل». پس این اجماع یا شهرت، حجت است به روایات؛ برای این‌که بگوییم روایات؛ ولو مرسله است، اما ضعف سندش و همین طور ضعف دلالتش با عمل اصحاب جبران‌ مي‌شود و گفته شد که سیدنا الاستاذ در دلالتش اشکال کرده و شیخ (قدس سره) هم همین اشکال را در دلالت این روایات دارد. اصلاً معلوم نیست روایت چه بوده است که آیا ما‌ مي‌فهمیدیم یا‌ نمي‌فهمیدیم که ما عرض کردیم این اشکال وارد نیست، وقتی که عُمَد اصحاب اعتماداً به این روایات فتوا داده‌اند، معلوم‌ مي‌شود دلالتش به نحوی بوده است که لو وصل الینا لقلنا، به حسب صناعت فقه که خیار، یحمل علی ثلاثة أیام. شیخ در سند اشکال‌ مي‌کند‌ و مي‌گوید مرسله‌اي حجت است که وجود داشته باشد، منت‌ها سندش ضعیف باشد یا دلالتش ضعیف باشد، اما این اصلاً مجهولة العین است. ما‌ نمي‌دانیم اصلاً چه بوده. این هم جوابش این است که اگر استناد اصحاب به آن ثابت بشود، همه چیزش را درست‌ مي‌کند و بالجملة استدلال به این اجماع و به این روایات مرسله در خلاف درست است و این اشکال‌های آقایون وارد نیست یا به اجماعش تمسک کنید یا به اخبارش علی سبیل منع الخلو درست است. فقط شبهه‌ای که وجود دارد، این است که این اجماعات از اجماع سید مرتضی در انتصار سرچشمه‌ مي‌گیرد و اجماعات سید مرتضی، اجماع دخولی است و اجماعات دخولی، برای منقول الیه حجت نیست، لا سیما که خودش در انتصار در ذیل مسأله تصریح فرموده بالاجماع المتکرّر، اجماع متکرّر، یعنی همان اجماع دخولی، یک عده‌ای از اصحاب بگویند که یقین داشته باشد امام نظرش در این اصحاب است و در این نظر، نظر اصحاب هم هست. یک شبهه دیگر این‌که ما به این اجماع و شهرت اعتماد کنیم با این‌که متأخرین بر خلاف آن فتوا داده‌اند. شیخ‌ مي‌فرماید با قیام شهرت از متأخرین، بر خلافش استناد به این اجماع و به این شهرت مشکل است و حق هم همین است که اگر قدما یک فتوایی داده‌اند و متأخرین بر خلافش فتوا داده باشند، این استناد مشکل است‌. نمي‌توانیم بگوییم اینها اشتباه کردند، آنها درست رفتند. اینها اشتباه کردند. استناد به اجماع مشکل است، باید سراغ بقیه امور رفت. شبهه دیگر این‌که اصلاً از خود شیخ در این مسأله خلاف رد مبسوط نقل شده در خلاف ادعای اجماع کرده، ولی مفتاح الکرامة مي‌گوید «و عن ظاهر المبسوط القول بالبطلان» ظاهر مبسوط قول به بطلان است. بنابراین، حق هم قول به بطلان است. حرف صالح بن حی هم درست نیست، ولو سیدنا الاستاذ مي‌فرماید مطابق قواعد است که بگوییم این اطلاق دارد، اطلاقش الی الأبد است. اطلاق خیار الی الأبد عقلائیت ندارد، اصلاً عرفیت ندارد تا ما حملش کنیم. سیدنا الاستاذ مي‌فرماید حرف حسن بن صالح بن حی مطابق با قواعد است؛ برای این‌که گفت: «علی أن لی الخیار» قید که به آن نزده پس‌ مي‌شود الی الأبد. دیگران اشکال کرده‌اند و گفته‌اند الی الأبد که درست نیست، زمان معین هم که ترجیح بلامرجّح است. پس یقع باطلاً. ما عرض‌ مي‌کنیم این‌که بگوییم حرف صالح، این درست است، ناتمام است. حق با آنهایی است که‌ مي‌گویند حرف حسن بن صالح از نظر قواعد درست نیست؛ چون خیار الی الأبد اصلاً عقلائیت ندارد، اعتبار ندارد که بگوید علی أن لی الخیار ما بگوییم، یعنی الی الأبد که بعد هم ارث برده بشود؛ چون الی الأبد که شد، اگر خیار ساقط نشده باشد، وارث‌ها هم این خیار را‌ به ارث مي‌برند، این طور داد و ستدی که خیار الی الأبد در آن باشد ، این عقلائیت ندارد و وجه ندارد ما بگوییم اطلاق «لی الخیار» منصرف به این است، منصرف الی الأبد است. برای سه روز باز‌ استدلال شده در روایت عامه آمده است که به سر یک مردی ضربه زده بودند، یک مقدار مخش تکان خورده بود، کلاه سرش‌ مي‌رفت، یک طوری بود خیلی حواسش جمع نبود، حواسش پرت بود، پیغمبر به او فرمود هر وقت‌ مي‌خواهی داد و ستد کنی بگو لا خلابه و سه روز برایش حق الخيار قرار داد. گفته‌اند لا خلابة، یعنی خیار ندارد و سه روز قرار داده این‌که سه روز آنجا را قرار داده پس اگر هم گفتند علی أن لی الخيار باز هم حمل‌ مي‌شود بر سه روز.


«اشکال شیخ در ردّ روایت منقول از پیغمبر در خیار سه روز»


شیخ و قد أجاد فی ردّ این دلیل‌، مي‌فرماید ضعف سند و دلالتش کما تری، اما سند، عامی است، اما دلالت، قضیة شخصیة، آن مرد به سرش خورده بود، چه ربطی به من دارد؟ این را چطور‌ مي‌توانیم تسری بدهیم به ثلاثة ایام؟ این یکی که این قضیه شخصیه است و دلیل بر عمومیت ندارد. اگر هم بخواهیم القاي خصوصیت کنیم، باید برویم سراغ یک کسی که شجّه‌ سرش به قدر او مخش را تکان داده باشد، بعد معنای لا خلابة هم معلوم باشد. مستمع‌‌ها هم لا خلابة را بفهمند یعنی چه؟ آن موقع بگویید سه روز، نه این‌که از اینجا تعدی کنید به جایی که یک آدمی که مخش تکان نخورده به یک آدم دیگر که آن هم مخش تکان نخورده گفته است «بعتک علی أن لی الخیار یحمل علی ثلاثة أیام» دیگر از این بدتر‌ مي‌شود اجتهاد کرد؟ آن قضیه کجا و این‌که محل بحث ما است کجا که شما بگویید چون آنجا سه روز گفته پس اینجا هم سه روز است! دلالتش فیه ما لا یخفی، این هم درست نیست، مضافاً به این‌که اصلاً علامه در تذکره‌ مي‌گوید، یعنی سه روز حق الخيار دارند.‌ مي‌گوید اصلاً لا خلابه در آن زمان در اصطلاح شرع، یعنی سه روز است من حق الخیار دارم؟ اگر این باشد که خروجش از محل بحث أظهر و أبین من الامس است، این دیگر خیلی روشن است. پس به این هم‌ نمي‌شود استدلال کرد و بگوییم علی أن لی الخیار،


یک بحث دیگر این‌که، اگر قائل به سه روز شدیم این تخصیص است؛ برای این‌که صرف این‌که پیغمبر یا اسلام فرموده یحمل علی ثلاثة أیام، این حکم شرعی غرر را نفی نمی‌کند شارع فرموده است «من قال بعتک علی أن لی الخيار یحمل علی ثلاثة أیام»، غرر را رفع‌ نمي‌کند، مگر این‌که طرفین، این مسأله شرعی را بدانند، اگر‌ مي‌دانند، کأنه لی الخیار؛ یعنی لی ثلاثة أیام، اما اگر‌ نمي‌دانند، چطور‌ مي‌تواند غرر را رفع کند؟ حکم شرعی که‌ نمي‌تواند موضوع عرفی را عوض کند. این هم یک بحثی است که فائده‌ای ندارد. یا تخصص را مثال زده‌اند به وصیت به امور مبهمه، اگر یک کسی گفت کثیر از مالم را بدهید چقدر است؟ معنا کرده‌اند به عدد غزوه‌‌ها و سریه‌های پیغمبر. یک کسی گفت یک شئ‌ای بدهید چقدر است؟ می‌گویند آنجا یک تعبدهایی‌ اعمال شده، ولی تعبد را کار نداریم من مخالفش نیستم، شارع هر چه داشت، علی رؤوسنا و علی عیوننا اگر اجازه بدهد ما قبول کنیم خیلی آقایی کرده، اما من این را عرض‌ مي‌کنم که رفع غرر با این حرف‌ها نمي‌شود.


شهید ثانی (قدس الله روحه) یک رساله دارد، در این رساله گفته شده است که سی و شش مورد پیدا کرده است از کتاب الخلاف از نکاح تا دیات که شیخ بر خلاف ادعای اجماعش در کتاب دیگرش فتوا داده است. تقریباً چهارده تا کتاب‌ مي‌شود، در این چهارده تا گفته‌اند سی و شش یا یک عدد کم و زیاد ادعای اجماع کرده است «و خالف نفسه فی ذلک الادعا فی کتابه الآخر بل فی ذلک الکتاب فی کتاب آخر». مثلاً در خلاف، در کتاب الطهارة، ادعای اجماع دارد. در کتاب الحج که رسیده است، خلافش را فتوا داده است. صاحب حدائق (قدس سره) در صلاة الجمعة مطلب را از شهید ثانی نقل کرده و‌ مي‌گوید إلی نیّف و سبعین‌. مي‌گوید هفتاد تا و خرده‌ای، مخالفت این چهارده تا کتاب؛ یعنی از نکاح تا دیات داشته است. مرحوم شیخ اسد الله تستری مفصل قضیه را نقل کرده است. این کشف الغنای شیخ اسد الله تستری است، کشف الغناء چاپ هم شده است، خطی نیست که من یک موقع در آن دست ببرم، من امیدوارم هیچ وقت دست نبرم، در


آنجا ایشان مي‌فرماید:


«و قد جمع الشهید الثانی (قدس سره) أربعین مسألة علی ما قیل أو بأقلّ منها علی ما وجد فی الفصل الذی عقده لذلک [این نوشته است چهل تا علی ما قیل یا کمتر زیادترش را نفرموده صاحب حدائق‌ مي‌گوید بیشتر از چهل تا خودش هم بعد‌ مي‌گوید بیشتر] و معظمها فی الخلاف و ذکر أنه ادّعی الشیخ فيها الاجماع مع أنه بنفسه خالف فی حکم ما ادّعی الاجماع فیه فی کتاب ادّعی الاجماع فی موضع آخر منه أو فی غیره [یا در کتاب دیگری] مع التصریح بمنع الاجماع [یک جای دیگر هم فتوی بر خلاف داده هم دو قبضه سفارشی کرده که زود برسد] أو بدونه و ذکر أیضا أنها أفرد تلک المسائل للتنبیه علی أن لا یقترّ الفقیه بدعوی الاجماع فقد وقع فیه الخطا و المجازفة [این‌ها مال شیخ اسد الله تستری است] کثیرا من کلّ واحد من الفقهاء [محقق تستری مي‌گويد مرحوم حاج آقا بزرگ‌ مي‌گوید، البته‌ نمي‌گوید کجا گفته، ولی‌ مي‌گوید محقق گفته بیشتر است] و قد سیما من الشیخ و المرتضی (رحمهما الله تعالی) و نحن نذکرها ملخّصة مرتبّة بلا زیادة [همه را نقل‌ مي‌کنیم] منها کتابیه إذا أسلمت منها من تزوّج حرّة منها [من از وقوع طلاق در] کتابیه منها من از ارث مطلقه مریضا منها قائل به توأمه منها کان له عبد هی [جاهایش را‌ مي‌گوید‌. مي‌گوید] و هی منها و منها سرایة العتق و انتقال ...من‌ها إذا نظر تا‌ مي‌آید‌ مي‌رسد به اینجا] فهذه ما ذکره الشهید من المسائل المشار اليها فی کثیر منها الاستدلال باجماع الفرقة مع أخبارهم و جمعها [از کتاب نکاح تا کتاب دیات] و لم یذکر جمیع ما فيها أیضا [در آنها هم همه‌اش را نگفته] ممّا یتعلّق بالباب [در آن کتاب‌ها باز هم بوده نگفته] فلعله لم یقصد الاستصقاء و لم یحضره بقیة الخلاف أو غیره من کتبه [شاید بقیه کتاب خلاف، طهارت و صلاتش پیشش نبوده یا کتابهای دیگرش پیشش نبوده] حتی یجمع جمیع ما فیه من الاختلافات و من تتبّع جمیع کتب الشیخ و فتواها وقف علی کثیر من هذا الباب [که متعرضش شده] و قد تقدّم جملة من ذلک متفرّقة علی وجه التنصیص و التفصیل فی بعض و بدونه فی آخر‌ [مي‌گوید اینها گذشته است] و هی تزید علی سبعین مسأله [تازه این‌که خودش‌ مي‌خواهد پیدا کند‌ مي‌گوید هفتاد تا مسأله است. صاحب حدائق‌ مي‌گوید در رساله شهید هفتاد تا است، این گفت رساله علی ما قیل چهل تا است، خودش‌ مي‌گوید غیر از آنهایی که در این رساله گفته هفتادتای دیگر هست] منها حرمة مسّ المحدث بالأصغر لکتابة القرآن و وجوب الغسل وطی دبر المرأة [وجوب کفاره به وطی تا مي‌آید صفحه 448. سید مرتضی را هم بگویم] و أما ما اتفق لکثیر من الاصحاب خصوصا للمرتضی فی الانتصار و للشیخ فی الخلاف مع أنهما إماما الطائفة و مقتداهم من دعوی الاجماع علی مسائل کثیرة مع اختصاصها بذلک القول من بین الاصحاب [فقط خودش بوده و ادعای اجماع کرده] و شذوذ الموافق لهما فهو کثیر لا یقتضی الحال ذکره ظاهرا [شیخ اسد الله تستری حالش را ندارد که همه‌اش را بگوید] و من أعجبه دعوی سید مرتضی (قدس الله روحه) فی الکتاب المذکور [یعنی در انتصار، اجماع امامیه] و جعله حجة للمخالفین [بر وجوب تکبیرات خمس در هر یک رکعت رکوع يک تکبیر دارد، وقتی که‌ مي‌خواهد رکوع برود یکی، بعد از رکوع یکی، به سجده اول یکی، یکی به سجده دوم، یکی وقت بلند شدن از سجده دوم، گفته اینها اجماعا واجب است] و وجوب رفع الیدین لها [اصلاً در تکبیر دو تا دست‌ها را هم باید بالا ببرد و باز] أن أکثر النفاس ثمانیة و عشرین [این هم گفته اجماعی است با این‌که فقط خودش قائل به این حرف است. خیار حیوان یثبت للمتبایعین معاً نه فقط مشتری‌ها، نه آن جایی که هر دو هست، آنجا که متبایعین نیستند، یک گوسفندی را یک کسی فروخته هم فروشنده خیار دارد هم خریدار. اجماعی است] و أن الشفعة ثبت فی کلّ مبیع [يک کره الاغ هم اگر فروختند این حق الشفعة هست، اگر دو تایی شریک بودند. من حیوان و عروض یک دلار شریکند فروختند حق الشفعة دارند] و عروض و منقول أکثر الحمل [اکثر الحمل نه ماه است. سید مرتضی فرموده است اکثر مدت حمل یک سال است اجماعاً و هیچ کس هم غیر خودش نگفته از اینجا شروع کرده آمده تا صفحه بعدی، دنبال قضیه. این است حال اجماعات در مسأله که] قد یقال بأن فلانا خالف الاجماع فقد کفر و ارتدّ عن دین الله فلابدّ أن ینظر إلی بحثه و لابدّ من ایجاد».


«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ»


درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org