Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: بررسي رواياتي كه بر حرمت نگهداري تصوير دلالت ميكرد
بررسي رواياتي كه بر حرمت نگهداري تصوير دلالت ميكرد
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 118
تاریخ: 1381/7/17

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث درباره رواياتى بود كه شيخ فرموده بود مي‌شود به اين روايات استدلال كرد، براى حرمت اقتناء كه بگوييم اقتناء صور كه تصويرش حرام است، آنها حرام هستند.

آنها را نقل كرد بعد در مقام جواب بود، يكى از آن روايات كه ايشان[1] فرموده بود در مقام استدلال نبوى بود.

«نقل كلام شيخ در بررسي روايات»

و بالنبوى «لا تدع صورة الاّ محوتها و لا كلباً الاّ قتلته»[2] ايشان جواب مي‌دهد از اين روايت.

«و أما النبوى فسياقه ظاهرٌ فى الكراهة كما يدل عليه عموم الامر بقتل الكلاب» [در آنجا دارد لاتدع صورة الاّ محوتها و لا كلباً الا قتلته، خوب همه سگها را كه دستور داده بكشند معلوم مي‌شود كه بودن سگها مكروه بوده است و الاّ بودن سگها كه حرام نيست! پس از اين مي‌فهميم كه حكم، حكم كراهتى است.]

و قوله(ع) فى بعض هذه الروايات و لا قبراً الاّ سويته»[3] خوب معلوم است قبرها هر طورى بوده است كه بودنش كراهت داشته است نه اينكه حرام بوده است. اين جوابى است كه شيخ داده است.

مرحوم ايروانى[4] (قدس سره) دو سه تا اشكال به اين حرف شيخ دارد، (مراجعه كنيد حاشيه ايروانى را) يكى اينكه مي‌فرمايد قد مرّ منا كه اين حديث قضيه شخصيه و خارجيه است و لذا اصلا استدلال به او

درست نيست.

يك قضيه طبيعيه و قضيه حقيقيه نيست، قضيه خارجيه است و شخصيه است؛ پيغمبر به اميرالمؤمنين(ع) دستور داد برو به مدينه «لا تدع صورة الاّ محوتها و لا كلباً الاّ قتلته و لا قبراً الاّ سويته» اين يك قضيه شخصيه است و بعد مي‌فرمايد اين موارد هم اين نحو بوده، ظاهر اين است كه آن صورتها صورت اصنام و براى عبوديت بوده است. و كلبها هم كلبهاى موذى بوده است، قبرها هم قبرهاى تسنيمى بوده است، از اين جهت پيغمبر دستور داده كه آنها را از بين ببرند.

اين يك شبهه‌اى كه به فرمايش شيخ دارد، مي‌گويد اصلا اين قضيه شخصيه است و ظاهر اين است كه مراد هم اينطور چيزها بوده است.

شبهه دوم: كه به فرمايش شيخ دارد اين است مي‌فرمايد: ظهور هيئت بر ظهور متعلق در تعارض هيئت و متعلق مقدّم است و در اينجا وقتى عموم و لا كلباً الاّ قتلته همه كلبها را شامل مي‌شود بخواهد قرينه بر كراهت باشد، با اينكه نهى ظهور در حرمت دارد، ايشان مي‌فرمايد: در تعارض ظهور متعلق و ظهور هيئت و حكم ظهور هيئت مقدم است و در «و لا كلباً الاّ قتلته» بايد تصرف كرد، بگوييم: كلبها يعنى كلبهاى موذى، مقيدش كنيم به كلبهاى موذى.

شبهه سوّم: مي‌فرمايد: اگر بقاء آن قبرها مكروه بوده و تسويه اش، از بين بردن يك مكروه است اين درست نيست، نمي‌توانيم بگوييم بقاء آن قبرها مكروه بوده است؛ بلكه بايد بگوييم آن قبرها نحوى بوده است كه بقائش بقاء حرام است. چرا؟ چون اگر مكروه بوده (بقاء قبرها مكروه بوده) چگونه مي‌شود در قبور غير تصرف كرد؟ تصرف در قبور غير براى يك امر مكروه جايز نيست.

بله، اگر قبرهاى آنها به يك صورت حرامى بوده خوب براى رفع حرام و رفع يك امر منكر مانعى ندارد.

ايشان مي‌فرمايد: كه نمي‌شود اين و لا قبراً سويته را بگوييم ظهور دارد در كراهت، چون اگر مكروه بوده است كه پيغمبر چطور تصرف كرده است در قبور ديگران؟ اين سه تا شبهه اى است كه مرحوم ايروانى به شيخ اعظم (قدس سره) دارد.

از اين سه شبهه يك شبهه تمام نيست؛ و آن اين كه ايشان مي‌فرمايد: در تعارض ظهور هيئت و حكم با ظهور متعلق هميشه ظهور هيئت بر ظهور متعلق مقدم است.

اين از كجا؟ اينطور نيست كه هميشه ظهور هيئت بر ظهور متعلق مقدم باشد! بينشان تعارض واقع مي‌شود گاهى هيئت مقدم مي‌شود لأن ظهوره اظهر، گاهى ماده مقدم مي‌شود لأن ظهوره اظهر.

پس اين نيست كه هركجا تعارض بين ظهور هيئت شد و بين ظهور ماده و متعلق، ما بياييم ظهور هيئت را سبب تصرف در ظهور متعلق قرار بدهيم، نه يك چنين قاعده كليه‌اى ما نداريم؛ تابع اظهريت است.

بله، در باب عام و خاص گفته شده است كه مي‌آييم در ماده تصرف مي‌كنيم بدون تصرف در هيئت.

اگر يك عامى داريم گفته اكرم كل عالم، يك خاصى داريم گفته لاتكرم الفاسق من العلماء، خوب اينجا يك طور رفع تعارض به تصرف در ماده است. بگوييم: اكرم العلماء يعنى علماى غير فاسق، عام را حمل بر خاص كنيم.

يك طور رفع تعارض به اين است كه نه، بياييم بگوييم: اصلا امر اكرم يك امر استحبابى است و جواز است اصل جواز را مي‌خواهد بگويد و لاتكرم هم كراهتش را دارد مي‌گويد.

او اصل جواز را مي‌گويد و لاتكرم كراهت، بنابراين تعارض را چه كارش مي‌كنيم؟ مي‌شود با تصرف در اين كه امر را حمل كنيم بر جواز، نهى را هم حمل كنيم بر كراهت امّا آنجا هميشه عام را حمل بر خاص مي‌كنند.

بله، در باب تعارض عام و خاص تصرف در ماده مي‌شود نه در هيئت؛ لكن آن يك باب خاصى است على تماميته ولو بنده اخيراً معتقدم كه تمام هم نيست، عام بر خاص ما نداريم در قوانين.

آن يك باب خاصى است، نه اينكه يك باب كلى باشد.

پس اين يك شبهه ايشان به شيخ (قدس سره) كه مي‌فرمايد هميشه ظهور هيئت بر ظهور ماده مقدم است، عرض مي‌كنيم اين قاعده كليه دليلي ندارد بلكه تقدم، تابع اظهريت است، گاهى آن اظهر است و گاهى آن اظهر است.

بله، در باب عام و خاص اين حرف هست لكن آنجا يك باب خاصى است، ولى دوتا شبهه ديگر ايشان شبهه واردى است.

به نظر مي‌آيد كه اين قبرى را كه تسويه كرده‌اند قبورى بوده است كه عبادت مي‌شده است، قبورى بوده كه عبادت مي‌شده است يا قبور افرادى بوده است كه خود وجود قبر ترويج ظلم و باطل بوده است. اين كه پيغمبر فرمود برو مدينه «و لا تدع صورة الاّ محوتها و لا قبراً الاّ سويته» ايشان مي‌فرمايد قبرها قبرهاى تسنيمى بوده است.

بنده احتمال مي‌دهم كه قبرها قبرهايى بوده كه محل عبادت و سجده بوده، و يا قبر افرادى بوده است كه خود قبر ترويج باطل بوده است. پيغمبر فرموده برويدآن قبرها را كه ترويج باطل است از بين ببريد.

الا ترى كه پيغمبر دائماً در سفرهايش به مأذمين كه مي‌رسيد يبول فى المأذمين سرّش هم اين بوده است كه سنگ بت هبل را از مأذمين برده بودند، خوب ديگر نه بتى بود و نه هبلى بود، امّا در عين حال پيغمبر آنجا كه مي‌رسيد توالت مي‌كرد يبول فى المأذمين، براى اينكه اين كار را از بين ببرد و اظهار تنفر كند.

خوب احتمال دارد اين صورتها، اين قبور، يا قبور مَسْجَد و محل عبادت بوده است، يا قبور افراد بدى بوده است كه خود بودنش سبب فساد در جامعه و ترويج باطل بوده است.

اين احتمال در «الاّ قبراً سويته» هست.

در الاّ كلباً، قتلته هم سيدنا الاستاذ[5] (سلام اللّه عليه) يك احتمالى داده است كه اصلا و لا كلباً نباشد و لا كَلِباً الاّ قتلته. كَلِب آن هارى سگ را مي‌گويند، مرض هارى است كَلِب مرض هارى، كَلِب بمعناى هارى سگ. و لا كلِباً الاّ قتلته يعنى هيچ سگ هارى نبود مگر اينكه اميرالمؤمنين موظف شد كه آنها را بكشد، خوب بله سگ هار كشتنش واجب است چون مرضش خطرناك است و گاز گرفتنش خطرناك است.

ايشان احتمال مي‌دهد و لا كلباً الاّ قتلته و لا كلِباً الاّ قتلته بوده است و كَلِب در لغت به معناى آن مرض هارى است. خوب است آقايان مطالعه كنند بيشتر اين مكاسب امام را در اين بحث كه هم در بحث صورت و تمثال توجه امام را و تسلط امام را بر آيات قرآنيه بيابند و هم تسلطش را بر لغت بيابند و هم تسلطش را بر ادبيات بيابند، اين بحثها را اگر مطالعه كنند و عنايت به اين جهات داشته باشند، مي‌يابند كه امام نسبت به سلطه به قرآن و روايات هم به حق يك آدم قوى بوده است.

نسبت به الفاظ و كلمات و لغت هم آدم قويى بوده است و آدم محكمى بوده است در اين مسائل.

خوب پس دو تا از اشكالها وارد است منتها اين احتمالها هم هست، امّا آن يك اشكال وارد نيست.

حالا يك شبهه‌اى به نظر بنده مي‌آيد كه مرحوم ايروانى متعرضش نشده است، امام هم (سلام‌اللّه‌عليه) ظاهراً متعرضش نشده است.

حالا امام متعرض نشده است شايد ايشان متعرض حرف شيخ نشده است ولى ايروانى كه متعرض حرف شيخ شده است اين جهت را بيان نكرده است. يا مرحوم سيد كه حاشيه زده است بر مكاسب اين جهت را بيان نكرده است. و آن اين است: شيخ در مقام استدلال دارد: و بالنبوى «لا تدع صورة الاّ محوتها و لا كلباً الاّ قتلته» مي‌گويد نبوى اينطور است.

در مقام جواب هم مي‌فرمايد: «و أما النبوى فسياقه ظاهر فى الكراهة كما يدل عليه عموم الامر بقتل الكلاب و قوله(ع) فى بعض هذه الروايات و لا قبراً الاّ سوّيته» اين دوتا عبارت دوتا مطلب رامى فهماند، يكى اينكه حديث نبوى است.

اصطلاح نبوى به حديثى گفته مي‌شود كه از طُرق عامّه نقل شده باشد، اين يك نكته كه آن بالا مي‌فهماند.

نكتـه دوّم اينكـه به غير از اين نبوى يك سرى روايات ديگرى هست كه در آن روايت آمده و لا قبراً

الاّ سويته.

پس از صدر برمي‌آيـد كه روايت نبـوى است، از جـوابى هم كه داده است برمي‌آيـد كه بعض روايات

غير آن روايت هم هست، در حالتى كه با مراجعه به وسائل و به مستدرك معلوم مي‌شود يك روايت بيشتر در اين باب نيست؛ «لا تدع صورة» آن هم موثقه سكونى است عن أبى عبداللّه(ع) عن أبيه عن آبائه قال رسول اللّه.

موثقه سكونى است يا روايت سكونى است نه نبوى! يك روايت بيشتر نيست آن هم عن السكونى، روايت سكونى يا موثقه سكونى كه من ديروز عرض كردم جايش كجاست، (حديث 8 از باب 3 أبواب أحكام المساكن) چطور شده است كه شيخ اينطورى فرموده است؟ هم تعبير نبوى فى غير محل است و هم تعبير به اينكه بعض روايات ديگر هم دارد فى غير محل است. يك روايت بيشتر نيست عن السكونى عن الصادق عن آبائهم (عليهم السلام) عن أميرالمؤمنين قال بعثنى رسول اللّه.

اين را نمي‌دانم چه شده است كه شيخ اينجا اينطورى فرموده است و مرحوم ايروانى هم روايت را همان روايت سكونى گرفته است، توجه نكرده است كه شبهه كند كه چرا شيخ به روايت سكونى مي‌گويد نبوى، اين خلاف اصطلاح است، به هر حال اصطلاحات را كه نمي‌شود ناديده گرفت. خوب بگذريم از اين، حالا اگر شما پيدا كرديد من در خدمتتان هستم.

بنده مستدرك را هم در كتاب التجاره اش نگاه كردم، هم در لباس المصليش نگاه كرده‌ام.

بعد شيخ مي‌فرمايد: «و أمّا ما فى تفسير الآية، [استدلال شد به تفسير آيه، مي‌فرمايد:] فظاهره رجوع الانكار الى مشيئة سليمان على نبينا و آله و عليه السلام لعملهم بمعنى اذنه فيه» اگر گفتيد اين تعبير فقط استثنائش كجاست؟ سليمان على نبينا و آله و عليه السلام، همه انبياء را بايد اينطورى گفت، على نبينا و آله و عليه السلام، جز يك پيغمبر حضرت ابراهيم. او را بايد گفت عليه پدر بزرگ رسول اللّه است و آدمى است كه همه چيزش را داده است.

در آتش رفتن كـار سـاده نيست، گفتنش خيلى آسان است، يك بچه آخر عمرى پيدا كرده اين را هم

بگذارد يك جائي كه هيچ چيزي نيست، به فرموده اميرالمؤمنين گياهانش يك گوسفند را سير نمي‌كند.

يا اللّه بگذار و برو، حالا اين زن را با اين بچه اينجا بگذار و برو، چَشْم مي‌گذارم و مي‌روم.

بعد هم حالا جوان شده است حال او را قرباني كن، آخر اينها گفتنش خيلى آسان است امّا عمل خيلى مشكل است، خيلى خيلى مشكل است، به هر حال او بنيان گذار خانه است و بت شكن است و ابراهيم خليل الرحمن است اين از امتيازات آن است كما اينكه ما هم توى خودمان از امتيازات امام اين است كه كلمه امام را فقط به او بگوييم، چون كلمه امام در چهلمين روز شهادت حاج آقا مصطفى براى امام در يك جلسه پر اضطراب در مسجد ارك تهران تثبيت شد و بعد هم مقيّد باشيم آن اسم شهر امام را كه مي‌برند آن سه تا صلواتى را كه به قيمت زندانها و شلاقها و شكنجه ها تمام شده است آن را از مختصات امام بدانيم و عمل كنيم.

ابراهيم آن مختصه را دارد امام امت ما هم اين دو تا مختصه اى كه ما به ذهنمان مي‌رسد.

مي‌فرمايد آنجا انكار برمي‌گردد به مشيت لعملهم به عمل به معناى مصدرى؛ به معنى اذنه فيه «أو الى تقريره لهم فى العمل.

[مي‌گويد سليمان اجازه داده اينها بسازند تقرير كرده اينها را، امام مي‌فرمايد آن رجال و نساء نبوده است بلكه كان شجر و شمس بوده است. مي‌گويد عمل به معناى مصدرى بر مي‌گردد.]

و أما الصحيحه فالبأس فيها محمول على الكراهة لاجل الصلاة [صحيحه آن صحيحه زراره است

عن أبى جعفر(ع) «قال: لا بأس بأن يكون التماثيل فى البيوت اذا غيّرت رؤوسها منها و ترك ما سوي ذلك»[6] مي‌فرمايد: اين مربوط به نماز است يا مطلقا، اصلا داشتن در اتاق، در اتاق ديگر حالا عكس و مجسمه داشتن صورتش بايد تغيير پيدا كند] او مطلقا مع دلالته على جواز الاقتناء و عدم وجوب المحو [دلالت مي‌كند اقتنائش جايز است و محوش واجب نيست، براى اينكه آنجا اينطورى داشت: - لا بأس بأن يكون التماثيل فى البيوت - اذا غيرت يعنى اگر لم يغير فيه بأس، بأس دليل بر ... تازه معلوم هم مي‌شود بوده است قبلا، نمي‌گويد اصلا برش دار مي‌گويد اين كارش بكنى مانعى ندارد.]

و أما ما ورد من أن علياً(ع) لم يكن يكره الحلال [يك طرف دليل. يك طرف هم كان يكره علياً التصاوير فى البيوت كه جمع آن دو را خواستند بگويند دليل بر حرمت است.

مي‌فرمايد: و أما «ما ورد من أن علياً(ع) لم يكن يكره الحلال] فمحمول على المباح المتساوى طرفاه» [لم يكن يكره الحلال يعنى لم يكن يكره المباح. ببينيد! شيخ چقدر قشنگ استدلال مي‌كند!] لأنّه(ع) كان يكره المكروه قطعاً [پس اين يكره الحلال نمي‌شود هم مباح را شامل بشود و هم مكروه را، لم يكن يكره الحلال، يعنى لم يكن يكره مباح را و لم يكن يكره مكروه را، اين كما ترى.

شيخ مي‌فرمايد: «لأنه(ع) كان يكره المكروه قطعاً»]

و أما رواية الحلبى، [روايت حلبى، مكارم الاخلاق بود، حضرت فرمود يك قطيفه‌اى از شام براى ما آورده‌اند، تماثيل طائر داشته است «فأمرت به فغيّر رأسه»[7] يك قطيفه‌اى يك فرشى آورده‌اند صورت پرنده‌ها رويش بوده است من دستور داده‌ام كه سرش را بردارند.

شيخ مي‌فرمايد:] «فلا دلالة لها على الوجوب اصلا» حضرت مي‌فرمايد من دستور دادم، خيلى خوب حضرت دستور داده است ولى يك حكم عمومى نيست.

حضرت در خانه خودش و زندگى شخصيش فرموده من دستور داده ام كه اين كار را بكنند، نفرمود همه اين كار را بكنيد، من دستور دادم كه اين كار را بكنند.

يك وقتى پپسى كولا بود اوايلى كه در آمده بود مي‌گفتند مال بهايى هاست و نبايد خورد. پپسى را مي‌دادند دو ريال ظاهراً امّا آن وقت شيشه اش را مي‌خريدند دو ريال و نيم، براى اينكه ترويج بشود با نوشابه اش مي‌دادند دو ريال، بعد بدون نوشابه‌اش (خاليش) را مي‌گرفتند دو ريال و نيم.

خوب خيلى راه خوبى بود، تبليغ خوبى بود براى جا افتادن پپسى.

آن وقت راه افتاده بودند يك عده‌اى مي‌خواستند جلويش را بگيرند مي‌گفتند آقاى بروجردى (قدس‌سره) فرموده است كه من نمي‌خورم، نمي‌خواست آقاى بروجردى خيلى محكم وارد قضيه بشود، يعنى اين قدر مهم نمي‌دانست كه خودش وارد قضيه بشود.

آن وقت استدلال مي‌كردند كه خوب وقتى آقاى بروجردى نمي‌خورد ما هم نبايد بخوريم. در مقابل يك عده مي‌گفتند خوب آقاى بروجردى نمي‌خورد چه ربطى دارد كه ما نخوريم. حالا اين فأمرت به فغيرت رأسها اين دليل بر لزوم نيست، يك حكم كلى نيست، يك امرى است در رابطه با مسائل شخصى خودشان.

ولو سُلم الظهور، حالا همه اين روايات مي‌گويد حرام، بالاتر از اين مي‌گوييد ! فقه معنايش اين است.

اوّل روايـات را نقل كرد و استدلال كرد، بعد از استدلالها يكى يكى جواب داد. «ولو سُلّم الظهور فى الجميع [همه اينها مي‌گوييم ظهور در حرمت اقتناء دارد] فهى معارضة بما هو اظهر و اكثر [و در تعارض ظهور و اظهر كدام مقدم است؟ اظهر.] مثل صحيحة الحلبى عن أبى عبداللّه(ع) [(اينها در باب چهار ابواب مساكن و ابواب مكان مصلى هست)] عن أبى عبداللّه(ع) «ربما قمت: اصلّى و بين يدىّ وسادة فيها تماثيل طائر فجعلت عليه ثوباً»[8] [امام صادق(ع) فرمود گاهى يك و ساده‌اى هست متكايى هست عكس پرنده است يك چيز رويش مي‌اندازند. معلوم مي‌شود حضرت در خانه‌اش داشته‌اند، داشتنش حرام نبوده است.

و باز] رواية على بن جعفر عن أخيه، «عن الخاتم يكون فيه نقش تماثيل سبع أو طيرأيصلّى فيه قال: لا بأس»[9] [نماز مانعى ندارد... اصلش كه ديگر هيچ مانعى ندارد.

باز] و عنه عن أخيه، «عن البيت فيه صورة سمكة أو طير يلعب به أهل البيت [يك صورت ماهى است يا يك صورت پرنده اى هست بچه ها با آن بازى مي‌كنند] هل يصلى فيه؟ قال: لا، حتى يقطع رأسه و يفسد»[10] [نماز در آن نخوان مگر اينكه از بين ببرش، چون نماز كراهت دارد.

باز] و رواية أبى بصير «قال: سألت أبا عبداللّه(ع) عن الوسادة و البساط يكون فيه التماثيل؟ قال: لا بأس به يكون فى البيت [در خانه مانعى نداشته باشد] قلت ما التماثيل؟ قال كل شىء يوطأ فلا بأس»[11] [هر چيزى كه زير دست و پا لِه مي‌شود مانعى ندارد.]

و سياق السؤال مع عموم الجواب يأبى عن تقييد الحكم بما يجوز عمله، [نه فقط مال آن صورتهايى است كه جايز باشد نه همه را مي‌گيرد] كما لا يخفى.

و روايـة اخـرى لأبى بصير، «قال: قلت لأبى عبداللّه(ع) انا نبسط عندنا الوسائد فيه التماثيل و

نفرشهـا قال: لا بأس، لا بأس منها بما يبسط و يفرش و يوطأ، و انما يكره منها ما نصب على الحائط

و على السرير»[12]

و عن قرب الاسناد عن على بن جعفر عن أخيه(ع) «سألته عن رجل كان فى بيته تماثيل أو فى ستر و لم يعلم بها و هو يصلى فى ذلك البيت، ثمّ علم ما عليه قال(ع): ليس عليه فيما لم يعلم شىء [مي‌گويند نامه نخوانده كه جواب ندارد - ليس عليه فى ما لم يعلم شىء] فاذا علم فالينزع الستر [آن پرده را بِكَند] و ليكسر رؤوس التماثيل»[13] [معلوم مي‌شود كه نگه داشتنش مانعى ندارد، فقط براى نمازش اينطورى است.] فانّ ظاهره انّ الامر بالكسر لاجل كون البيت ممّا يصلّى فيه و لذلك لم يأمر(ع) بتغيير ما على الستر و اكتفى بنزعه و منه يظهر أنّ ثبوت البأس فى صحيحة زرارة الي سابقة مع عدم تغيير الرؤوس [كه فرمود فيه بأس آن هم] انّما هو لاجل الصلاة و كيف كان فالمستفاد من جميع ماورد من الاخبار الكثيرة فى كراهة الصلاة فى البيت الذى فيه التماثيل إلا اذا غيّرت أو كانت بعين واحدة أو القى عليها ثوب [مستفاد چيست ؟] جواز اتخاذها [فقط براى نماز كراهت دارد و الاّ در خانه داشته باشد مانعى ندارد.] و عمومها يشمل المجسّمة و غيرها. و يؤيّد الكراهة الجمع بين اقتناء الصور و التماثيل فى البيت و اقتناء الكلب و الاناء المجتمع فيه البول فى الاخبار الكثيره. [وحدت سياق گفته آنجايى كه ظرفى است كه بول در آن مي‌ريزند، سگ در آن نگه مي‌دارند، خانه‌اى كه صورت در آن هست اينها نهى شده است. خوب اين وحدت سياق نهى هم دليل بر كراهت هست.]

مثل ما روى عنهم عليهم السلام مستفيضاً عن جبرائيل على نبينا و آله و عليه السلام [باز جبرئيل هم معلوم مي‌شود كه عليه بعد بايد بيايد چه برسد به عزرائيل و به اسرافيل. على نبينا و آله و عليه السلام] «انّا لا ندخل بيتاً فيه صورة انسان [فرشته ها گفتند ما آنجا نمي‌رويم] و لا بيتاً يبال فيه و لابيتاً فيه كلب»[14] و فى بعض الاخبار اضافة الجنب[15] اليها و اللّه العالم باحكامه»[16] خوب پس بنابراين اقتناء به نظر شيخ(قدس‌سره)

يكون جائزا. ولو شيخ قائل به حرمت تصوير است امّا اقتناء را جائز مي‌داند.

ما عرض مي‌كنيم كه آن ملازمه اى كه گفته شده است آن ملازمه حالا مفيد واقع مي‌شود، ما عرض مي‌كنيم اگر بنا شد اقتناء جايز باشد اين خودش درش شهادت هست كه تصويرش هم حرام نيست. اقتنائش جايز، نگاهش جايز، بازى كردنش جايز، حتى يك روايت دارد كه نقل كرده‌اند، براى اينكه زنها براى خودشان بگيرند در اتاق خودشان بيندازند آنها هم جايز، بيع و فروشش هم جايز، فقط ساختنش حرام؛ همان چهار دقيقه اى كه دارد مي‌سازد آن كار كار حرام است و اسلام با علم و با هنر و با تجسيم و با همه اينها مخالف است، تصوير بما هو تصوير و هو كما ترى.

«حق در مسأله در بررسي روايات»

حق اين است كه التصوير بما هو تصويرٌ تجسماً كان أو نقشاً بقلم كان أو بوسيلة عن شخص كان أو بالمكائن و الكارخانجات يك نفر بسازد، يا چند نفر بسازند، صغير بسازد يا كبير بسازد، همه و همه فى حدّ نفسه يكون جائزا.

بله، اگر يك عنوان ديگرى بر آن بـار شد مثلاًمي‌سازد، براى اينكه يك انسـانى را حيثيتش را از بين

ببرد، خوب آن حرام است. نامه هم همينطور است، شما در نامه تان بنويسيد، زبان هم همينطور است، تلفن هم همينطور است.

پس فى حد نفسه ما چهارده تا روايت داشتيم كه به آن استدلال شده بود براى حرمت تصوير و عرض كرديم هيچ كدام از اين روايات دلالت بر حرمت تصوير ندارد، به علاوه كه يازده تايش ضعف سند دارد.

سه تايش كه سندش تمام بود در دلالت اضعف بود از آن بقيه و عموم )خلق لكم ما فى الارض جميعاً([17] و روايات آمره و مبلغه و مروجه به علم و به دانش و عمومات كسب و كار و كل شىء مطلق حتى يرد فيه نهى همه دليل بر جواز است.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- المكاسب 1 : 194.

[2]- وسائل الشيعة 5 : 306، كتاب الصلاة، أبواب احكام المساكن باب 3.

[3]- عوالي اللئالي 3 : 660.

[4]- الحاشية علي المكاسب لايرواني 1: 137.

[5]- مكاسب المحرمة 1: 259.

[6]- وسائل الشيعة 5: 308، كتاب الصلوة، ابواب احكام المساكن، باب 4، حديث 3.

[7]- وسائل الشيعة 5 : 310، كتاب الصلوة، ابواب احكام المساكن، باب 4، حديث 7.

[8]- وسائل الشيعة 5 : 309، كتاب الصلوة، ابواب احكام المساكن، باب 4، حديث 7.

[9]- وسائل الشيعة 5 : 173، كتاب الصلوة، ابواب مكان المصلي، باب 32، حديث 10.

[10]- وسائل الشيعة 5: 173، كتاب الصلوة، ابواب مكال المصلي، باب 32، حديث 12. مع اختلاف يسير.

[11]- وسائل الشيعة 5: 308، كتاب الصلوة، ابواب احكام المساكن، باب 4، حديث 2. مع اختلاف يسير.

[12]- وسائل الشيعة 17: 296، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 94، حديث 4. مه اختلاف يسير.

[13]- وسائل الشيعة 4: 441، كتاب الصلوة، ابواب لباس المصلي، باب 45، حديث 20.

[14]- وسائل الشيعة 5: 175، كتاب الصلوة، ابواب مكان المصلي، باب 33، حديث 3.

[15]- وسائل الشيعة 5: 176، كتاب الصلوة، ابواب مكان المصلي، باب 33، حديث 6.

[16]- المكاسب 1: 198.

[17]- بقره (2) : 29.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org