Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: مروری بر بحث حرمت تصاوير
مروری بر بحث حرمت تصاوير
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 114
تاریخ: 1381/7/8

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث درباره اين بود كه تصوير فى الجمله‌اش گفته شده حرام است و خلافى هم بين مسلمين در حرمت فى الجمله اش نقل شده كه نيست.

و لكن ما عرض كرديم كه مقتضاى صناعت و حقِّ در مسأله اين است كه بگويم: «لا يحرم التصوير مطلقا»

ذى ظل كان او غير ذى ضل، مجسمة كانت الصورة، او غير مجسمة. من ذى روح كانت الصورة، او من غير ذى روح، تصوير بما هو تصوير مطلقا حرام نيست.

و عرض كرديم اين مخالفت بانفى خلاف يا با اجماع اماميه هم مضر نيست، چون اين اجماع در اينجا بعلاوه از اشكال عامهّ را كه دارد كه اجماع در مسأله‌اى است كه مصبّ اجتهاد است بعلاوه از آن اينجا اجماع بر عنوان واحد نيست، اجماع از باب قدر متيقن گيرى است، معقد فتاواى اصحاب مختلف است، عامى دارد و خاصى دارد.

و قدر متيقن گيرى در اجماع، گفتيم اجماع در آنجا حجت نيست اجماعِ بر دلالت التزاميّه اقوال متعدده، حجت نيست. و اينِ كه ما ديروز خواستيم به موثقّه ابى العباس بقباق تمسك كنيم بر حليت همانطورى كه آقايان فرمودند و بحث شد و بحث مفيدى هم بود.

اولاً؛ اطلاق ندارد و امام(س) مي‌فرمايد اين يك قضيّه واقع شده است و اطلاق ندارد.

و ثانياً؛ روايت آمد دو قسمش كرد رجال و نساء، و شجر و شبهه، يعنى قسم سومى در اين روايات باقى نگذاشت از اين كه فرمود «و لكنّه الشجر و شبهه»، معلوم مي‌شود كه رجال و نساء نبوده شجر و شبهش بوده. بنابر اين اگر بر حرمت دلالت كند اين روايت ابى البقاق و تفسير آيه، خوب، مي‌تواند حرمت ذى روح را دلالت كند و بحث ما در حرمت نبود، بحث اين بود كه اين روايت دليل بر جواز باشد، اين روايت دليل بر جواز مطلق نشد چون گفت رجال و نساء را تماثيلش را نمي‌ساخت، بنابر اين استدلال ديروز ما درست نبود و تمام نبود.

« استدلال بر جواز مطلق التصوير»

دليل اول اطلاق آيه‌ی )خلق لكم ما فى الارض جميعا...([1] و )...سخر لكم ما في السموات والارض ...([2] «و امثاله»، ما زمين و همه چيز را مسخر شما قرار داديم اطلاق خِلْقَتْ به نفع شما و براى شما يا همه چيز را مسخر شما قرار داديم يا شما را وادار كرديم كه زمين را آباد كنيد (ظاهراً و استعمركم در آيات هست) اينها اقتضا مي‌كند كه هرطور تحويل و تحولى در جهان ممكنات يكون جائزاً. چه تحويل و تحول به صورت خانه خشتى چه به صورت خانه آجرى، چه به صورت كاخ‌هاى آسمان خراش، چه بصورت عمق زمين. چه به صورت تجسيم و چه به صورت نقش )خلق لكم ما فى الارض جميعا...( يا همه جهان را ما مسخر شما قرار داديم، شما زمين را طلب آبادى كنيد، آياتش را پيداكنيد. اطلاق اينها اقتضا مي‌كند كه تصوير به طور كلى حلال است.

(سؤال و پاسخ استاد): )خلق لكم ما فى الارض جميعاً(، براى ما آفريده شده است يعنى بر نفع ما تا دليل بر حرمت نيايد هر چيزى كه نفع ما در آن باشد اين «يكون حلالاً» مي‌خواهم يك مجسمه‌اى بكشم به آن نگاه كنم و لذت ببرم.

مي‌خواهم مجسمه‌اى بكشم ياد محمد زكرياى رازى باشم، صورتى رامى خواهم بكشم، نقشى را مي‌خواهم بكشم ياد امام امت (س) باشم.

دلم خوش است، يا مي‌خواهم با آن لذتى ببريم، تاريخى را ثبت كنم غرض عقلائى دارم. «خلق لكم» يعنى براى نفع شما، همه چيز زمين را ما مسخر شما كرديم يعنى هر كارى مي‌خواهيد بكنيد.

پس اطلاق )...خلق لكم ما فى الارض جميعا...( و مثل آيه تسخير و استعمار ارض اقتضا مي‌كند كه هر طور تصوير و تنقيش، و تجسيم يكون جائزاً اطلاق اين را اقتضا مي‌كند مگر دليلى بر حرمت بيايد.

دليل دوم بر جواز مطلق التصوير: اطلاق روايات علم و تحريص به علم است، رواياتى كه علم را تحريص و ترغيب مي‌كند و مي‌گويد: «اطلبوا العلم من مهد الي الحد»يا «طلب العلم فريضة على كل مسلم و مسلمة»[3] اين روايات مي‌گويد علم بطور كلى جايز است و مطلوب است.

حالا علم يك وقت علم فقه است، یک وقت علم اصول است، يك دقت علم فلسفه است، يك وقت رياضى است و يك وقت شيمى است، يك وقت علوم هنرى است.

اسلام جلوى علم را كه نگرفته است! گفته دنبال علم برويد، مطلق علوم را شامل مي‌شود.

(سؤال و پاسخ استاد): يعنى مي‌گويد شيمى را برويد دنبالش، يعنى برويد دنبالش توى سينه‌هايتان حفظ كنيد؟ معلوم است چه مي‌گويد.

يعنى برويد ياد بگيريد از آن استفاده كنيد نه ياد بگيريد بشويد آقاى عالم بلا عمل محترم باشيد، اصلاً علم بلا عمل مذموم است اين ادله كه تحريص به علم مي‌كند اين امور را تجويز مي‌كند اين امور را. بروى علم نقاشى ياد بگيرى امّا نقاشيش حرام است، بروى علم شيمى ياد بگيرى امّا بخواهى كار شيمى انجام بدهى حرام است.

طبق اطلاق ادله علم ياد گرفتن جايز است يانه؟ جايز است جايز كه شد عملش هم جايز است.

ببينيد! مگر دليل بيايد خارجش كند من مي‌گويم اطلاق. مي‌گويم اطلاق ادله تحريص به علم و ترغيب به علم خود دليـل بر جـواز علوم هنرى و تصـويرى و نقشى و فيلمى و سينمايى و صوتى و همه جورى

است و فكاهى، شما از اين ادله علوم نمي‌فهميد علم فكاهى هم درست است؟

يك هنر، فكاهى است شوخى كردن و مزاح، جُك گفتن يك هنر است، همه كس نمي‌تواند. شما نمي‌فهميد آن هم جايز است؟ عملش هم جايز است.

دليل سوم بر جواز مطلق التصوير: بیان مصباح الفقاهه است که می‌فرماید: اطلاقات امر به كسب و فعاليت و نان در آوردن، آيات و رواياتى كه ما را به نان در آوردن ترغيب مي‌كند مي‌گويد: «الكاد لعياله كالمجاهد فى سبيل اللّه»[4] طلب رزق كنيد، دنبال روزى برويد، ننشينيد توى خانه و بگوييد خدا بركت مي‌دهد. اين آيات و روايات مرغبه به تحصيل رزق و به تحصيل روزى اينها هم دليل بر جواز تصوير است.

مي‌خواهم با نقاشى نان در بياورم، مي‌خواهم بافيلم سازى نان در بياورم، مي‌خواهم با مجسمه سازى نان در بياورم، ايشان مي‌فرمايد: اطلاقات مرغبه به كسب و كار و فعاليت و استرزاق دليل بر اين است كه هر راه نان در آوردنى جايز است. برو دنبال نان، كه خربزه آب است! اينها مي‌گويند دنبال نان برو اطلاقش مي‌گويد چه دنبال ارتزاق بالتصوير چه دنبال ارتزاق بالتجارة، چه دنبال ارتزاق بالزراعة، اين هم اطلاقاتى كه ايشان مي‌فرمايند.

(سؤال و پاسخ استاد): شما يادتان رفته است كفايه در بحث صحيح و اعم گفته‌اند بنابر اين كه الفاظ وضع شده باشند براى اعم تمسك به اطلاق عبادات مانعى ندارد.

« اشکال به اين استدلال مصباح الفقاهه در مورد جواز مطلق التصوير و پاسخ به آن»

اشكال كردند گفتند شارع كه مي‌گويد صلوا يعنى صلوا صلاة صحيحة پس آن هم مثل اسماء على الصحيح مي‌ماند. اشكال كردند گفتند چه قائل بشويم الفاظ عبادات وضعت لصحيح تمسك به اطلاق درست نيست، (شبهه مصداقيه است). چه وضع للاعم باز هم درست نيست، براى اينكه ولو معنا اعم است امّا مراد آمر خاص است.

پس باز تمسك به دليل در شبهه مصداقيه است.

اينجا جواب داده‌اند كه ما مراد را از ظاهر مي‌فهميم، ظاهر مراد را مي‌فهماند نه اين كه مراد ظاهر را بفهماند. همه جا اطلاقات اينطور كه شما مي‌گوييد همين گير را دارند.

دليل چهارم بر جواز مطلق التصوير: كه ديگر نمي‌توانيد در آن اشکال کنید اصالة الحل و البرائة است آن جا که می فرماید:

«كل شىء مطلق حتى يرد فيه نهى»[5] «الناس فى سعة ما لا يعلمون»[6] «رفع ما لا يعلمون»[7] «ان اللّه سكت عن اشياء لم يسكت عنها نسياناً فلا تكلفوا انفسكم».[8] اصالة الحل و برائة اقتضا مي‌كند كه مطلق تصوير حلال باشد.

«نقد و بررسی وجوه استدلال شده بر جواز التصوير مطلق»

اين وجوهى كه به آن استدلال مي‌كنم براى حليت تصوير مبتنى بر اين است كه ادله قائلين به حرمت از روايات تمام نباشد.

تماميّت استدلال به اين وجوه اربعه مبنية على عدم تماميّت اخبار مستدلة بها على الحرمة و الاّ اگر آن اخبار تمام باشد اطلاقات تقييد مي‌خورند، اصل هم ديگر خودش نوبتى برايش نمي‌ماند وقتى دليل بود نوبت به اصل نمي‌رسد، گفت ما را از مدرسه بيرون رفتيم!

پس تماميّت استدلال به اين ادله فرع عدم تماميّت استدلال به اخبار مستدلة بها على حرمت تصوير است.

و بنده عرض مي‌كنم آن اخبار يا ضعف سند دارد يا ضعف دلالت دارد و يا ضعف هردو.

اخبار مستدله ياسندش ضعيف است يا دلالتش ضعيف است يا هردو، به ميهمان گفت خربزه مي‌خورى يا هندوانه گفت: هردوانه، اخبار ضعف دارند.

براى بيان اين ضعف اخبار، بنده اوّل آن رواياتى كه در وسائل آمده مي‌خوانم بعد رواياتى كه در مستدرك آمده است چون رتبه مستدرك هم از نظر سند و روايت عقب‌تر از وسائل است.

اوّل روايات «مستدلة بها و منقوله: فى الوسائل» را مي‌خوانم بعد روايات وارده در مستدرك را.

روايات وارده در وسائل در دوجا آمده است يكى در باب 94 از ابواب ما يكتسب به از كتاب التجارة.

و دیگری در باب 3 از ابواب المساكن، در كتاب الصلاة.

پس ما روايات را به ترتيب نقل وسائل مي‌خوانيم همانطورى كه وسائل آورده است ما به ترتيب مي‌خوانيم تا ثابت بشود يك روايت معتبره و تامّه سنداً و دلالةً نداريم.

روایت اول مستدله جواز التصویر مطلقا موثقة ابى العباس بقباق می باشد که چنین است: عن أبى عبداللّه (ع) «فى قول اللّه عز و جل، يعملون له ما يشاء من محاريب و تماثيل[9] فقال و اللّه ماهى التماثيل الرجال و النساء و لكنّها الشجر و شبهه»[10]

اين البته با سندهاى ديگر هم نقل شده است كه در باب 3 مساكن مي‌خوانيم.

كيفيت استدلال: اين است كه مي‌گويد امام قسم خورده كه تماثيل رجال و نساء نبوده.

معلوم مي‌شود تماثيل رجال و نساء حرام است. كه حضرت قسم خورده كه آنها نبوده.

و اللّه ما هى تماثيل الرجال و النساء معلوم مي‌شود در شريعت سليمان آنها حرام بوده.

اشکال این است كه ملازمه نـدارد اين قسم نسبت به پيغمبـر براى نفى حرمت، ممكن است نفى

كراهت باشد، چون پيغمبر معصوم است و فكر حرام نمي‌كند مكروهى را هم مرتكب نمي‌شود و لعل اين كه امام قسم مي‌خورد از باب كراهت بوده مي‌گويد قسم به خدا او اين عملى را كه مكروه است انجام نداده است.

و اللّه ماهى التماثيل الرجال و النساء اگر مربوط به انسان بود ملازمه داشت با حرمت، اين كه قسم مي‌خورد نكرده معلوم مي‌شود حرام بوده امّا وقتى مربوط به پيغمبر است آن هم مثل سليمانى كه داراى قدرت است مي‌گويد اين سليمان داراى قدرت، كارِ مكروهى هم نمي‌كرد چه برسد كه به بندگان خدا ظلم كند؛ چه برسد كه بندگان خدا را تضييع كند.

اين قسم چون مربوط به پيغمبر است و پيغمبر معصوم است ممكن است براى بيان اين باشد كه اين عمل مكروه بوده و نفى ارتكاب عمل مكروه باشد، ممكن هم است حرام بوده و براى نفى ارتكاب عمل حرام باشد، ملازمه ندارد و لازم اعم است.

(سؤال و پاسخ استاد): آنجائى كه جامعه او را حرام مي‌داند مردم وقتى لباس حرمت به آن پوشاندند امام هرچه مي‌خواهد با بيان به اينها حالى كند بر حسب بينششان و بر حسب ضمير باطنشان حاليشان نمي‌شود مي‌آيد با ارتكاب خودش حالى مي‌كند.

أبى عبداللّه (ع) ديد اگر بخواهد بفهماند اينها آدمهاى بدى هستند هرچه بگويد يزيد رجل شارب الخمر، يك چيز ديگر جواب مي‌دهند، هرچه بگويد فاسقٌ، قاتلٌ، يك چيز ديگر جوابش مي‌دهند. چاره اى براى بيان نداشت جز اين كه بيايد خودش را به شهادت برساند مطلب را معلوم كند.

اين مال اين موثقه، دلالت نمي‌كند بر حرمت او لعل كان حراماً حضرت قسم بر نفى ارتكاب حرام خورده لعل كان مكروهاً، حضرت قسم بر نفى مكروه خورده است و پيغمبر معصوم است آن هم لاسيما مثل سليمان كه نفى اين طور عمل مكروهى از او هم سزاوار هست.

روایت دوم مستدله جواز التصویر بر مطلقا صحيحه زرارة، عن أبى جعفر (ع) می باشد که آمده است «قال لا بأس بتماثيل الشجر»[11]

اشكال اين روايت هم اين است: سند تمام است. امّا اولاً؛ اين مفهوم مي‌خواهد دلالت كند برمفهوم لقب و مفهوم لقب حجت نيست.

توضيح ذلک: لابأس بتماثيل الشجر يعنى فى تماثيل غير الشجر بأس، مفهوم لقب را شما گفتيد حجت نيست، اثبات شىء نفى ما عدا نمي‌كند، يك حكمى را روى يك موضوعى آوردن مفهوم ندارد اين مفهوم لقب است شبه لقب است.

شبه لقب يا خود لقب اين مفهوم شبه لقب است جعل حكم بر موضوع است اين مفهوم ندارد اين اولاً.

(سؤال و پاسخ استاد): در باب مفاهيم يك تنبيهى دارد صاحب كفايه نفى الحكم مع عدم الموضوع از بديهيّات عقل است، اين باب مفهوم نيست؛ باب مفهوم الدلالة على خلاف است اين موضوع اين حكم را دارد، اين موضوع نباشد اين حكم نيست اين مسلم امّا حالا دلالت بر خلاف هم بكند باب مفهوم نه، لغويت هم لازم نمي‌آيد و الاّ همه چيز بايد مفهوم داشته باشد.

(سؤال و پاسخ استاد): از كجا، ما چه مي‌دانيم، اول كلام است كه تحريم بوده.

شما خيال مي‌فرماييد كه زمان نقل اين روايات هم مكاسب شيخ را آنجا گذاشته بودند و شرح ارشاد مقدس اردبيلى را هم گذاشته بودند، كه اجماعى است تصوير صور، ذى روحش حرام است، على نحو تجسيمش آن وقت مي‌گوييد در اين شرايط بك يا اللّه!

بحث اين است اگر اينطورى كه شما مي‌فرماييد آن وقت هم همين بوده بله بنده عرض مي‌كنم نه چنين چيزى نبوده در زمان پيغمبر و معصومين (صلوات الله علیه اجمعین) هم رايج نبوده كه تصوير بما هو تصوير حرام فى الجمله، اين را شما بر بينش خودتان مي‌فرماييد، يكى از مشكلات فقه ما اين است كه ما خيال مي‌كنيم آنچه ما مي‌گوييم بزرگان هم همين اشتباه شما را داشته‌اند. آنچه ما مي‌گوييم از زمان امام هم اينطور بوده است، كبراى كلى حضرت عـالى درست است اگر يك مطـلبى در جامعه مشهور است بيايند از يك فردى بردارند اين قرينه است بر اين كه براى فرد ديگر مي‌خواهند ثابت كنند.

امّا اول كلام است حرمت، حرمت التصوير بماهو هو.

اشكال دوم صحیحه زراره این است كه در مثل اين روايت هم مي‌آيد اين كه اين روايت بالمفهوم مي‌فهماند فيه بأس.

(سؤال و پاسخ استاد): ببينيد! مي‌گويد اين مكروه را انجام نداده، است يعنى اين هم حرام بوده؟

نه، يعنى حرامهاى ديگر را هم انجام نمي‌داده نه اين كه اين هم حرام بوده.

پس يكى اين كه مفهوم شبه لقب است.

شبهه دوم: بأس ظهور در حرمت ندارد، بأس اعم است از حرمت و كراهت هم در مكروهات اطلاق بأس شده و هم در محرمات، لا بأس بتماثيل شجر مفهومش اين مي‌شود، تماثيل غير الشجر فيه بأس، بأس اعم است از كراهت و حرمت اين هم روايت دو.

روايت سوم مستدله جواز التصویر مطلقا صحيحه محمد بن مسلم است که چنین آمده: قال: سألت ابا عبداللّه عن تماثيل الشجر و الشمس و القمر «فقال: لا بأس ما لم يكن شيئاً من الحيوان»[12] اين روايت را شيخ(قدس سره) اظهر روايات باب دانسته است در اختصاص حرمت به حيوان و عدم حرمت براى غير حيوان. شيخ در مكاسب وقتى رواياتى را مي‌آورد كه بخواهد تفصيل را بگويد، مي‌گويد اظهر روايات، اين روايت است كه مي‌فهماند تصوير حيوان حرام است امّا غير حيوانش حرام نيست.

لكن امام (س) مي‌فرمايد: اصلاً هيچ دلالتى ندارد، «لامحل من الدلالة فيها من رأس»، اصلاً هيچ وجهى براى دلالتش نيست چه برسد به اينكه شما بگوييد اظهر دلالتة است.

شيخ مي‌گويد اظهر دلالة است، ايشان مي‌فرمايد محلى براى استدلال به اين روايت نيست و دلالت ندارد.

و ذلك: يكى براى اين كه حيثيت سؤال معلوم نيست سألت أبا عبداللّه عن تماثيل الشجر والشمس و القمر، معلوم نيست از چه سؤال كرده است؛ از لعب به تماثيل شجر و شمس و قمر سؤال كرده، از بازى با آنها؟ كه در روايت على بن جعفر آمده (روايت 10 همين باب) آيا سؤال از لعب به تماثيل است كه در روايت على بن جعفر آمده است.

عن أخيه موسى بن جعفر (ع) «قال: سألت عن التماثيل هل يصلح ان يلعب بها؟ قال: لا»[13] سؤال از تزويق بيوت است به تماثيل اتاق خانه را، چون يكى از چيزهایى كه باز در روايات نهى شده است آرايش كردن و زينت كردن خانه است با عكس و نقاشى، عن التماثيل احتمال دارد سؤال از تزويق با تماثيل باشد، تزيق البيت خانه را با نقاشى رنگ آميزى نكن.

شبيه اين كه «زخرفه مسجد بالذهب» حرام است. اينجا احتمال مي‌دهيم سائل پرسيده تزويق بيت چطور است؟ چون تزويق بيت به تماثيل مورد نهى قرار گرفته است، احتمال دارد او باشد.

احتمال دارد سؤال از اين باشد كه صلاة رو به روى تماثيل، نماز بخواند روبه روى تمثال، يا اتاقى كه در آن تماثيل است. چون مي‌دانيد يكى از چيزهاى كه در مكان مصلى آمده است نهى از صلاة فى مكان فيه تماثيلٌ.

چهار احتمال دارد، احتمال دارد سؤال از لعب به تماثيل باشد به بحث ما ارتباط ندارد، كما اينكه شاهد بر اين كه لعب ممكن است مورد سؤال واقع شود روايت على بن جعفر است.

احتمال دارد سؤال از تزويق البيوت بالتماثيل باشد كه در روايات نهى شده است.

احتمال دارد سؤال از صلاةِ در مكانى باشد كه فيه التماثيل، كه در روايات آن هم مورد نهى قرار گرفته است.

احتمال هم دارد از تصوير سؤال باشد از تمثيل، تمثيل التصاوير، تصوير التصاوير، چهار احتمال دارد بنابر اين احتمال چهارم مربوط به محل بحث ما است، بنابر‌اين احتمال چهارم ارتباط دارد بنابر سه احتمال ديگر ارتباط ندارد.

شما بگوييد نه، حذف متعلق دليل بر عموم است از همه اين‌ها سؤال كرده است.

سألت أبـا عبداللّه عن تمـاثيل الشمس والشجـر و الـقمر يعنى سألت از همـه امور مربوط به اينها، از

تصويرش، بيعش، تزويق البيتش، صلاتش، لعبش از همه سؤال كرده است بطور كلى اگر اين را شما بيايد بگوييد كه از همه سؤال كرده است آن وقت روايت مي‌شود غير معمولة بها.

چون در ذيل روايت مي‌فرمايد: «لا بأس ما لم يكن شىء من الحيوان» امّا اگر فيه الحيوان ففى كل اينها بأس.

شما هم كه بأس را حرمت مي‌دانيد ففى كل اينها بأس يعنى تزويق البيت به شمس و قمر، صلاة فى مكانى كه در آن نقش شمس و قمر هست، تصوير، همه اينها مي‌شود حرام، در حالتى كه هيچ كس از اصحاب فتواى به حرمت همه اينها نداده است بعضى از آنها مكروه هم نيست و بعضی از موارد هم غاية الامر يكون مكروهاً.

پس سؤال از يكى از اينهاست و آن هم نا‌معلوم بوده پس، نمي‌شود به روايت استدلال كرد؛ چون يك احتمال به درد ما مي‌خورد، چهار احتمال به درد ما نمي‌خورد و اين كه بگوييد سؤال از مطلق است نه خير، حذف متعلق دليل عموم است.

ما عرض مي‌كنيم آن روايت هم مي‌شود غير معمولة بها بعد هم بعيد است ابن مسلم فقيه يك چنين سؤال عمومى ای با اين عبارت بکند، اين يك شبهه.

اشکال دوم: كه عمده اشكال است همان است كه در صحيحه زرارة گذشت و این بود که

بأس دليل بر حرمت نمي‌باشد فوقش مي‌گويد فيه بأس، احتمال كراهت در آن وجود دارد.

روايت چهارم: و منها اين روايت حسين بن زيد، عن الصادق (ع) است (روايت 6 باب 49.)

که این چنین است: «قال: نهى رسول اللّه (ص) عن التصاوير و قال: من صور صورة كلفه اللّه تعالى يوم القيامة ان ينفخ فيها و ليس بنافخ [مي‌گويد بدم، نمي‌تواند بدمد] و نهى ان يحرق شىء من الحيوان بالنـار، و نـهـى عن التـخـتـم بـخـاتـم صفـر او حديـد و نـهى أن ينـقش شىء من الحيوان على الخاتم»[14]

به سه جاى اين روايت مي‌شود استدلال كرد

يک:«نهى رسول اللّه عن التصاوير»

دو: «نهى عن ان ينقش شىء من الحيوان على الخاتم ».

سه: «من صور صورة كلفه اللّه تعالى يوم القيامة ان ينفخ»، اين سه مورد از اين حديث مي‌شود به آن استدلال كرد بر حرمت تصوير، لكن اين روايت نه سند دارد و نه دلالت.

امّا سند محمد بن على بن الحسين، باسناده عن شعيب بن واقد، سند ضعيف است به مجهول بودن شعيب بن واقد و غير شعيب از مجاهيل ديگرى كه در سند صدوق هست.

امّا از نظر دلالت عمده دلیلی که طبق نظر قائلین به حرمت دلالت بر حرمت می کند عبارت «من صور صورة كلفه اللّه تعالى يوم القيامة ان ينفخ فيها و ليس بنافخ،» می باشد ولی بنده ده، دوازده سال قبل با حالا عقيده ام اين بوده و تا سرم را بگذارم روى خشت لحد عقيده ام همين است که اين دلالت بر حرمت نمي‌كند چون روز قيامت به او مي‌گويند بدم نمي‌تواند بدمد. يعنى چه؟ يعنى مچلش مي‌كند. عذاب كه نيست؛ آتش كه نيست؛ به او مي‌گويند بابا توى اين صورتى كه ساختى بدم نمي‌تواند، كلف يوم القيامه ان ينفخ» روز قيامت است نه جهنم نه عذاب السعير و عليم به او مي‌گويند بدم نمي‌تواند بدمد. كأنه اين آدمى كه اينجا عروسك سازى كرده، مجسمه سازى كرده است بى هدف، يك مقدار وقت خودش را بيخودى صرف كرده است در لهو صرف كرده است، اين اينجا خودش را سر كار گذاشته روز قيامت هم چكارش مي‌كنند؟ سر كارش مي‌گذارند نه عذابش مي‌كند اين كجايش دارد عذاب؟

«من صور صورةً كلفه اللّه تعالى يوم اليقامة ان ينفخ فيها و ليس بنافخ،» به او مي‌گويد بدم و نمي‌تواند بدمد، ندارد كه بعد مي‌برندش جهنم؛ به عرض من توجه كنيد! چرا صرف نظر كردى از ميدان در نرو.

تكليفش مي‌كند خوب تكليف كند، يعنى اين اينجا يك كار لهوى كرده است به نظر بنده آنجا هم اين را مچلش مي‌كنند بقول قمّى‌ها، مثل خيلى وقتها كه خيلى ها سر كار هستند اين را هم سر كارش مي‌گذارند دليل بر عذاب نيست.

(سؤال و پاسخ استاد): جزاى عمل مناسب با عمل است؛ جزاى عمل مناسب با عمل است اينجا يك قدرى بازى در آورده سر خودش، آنجا هم يك قدرى بازى در مي‌آورند، كلف نه يعنى يك تكليف دنيايى كه بعدش عذاب دارد، به او مي‌گويند بدم نمي‌تواند بدمد يك قدرى به خودش فشار مي‌آورد نمي‌تواند بعد هم ولش مي‌كند پرونده را مي‌بنندد و مي‌روند.

ندارد كه چه مي‌كند، دقت كنيد! بزرگان از اين روايات استفاده حرمت كرده‌اند.

به نظر بنده از اين روايات استفاده حرمت نمي‌شود؛ جز اين كه اين در زندگى كار لعبى كرده است آنجا هم يعمل به به مثله من اللعب به تكليف، اينجا خودش، خودش را سر كار گذاشته است آنجا روز قيامت سر كارش مي‌گذارند، اگر سر كار گذاشتن كه حرام نيست، خيلى ها سر كار هستند توى خيلى از مسائل حرام هم كه نيست.

سر كار گذاشتن حرام نيست اين روايت اين را مي‌گويد بقيه بحث روز يكشنبه ساعت 5 انشاء اللّه.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- بقره (2) : 29.

[2]- لقمان (31) : 20، الجائية 45: 13.

[3]- وسائل الشيعة 27: 27، كتاب القضاء، ابواب صفات القاضي، الباب 4، الحديث 21.

[4]- الكافي 5: 88، باب من كد علي عياله، الحديث 1.

[5]- الفقيه 1: 317/ 937.

[6]- مستدرك الوسائل 18: 20/21886.

[7]- وسائل الشيعة 15: 369، كتاب الجهاد، ابواب جهاد النفس، الباب 56، الحديث 1.

[8]- الفقيه 4: 75/5149.

[9]- سبأ (34) : 11.

[10]- وسائل الشيعة 17: 296، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، الباب 94، الحديث 1.

[11]- وسائل الشيعة 17: 296، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، الباب 94، الحديث 2.

[12]- وسائل الشيعة 17: 296، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، الباب 94، الحديث 3.

[13]- وسائل الشيعة 17: 298، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، الباب 94، الحديث 10.

[14]- وسائل الشيعة 17: 297، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، الباب 94، الحديث 6.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org