Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: استدلال به روايات در حرمت تشبه رجال به نساء و بالعكس
استدلال به روايات در حرمت تشبه رجال به نساء و بالعكس
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 107
تاریخ: 1381/6/25

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث درباره اين بود كه آيا تشبه رجال به نساء و بالعكس حرام است در امور جعليه يا حرام نيست؟ استدلال شده براى حرمتش به وجوهى.

يكى از آن وجوه رواياتى است كه بر لعن متشبهين دلالت مي‌كند، كه ديروز رواياتش را خوانديم. عمده اش آن است كه عن جابر عن رسول اللّه (ص) : «لعن اللّه المتشبهين من الرجال بالنساء و متشبهات النساء بالرجال»[1]

در استدلال به آن روايات دو اشكال شده است، يك اشكال اين است كه ضعف سند دارد اين روايات و ديروز عرض كرديم مي‌شود كسى بگويد نه، ضعف سندش مضر به استدلال نيست،براى وجوهى كه عرض كرديم. شبهه دومى كه به اين روايات هست و شبهه قويه است، اين است كه مقتضاى بعض از روايات مفسره، لا سيما روايت أبى خديجه اين است كه تشبه، تشبه در امر غريزه جنسى است نه در امر جعلى.

ظاهر روايات مفسره لا سيّما خبر أبى خديجه اين است كه مراد از آن لعن رسول اللّه متشبيهن در غريزه جنسى است.

و اگر كسى بگويد در بقيه روايات بيان مصداق است، ديگر نسبت به روايت أبى خديجه نمي‌شود گفت بيان مصداق است، و آن روايت حاكم است بر روايات عامّه و مطلقه و دلالت مي‌كند كه مراد، تشبه در تأنث و تذكر است؛ بلكه يك دانه از روايات ديگر هم تقريباً آن را هم مي‌شود گفت كه حاكم است امّا روايت أبى خديجه قطعاً حاكم است.

و امّا اينكه بعضي‌ها اشكال كرده بودند كه نمي‌شود به اطلاق آن روايات أخذ كرد با قطع نظر از حاكميّت روايات مفسره، به اينكه اگر بخواهيد مراد از اين روايات را مطلق تشبه بدانيد...، به هر حال اين اشكالى كه مصباح الفقاهه[2] دارد كه بر فرض از روايات مفسره هم صرف نظر كنيم باز هم نمي‌شود به اين روايات استدلال كرد به اطلاقش، براى اينكه اگر بخواهيد اطلاق اين روايات را بگيريد لازمه‌اش اين است كه تشبه در اعمال و اشتغال هم حرام باشد و هو كما ترى.

اگر از او صرف نظر كنيد دليلى نداريم بر اينكه دو قسم ديگر را بخواهد بگويد، يعنى هم تشبه در جعل،امور جعليه. و هم تشبه در امور طبيعيه. و جامعى بين آنها وجود ندارد كه بگوييم فقط آن دو قسم را مي‌گويد و قسم سوّم را نمي‌گويد.

اين شبهه را ما عرض كرديم تمام نيست؛ براى اينكه ظاهر اين روايات اين است كه تشبه رجال به نساء در آنى كه مربوط به خودشان است نه در آنى كه مربوط به خارجِ از آنهاست و به شغلشان است.

كأنه اين روايات انصراف دارد از شمول، نسبت به شغل، يا ظاهر است در غير شغل؛ «لعن اللّه المتشبهين من الرجال بالنساء»، يعنى آنهايى كه از مردها خودشان را شبيه زنها قرار مي‌دهند در امور خودشان، امّا در امر كسب و منزل و مسكن ظاهراً شامل نمي‌شود يا انصراف دارد، اين روايات و او را نمي‌گيرد.

بنابراين، اين شبهه ايشان وارد نيست، اطلاقش را اگر قبول كرد كسى همانجورى كه مرحوم سيد و ايروانى قبول كرده اند هردو را مي‌گيرد.

عمده اشكال همين است كه روايات مفسره لا سيّما روايت أبى خديجه حاكم بر اين روايات است و مانع است از اينكه مراد مطلق تشبه باشد، بلكه مراد تشبه خاصى است كه بالضرورة تكون حراماً.

آنى كه مـا ديروز عـرض كرديم و يك آقايى هم اشكال كردند، حق با ايشان است اشكال ايشان وارد

بود. ما ديروز يك شبهه ديگر داشتيم و آن اين بود كه گفتيم نمي‌شود اينها هردو مشمول لعن باشند، با اينكه يكى حرمتش عظيمه است و يكى حرمتش غير عظيمه است.

اينها تمام نيست، نه قدر مشتركشان را بيان كرده است. مانعى ندارد «لعن اللّه المتشبهين» قدر مشترك را بيان كرده باشد، قدر مشترك بين اينها «اللهم العن اوّل ظالم ظلم حق محمّد و آل محمّد و آخر تابع له [البته اينجا حالا شما مي‌شنويد چرا، ولى در زيارت عاشورا ندارد] على ذلك اللهم العن العصابة الّتى جاهدت الحسين و شايعت و بايعت و تابعت علي ذلك». لعنهاى آنها باهم فرق مي‌كند، يا همانجورى كه فرمودند در باب ربا، روايت دارد كه خداوند لعن كرده است آكل ربا را و مؤكل ربا را و نويسنده اش را و شاهدهايش را، با اين كه معلوم است! آن كسى كه مدرك ربا را مي‌نويسد قطعاً عذابش كمتر است از آن كسى كه ربا را مي‌خورد.

«درهمٌ من ربا اشد من سبعين زنية كلها بذات محرم»[3]، او با شاهد فرق دارد با كاتب فرق دارد.

بنابراين شبهه ما وارد نيست و مي‌شود كه اطلاق را أخذش كرد، اگر روايات مفسره نبود.

پس عمده اشكال روايات مفسره است، نه اشكال مصباح الفقاهه و نه چيزى كه به نظر ما آمد و امروز عرض مي‌كنم كه تمام نبوده است.

«روايات تشبه در لباس»

بعضى از روايات در باب تشبه است، نعم بعضى از روايات هست كه اينها تشبه در لباس را دلالت مي‌كند و مربوط به تشبه در لباس است فقط.

آن دوتا روايت است كه در باب 13 از ابواب احكام الملابس جلد 3 صفحه 354 كتاب الصلاة وسائل، احكام الملابس. يادتان باشد وسائل در باب لباس مصلى دو نحو باب دارد، يكى ابواب لباس المصلى، يكى ابواب مطلق اللباس ملابس، احكام الملابس. ابواب احكام الملابس، ابواب لباس المصلى.

در باب 13 ابواب احكام ملابس يك روايت حسن طبرسى فى مكارم الاخلاق عن سماعة بن مهران عن أبى عبداللّه أو أبى الحسن (عليهم السلام) «فى الرجل يجر ثوبه؟ قال: إنى لاكره ان يتشبه بالنساء»[4] مرد لباسش را مي‌كشد روى زمين، فرمود من خوش ندارم كه تشبه به زنها پيدا بشود.

روايت بعدى هم باز از همين مكارم الاخلاق است و عن أبى عبداللّه عن آبائه (عليهم السلام) مرسله است، قال: « كان رسول اللّه (ص) يزجر الرجل ان يتشبه بالنساء و ينهى المرأة ان تتشبه بالرجال فى لباسها»[5]

اين دوتا روايت مربوط به تشبه در لباس است.

لكن گفته شده است كه اينها هردو ضعف سند دارند اولا و ثانياً آن اولى كه انى لاكره ان يتشبه، من خوش ندارم، اين من خوش ندارم اين دليل بر كراهت است نه حرمت.

نه چون ماده كراهت ظهور در كراهت دارد تا شما بگوييد در روايات اين اصطلاح ثابت نيست، بلكه از اين جهت كه آمده ماده كره را به خودش نسبت داده است، من دوست نمي‌دارم.

اين بيش از كراهت از آن در نمي‌آيد. آن وقت آن روايت ديگر هم كه دارد يزجر الرجل آن هم بگوييد يزجر و ينهى دليل بر حرمت نيست، لكن آن بعيد است، زجر و نهى حجّت بر حرمت است الاّ أن يقال كه اين روايت آن را تفسيرش مي‌كند.

شم الحديث و سياق روايات بيش از كراهت از آن در نمي‌آيد.

پس اولا اشكال در تشبه در لباس در اين دو روايت به ضعف سند هردو است، اين اولا؛ ثانياً در روايت اوّل ظهور هست در كراهت، بلكه كالنص در كراهت است با روايت أول، روايت دوّم را هم بر آن حمل مي‌كنيم، حمل بعض روايات بر بعض ديگر از آن بيش از كراهت در نمي‌آيد.

اين هم مال اين دوتا روايت.

«وجه دوم استدلال برای حرمت تشبه رجال به نساء و بالعكس»

وجه دومى كه به آن استدلال شده است كه مقدس اردبيلى در مجمع الفائده[6] به او استدلال كرده است اين است كه گفته اند اين غش است.

مردى كه خودش را شبيه زن قرار مي‌دهد يا زنى كه خودش را شبيه مرد قرار مي‌دهد اين غش است و هو كما ترى؛ نمي‌خواهد كه برود زن بگيرد يا شوهر كند، خودش را اينطورى كرده است.

اين چه غشى است؟! غش صدق نمي‌كند! چون نمي‌خواهد از اين سوء استفاده‌اى بكند.

يك وقت تشبه كرده است خودش را به زنها، براى اين كه برود در زنها خوب بله آن حرام است، نه از باب غش از باب اينكه ورود در جلسه زنها حرام است.

امّا همين خود تشبه به زنها اين كجايش غش است؟ تشبه الرجل بالانثى و الانثى بالرجل اين غشى درش نيست و هو كماترى؛ اين هم وجه دوّم.

«استدلال صاحب رياض در حرمت تشبه»

وجه سومى كه به آن استدلال كرده‌اند كه صاحب رياض[7](قدس سره) به آن استدلال فرموده، اين است كه گفته اند اين اذلال است و مسلمان حق ندارد خودش را ذليل كند، در روايات هم دارد در كتاب الجهاد وسائل هم نقل شده است «ان اللّه تبارك و تعالي فوض الى المؤمن كل شىء الاّ إذلال نفسه»[8] گفته‌اند اين خود ذليل كردن است، مرد بيايد لباس زن را بپوشد و زن بيايد لباس مرد را بپوشد اين خودش را خوار كرده است.

اين هم جوابش اين است كه اين دائر مدار خوارى است، نه دائر مدار تشبه، قد يكون التشبه عزّا، اصلا جـامعه يك جـورى شده است كه اگر افـرادى بيايند، زن بيايد يك سرى خودش را شبيه مردها كند اين

يك شخصيّتى است، يا مرد بيايد خودش را شبيه زنها بكند اين يك شخصيتى است.

نمونه‌اش را هم برايتان بگويم، نگوييد كه اين چطورى مي‌شود. نمونه اش اين است كه در اثر فرهنگ غلطى كه فرزند دختر را بد مي‌دانند گاهى من ديده ام، بعضيها دختر بچه شش ماهه، يا يكساله دارد امّا نمي‌خواهد در مجامع خيلى روشن بشود كه اين دختر است فلذا لباس پسر برايش مي‌پوشانند.

به عكس باز در بعضى جاها (باز هردو را ديده‌ام) كه دختر از نظر جنبه هاى شهوى و عياشى ارزش بيشترى دارد پسر را لباس دختر برايش مي‌پوشانند، يا براى اينكه پسر چشم نخورد لباس دختر برايش مي‌پوشانند.

اين دائر مدار خودش است، پس تشبه حرام نمي‌شود اگر تشبهى خوارى بود حرام است، اگر تشبهى خارى نبود حرام نيست. كلّيت ندارد، تشبه الرجل بالمرأة اذلال نفس است، اين يختلف باختلاف ازمنه، امكنه، شرايط محيط، جوامع بشرى، ما دائر مدار اذلال عرفى هستيم، تشبه خودش حرام نمي‌شود.

اين هم تمام نيست.

(سؤال و پاسخ استاد): همه چيز يعنى خوار كردن عرفى. حتى ان اللّه يأمر بالعدل يعنى بالعدل، آنى كه تو مي‌فهمى نه اينكه بالعدل يك آقايى مي‌گفت بالعدل يعنى آنى كه خدا مي‌فهمد، خوب اين كه براى من معما مي‌شود اين چه فايده اى دارد براى من، قرآن آمده كه به ما چيز ياد بدهد.

يك آقايى پير مردى يك وقت ياد دارم شايد مال سى و پنج سال قبل بود. يك جا بحثى بود از (وعاشروهن بالمعروف)[9]، مي‌گفت يعنى معروف شرعى، ما همان وقتها مبانى مان اين بود مي‌گفتيم آقا معروف يعنى مردم، او مي‌گفت معروف شرعى، بايد ببينيم شارع چه را معروف قرار داده است.

همه آيات و روايات تابع ناظر عرفى است، چيز شرعى نمي‌خواهد بگويد.

«استدلال به لباس شهرت در حرمت تشبه»

وجه چهارم: اين است كه گفته اند حرام است تشبه، از باب لباس شهرت. گفته اند زن اگر شبيه مرد بشود در لباس يا مرد شبيه زن بشود در لباس، اين تشبه در لباس از باب لباس الشهرت حرام است.

روايات لباس شهرت را من مي‌خوانم حالا تا ببينيم چه از روايات لباس شهرت در مي‌آيد.

من خيلى گشتم كه جاى بحثش را پيدا كنم در كتب فقهيه، پيدا نكردم بعد آخر سر عروه را نگاه كردم و مستمسك، ديدم آن هم طفلكى (رضوان اللّه تعالى عليه) آقا سيد محسن حكيم، ديدم او هم مي‌گويد كه به هر حال اين بحثها در كتب فقهيه منقح نشده است، او هم طفلك نتوانسته پيدا كند.

مى گويند در نجف يك آقاى بزرگوارى نقل كرد، يك چيزهايى نوشته بودند در نجف منتشر مي‌كردند المذهب الوهابية فى فتاوا سيد محسن حكيم، اين را يك وقت گفتند در نجف نوشته بودند.

باب 12 از ابواب احكام ملابس، حدأقل حالا جاى روايتش را پيدا كنيم.

يكى از آنها صحيحه أبى أيوب خزاز است، (1 باب 12 از ابواب أحكام الملابس) عن أبى عبداللّه(ع) قال: «ان اللّه تبارك و تعالي يبغض شهرة اللباس»[10] خدا دشمن مي‌دارد شهرت لباس را ؛ اين يك روايت، اين صحيحه هم هست.

روايت بعدى مرسله ابن مسكان است عن رجل عن أبى عبداللّه(ع) قال: «كفى بالمرء خزياً أن يلبس ثوباً يشهره أو يركب دابة تشهره»[11] بد است، خوارى است كه يك لباسى بپوشد كه مشهور كند او را، يا مركبى سوار بشود كه مشهور كند او را.

روايت بعدى مرسله عثمان بن عيسى است، عمن ذكره، عن أبى عبداللّه(ع) قال: «الشهرة خيرها و شرها فى النار»[12] اين ديگر كارى به لباس يا اين حرفها هم ندارد، «الشهرة خيرها و شرها فى النار».

روايت بعدى خبر أبى سعيد است. عن الحسين(ع) «قال: من لبس ثوباً يشهره كساه اللّه يوم القيامة ثوباً من النار»[13] من يك نكته راجع به اين روايت الان به ذهنم آمده عرض كنم كه اين چيست أبى سعيد از حسين بن على از أبى عبداللّه(ع) مي‌گويند ما روايت خيلى كم داريم، اين را بايد يك كمى دقّت كرد كه آيا واقعاً اين جورى است كه اين روايت از أبى عبداللّه(ع) است يا نه، و بعد هم در فقه الحديث روايت، توجه به زمان أبى عبداللّه (سلام اللّه عليه) و خصوصيّات آن وقت لازم است، اينها روايات.

«مراد از لباس شهرت در روايات چيست؟»

حالا آيا مراد از لباس شهرت چيست؟ اين كه لباس شهرت حرام شده طبق اين روايات «ان اللّه يبغض شهرة اللباس» ظهور در حرمت دارد ديگر ! خدا دشمن مي‌دارد. اين شهرت لباس چيست كه حرام است، يا شهرت خيرها و شرها فى النار اين مراد چيست.

آيا حرمت شهرت از اين جهت است كه اين انگشت نما مي‌شود و مورد غيبت مردم قرار مي‌گيرد از اين جهت حرام شده است؟ كه به قول مرحوم سيد در عروه[14]، مثال مي‌زند، به مثال ايشان، مي‌گويد يك فقيهى بيايد لباس جندى بپوشد، يك لباس ارتشى بپوشد، حرمت لباس شهرت از اين جهت است كه مورد غيبت قرار مي‌گيرد، يا حرمت لباس شهرت از اين جهت است كه ذليل مي‌شود لابسش، ذلت و خوارى مي‌آورد، يا حرمت لباس شهرت از اين جهت است كسى كه مي‌خواهد با لباسش مشهور بشود يا با چيزهاى ديگرى مي‌خواهد مشهور بشود، دنبال مشهور شدن است، برادر حاتم طائى را يك جورى خواست كه مشهور بشود، كسى كه دنبال مشهور شدن است، خلاصه دنبال رياست است؛ اين خيرها و شرها فى النار.

چه مي‌خواهد مشهور بشود در مسير حق، چه مي‌خواهد مشهور بشود در مسير باطل، مي‌خواهد اسمش سر زبانها بيفتد، اين اصلا خودش مذموم است، خودش مبغوض است از باب حُب رياست.

اين حرمة الشهرة در اين روايات براى چيست؟ حرمة الشهرة لأن مريد الشهرة بلباس شهرة يصير مورد للاغتياب يا حرمت از باب ذلت است يا حرمت از باب اين است كه خود شهرت بما هى شهرت اين دنبال رياست رفتن و دنبال شخصيت رفتن، اين حرام است.

در روايات بارها خوانديد و ديديد آخر ما يخرج من قلوب الصديقين يا متقين، حب الرياسة ما ذئبان زاريان فى قطيعت غنم دوتا گرگ درنده به يك گله گوسفند حمله كردند، چوپانش هم نيست، كسى هم نيست دفاع كند، چه مي‌كند اين دو گرگ درنده گرسنه با اين گله گوسفند، حُب رياست هم با ايمان آدم، با تقواى آدم همين كار را مي‌كند. ظاهراً ذيل همين جمله دارد آخر ما يخرج من قلوب المتقين حب الرياسة.

چيست مراد از اين روايات؟

(سؤال و پاسخ استاد): اماما يعنى قدوه نه تعريفت را بكنند. در صورت تعريف كننده ها خاك بپاشيد. (و اجعلنا للمتقين اماماً) يعنى الگو بشوم، الگو شدن به اين است كه نخواهم رياست را و الاّ دلم لك بزند براى رياست كه آخر ما يخرج من قلوب المتقين اين كه امام نمي‌شود.

در روايت دارد در صورت مداحها خاك بپاشيد، مگر نديديد امام (سلام اللّه عليه) هم در فيضيه يك آقايى اينجا مي‌خواست ازش تعريف كند چطور برگشت، هم در تهران يك آقايى مي‌خواست تهران كند چه جور برگشت، هم وقتى در مجلس گفتند اولوا الامر فقها را مي‌گيرد بلا فاصله پيغام داد كه شيخ انصارى را هم نمي‌گيرد چه برسد به من! مراد از اين روايات چيست؟ ظاهرِ مرحوم آقا سيد محمّد كاظم فقيه يزدى اين است كه اين از باب صيرورته محلا للاغتياب، حرام است چون محل غيبت قرار مي‌گيرد، انگشت نما مي‌شود، اين ظاهر فرمايش ايشان اين است.

خوب اگر اين جهت را ما گفتيم كه از باب انگشت نما شدن، از باب مورد غيبت قرار گرفتن، يا از باب ذلت، يا از باب رياست، هر كدام از اينها را كه بگوييم بطور كلى نمي‌تواند تشبه مرد به زن را موجب حرمتشان باشد.

گاهى اصلا تشبه مرد به زن انگشت نما نمي‌شود، خيلى هم از آن تعريف مي‌كنند خيلى هم بارك اللّه به او مي‌گويند، جامعه اينجورى شده است. تشبه زن به مرد هيچ مورد غيبت قرار نمي‌گيرد، آن دائر مدار چيست؟ دائر مدار اين عناوين است.

اين روايات را فكر كنيد، عرض كردم فقها هم بحث نكرده‌اند. صاحب جواهر در لباس مصلى مي‌گويد جاى بحث جاى ديگر است، بعد هم نگفته كجا، من شرايع و اينها را نگاه كردم جايش را پيدا نكردم، ولى به هر حال هر كدام از اين معانى مراد باشد و از اين جهات ملاك باشد نمي‌تواند دليل بر حرمت تشبه بما هو تشبه باشد.

دائر مدار اين مناطات است كه اين مناطات هم تختلف باختلاف الازمة و الامكنة و قضاوتهاى عرفى.

بله! اگر خود شهرت در لباس، يعنى يكجورى شدند كه اين ممتاز باشد، خود معروفيت در لباس بما هى معروفية اين موجب حرمت باشد مي‌توانيم بگوييم تمام لباس‌ها وقتى مرد شبيه زن مي‌شود يك نحو معروفيتى پيدا مي‌كند، يك نحو خلاصه امتيازى پيدا مي‌كند. مطالعه بفرماييد براى فردا ان شاء اللّه.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- كافي 5 : 552، باب السحق، حديث 4.

[2]- مصباح الفقاهة 1: 208.

[3]- كافي 5 : 144، باب الربا، حديث 1.

[4]- مكارم الاخلاق: 117.

[5]- مكارم الاخلاق: 118.

[6]- مجمع الفائدة و البرهان 8: 85.

[7]- رياض المسائل 1: 504.

[8]- كافي 5 : 63، باب كراهة التعرض لما لا يطيق، حديث 3.

[9]- 1- نساء (4) : 19.

[10]- كافي 6 : 444، باب كراهية الشهرة، حديث 1.

[11]- كافي 6 : 445، باب كراهية الشهرة، حديث 2.

[12]- كافي 6 : 445، باب كراهية الشهرة، حديث 3.

[13]- كافي 6 : 445، باب كراهية الشهرة، حديث 4.

[14]- العروة الوثقي 1: 568.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org