Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: مقدمه: اهميت اجتهاد در فقه
مقدمه: اهميت اجتهاد در فقه
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 1
تاریخ: 1380/6/24

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّه ‌رب ‌العالمين و الصلاة و السلام علي رسول اللّه خاتم الانبياء و المرسلين ابي القاسم محمّد(ص) و علي آله الطيّبين الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين.

خداي را شكر كه باز هم عمري داد و توفيقي كه در خدمت شما بزرگان، و عزيزان و دوستان و در حوزه علميه قم از سخنان ائمه معصومين و نبي مكرّم اسلام و قرآن كريم (يعني فقه شيعه) سخن بگوييم و بحث كنيم.

و جز لطف و توفيق خدا چيز ديگري نمي‌تواند به انسان اين نعمت را عنايت كند، الحمدللّه رب ‌العالمين.

قبل از آنيكه وارد بحث بشوم يك نكته را تذكر مي‌دهم، و بعد وارد بحث مي‌شوم.

و آن نكته اين است كه: همه ماها بنده و شما نسبتِ به خود و ديگران بايد در فقه داراي سعه صدر باشيم. يعني اختلاف در مسائل فقهي را بپذيريم.

يعني اين كه باب اجتهاد مفتوح است بپذيريم؛ يعني از كم تحقيقي دقّتي پرهيز كنيم، يعني تلاش كنيم تحقيقي بر تحقيقات پيشينيان بيفزاييم.

دقّتي بر دقّت سلف صالح اضافه كنيم، بسنده نكنيم به گفته بزرگان و اين كه آنچه آنها فرموده‌اند ما هم فقط تكرار كنيم، و خيال نكنيم اشكال به بزرگان خلاف احترام است؛ نه، اشكال به بزرگان كمال احترام است. آنها خودشان مي‌خواستند حرفشان مطرح بشود و از حرف آنها استفاده بشود ولو بصورت اشكال و جواب به صورت قبول يا رد تا ثواب بيشتري ببرند. تا خدمت زيادتري به فقه شيعه و به اسلام عزيز نموده باشند.

و از اين گذشته، اگر كسي حرف كسي را نقل مي‌كند در حوزه هاي علميه و در مباحث حوزوي اين با ديد احترام با او دارد نگاه مي‌كند، حرفش را نقل مي‌كند. و الاّ هر كسي حرف هر كسي را نقل نمي‌كند و بحث در حوزه‌ها و بحثهاي حوزوي است.

اصلا در محافل علمي و بحثهاي علمي اگر يك كسي حرف كسي را نقل مي‌كند ولو به آن اشكال مي‌كند اين معلوم است به او احترام گذاشته است. و الاّ حرف هر كسي كه دارد در خيابان راه مي‌رود و در بازار نقل مي‌كند و حرف هر كسي كه يك روزي به مدرسه آمده كه نقل نمي‌كند.

لابّد با ديد عظمت علمي و عظمت تقوايي و عظمت تحقيقي نگاه مي‌كند به آن بزرگي كه حرفش را نقل كرده و به او اشكال مي‌كند.

يادم است يك وقت يكي از آقايان به امام امت (سلام اللّه عليه) در اصول اشكال كرد، گفت: آقا شما خيلي ايراد مي‌كنيد به مرحوم نائيني(قدس سره) چون خود مرحوم نائيني هم مي‌فرمود: اولا ثانياً، ثالثاً، رابعاً، و اين چگونه است؟ كأنه مي‌خواست بگويد: اين با عظمت مرحوم نائيني خيلي سازگار نيست و با احترام كامل به او.

امام (سلام اللّه عليه) جواب فرمودند، من كه اشكال مي‌كنم به خاطر اين است كه او را بزرگ مي‌دانم؛ چون حرفش را كه نقل مي‌كنم پس عنايت دارم به او، و الاّ من حرف هر كسي را كه نقل نمي‌كنم.

من وقتي اينجا در جلسه بحث، خدمت شما آقايان حرف مرحوم نائيني را كه نقل مي‌كنم، معلوم مي‌شود براي نائيني اهميت قائل هستم، ارزش قائل هستم، براي حرفش احترام مي‌گذارم كه نقل مي‌كنم.

خلاصه اشكال به بزرگان خواسته بزرگان است، ثواب براي بزرگان است، احترام به بزرگان است، در محافل علمي، اين كه عرض كردم سعه صدر داشته باشيم در فقه و اجتهاد؛ يعني اين نحو، سعه صدر داشته باشيم اگر يك مطلبي را وفق موازين فقه يافتيم بگوييم و ابايي نداشته باشيم، از نگفتنش، نترسيم از اين كه ديگران ممكن است كه حمله كنند، اين گونه بوده است در تاريخ فقه شيعه.

مرحوم فيضي كه مي‌گويند بيش از دويست كتاب نوشته است، و يك كتابش در فقه به نام مفاتيح مي‌باشد، و بزرگاني كم نظير بر آن شرح نوشته‌اند، وافي‌اش در علم الحديث شده جزء كتب متأخرين، و خودش شده جزء محامد ثلاثه متأخرين در نقل حديث، و مي‌بينيد چه كرده است، در وافي؛ و در تفسيرش به نام صافي مي‌بينيد چه است و بقيه كتابهايش.

امّا يك روز او را تكفير كردند، گفتند: كافر شده است. گفتند: منكر ضروري دين شده است. براي اين كه او در باب غنا قائل به حرمت محتوايي شد، گفت: غناحرمت كيفي ندارد حرمت محتوايي دارد. يعني اگر با اُغنيه باشد، شما مطلب باطلي را بصورت شعر و يا با يك وضع خاص از غناها و موسيقي ها بخوانيد دوتا كتك داريد، يك كتكِ بيان باطل و يك كتكِ اغنيه و غنا. (اُغنيه مطلق موسيقي هاست در زبان عرب) اين دوتا كتك را شما داريد. و امّا ايشان فرمود: حرمت عيني و موضوعي ندارد غنا، چه كه بر سرش نياوردند؛ حتي در كتب بزرگان هم آمده است ولي نگفته‌اند منكر ضروري و مرتد است، امّا خيلي به او حمله كردند.

امام (سلام اللّه عليه) در بحث غنا از او فوق العاده دفاع كرده است.

شما برداريد اين مكاسب محرمه امام در بحث غنا را بخوانيد ببينيد كه چطوري حمله كرده‌اند به فيض و چطوري او از فيض دفاع كرده است و به اين نحو ايستاد.

حتي مي‌گويند يك كسي از يك شهري پياده راه افتاد، مسافت طولاني، آمد تا درِ خانه‌اش پابرهنه، صدا زد، آقا گفت: كيه؟ گفت: يا محسن قد اتاك المسي انت المحسن و أنا المسي تعف عنّي و تجاوز عنّي، فيض بيرون آمد ديد يك آقاي روحاني است، عمامه به سر است، ملاست، منتهي ملايي است كه اشتباه كرده، گفت: براي چه آمدي؟ گفت: هيچي من آمدم تا اينكه تو مرا ببخشي؛ گفت چرا؟ گفت: من تو را مرتد و كافر و منكر ضروري دانستم، چون تو در يك بحث فقهي طبق موازين فقهي يك نظر دادي، آمدم مرا ببخشي. نمي‌دانم حالا فيض چطور جوابش را داد، به هر حال فهميد كه فيض بخشيده است او را. از همانجا برگشت، هرچه اصرار كرد بيا توي منزل بقول ما چايي، صبحانه اي، ناهاري بخوريم، گفت: نه من فقط آمده بودم كه تو مرا ببخشي و من برگردم.

در فقه داراي سعه صدر باشيد، باب اجتهاد را مفتوح بدانيد، باب اختلاف در آراء و نظريات را با حفظ موازين فقهي به قول امام امت(سلام اللّه عليه) فقه صاحب جواهري و شيخ، اين باب را باز بدانيد. من اضافه مي‌كنم با توجّه به فقه مقدس اردبيلي باب اجتهاد را باز بدانيد.

«نمونه هايی از اجتهاد در فقه»

باب اجتهاد خيلي باز بوده در فقه ما؛ نبايد بسته بشود. من دو سه تا مورد براي شما نقل مي‌كنم نسبت به اختلاف انظار.

1ـ تسبيحات أربعه در ركعت سوّم و چهارم نماز خوب است چند تا قول داشته باشد؟ پانزده قول دارد. چطوري بايد تسبيحات أربعه را گفت.

اين يك موردي كه شما به اين اختلاف مراجعه مي‌كنيد و مي‌يابيد.

2ـ نسبت به روايات است، در باب تكتّف يك روايت داريم، (صحيحه هم هست) مي‌فرمايد: «لاتكتفوا فأنه من عمل مجوس»[1] امام فرمود: تكتّف نكنيد يعني دستهايتان را روي دستتان نگذاريد در نماز اين از عمل مجوس است.

سه نحو برداشت شده است از اين حديث: يك برداشت محقق صاحب شرايع:[2] مي‌گويد: اين دليل است كه تكتّف كراهت دارد. براي اين كه گفته از عمل مجوس است، حالا باشد از عمل مجوس است مي‌شود كراهت، اين يك برداشت، يك اجتهاد.

يك اجتهاد بعض ديگر دارند گفته‌اند اين دليل بر حرمت است. «لاتكتفوا» نهي است، و نهي دليل بر حرمت است. اين هم يك اجتهاد.

يك اجتهاد هم مرحـوم آقاي بروجردي(قدس سره) دارد بر مبناي خودش در فقه، مي‌گويد: نه حرمت

را اين مي‌فهماند، نه كراهت را مي‌فهماند، اين ارشاد است به نفي استحباب.

ببينيد چه تفاوتي بين انظار است؛ آن يكي مي‌گويد اين روايت حرمت را مي‌فهماند، يكي ديگر مي‌گويد كراهت، آن يكي مي‌گويد: نه حرمت و نه كراهت.

با اين كه خود آقاي بروجردي از كساني بوده است كه به اقوال فقها عنايت داشته است، اين حرف نكته‌اش اين است. مي‌فرمايد: نه هيچ كدام را نمي‌فهماند. حالا ولو محقق گفته باشد كراهت.

اين ارشاد است به نفي استحباب.

جهتش را اينطور بيان مي‌كند، مي‌فرمايد: بعضي از علماي عامّه قائل بوده‌اند كه تكتف در نماز مستحب است. بعضيها قائل به وجوب بوده‌اند، بعضيها قائل به استحباب. بعضيها هم مثل شافعي مي‌گفتند نه واجب و نه مستحب.

بعضي‌هايشان قائل به استحباب بوده اند، دليلشان هم اين بوده مي‌گفتند: تكتف كار پيغمبر است.

پيغمبر دستهايش را روي هم مي‌گذاشته، خوب وقتي پيغمبر دستهايش را روي هم مي‌گذاشته مي‌شود عمل مستحب، بعنوان اقتداء به پيغمبر اسلام.

آقاي بروجردي(قدس سره) مي‌فرمايد: در اين زمينه اين روايت آمده است، مي‌خواهد بگويد: نه اين كه شما مي‌گوييد مستحب است چون پيغمبر مي‌كرده است نخير، مستحب نيست براي اين كه پيغمبر اين كار را نمي‌كرده است، اين كار مجوس است. دستهايتان را روي هم نگذاريد بعنوان اقتداء به پيغمبر و بعد بگوييد مستحب است؛ چون اصلا پيغمبر اين كار را نمي‌كرده است، تا شما بگوييد ما اقتداءً به او اين كار را مي‌كنيم. اين اصلا عمل مجوس و آتش پرستها و زرتشتيهاست. ببينيد بينشها از كجا تا بكجا با هم ديگر اختلاف پيدا مي‌كند؛ در باب نماز جمعه يكي قائل مي‌شود به حرمت نماز جمعه در زمان غيبت، يكي قائل مي‌شود به وجوب عيني نماز جمعه در روز جمعه.

يكي مي‌گويد: ماء قليل منفعل مي‌شود حال آنكه دويست روايت داريم كه منفعل نمي‌شود، يكي ديگر مي‌گويد نه، دويست روايت يا چند دليل داريم كه منفعل مي‌شود.

باب اجتهاد را مفتوح بگذاريد، سعه صدر داشته باشيد، امانت سابقي‌ها را تلاش كنيد حفظ كنيم، يعني ديگران باب اجتهاد را باز گذاشتند ما هم بياييم تلاش كنيم باب اجتهاد را مفتوح بگذاريم.

از حمله كردن نا بجا به خودمان بپرهيزيم، فكر نكنيم خودمان شديم آدم غير متعهد. نه، اگر موازين فقهي را رعايت كرديم متُد فقهي را رعايت كرديم به خودمان حمله نمي‌كنيم.

به ديگران هم حمله نكنيم، حمله علمي مانعي ندارد، آقا حرفت ده تا اشكال دارد، لابأس به، ده تا اشكال دارد بله.

امّا خداي ناخواسته يك وقت به يك صاحب نظري حمله نكنيم وقتي نظرش با موازين و متد فقهي است، بگوييم: آقا تو مرتكب گناه شدي! خوب او فقيه بوده است، و فقيه است و در فقهش يكونُ معذوراً. بله، شما او را در اشتباه مي‌دانيد اشتباهاتش را تذكر بدهيد.

اين موارد اختلاف خيلي زياد است، كه چطور در فقه اختلاف است.

پس خوف و ترس از اختلاف نظرتان با ديگران نداشته باشيد وظيفه داريم تحقيقات را اضافه كنيم و هرچه بتوانيم انظار را با متدهاي فقهي بياوريم، به فقه و به حوزه‌هاي علميه خدمت كرده‌ايم.

اين بحث مقدمه‌ام كه بارها عرض كرده‌ام، منتهي امروز هم باز خواستم خدمتتان تذكر بدهم.

امّا بحث ما: كتاب المكاسب

«اقسام فقه»

قبل از ورود در مسائل كتاب اموري را بنده ذكر مي‌كنم، اقتداءً به امام و شيخ و صاحب مفتاح الكرامة. اين امور در كتابهاي اينها مورد تعرض است و غير اينها از كساني كه متعرضش شده‌اند.

امر اوّل: اين كه بحثِ از مكاسب، بحثِ از يكي از دو قسم از چهار قسم فقه است. بحث در مكاسب، بحث عن أحد اقسام، قسم دوّم از اقسام فقه.

چون مي‌دانيد فقها از زمان محقق به بعد (قدس اللّه اسرارهم) گفته‌اند: فقه چهار قسم است. عبادات، عقود، ايقاعات، احكام. اين چهار قسم را آمده‌اند گفته‌اند.

و مي‌توانيد شمانحو ديگري تعبير كنيد كه اين تعبير شبيه أخذ شده از فيض است در كتاب المفاتيحش، شما مي‌توانيد طور ديگري تعبير كنيد. شما مي‌توانيد تعبير كنيد به عبادات، عادات، معاملات، سياسات.

اين هم يكطور تعبير است.

البته آن تعبير اوّل در شرايع و مسالك و اينها هم آمده است. عبادات، عقود، ايقاعات، احكام.

اين تعبير دوّم از فيض گرفته شده است كه ايشان در مفاتيح، فقه را بر اين پايه ها استوار كرده است.

وجه حصر در اوّل، اين كه حصر كرده‌اند در آن چهار تا، وجهش اين است كه: يا مقصود در بحث از عملي بحث مي‌شود كه نيت و قصد قربت در صحت او شرط است.

يا از عملي بحث مي‌شود كه قصد قربت در صحتش شرط نيست، آنِ كه قصد قربت در صحتش شرط است آن قسم مي‌شود عبادات. آنكه قصد قربت در صحتش شرط نيست، يا احتياج به ايجاب و قبول دارد، يا احتياج به ايجاب تنها دارد، يا هيچ كدام را نمي‌خواهد.

آنِ كه قصد قربت در آن شرط نيست، يا محتاج است به ايجاب و قبول هردو، يا تنها ايجاب مي‌خواهد، قبول درش شرط نيست، يا هيچ كدام را نمي‌خواهد. من رأس عرب است.

اگر ايجاب و قبول هردو را بخواهد مي‌شود معاملات، اگر ايجاب تنها را بخواهد، مي‌شود ايقاعات، غير اينها را بخواهد، اسمش را گذاشته اند احكام مثل. حدود، ديات، قضاء، شهادات.

اين وجه حصر اوّل.

وجه حصر دوّم كه گفتيم: بياييم اينطوري بگوييم عبادات و عادات، معاملات و سياسات.

وجه حصر دوّم اين است: بگوييم اين بحثي كه مي‌شود غرض از بحث يا انتظام امور آخرت است، يا انتظام امور دنيا. يا براي انتظام به نشئه آخرت بحث مي‌كنيم، يا براي انتظام در امورِ نشئه دنيا.

در اولي كه براي آخرت باشد او مي‌شود عبادات براي آخرت. انتظام امر آخرت مي‌شود عبادات.

در دومي كه براي انتظام امور دنياست، يا براي حفظ شخص و نوع است، حفظ جان شخصي يا جان نوعي، حفظ شخص يا نوع انتظام در حفظ شخص يا نوع، اين هم مي‌شود جزء عادات.

يا براي انتظام در امور مالي است، مقصود انتظام نشئه دنياست، ولي امور مالي نشئه دنيا، اين هم مي‌شود معاملات. يا غرض هردو است، هم حفظ انتظام نشئه آخرت، هم حفظ انتظام نشئه دنيا، اين هم مي‌شود باب السياسات. باب الحدود و الديات و التعزير.

در تعزير هم آخرت مطرح است كه اين آدم را نگذاريم گناه كند، يا خودش از گناه صرف نظر كند تا آخرت عذاب نشود. و هم دنيا مطرح است، به هر حال براي اين كه گناه در جامعه پيدا نشود، امور مردم، مال مردم، جان مردم حفظ بشود، قضا و شهادات اينطوري است.

اين دو صورت تقسيم شده است. پس فقه تقسيم شده از زمان محقق به بعد، (اين تقسيم مال آنجاست) قبل از محقق من نيافتم تقسيمي را.

و بر هردو فرض چه بر نحو اوّل، چه بر نحو دوّم، بر هردو فرض مطلوب حفظ مقاصد است، مقاصد خمسه است. و علي التقديرين، المطلوب في الفقه حفظ المقاصد الخمس.

غرض در فقه حفظ پنج تا مقصد است. آن مقاصد خمسي كه شرايع و اديان بر او بنيانگذاري شده است. «المقاصد الخمس التي بنيّت عليه الشرايع و الأديان»، پنج تا چيز چيست؟

دين، جان(نفس)، عقل، نسب و مال. همه اديان الهي و همه انبياء براي حفظ اين پنج مقصد آمده‌اند.

دين، نفس، عقل، نسب و مال، همه براي حفظ اينها آمده‌اند.

ديـن با عبـادات حفـظ مي‌شـود، عقـل حفظ مي‌شود با نـهي از محرمات. شارع وقتي محرمات مثل

مشروب الكي و اينطور چيزها را ازش نهي كرده است، اين براي حفظ عقل است.

جان حفظ مي‌شود با قصاص و ديات. تشريع قصاص براي حفظ جان است.

و مال هم حفظ مي‌شود با معاملات، همه آن چهارتاي قبلي با سياسات حفظ مي‌شود. مثل حدود و تعزير و قضاء و شهادات.

پس مقصد از تشريع اديان و نزول كتب آسماني و زحماتي كه همه بزرگان كشيده‌اند در دين، براي حفظ پنج امر بوده است. حفظ دين، حفظ عقل، حفظ نسب، نسب هم با نكاح حفظ مي‌شود، مال با معاملات، دين با عبادات، و عقل هم با آن محاذير شرعيّة. همه اينها با سياسات. اين هم غرض از اين.

فالدين بالعبادات، و النفس بشرع القصاص با تشريع قصاص، و العقل بحذر ما يزيله من المسكرات، نهي از مسكرات براي اين كه عقل حفظ بشود، و النسب بالمناكح و المواليد، و المال بالمعاملات، و الكل بالسياسات. كالحدود، و التعزيرات و القضاء و الشهادات. اين امر اوّل.

پس بحث در مكاسب يكي از اقسام قسم دوّم است. يا عقود اسمش را بگذاريد، مي‌شود قسم دوّم كه مي‌شود عقود. اگر بر تقسيم بعدي حساب كنيد مي‌شود جزء معاملات، كه مي‌شود جزء سوّم.

و الامر سهلٌ، غرض ما اين بود كه اين تقسيم را براي آقايان عرض كرده باشيم.

« نامگذاري باب معاملات دركتب فقهاء »

بحث بعدي ما در اين است كه آيا نحوه بحثي كه در دروس آمده است أولي يا متعيّن است، يا نحوه بحثي كه در بعض كتب ديگر آمده است؟

در كتاب الدروس يك كتاب دارد به نام كتاب المتاجر درس في المتاجر، يك كتاب و بحث دارد در بيع.

در كتاب المتاجرش از احكام همه معاملات بحث كرده است، معامله مكروه، معامله حرام، واجب، از احكام خمسه براي معاملات، از احكام همه معاملات بحث كرده است. در كتاب البيع از احكام بيع، در كتاب الرهن و بقيه از احكام خودش.

بعضيـها آمده‌انـد عنوان كتـاب را كتاب المتـاجر قرار داده‌اند يا كتاب التجارة، در يك فصلش از همه

معاملات بحث كرده‌اند در فصلهاي ديگرش از بيع بحث كردند.

ظاهراً لمعه اين كار را كرده است. كتاب، كتاب التجارة است در يك فصل از احكام همه تجارتها و معاملات، در فصلهاي ديگر از بيع تنها بحث كرده‌اند.

كدام يك از اينها أولي يا متعيّن است؟ كار شيخ (قدس سره) و امام و شهيد در دروس أولي و متعيّن است كه دو تا كتاب ما داريم كتاب المكاسب، كتاب البيع، يا كار آنهايي كه يك كتاب آورده اند به نام كتاب التجارة يا كتاب المتاجر، يك مقدار اولش از همه عقود بحث كردند، بعد بحث را بردند سراغ بيع. بيع را در كتاب التجارة بحث كرده‌اند. كدام يك از اينها أولي يا متعيّن است؟ اين يك بحث است كه داريم.

يك بحث ديگر كه امر سوّممان است احكامي كه براي عقود گفته شده است.

بعضيها گفته‌اند: معاملات لها احكام خمسه: واجبٌ، مندوبٌ، حرامٌ، مكروهٌ و مباح. گفته‌اند معاملات احكام خمسه دارد.

بعضيها گفته‌اند: معاملات احكام ثلاثه دارد: حرام، مكروه و مندوب. اين تقسيمها كدامشان درست است، و أصلاً درست است يا درست نيست؟ اين بحث تقسيم را شما در مكاسب امام مي‌توانيد مراجعه بفرماييد، و آن بحث را هم مي‌توانيد حدّأقل در شرح لمعه مراجعه كنيد، شرح لمعه آن بحث را دارد كه بين كتاب المتاجر و كتاب البيع بعضيها فرق گذاشته‌اند. بعضيها در يك كتاب هردو را بحث كرده‌اند.

(و صلّي الله علي سيّدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- روايت باين كيفيت است. «و لا تكفّر، فانّما يفعل ذلك المجوس». وسائل الشيعة 7 : 266، ابواب قواطع الصلاة، باب 15، حديث 2.

[2]- شرايع الاسلام: 27.

درس بعدی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org