Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: اقوال فقها در وجوب تکلیفی وفای به شرط
اقوال فقها در وجوب تکلیفی وفای به شرط
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
بحث خیارات
درس 152
تاریخ: 1398/9/23

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«اقوال فقها در وجوب تکلیفی وفای به شرط»

بحث در وجوب تکلیفی وفای به شرط و عمل به شرط است. در این که آیا شرط وجوب تکلیفی دارد یا ندارد، چهار احتمال، بلکه چهار قول وجود دارد: یکی این که وجوب تکلیفی دارد. دوم این که استحباب تکلیفی دارد. سوم این که نه وجوب تکلیفی دارد و نه استحباب تکلیفی، بلکه روایاتی که در باب شرط آمده؛ مثل «المؤمنون عند شروطهم» اینها صفات مؤمنین را بیان می کند؛ مثل این که می گویید «المؤمن یصلّی کلَّ یومٍ و لیلةٍ احدی و خمسین رکعة من الصلاة» یا غیر آنها، صفات را بیان می کند و چیزهایی را که مناسب با ایمان است، بیان می کند؛ یعنی جمله به همان معنای اخباری خودش است. چهارم، قول شهید ثانی است و آن این است که در باب شروط، تزلزل وجود دارد و کاری که شرط می کند، این است که عقد لازم را عقد متزلزل می کند.

«استدلال قائِلین به وجوب تکلیفی وفای به شرط»

اما وجوب تکلیفی که شیخ اعظم (قدّس سرّه الشریف) و سیدنا الاستاذ (سلام الله علیه) و بعضی از فقهای بزرگ دیگر قائل به آن شده اند، استدلال کرده اند به دو وجه: یکی «المؤمنون عند شروطهم».

تقریب استدلال این است که سیاق «المؤمنون عند شروطهم» افاده وجوب می کند؛ به این معنا که چون جمله خبریّه و در مقام انشاء است، نمی تواند در مقام اخبار باشد؛ للزوم الکذب. پس در مقام انشاء است و گفته شده که جُمل خبریّه در مقام انشاء، آکد از جُمل انشائیه است و این جمله خبریّه در مقام انشاء برای وجوب، آکد از امر است یا برای حرمت، آکد از نهی است. جُمل خبریّه در استفاده حکم تکلیفی لازم، آکد و اغلظ و اظهر در دلالت هستند و سرّش هم این است که در حدیث شریف «المؤمنون عند شروطهم»، می گوید مؤمن نزد شرطش است؛ یعنی از شرطش جدا نمی شود و همیشه همراه هم هستند؛ یعنی وفا و عمل به شرط مطلوب است و اگر کسی هم ترک کند، مذموم است. مطلوبیّت وفای به شرط را می فهماند و شدت مطلوب هم از آن به دست می آید و این دلیل بر وجوب می شود و آکد از جُمل انشائیه است. مثل این که وقتی شما خیلی علاقه دارید که آقازاده تان به مدرسه برود، می گویید «هیچ روزی مدرسه رفتن را ترک نمی کند»؛ یعنی این قدر من علاقه دارم که الآن می گویم ترک نمی کند؛ با این‌که ممکن است ترک هم کرده باشد، اما می گویید ترک نمی کند؛ به داعی ترغیب و تشویق او با لسان بیّن و حکیمانه می‌گویید تا به او بفهمانید که باید این کار را بکنی. دو جور می تواند به او بگوید: یکی این که بگوید به مدرسه برو، یکی این که بگوید «او به مدرسه می رود» یا «به مدرسه می رفته» یا «دست هایش را می شسته» یا می شوید، «یعید الصلاة» یا «اعادَ الصلاة». جمله خبریّه در مقام انشاء، آکد است. این یک وجه برای این که از جمله «المؤمنون عند شروطهم» استفاده وجوب می شود و شیخ (قدّس سرّه) فرمود سیاق حدیث، اقتضای وجوب می کند.

برخی هم خواسته اند بگویند مَجاز در کلمه است، مَجاز حذف و یا کنایه است، که این هم تمام نیست و ظاهر همین است که سیدنا الاستاذ می فرماید.

تقریب دوم، بعضی از روایات است که امر به وفا دارد و در آنها به «المؤمنون عند شروطهم» استدلال شده؛ مثل روایت اسحاق: عن اسحاق بن عمار، عن جعفر، عن ابيه علیهما السلام، این روایت ظاهراً در باب 40 از ابواب المهور هم آمده است، اما در آنجا دارد: «اسحاق بن عمار، عن جعفر، عن أبیه» و «علیهما السلام» ندارد و به ذهن آدم می آید «عن جعفر، عن أبیه، أن علی بن ابی طالب» که ایجاد شبهه می کند که آیا جعفر صادق (علیه السلام) را می گوید یا باقر العلوم (علیه السلام) را می گوید یا جعفر دیگری را می گوید و شخص دیگری را می گوید؟ در وسائل که نقل کرده «علیهما السلام» دارد و معلوم می شود منظور از جعفر، جعفر الصادق (علیه السلام) است و پدرش باقر العلوم (علیه السلام) است. عن أبیه علیهما السلام، أنّ علي بن أبي طالب (علیه السلام) كان يقول: «من شرَطَ لامرأته شرطاً فليفِ لها به، فإنّ المسلمين عند شروطهم، إلا شرطاً حرّم حلالا أو أحلّ حراماً».[1] «فلیفِ» فعل امر است و برای این امر به «المسلمین» تمسک شده. معلوم می شود که حضرت «المسلمین عند شروطهم» را حمل بر وجوب کرده و لذا امر را از صغریات آن قرار داده و برای وجوب وفای مستفاد از امر، به «إنّ المسلمین عند شروطهم» استدلال کرده است. یک حدیث دیگر هم دارد که «فلینم شَرْطَه» دارد که «إنّ المسلمین عند شروطهم» دارد.

تقریب سوم برای استدلال به این حدیث بر وجوب این است که «المؤمنون عند شروطهم»؛ یعنی المؤمنون، الذین عند شروطهم، پس می شود صفت مؤمن این طور است که نزد شرطش است، کنار شرطش است و چون ایمان، واجب است، پس عند شرط هم یکون واجباً.

تقریب چهارم: یک روایت هم دارد: «المؤمنون الذین عند شروطهم الا من عصی الله»، الا کسی که خدا را عصیان کند. عمل به شرط را می گوید، مگر این که عصیان کند، المؤمنون عند شروط‌شان هستند الا من عصی الله، بنا بر این که به مشروط علیه بر گردد. این هم باز می فهماند که واجب است.

یا به شکل دیگری بگویید: اگر ترک شرط، معصیت است، پس معلوم می شود که یکون واجباً، و الا اگر واجب نباشد، ترکش معصیت نیست. پس یکی هم «الا من عصی الله» که شیخ نقل می فرماید در برخی از کتب؛ مثل مسالک و یکی - دو کتاب دیگر از کتب فقهی، نه در کتب حدیثی هست که این جمله را به آن اضافه کرده اند.

اینها هم یک وجه، تمسک به حدیث برای وجوب شرط است.

وجه دوم: آیه شریفه است که می فرماید: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ‌ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ).[2] اینجا اگر گفتیم شرط هم جزء ارکان عقد است، وفای به آن هم یکون واجباً.

اینها دو استدلال است، مُنتها برای استدلال اول، آن تقریب ها آمده و استدلال دوم هم کیفیت دلالتش واضح است.

«مناقشه حضرت استاد به استدلال المؤمنون عند شروطهم»

لکن در استدلال به این «المؤمنون عند شروطهم» مناقشه وجود دارد:

اول این که فرمودند سیاق جمله خبریّه دلیل بر وجوب است؛ چون جمله خبریّه بر مطلوبیّت دلالت می کند و مطلوبیّتی آکد از مطلوبیّت جمله انشائیه است، بنابراین می شود وجوب. شبهه اش این است که تأکّد مطلوبیّت را می فهماند، اما تأکّد مطلوبیّت ملازمه با وجوب ندارد، بلکه ممکن است استحباب یک مستحب هم استحباب مؤکّد باشد. مثلاً در اذان و اقامه، اذان، مستحب است و اقامه هم مستحب است، لکن استحباب اقامه، آکد از استحباب اذان است و لذا می شود اقامه را بگوید، ولی اذان را نگوید. یا زیارت ابی عبد الله الحسین (صلوات الله و سلامه علیه) یا زیارت امیرالمؤمنین (صلوات الله و سلامه علیه) یا زیارت هر یک از ائمه یا زیارت جامعه، ثواب خیلی زیادی دارد که دلیل بر این است که یک استحباب مؤکّد است. حتی درباره زیارت ابی عبد الله ظاهراً در تحفة الزائر علامه مجلسی نقل می کند که بعضی‌ها گفته اند زیارت آن حضرت برای متمکّن واجب است؛ نظیر حجّی که برای متمکّن و مستطیع واجب است. شدت مطلوبیّت مانعی ندارد، اما شدت مطلوبیّت، ملازمه با وجوب و وجود عذاب در ترکش ندارد، بلکه ممکن است یک استحباب مؤکّد باشد و مستحبات مؤکّده، کثیرةٌ فی الاسلام و در آیات و روایات.

«نقد حضرت استاد به تقریب از روایت اسحاق بن عمار»

اما در مورد تقریب دیگر که در حدیث، امر به وفا نموده و ظاهر در وجوب وفاء است و تعلیلش کرده به «المسلمون عند شروطهم» و گفته «فلیف به فإنّ المسلمين عند شروطهم إلا شرطاً حرّم حلالا أو أحلّ حراماً»، در اینجا بحث این است که آیا ما این ظهور امر در وجوب را حفظ کنیم و بگوییم این صغرای برای آن «فإنّ المسلمین عند شروطهم» است یا بگوییم این امر، امر استحبابی است و استعمال امر در استحباب، کثیرٌ فی الرّوایات، حتی صار من المَجازات الرّاجحة المساوي احتمالهُا مع احتمال الحقيقة، که صاحب معالم فرموده است. کثیر است، این را حمل بر استحباب می کنیم و نتیجتاً آن «المؤمنون عند شروطهم» هم می شود تأکّد استحباب. می گوید این مستحب است و برای آن استدلال می آورد، به «المؤمنون عند شروطهم». پس باید در یکی از دو ظاهر تصرف کرد؛ یا در ظاهر امر تصرف کنیم و ظاهر «المؤمنون عند شروطهم» را که غایت ظهورش بیش از تأکّد استحباب نبود را حفظ کنیم. یا آن را حمل بر وجوب کنیم و ظاهر این را حفظ کنیم و بگوییم جمله خبریّه، دلیل بر ظهور در وجوب دارد؛ در حالی که ظهور در وجوب را، خلاف ظاهر را در آن مرتکب بشویم.

اما آن که شیخ می فرماید: «یؤیّده ما فی بعض الکتب من زیادة "الا من عصی الله"» می فرماید «الا من عصی الله» وجوب را تأیید می کند؛ چون واجب است که عصیان دارد؛ بنا بر این که این به مشروط بر گردد، نه به اشتراط. یک وقت الا من عصی الله فی الاشتراط؛ یعنی شرط کند که عنب را خمر کند، یا الا من عصی الله در خود شرط؛ یعنی شرط را مخالفت کند. اینجا گفته اند این «الا من عصی الله» اگر به مشروط بر گشت، نه اشتراط؛ یعنی به شرط بر گشت، این هم وجوب را تأیید می کند.

این تأیید هم تمام نیست؛ چون اگر این طور بگویید، مناسب با شأن معصوم حکیم و شأن قانون گذار، لاسیّما ائمه معصومین (سلام الله علیهم اجمعین)، لاسیّما علی بن ابی طالب (صلوات الله علیه) که می فرمود: «سلونی قبل أن تفقدونی فلانا بطرق السماء اعلم منی بطرق الارض»[3] نیست؛ چون

«المؤمنون عند شروطهم»؛ یعنی واجب است مؤمنون نزد شرط هایشان باشند، مگر کسی که معصیت کند؛ یعنی مگر مشروط علیهی که شرط را معصیت کند؛ یعنی مخالفت کند. واجب است، مگر کسی که مخالفت کند. این چه استثنایی است؟ واجب است عمل به شرط بشود، مگر کسی که مخالفت کند؛ یعنی بر او واجب نیست؟ این که خلاف ضرورت است؛ چون احکام برای همه است.

اگر هم بر فرض بگوییم درست است، گفتن ندارد؛ چون همه کس می فهمد کسی که معصیت می کند، برای او تکلیف نیست. پس آن «الا من عصی الله» نمی تواند مؤیِّد باشد.

نکته دیگر در «الا من عصی الله» این است که این «عصی الله»؛ یعنی مخالفت با تکلیف الهی؟ عصیان، مختص به ترک واجب و فعل محرّم، یا اعمّ است؟ عصیان کل شیءٍ بحسبه. یک کسی در ساختمانی عصیان می کند؛ یعنی نادرست می سازد. این در بنّایی عصیان کرده. یک کسی در منبر، عصیان می کند و مطالب نادرست و خام کننده می گوید. یک کسی در مهندسی عصیان می کند. عصیان؛ یعنی تخلّف از آنچه که باید باشد و فی کلّ موضعٍ، عصیان یک معنا دارد. حتی می بینید به ترک اولی هم عصیان گفته: (وَ عَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى‌)،[4] نه این که آنجا تکلیف بوده است، الزام بوده، بلکه ارشاد بوده. نصیحتش کرده اند که از این درخت نخور؛ چون بیرون می روی. گفت:

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت ناخلف باشم من اگر به جوی نفروشم

«و صلّی الله علی سیّدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»

-----------

[1]. وسائِل الشیعة 18: 17، کتاب التجارة، ابواب الخیار، باب 6، حدیث 5.

[2]. مائِدة (5): 1.

[3]. نهج البلاغه، خطبه 189.

[4]. طه (20): 121.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org