Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: استدلال شیخ انصاری و امام خمینی (قدس سرهما) در وجوب تکلیفی عمل به شرط
استدلال شیخ انصاری و امام خمینی (قدس سرهما) در وجوب تکلیفی عمل به شرط
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
بحث خیارات
درس 150
تاریخ: 1398/9/19

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«استدلال شیخ انصاری و امام خمینی (قدس سرهما) در وجوب تکلیفی عمل به شرط»

بحث درباره وجوب تکلیفی در وفا و عمل به شرط است که شیخ (قدّس سرّه) معتقدند واجب است و «المؤمنون عند شروطهم» افاده وجوب تکلیفی نفسی می کند و برای آن هم به سیاق «المؤمنون عند شروطهم» و به بعضی از روایات استدلال کرده‌اند. یکی از آن روایات، روایت علوی است می‌فرماید: «من شرط لامرأته شرطاً فلیفِ بها»[1] و شبیه این روایت از امام صادق (سلام الله علیه) هم نقل شده که ایشان بیان نکرده‌اند و یک روایت هم «و لیتمّ شرطَها» دارد و به عموم «المؤمنون عند شروطهم» به این قاعده تمسّک شده و اینها را شاهد گرفته اند برای این که مراد از «المؤمنون عند شروطهم» وجوب تکلیفی است. از سیّدنا الاستاذ (سلام الله علیه) هم برای می آید که مراد، باز وجوب تکلیفی است و استدلالی که ایشان فرمودند، این است که عمل به شرط، یک امر عقلایی است، کما این که تمام موضوعات عرفیّه عقلایی هستند و شرع در موضوعات عرفیّه دخالتی ندارد و او لغت نیست، قاموس نیست که بیاید بیان کند. البته مجمع البحرین که بیان می کند، به این دلیل است که امام می فرمود مجمع البحرین، لغت شریعت مآبی است، برای این که می بینید نجوم هم در آن وجود دارد، مسأله شرعیه هم در آن آمده است و انبیا و پیامبر اسلام نیامده اند برای ما لغت معنا کنند و الا لغت انگلیسی را هم باید معنا می کرد یا فرانسه و آن دست چیزها که الآن مردم به آن احتیاج دارند را هم باید معنا می‌کردند. او برای بیان موضوعات نیامده، بلکه موضوعات عرفیّه، حاکمش و کسی که حرفش در آنها حجّت است، خود عرف است. خود عرف و مکالمات عرفیّه، معنای لفظ را می فهماند و اسلام هم در آن دخالتی ندارد و همین است معنای این که گفته می شود شأن فقیه دخالت در موضوعات نیست، ربطی به فقه ندارد. بیان موضوعات عرفیّه با خود عرف است. هم چنین است، احکام عرفیّه ای که عرف و عقلا دارند، هم معتبر است، مگر آن که شارع از آنها ردع کند. اگر شارع ردع کرد، دلیل بر عدم اعتبار است، اما تا شارع ردع نکرد، حجّت و معتبر است؛ چون عدم ردع شارع، دلیل بر رضای شارع است. وقتی در مرآ و منظرش بوده و ردع نکرده، دلیل بر این است که راضی به این مطلب بوده است.

آنچه با بنای عقلا حجّیتش ثابت شد، اگر در یک موردی در حجّیتش شک کردیم، باید به عرف و بنای عقلا مراجعه کنیم؛ عرف در موضوعات و بنای عقلا در عقود و ایقاعات و امور اجتماعی و ببینیم آنها چنین بنایی دارند یا خیر؟ در موارد شک که اعتبارش با بنای عقلاست، باید به عقلا مراجعه کرد؛ چون از آنجا گرفته شده و موارد شک را هم باید ببینیم آنها بنا دارند یا خیر؟

بنا هم لفظ ندارد. ابنیه عقلائیّه، نه این که یک جا نشسته اند و اعلام کرده اند که ما امروز بر این بنا گذاشتیم، بلکه بنا یک دلیل لبّی است؛ یعنی عقلا عمل می کنند و عمل عقلا؛ یعنی بنای عقلا، لفظ ندارد، لسان ندارد و لذا سیّدنا الاستاذ در برخی از جاها که می فرمودند این دلیل حاکم بر فلان مطلب است، می فرمود دلیلش بنای عقلاست و حکومت مربوط به لسان دلیل است و اصلاً بنای عقلا لسان ندارد. شما می گویید حکومت ندارد، ولی ما می گوییم از اوّل لسان ندارد و وقتی می گوییم لسان ندارد، حکومت را هم امام می فرمود در آنجا راه ندارد.

«دیدگاه امام خمینی (قدس سره) در باره استعمال جمله خبریه در مقام انشاء»

امام (سلام الله علیه) می فرماید این «المؤمنون عند شروطهم»، نه بالمَجاز، نه بالکنایة، نه به مَجاز در کلمه، نه مَجاز در حذف، نه کنایه، دلالت بر وجوب می کند، نه از باب مَجاز، بلکه جمله خبریّه در معنای خودش استعمال شده به داعی انشاء است و لازم می شود که نزد شرط بودن، اثرش فرق کند. «المؤمنون عند شروطهم»؛ یعنی از شرط‌شان کنار نمی روند. این که کنار نمی روند، اگر شرط الفعل باشد، باید تحصیلش کنند و اگر شرط نتیجه باشد، باید وقتی آن نتیجه حاصل شد، آن طرف، ترتیب اثر بدهد و اگر ترتیب اثر ندهد، از شرطش کنار رفته است. اگر شرط الوصف باشد، او فسخ می کند و باید آثار فسخ را بر آن بار کند. پس نزد بودن، ملازمه با ترتیب اثر و عمل کردن به آن شرط دارد، نه این که معنایش این باشد که شرط را تحصیل کند. معنایش تحصیل شرط نیست تا شما بگویید شامل شرط نتیجه و شرط الوصف نمی‌شود. معنای جمله اخباریه سر جایش است و اراده استعمالیه به این معناست که انسان های مؤمن نزد شرط‌شان هستند؛ یعنی در هر جایی، مناسب با خودش واجب است که ترتیب اثر بدهند، واجب است، لازم است؛ چون عقلا لزوم داشتند، شرع هم واجب کرده و گفته اگر شرط النّتیجة است، واجب است بر نتیجه ای که حاصل شده ترتیب اثر بدهید و اگر شرط الفعل است، واجب است آن را تحصیل کنید و اگر شرط الفسخ است، الآن حقّ فسخ دارید و شما باید فسخش را قبول کنید تا می گوید «فسخ کردم» توی سرش نزنید، بلکه بگویید: «فسخ کردی، بیا پولت را بگیر و برو دنبال کارت». ایشان می فرماید عند العقلاء، لزوم است و «المؤمنون عند شروطهم» هم جمله اخباریه است و همان لزوم عقلایی را به صورت وجوب شرعی می فهماند و می‌فرماید دلیل بر این که وجوب شرعی است، این است که وقتی جمله خبریّه در انشاء استعمال شد، ظهور در وجوب دارد و بلکه ظهورش در وجوب، آکد از جمله انشائیه است. سرّش هم این است که وقتی می گوید: «مؤمن نزد شرطش است» و به داعی طلب دارد می گوید؛ یعنی می خواهد این طور باشد و میل دارد که این طور باشد، «نزد شرطش است»، میل دارد نزد شرطش باشد؛ یعنی هیچ جا تخلّفی وجود ندارد. یا می گوید: «بچه من هر روز دست هایش را می شوید» که گذشته و آینده را می گوید؛ یعنی نمی خواهم روزی، دست هایش را نشوید. تخلّفی فرض نمی کند. وقتی جمله خبریّه در مقام انشاء باشد، تخلّفی در آن فرض نشده و لذا دلیل بر طلب و دلیل بر وجوب است و بلکه آکد است؛ چون هیچ تخلّفی در آن نیست.

«اشکال و شبهه حضرت استاد به دیدگاه امام خمینی (قدس سره)»

یک شبهه به فرمایش ایشان وارد است و آن این است که شما کلمات قبل از این بحثتان که فرمودید موضوعات عرفیّه را از عرف می گیرند و ابنیه عقلائیه ما لم یردع عنه الشارع یکون معتبراً، و عقلا شرط داشتند و عملِ وفا به شرط هم داشته اند، قاعده آن این است که «المؤمنون عند شروطهم»، اگر امضای آنها باشد، باید لزوم وضعی را بفهماند؛ مثل امر در (إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا)[2] که وجوب شرطی دارد؛ یعنی وضعی، اینجا هم باید این وجوبش وجوب وضعی باشد، نه لزوم شرعی که تخلّفش مستوجب عذاب است. این با آن اِشعار، یک مقدار ناسازگار است.

البته لقائلٍ أن یقول که آن جملات، اشعار دارد که عقلا لزوم وضعی داشته اند، اما شارع لزوم تکلیفی قرار داده است. شارع به حکم ظاهر دلیلی که داریم اضافه بر آنچه نزد عقلا بوده، قرار داده است.

شبهه دیگر این که ایشان می فرماید وقتی جمله اخباریه، در مقام طلب باشد، آکد از جمله انشائیه است؛ چون مثل اینجا می گوید از آن جدا نمی شود و تخلّف ندارد. غیر از امر است که دیگر تخلّف ندارد. آن، مطلوبیّت و وجوب را می فهماند. شبهه ای که بنده دارم، این است که جمله اخباریه در مقام انشاء، انشاء از آن استفاده می شود، اما دیگر وجوب و حرمت از آن به دست نمی آید. از این که گفته «بچه من هر روز به مدرسه می رود»؛ یعنی مدرسه رفتن برای من مطلوب است یا مثلاً «دستش را می شوید»؛ یعنی مطلوب است، اما مطلوبی است که عذاب هم دارد؟ این دیگر از جمله به دست نمی آید. مطلوب است، هر روز به مدرسه می رود، به صورت عام هم می گوید. هر روز از اول عمرش تا الآن دستانش را می شوید، این برای تشویق از او می گوید این هر روز این کار را می کند. از این بیش از طلب به دست نمی آید. در مکروهات، بیش از طلب کراهیت، و در واجبات و مستحبّات، اصل الطلّب.

شما که می فرمایید، ماده این را می فهماند، نه هیأت، زنا چون حرمتش واضح است، اگر گفت «بچه من زنا نمی کند»، ماده اش می فهماند، نه هیأت. در جلد اول کفایه، صاحب کفایه دارد این که گفته می شود ادوات استفهام یا ظاهراً همزه در معانی زیادی استعمال می شود، می گوید همه آن یک معنا دارد، ولی به حسب مواد فرق می کند. آن تأثیر موادّ است. مواد، قرینه دارد، نه هیأت.

بحث این است که آیا «المؤمنون عند شروطهم» وجوب تکلیفی را می فهماند، کما یظهر من الشیخ الاعظم و سیّدنا الاستاذ (قدّس سرّهما)، یا امر استحبابی است، نه وجوب تکلیفی، نه وجوب وضعی؟ یا این که وجوب وضعی را می فهماند و اصلاً وجوب تکلیفی را نمی فهماند؟

«استدلال فقها به وجوب تکلیفی شرط»

برای وجوب تکلیفی، استدلال شده به همان چیزی که شیخ استدلال فرمودند: یکی به سیاق «المؤمنون عند شروطهم»، یکی به روایت علوی که می گوید: «إذا شرطَ لإمرأتِه شرطاً فلیفِ بها» که هم این روایت دارد و هم موثّقه اسحاق بن عمار «فلیفِ» دارد و یک روایت دیگر هم دارد «و لیتمّه»؛ یعنی شرطش را تمام کند. این استدلال بر وجوب شده و گفته اند امر است و امر، دلیل بر وجوب است.

«استدلال مرحوم ایروانی بر اخلاقی بودن شرط در المؤمنون عند شروطهم»

برای این که وجوب را نمی فهماند، به وجوهی استدلال شده است: یکی آن است که مرحوم ایروانی می فرماید این دارد یک حکم اخلاقی را می گوید و «المؤمنون عند شروطهم»؛ یعنی ینبغی للمؤمن که پای شرطش بایستد. یک حکم اخلاقی است، حکم وجوبی نیست، بلکه حکم استحبابی هم نیست و می گوید انسان ینبغی که این طور باشد و شاهد بر این که می خواهد این معنا را بفرماید، این است که ایشان فرمود مقیّد به ایمان شده «المؤمنون عند شروطهم»؛ مثل این که در روایات داریم: «المؤمنُ اذا وعدَ وفی».[3] اشکال دوم، تخصیص اکثر لازم می‌آید؛ چون در عقود جایزه، وجوب وفا نیست در جایزه بالذّات یا جایزه بالعرض، آن چیزی که برای آن خیار قرار داده اند، آنجا وجوب وفا وجود ندارد.

«و صلّی الله علی سیّدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»

------------

[1]. بحار الانوار 100: ص 137، حدیث 8.

[2]. مائِدة (5): 6.

[3]. کشف الغمه فی معرفة الائمة 2: 268.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org