Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: کتابخانه فارسی
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: تعریف دیه

تعریف دیه

این‌که نهاد حقوقی دیه از کجا و چگونه پدید آمده چندان روشن نیست، اما تاریخ آن نشان می‌دهد که یک ابداع بشری برای رفع و رجوع خصومات بوده است. آنچه مسلم است، دیه پیش از اسلام رواج داشته و گفته می‌شود «اردشیر، شاهنشاه ساسانی، سنتی را پایه‌گذارد که مطابق آن در برابر جراحت، غرامت و دیه بستانند تا بدین وسیله ظالم دچار رنج و مرارت نشود و مظلوم منفعت حاصل کند»(خزایی، 1395، ص84). در برخی از تواریخ نیز آمده است، «عبدالمطلب»، دیه را که یک شتر بود، بر اثر قرعه‌ای که به نام فرزندش «عبدالله» در آمد و چند بار تکرار کرد، تا صد شتر رسانید و همین رسم ماندگار شد.[1] این نقل در «تفسیر طبری» و در «سیره ابن هشام» آمده است (صدوق، 1382، ج‌۱، ص97-93؛ طبری، 1363، ج‌3، ص794 ـ 793 و 797). هرچند آقای «علی اکبر غفاری» مترجم فارسی کتاب «من لا یحضره الفقیه شیخ صدوق»، (۳۰۵-۳۸۱ق) در توضیحی بلند ذیل این روایت، آن را با ذکر ادله‌ای از نظر سند ضعیف، از نظر متن، پریشان‌گویی، افسانه، غیر قابل اعتماد، داستان‌سرایی دانسته است[2] (صدوق، 1367، ج4، ص114-111)، ولی آقای «جعفر سبحانی» در کتاب «فروغ ابدیت» این داستان را مسلم دانسته و نشانه عظمت عبد المطلب خوانده است (سبحانی، 1383، ج 1، ص 94).

اما آنچه برای ما مهم است، این است که چه در همان زمان جعل حکم و چه در زمان امضای آن توسط پیامبر اسلام و چه پس از آن، آیا نهاد دیه تنافری با حقوق بشر دارد و ماهیت آن مجازات است یا جریمه؟

هرچند دیه، جریمه، جزای نقدی و دَین تفاوت‌هایی دارند، اما در این‌جا فارغ از تفاوت‌های آن‌ها صرفاً تفاوت ماهوی مجازات با دَین و جریمه یا کیفری و غیر کیفری‌بودن مورد نظر است. «دَین» مال کلّی ثابت بر ذمۀ شخص برای دیگری است؛ مانند مهریه، قرض و نفقه.‌ در علم حقوق، دو دسته جرایم کیفری و جرایم غیر کیفری(یا مدنی) از هم تفکیک می‌شوند. در نتیجه مجازات‌ها نیز کیفری یا غیر کیفری هستند. «مجازات کیفری از نظر حقوقی دارای آثار خاصی است که در مورد برخی تخلفات، مانند تخلفات ساختمانی مصداق ندارد. برای مثال، طبق اصل «شخصی‌بودن مجازات‌ها» مجازات‌ها فقط نسبت به شخص مجرم قابل اعمال است؛ در صورتی که در جرایم ساختمانی ممکن است شخصی غیر از متخلف به پرداخت جریمه محکوم شود» (نوری، 1394). برای مثال آنچه در تبصره‌های 3 و 4 ماده 100 قانون شهرداری- کمیسیون ماده 100 مأخوذ از این ماده است - آمده است.

------------

[1]. ماجرای به نظر ساختگی و خیلی معروف از داستان نذر عبدالمطلب این است که گفته شده در جریان حفر چاه زمزم وقتی مخالفت قریش و اعتراض‌های ایشان را نسبت به‌خود دید و مشاهده کرد که برای دفاع خود تنها یک پسر دارد، نذر کرد که اگر خداوند ده پسر به او داد، یکی را در راه خدا در کنار خانه کعبه قربانی کند و چون چند سال بعد ده پسر پیدا کرد که یکی از آنها «حارث بن عبد المطلب» بود، وقتی خواست ادای نذر کند، برخی برادران داوطلب شدند به جای عبدالله ذبح شوند و بالاخره به پیشنهاد مردم و فرزندان و خویشان عبدالمطلب کار به قرعه کشی میان شتران عبدالمطلب و عبدالله رسید و قرار شد اگر قرعه بنام شتران در آمد، آن‌ها را بجای عبد الله قربانی کنند، ولی اگر باز هم به نام عبد الله در آمد، به عدد شتران بیفزایند و قرعه را تجدید کنند تا وقتی که قرعه بنام شتران افتد. عبد المطلب دستور داد ده شتر آوردند و قرعه زدند، اما بنام عبد الله افتاد. ده شتر دیگر افزودند و هم‌چنان هر بار ده شتر اضافه کردند و قرعه زدند تا وقتی که عدد شتران به صد شتر رسید. همین عدد مبنای دیه انسان قرار گرفت و ماندگار شد. البته شاهد بحث ما قسمتی است که مربوط به دیه نفس است (صدوق، خصال، ج‌۱، ترجمه جعفری، ص97-93 و ترجمه فهری ص67-66 و ترجمه کمره ای ص95-94 و نیز طبری، ج‌3، ص 794 ـ 793 و 797). شیخ صدوق افزون بر این‌که مشروح این داستان را در عیون و خصال از امام صادق روایت کرده، در من لا یحضره الفقیه نیز در «باب تعيين حكم با قرعه» به این روایت از قول امام باقر (ع) اشاره کرده است.

[2]. غفاری می‌نویسد: «اين خبر از نظر سند ضعيف است؛ زيرا «حمّاد بن عيسى» در تمام كتب موجوده بلا واسطه از «حريز» نقل مى‌كند و حريز خود، شيخ اجازه اوست و در اين حديث مع الواسطة از وى نقل كرده است. ديگر اين‌كه حريز از اصحاب امام صادق و موسى بن جعفر (ع) است و گويند از امام صادق بيش از دو حديث نقل ← → نكرده و امام باقر (ع) را درك نكرده است و در اين حديث بلا واسطة از امام باقر (ع) روايت كرده، لذا سند عيب دارد و به‌اصطلاح مضطرب است و ظاهراً بايد حماد بن عيسى از حريز از شخصى كه از امام نقل كرده باشد و تحريف شده و بنا بر اين، حديث مرسل است، و امّا از نظر متن عبد اللَّه را پسر آخر شمرده و حال آن‌كه «حمزة بن عبد المطلب» با رسول خدا هم سنّ است و او يا «عباس بن عبد المطلب» كوچك‌ترين فرزند عبد المطلب است؛ چنان كه كتب انساب عرب ذكر كرده‌اند و البتّه پاره‌اى بيش از ده پسر گفته‌اند و تا سيزده تن نام برده‌اند. ولى اين قول مورّخين قرون بعد است، نه از علماى انساب عرب و از گفته‌هاشان پيداست كه رجماً بالغيب و پريشان سخن گفته‌اند، نه از روى اطلاع؛ زيرا غالباً نوشته‌اند كه عبد اللَّه كوچك‌ترين فرزند بود با اين‌كه قائلند كه نذر اين بود كه چون خداوند به عبد المطّلب ده پسر دهد، يكى يا آخرين را قربانى كند و آخرين به‌هر صورت يا حمزه و يا عبّاس است و اين قبيل سخن‌ها افسانه است، نه مطلب قابل اعتماد.

بارى آنچه در اين باره، يعنى در باره ذبح عبد اللَّه و داستان او گفته شده اگر دقيق بررسى شود، مشخص مى‌شود كه از قصّه‌هایى است كه داستان‌سرايان سنى منش پرداخته‌اند و جملگى از كسانى هستند كه عبد المطلب را مشرك مى‌دانند؛ چون اين كار يعنى نذر نمودن به قربانی كردن فرزند بنا به صريح آيات قرآنى منحصر به مشركين بوده است و از موّحدين كسى را اين‌چنين نذرى نيست و حضرت ابراهيم (ع) نيز نذر نكرد، بلكه چنان كه صريح آيات است از طرف خداوند به انجام اين كار مأمور گشت و قرآن خود در مقام تشنيع و توبيخ مشركين مى‌فرمايد: (كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ‌- الى قوله- فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ‌) (انعام (6): 137)؛ و اين چنين در نظر بسيارى از مشركان عمل قربانى فرزند را رؤساى بتكده‌ها نيكو نشان دادند تا آنان را از دينشان به راه غلط ببرند- تا آنكه فرمود: آنها را در همان ضلالت‌شان واگذار و با آنچه از اين خرافات مى‌بافند رها كن.

جالب اين‌كه در ذيل اين آيه، مفسران غير شيعه جملگى گفته‌اند كه آيه در شأن عبد المطّلب است و تنها او را مصداق واقعى و اوليه آيه دانسته‌اند و ساده‌لوحان نيز بدون تأمّل پذيرفته‌اند؛ در حالى كه عبد المطّلب از حنفا است؛ يعنى از كسانى است كه در زمان خود تنها موحّد بوده، چنان كه در حديث صحيح كافى از «زرارة بن اعين» از امام صادق (ع) است كه فرمود: «يحشر عبد المطّلب يوم القيامة امّة وحده، عليه سيماء الأنبياء و هيبة الملوك» (فیض، 1406، ج 3، ص 694) ؛ عبد المطلب در روز قيامت خود تنها وارد محشر خواهد شد؛ در حالى كه داراى قيافه انبيا و هيبت پادشاهان است. يعنى هنگامى كه مردم فوج فوج و صف بندى شده به محشر احضار مى‌شوند، او خود به تنهایى با آن متانت و بزرگوارى و هيبت وارد مى‌شود؛ چرا كه در زمان خود به توحيد و دين حقّ در ميان قريش و طايفه و اهل ديار خويش منفرد بود و هم‌كيش نداشت. يا احاديث ديگرى در اين باره كه در باب «تاريخ مولد النّبى كتاب» كافى ذكر شده است و نيز عبد المطلب داراى سنت‌هاى بسيارى است كه همه را اسلام امضا كرده و مورّخين ذكر كرده‌اند؛ از قبيل تحريم شرب خمر و حرمت زنا و معيّن كردن صد تازيانه حدّ براى آن و بريدن دست سارق و تبعيد زنان عشرتكده‌دار و نهى و جلوگيرى از زنده به‌گور كردن دختران و حرمت نكاح زنانى كه با انسان محرمند و نهى از بام خانه وارد شدن و جلوگيرى از عريان طواف كردن كعبه و لزوم وفای به نذر و حرمت ماه‌هاى چهارگانه داشتن و خصم را در صورت سر باز زدن از حقّ به مباهله خواندن و تعيين ديه كامل به يك‌صد شتر و ... كه اين‌ها دلالت بر فكر روشن و عظمت روح و بزرگى و كرامت نفس و انديشمندى او مى‌كند و از اين رو، رسول خدا (ص) بدو مباهات مى‌كرد و با كمال سر بلندى در مقابل دشمن مى‌فرمود: «أنا النّبى لا كذب‌ أنا ابن عبد المطّلب» (طوسی، 1414 ق، ص 574)،‌ و مردى با اين شخصيت ممتاز و عقل سرشار كه با ابرهه چنان رفتارى كرد كه او را به حيرت انداخت و جان خود و همه مردم شهر را از آسيب در امان داشت و در آن موقعيت حساس كه دل همه سياست‌مداران را به وحشت مى‌انداخت با كمال قدرت نفس از كنار آن گذشت و تا نابودى دشمن← →چيزى از دست نداد! چگونه چنين نذرى مى‌كند و قتل كودك معصومى را موجب تقرب به خدا مى‌داند و بسيار كودكانه است كه فكر كنيم كار نادرست و مخالف فطرتى، اگر براى رضاى خدا انجام شود درست است و صواب و امّا اگر براى بت‌ها باشد آن وقت شر و فساد است، قرآن اين عمل را از سنت‌هاى مشركان مى‌شمرد و عبد المطّلب نه مشرك بود و نه تابع مشركين و نذر كشتن فرزند و قطع رحم كاملاً احمقانه است؛ چه براى خدا و چه براى بت و او به حقيقت از امثال اين گونه تهمت‌ها مبرّا است و به‌نظر مى‌رسد كه وى نذر كرده بود كه چنانچه خداوند به او ده فرزند نرينه عنايت فرمايد، براى هر كدام به مرور زمان ده شتر عقيقه و قربانى كند و اين عمل را پس از فرزند آخرى يا قبل از او انجام داد و افرادى با غرض‌ورزى آن را داستانى بدين صورت درآورده، ترويج كردند و ساده‌لوحان بدون تأمّل پذيرفتند و نقل كردند و رفته رفته در كتب حديث داخل شد و مورد استفاده مفسّرين اهل سنت كه آبای پيغمبر را مشرك مى‌دانند، قرار گرفت؛ چنان‌چه از «زمخشرى» تا «سيّد قطب» همه در ذيل آيه شريفه: (وَ كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ‌) تا آخر مصداق حقيقى و اوّليه آن را عبد المطّلب مى‌شمرند و در يكى ـ دو روايت كه صدوق در خصال نقل كرده آمده است كه رسول‌خدا (ص) فرمود: «أنا ابن الذّبيحين»؛ يعنى من فرزند دو ذبيح هستم، اين روايات را كه در ضمن سند آن «عبد اللَّه بن داهر احمرى» است و وى را ضعيف گفته‌اند و ديگر «ابن بطّه» است كه استاد صدوق عليه الرّحمه احاديثش را ردّ كرده و گفته است وى در نقل مسانيد مخلّط است، و «أبو قتاده» و «وكيع جرّاح» كه هر دو سنّى مشربند و توثيق هم نشده‌اند- نمى‌توان پذيرفت خصوصا اگر بر خلاف اصول مذهب باشد و در يك حديث در همان كتاب آمده كه مراد از ذبيحين اسماعيل و اسحاق است، چه اسحاق پس از قضيّه اسماعيل تمنّا مى‌كرد و غبطه مى‌خورد و مى‌گفت: كاش اين امتحان براى من هم پيش مى‌آمد تا من نيز مانند برادرم درجاتى نزد خداوند كسب مى‌كردم، خداوند به همين تمنّاى وى ارج نهاد و به فرشتگان فرمان داد او را در آسمان ذبيح بخوانيد و رسول خدا (ص) به اعتبار اين‌كه عمّ را «أب» خوانند، فرمود: من فرزند دو ذبيح هستم، ذبيح آسمان و ذبيح زمين؛ هر چند كه هيچ كدام در واقع ذبح نشده‌اند و البتّه قصّه ذبح عبد اللَّه را بزرگان شيعه هم مانند «ابن شهر آشوب» نقل كرده‌اند، ولى بايد دانست كه ابن شهر آشوب، تضمين صحّت اخبار آن كتاب را نكرده جز اين‌كه در مقدّمه فرموده است، من در اين كتاب اخبارى را نقل مى‌كنم كه در كتب هر دو فرقه سنّى و شيعه موجود است و اين بدان معنا نيست كه آنچه در آن ذكر شده صحيح باشد و با مراجعه مختصرى به آن كتاب مطلب روشن مى‌شود؛ چون در آغاز گويد: عبد المطّلب مى‌پنداشت كه قربانى كردن فرزند بهترين راه تقرّب به‌خداوند است و نحن نجلّ ساحة عبد المطّلب عن ذلك، بالجملة، اگر ما فرض كنيم هنگام قرعه‌كشى و قربانى حمزه يا عبّاس سه ساله بوده‌اند، بايد عبد اللَّه را داراى زن و فرزند بدانيم؛ چون نوشته‌اند عبّاس دو سال قبل از ميلاد رسول خدا (ص) به دنيا آمد و حمزه برادر رضاعى آن حضرت بود، و بسيار از حق دور رفته‌ايم، اگر بپنداريم عبد المطّلب پسر همسر و فرزنددار خود را به تصوّرى واهى به‌قربانگاه كشيده باشد» (شیخ صدوق، من لایحضرالفقیه، ترجمه علی اکبر غفاری، ص114-111).

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org